خارج اصول – جلسه دوازدهم – الفاظ مطلق –۳. مفرد محلی باللام – اقوال – قول اول: مشهور – اشکال محقق خراسانی به مشهور – قول دوم: محقق خراسانی – قول سوم: محقق اصفهانی

جلسه ۱۲ – PDF

جلسه دوازدهم

الفاظ مطلق –۳. مفرد محلی باللام – اقوال – قول اول: مشهور – اشکال محقق خراسانی به مشهور – قول دوم: محقق خراسانی – قول سوم: محقق اصفهانی

۱۴۰۱/۰۷/۳۰

۳. مفرد محلی باللام

یکی دیگر از الفاظ مورد بحث در مطلق، مفرد معرف باللام است. در مورد مفرد محلی باللام نیز بحث درگرفته است که موضوع له این مفرد چیست؟

اقسام الف و لام

قبل از اینکه موضوع له را در این واژه مورد بررسی قرار دهیم مناسب است اشاره‏ای به اقسام «ال» که بر مفرد وارد می‎شود داشته باشیم. «ال» گاهی برای جنس است، گاهی برای عهد است، گاهی برای استغراق. «ال» عهد نیز بر سه قسم است: «ال» عهد ذهنی و عهد ذکری و عهد حضوری. البته به نحو دیگر و بیان دیگر نیز تقسیم شده که خیلی اهمیت ندارد.

اقوال

قول اول: مشهور

در ادامه برای توضیح نظر مشهور دو مطلب را که محقق خراسانی بیان کرده متعرض می‎شویم:
مطلب اول این است که آیا وقتی «ال» بر سر مفرد در می‎آید باعث تغییر معنای مدخول هم می‏شود به این معنا که معنای مدخول با اضافه شدن «ال» تغییر کند یا خیر؟
مطلب دوم که در ادامه به آن خواهیم پرداخت مربوط به «ال» تعریف است به خصوص، و اینکه مقصود از این تعریف چیست؟ آیا تعریف خارجی است یا تعریف ذهنی؟

مطلب اول

وقتی «ال» چه «ال» جنس، چه «ال» استغراق، چه «ال» عهد؛ وقتی بر سر کلمه مفرد می‏آید، آیا این یک خصوصیتی به معنای مدخول می‏دهد یا خیر، معنای مدخول تغییر نمی‏کند بلکه خود این «ال» یا قرائن خاصی بر آن خصوصیات دلالت می‏کنند. یعنی کأنه مسئله تعدد دال و مدلول پیش می‏آید، دلالت بر یک معنایی می‏کند ولی از راه تعدد دال.
تا اینجا گفتیم اسم جنس وضع شده برای ماهیت مهمله، ماهیت مبهمه، حال «ال» بر سر این می‏آید، «ال» تعریف، کلمه «رجل» به عنوان اسم جنس که دلالت بر ماهیت من حیث هی دارد مدخول «ال» تعریف واقع می‏شود. وقتی «ال» تعریف بر سر «رجل» می‏آید، آیا «رجل» که به معنای ماهیت مهمله یا مبهمه است تبدیل می‏شود به یک ماهیت متعینه یا نه، این معنا تغییر نمی‏کند، «ال» که می‏آید مجموع «ال» یعنی مفرد محلی باللام، دلالت بر یک ماهیت متعینه می‏کند اما این تعین از «ال» فهمیده می‏شود و آن معنا تغییر نمی‏کند؟
اینجا گفتند که با دخول «ال» تعریف به جنس معنای جنس که عبارت از ماهیت مهمله بوده هیچ تغییری نمی‏کند اما «ال» یک خصوصیتی را در کنار آن قرار می‏دهد و از ابهام در می‎آید و یک ماهیت متعینه می‏شود مثلا اگر کسی بگوید: « اکرم رجلا» اینجا «رجل» نکره است، یعنی یک مردی را، حال اگر یک قیدی کنار این بیان شود «اکرم رجلا عالما» آیا «عالما» که در کنار «رجل» قرار می‎گیرد معنای «رجل» را تغییر می‏دهد؟ خیر، «رجل» به همان معنای خودش استعمال شده و «رجل» دلالت بر همان ماهیت مطلق دارد، «رجلا» یعنی یک فردی از ماهیت رجل مثلا، اما «عالم» می‏آید این تقید به علم را می‏رساند. پس کلمه «رجل» در همان معنای خودش استعمال شده و آن خصوصیت از کلمه «عالم» فهمیده می‏شود. حال شما نظیر همین را در «الرجل» در نظر بگیرید، «رجل» دلالت بر همان ماهیت دارد، ولی «ال» دلالت بر یک خصوصیت و یک تعینی دارد. پس خصوصیتی که با دخول «ال» در معنای مدخول «ال» ایجاد می‏شود از راه خود «ال» است این خصوصیتی که در «الرجل» فهمیده می‏شود مستفاد از «ال» یا برخی از قرائن خاصی است که اینجا وجود دارد، اما خود مدخول هیچ تغییری در معنایش ایجاد نمی‏شود، لذا کسی فکر نکند که «رجل» در «الرجل» معنای مجازی پیدا می‎کند. اینجا نیز مثلا «رجل» مدخول «ال» یک معنای مجازی پیدا می‏کند؛ نه، اینجا کأنه دو دال داریم و دو مدلول؛ «ال» یک دال است «رجل» یک دال است، معنا و مدلول نیز دوتا است، یکی ماهیت است و یکی هم تعین ماهیت. این مطلب اول که محقق خراسانی در کفایه فرمودند.

مطلب دوم

بعد از اینکه معلوم شد «ال» اگر بر سر طبیعت و جنس وارد می‏شود، این هیچ تغییری در معنای مدخول ایجاد نمی‏کند و تعین از «ال» استفاده می‏شود، باید دید این تعین، چه تعینی است؟ این تعریفی که از «ال» استفاده می‏شود تعریف خارجی است یا ذهنی؟
تعریف و تعین خارجی معلوم است. کسی را در خارج مشخصا شما می‏توانید اشاره کنید و بگویید «هذا» این تعین خارجی است. اما تعین ذهنی یعنی متمایز شدن و تشخص پیدا کردن یک معنا از سایر معانی در ذهن. آن تصوری که در ذهن ایجاد می‏شود، آن می‏شود متعین در ذهن، یا به تعبیر دیگر التفات و توجه ذهن به این معنا، به گونه‏ای که آن را از سایر معانی ممتاز می‏کند. حال بحث در این است که «ال» تعریف، البته نوع عهد حضوری و خارجی آن نه ذهنی، زیرا آن معنایش معلوم است، آیا این «ال» تعریف دلالت بر تعریف و تعین ذهنی دارد یا بر تعریف و تعین خارجی دلالت می‏کند؟
محقق خراسانی می‏فرماید منظور مشهور از این تعین، تعین ذهنی است. وقتی طبیعت و جنس «رجل» مدخول «ال» واقع می‏شود با این «ال» تعین پیدا می‏کند در ذهن، اینجا اساسا تعین و تمیز خارجی در کار نیست. لذا ایشان می‏گوید کلام مشهور ادبا را حمل می‎کنیم به تعریف ذهنی؛ کسانی که می‏گویند «ال» تعریف وقتی سر جنس می‏آید آن را معرف و معین می‏کند منظورشان معرف و معین در ذهن است یعنی نفس یک التفات و توجهی به آن معنا می‏کند و آن معرفه می‏شود، تا قبل از این توجه نبود، مبهم بود، اما وقتی الان توجه می‏کند از ابهام در می‏آید و متعین می‏شود. معنا ندارد که بگوییم طبیعت با دخول «ال» تعین خارجی پیدا می‏کند. این توضیحی است که محقق خراسانی از کلام مشهور ارائه می‏دهند.
پس نتیجه این شد که مفرد محلی باللام کأنه وضع شده برای معنای معهود ذهنی یا به تعبیر دیگر معین ذهنی، «ال» تعریف اگر بر جنس وارد شود، آن معنا را ذهنا معرف و متعین می‏کند، نه در خارج. این یک نظر، با این توضیحاتی که محقق خراسانی دادند کأنه کلام مشهور ادبا و اهل ادب را تبیین کردند. عبارت ایشان در کفایه این است «وأنت خبير بإنّه لا تعيّن في تعريف الجنس إلّا الإِشارة إلى المعنى المتميز بنفسه من بين المعاني ذهنا» این توضیحی که ما دادیم در مورد این دو خط از کفایه بود. پس یک نظر این شد که موضوع «ال» در مفرد محلی باللام معلوم شد؛ گفتند که خود مدخول معنایش تغییر نمی‏کند بلکه «ال» یک معنایی را می‏رساند که آن هم تعین ذهنی است. این نظر مشهور است.

اشکال محقق خراسانی به مشهور

محقق خراسانی سه اشکال به مشهور دارند، تقریبا دو اشکال از اینها همان اشکالاتی است که نسبت به علم جنس داشتند. آنجا نیز ایشان به مشهور دو اشکال کرد، اینجا نیز به مشهور همان دو اشکال را به اضافه یک اشکال دیگر مطرح می‏کند و می‏فرماید این نظر درست نیست.

اشکال اول

اشکال اول همان است که در مورد علم جنس نیز گفته شد که اگر «ال» تعریف بخواهد معرفه کند مدخول خودش را، آن هم به نحو ذهنی؛ بدین معناست که مثلا «الرجل» دلالت می‏کند بر ماهیت و طبیعت «رجل» که در ذهن به آن توجه و التفات شده، الماهیة المتعینه والمتمیزه فی الذهن» این لازمه حرف آقایان است.
حال اگر ما یک قضیه تشکیل دهیم و به نحو شایع صناعی بگوییم «زید الرجل» یا «الرجل زید» این قضیه نباید صحیح باشد زیرا «زید» تعین خارجی دارد و «الرجل» تعین ذهنی دارد و وجود خارجی را نمی‏توان حمل بر وجود ذهنی کرد و بین آنها اتحاد و هو هویت برقرار کرد، زیرا نسبت آنها نسبت تباین است. در قضیه حملیه ما اولین چیزی که لازم داریم اتحاد است، و ملاک در اتحاد نیز یا اتحاد عینی است و یا اتحاد مفهومی و اینجا این اتحاد وجود ندارد. پس این نشان می‏دهد که «الرجل» چنین معنایی ندارد.

اشکال دوم

اگر ما فرض کنیم در چنین قضیه‏ای نوعا این لفظ را از آن معنای تعین ذهنی تجرید می‏کنند و این لفظ را با معنای تجرید شده و جدا شده از تعین حمل بر «زید» می‏کنند، این ممکن است. ممکن است بگوییم «زید الرجل» برای اینکه طبق مبنای مشهور حملش صحیح شود، ما «الرجل» را از آن معنای متعینش و معرفه‏اش جدا می‏کنیم و آن تعین ذهنیش را کنار می‏گذاریم و خود طبیعت را در نظر می‏گیریم و حمل بر «زید» می‏کنیم. اینجا دیگر مشکل تباین ذهنی و وجود خارجی پیش نمی‏آید، چون طبیعت را حمل بر «زید» کردیم.
این اشکالش این است که باید بگوییم واضع کار لغوی انجام داده. واضعی که می‏داند هرگاه از «الرجل» می‏خواهد استفاده شود، و یک قضیه شایع صناعی تشکیل داده شود، استعمال کنندگان ناچارند «الرجل» را از آن معنایی که «ال» بر آن دلالت می‏کند جدا کنند، «ال» را از آن تعین ذهنی دور کنند. اصلا چرا چنین معنایی را موضوع له قرار دهد؟ واضعی که می‏داند در اغلب استعمالات این معنای موضوع له، قابل بهره‏برداری نیست، چرا بیاید یک چنین معنایی را موضوع له قرار دهد؟ لذا التزام بما قاله المشهور بر خلاف حکمت وضع و یک کار لغو و غیر عقلایی است. اگر بیاییم مثل مشهور بگوییم «ال» در مفرد محلی باللام وضع شده برای تعین ذهنی ناچاریم بپذیریم واضع کار لغو و مخالف و منافی حکمت انجام داده. زیرا واضع یقین دارد هیچ کس «الرجل» را با این معنای موضوع له نمی‏تواند حمل بر«زید» کند و ناچار است که آن را از تعین ذهنیش جدا کند. این چه وضعی است که در اغلب استعمالاتش به چنین سرنوشتی دچار می‎شود.

اشکال سوم

ایشان می‏فرماید: «واستفادة الخصوصيات إنّما تكون بالقرائن التي لابد منها لتعينها على كلّ حال ، ولو قيل بإفادة اللام للاشارة إلى المعنى ، ومع الدلالة عليه بتلك الخصوصيات لا حاجة إلى تلك الإِشارة ، لو لم تكن مخلة ، وقد عرفت إخلالها ، فتأمل جيداً.»
ما در توضیح کلام مشهور از قول محقق خراسانی نقل کردیم که با آمدن «ال» مدخول «ال» معنایش تغییر نمی‏کند، آن خصوصیت و تعین ذهنی از خود «ال» فهمیده می‏شود. اگر اینچنین است که این خصوصیات از این «ال» یا قرائن دیگری فهمیده شود، سوال این است، اینجا این اشاره ذهنی، تعین ذهنی چه فایده‏ای دارد؟ گفته شد که «ال» استغراقی داریم، «ال» جنس داریم، «ال» عهد داریم؛ شما می‏گویید «ال» دلالت بر تعین ذهنی می‏کند، سوال این است که ما چگونه بتوانیم تمییز دهیم بین این سه نوع «ال»؟ اگر لام برای اشاره ذهنیه وضع شده، برای اینکه این ماهیت را در ذهن معین و معرفه کند، سوال این است که جاییکه «ال» دلالت بر استغراق دارد، جاییکه بر جنس دلالت می‏کند، زیرا «ال» جنس داریم، «ال» استغراق داریم، «ال» عهد و معرفه نیز داریم، در مقابل این دو نوع دیگر «ال» وجود دارد؛ شما از کجا می‏خواهید بین اینها تمییز قرار دهید، از کجا می‏گویید این «ال»، «ال» استغراق است و دیگری جنس است؟
پس بین قرار دادن «ال» برای تعین ذهنی و اشاره به آن معنایی که در ذهن مورد التفات قرار گرفته و اینکه بعضی مواقع بخواهد در جنس یا استغراق استعمال شود قابل جمع نیست. ما هیچ راهی برای تمییز این انواع سه گانه نداریم.
این سه اشکالی است که محقق خراسانی به مشهور می‏کنند.

قول دوم: محقق خراسانی

ایشان می‎فرمایند: در تمام این موارد «ال» برای تزیین است، برای زینت است. یعنی مثلا ما در اعلام شخصیه وقتی «ال» اضافه می‏کنیم، آن «ال» نقشش تزئین است، «العلی» «الحسن» «الحسین» اینها همه «ال» زینت است. و اگر شمول و استغراق و طبیعت و تعین و اینها را می‏خواهیم استفاده کنیم از قرائن دیگر باید استفاده کنیم، «ال»، «ال» تزئین است.
پس تا اینجا دو نظر بیان شد:
۱. «ال» در مفرد محلی باللام موضوع للتعین الذهنی او للاشارة الذهنی الی الماهیة.
۲. «ال» در این موارد وضعت للتزئین.

قول سوم: محقق اصفهانی

محقق اصفهانی تقریبا همین فرمایش محقق خراسانی را فرموده ولی یک اضافه‏ای دارد. ایشان می‏فرماید: «الالتزام بکونها موضوعة للدلالة علی ان مدخولها واقع موقع المعروفیه و التعیین» این وضع شده برای چنین معنایی ولی می‏گوید «فهی تدل علی تحقق النسبه بعد التعیین» محقق اصفهانی همان نظر مشهور را دارد، منتهی با یک اضافه، یعنی می‎فرماید این وضع شده برای نسبت بین تعیین و متعین، مشهور می‏گویند این وضع شده برای تعین ذهنی، برای خود تعیین ولی ایشان می‏گوید این وضع شده برای نسبت بین تعیین و متعین. یعنی «ال» اینجا مثل معانی حرفیه است، مثلا «من» وضع شده برای یک معنای حرفی و غیر مستقل که عبارت است از نسبت بین مبتدا و مبتدا منه، وقتی گفته می‏شود «سرت من البصره»، اینجا «من» دلالت می‏کند بر یک نسبت ابتدایی معلوم و جزیی، ابتدا من از این مکان. اینجا نیز همینطور است؛ می‏گوید «ال» دلالت می‏کند بر وجود نسبت بین تعیین و متعین، یعنی مفهوم تعیین از یک طرف که یک امر کلی است و آن متعین در عالم خارج مثل ابتدا ذهنی و ابتدا خارجی، آن نسبت را همانطور که معنای حرفی بر آن دلالت می‏کرد، اینجال نیز «ال» بر یک همچین نسبتی دلالت می‏کند دقیقا مثل معانی حرفیه. این هم یک مطلب.
حال باید بررسی کنیم این سه قول و نظریه را و ببینیم حق کدام است؟