خارج اصول – جلسه سی و سوم – انصراف – دو نکته – شرح رسالة الحقوق – آثار چشم بستن از حرام      

جلسه ۳۳- PDF

 

جلسه سی و سوم 

انصراف – دو نکته – شرح رسالة الحقوق – آثار چشم بستن از حرام

۱۴۰۱/۰۹/۰۲

 

دو نکته

دو نکته از بحث دیروز باقی مانده که باید آن را بیان کنیم و بعد برویم سراغ مسئله حمل مطلق بر مقید.

نکته اول

عرض کردیم محقق خراسانی عدم قدر متیقن در مقام تخاطب را یکی از مقدمات حکمت قرار داده است. در بحث انصراف نیز گفتیم یک قسم انصراف، تیقنی است، یعنی انصرافی که به معنای رجوع لفظ به مصادیق یقینی طبیعت است. بعضی از دوستان پرسش‎هایی بعد از درس در این رابطه داشتند که لازم دیدم توضیحی را عرض کنم.یک وقت می‎گوییم عدم قدر متیقن در مقام تخاطب یکی از مقدمات حکمت است، گاهی هم می‏گوییم گاهی وجود برخی مصادیق یقینی موجب انصراف می‎شود. آیا این دو جمله یک مطلب را بیان می‎کنند؟ از یک حقیقت حکایت می‎کنند یا بین ‎آنها فرق است؟ دیروز توضیح دادم که منظور از قدر متیقن در مقام تخاطب این است که لفظ به نوعی دلالت و ظهور در قدر متیقن داشته باشد و این ربطی به واقعیت و نفس الامر ندارد. ثبوت متیقن به حسب واقع، یعنی آنچه متکلم اراده کرده هیچ دخالتی در اعتماد به مطلقات ندارد و لطمه‏ای به اطلاقات نمی‎زند آنچیزی که می‏تواند دخالت داشته باشد عدم قدر متیقن در مقام تخاطب به معنای دلالت لفظ و ظهور لفظ است.
پس منظور محقق خراسانی از قدر متیقن در مقام تخاطب این است که برای لفظ یک ظهوری در مقید پیدا شود، لذا عدمش جزء مقدمات حکمت است. کأنه می‎شود مثل قرینه متصله.
اما در انصراف مسئله چیز دیگری است. محقق نایینی انصراف تیقنی را قبول کرده و گفتند وجود متیقن باعث انصراف می‎شود، ضمن اینکه عدم وجود قدر متیقن در مقام تخاطب را به عنوان یکی از مقدمات حکمت انکار کردند. پس ایشان قبول دارند که یکی از اقسام انصراف، انصراف تیقنی است، یعنی اگر قدر متیقن و مصادیق یقینی وجود داشته باشد که لفظ به آن برگردد، این مانع اطلاق است.
پس کأنه ایشان می‏خواهد بگوید قدر متیقن گاهی یرجع الی الانصراف و گاهی لایرجع الی الانصراف؛ اگر وجود متیقن به انصراف بر نگردد این مانع اطلاق نیست، اما اگر به انصراف برگردد، این می‏تواند موجب جلوگیری از اطلاق شود.
پس این دو مطلب با هم خلط نشود. محقق نایینی ضمن اینکه با محقق خراسانی در مقدمه چهارم مخالفت کرده و آن را نپذیرفته، اما می‎فرماید انصراف به قدر متیقن می‎تواند جلوی اطلاق را بگیرد زیرا وجود متیقن تارة یرجع الی الانصراف و اخری لایرجع؛ اما اذا رجع الی الانصراف، این تأثیر دارد اما اگر اذا لم یرجع الی الانصراف فهو مما لا عبرة به.
سوال
استاد: انصراف در واقع باعث می‎شود که لفظ از ظهور در مطلق برگردد به ظهور در یک معنای دیگر. انصراف خودش منشأ می‎شود برای شکل گیری ظهور جدید و ثانوی. البته این ثانوی که می‎گوییم به یک معنا شاید تسامح باشد، زیرا انصراف بدوی که از بین می‎رود و نمی‎ماند، انصراف ظهوری، یعنی اینکه کثرت استعمال نمی‎گذارد برای این لفظ ظهور در مطلق ایجاد شود، یعنی باعث می‎شود یک ظهور دیگری شکل بگیرد، مانع ظهور مطلق در اطلاق می‎شود، آن قسم انصراف که پذیرفته شد مانع ظهور مطلق در اطلاق می شود و اگر اینچنین باشد یعنی خودش یک ظهوری در مقید به لفظ می‎دهد.
سوال
استاد: ظهور، لولا این، مثل ظهور لولا القرینه المتصله؛ لفظ مطلق بدون قرینه منفصل ظاهر در مطلق است اما وقتی قرینه متصل می‎آید اصلا ظهوری برای مطلق شکل نمی‎گیرد، این خودش باعث می‎شود که ظهور دیگری درست شود، ظهور در مقید پیدا کند، نه اینکه یک ظهوری در مقید پیدا کند بعد عوض شود به خلاف قرینه متصل که ظهور در اطلاق پیدا می‏کند ولی بعد آن دلیل مقید می‎آید حجیت آن را از بین می‏برد.
سوال:
استاد: با تسامح می‏شود گفت یکی است. انصراف تیقنی که ما اصلا آن تعبیرش را نیز اشکال داشتیم، به یک معنا می‏توانیم بگوییم یکی است، یعنی انصرافی که ناشی از وجود متیقن در مقام تخاطب است، یک وقت نه، می‎توانیم بگوییم اصلا هر دو اعم است، انصرافی که ناشی از مصادیق متیقن است، اعم از اینکه در مقام تخاطب باشد یا در خارج باشد. این برگشت از آن حرف نیست. الان نیز همان است، فرقی نمی‏کند ایشان برای نفی مقدمیت این حرف را زد، نه اینکه در این انصراف این را متفاوت بداند. این دو موضع کاملا جداست.

نکته دوم

صاحب فوائد الاصول تصریح می‏کند که اطلاق متوقف بر دو امر است « فتحصّل: انّ الإطلاق يتوقّف على امرين لا ثالث لهما. الأوّل: كون المتكلّم في مقام البيان. الثّاني: عدم ذكر القيد متّصلا كان أو منفصلا‌» ایشان نظر محقق نایینی را بیان کرده که اطلاق را متوقف بر دو امر می‎داند؛ یعنی مقدمه دوم و سوم. اما اجود التقریرات و بعضی از شاگردان محقق نایینی از قول ایشان می‏گویند مقدمات حکمت سه تا است؛ ما نیز نقل کردیم و گفتیم که محقق نایینی سه‏تایی است، یعنی آن مقدمه اول را نیز به عنوان مقدمه فرموده است. «ان یکون الموضوع مما یمکن فیه الاطلاق و التقیید و قابل لهما» موضوع قابلیت اطلاق و تقیید داشته باشد، هر دو در آن ممکن باشد. ولی اینجا تصریح کرده که این جزء مقدمات حکمت نیست، به هر حال آیا مقدمه اول از دید محقق نایینی جزء مقدمات حکمت است یا خیر؟ زیرا در برخی از کتاب‎ها صریحا می‏گویند محقق نایینی قائل به سه مقدمه است.
محقق نایینی بنابر آنچه که در فوائد الاصول آمده عبارتی دارد که بر اساس آن می‏توائیم بگوییم ایشان دو مقدمه را قبول دارند یا سه مقدمه؟ «ان یکون الموضوع مما یمکن فیه الاطلاق و التقیید و قابلا لهما و ذلک بالنسبة الی الانقسامات السابقة علی ورود الحکم و اما الانقسامات اللاحقه کقصد القربه و اعتبار العلم و الجهل بالحکم فهی ما لایمکن اطلاق و التقیید فلا مجال فیها للتمسک بالاطلاق» اینکه موضوع قابلیت اطلاق و تقیید داشته باشد، در مورد انقسامات اولیه و انقسامات سابق بر حکم است، ما دو دسته انقسامات داریم، یک وقت می‏گوییم «العالم علی قسمین، العادل و الفاسق» این انقسام قبل از حکم است، اما یک سری انقسامات داریم که به تبع حکم پیدا می‎شود مثل اخذ قصد قربت یا اخذ علم به حکم در حکم، اینها انقساماتی است که بعد از ورود حکم می‏آید، زیرا قصد امتثال حکم بعد از آن است که حکم بیاید علم به حکم اگر بخواهد معتبر باشد بعد از ورود به حکم معنا دارد، می‏گوید در انقسامات لاحقه دیگر اصلا اطلاق و تقیید ممکن نیست، لذا نمی‏شود برای عدم اعتبار قصد قربت به اطلاق تمسک کرد، زیرا آنجا اصلا تقیید ممکن نیست و به تبع آن اطلاق ممکن نیست. بعد ایشان فرمود «و فی الحقیقه هذا خارج عن مقدمات الحکمه بل هذا الامر یکون محققا لموضوع الاطلاق و التقیید»، این خارج از مقدمات حکمت است، بلکه محقق موضوع اطلاق و تقیید است. ظاهرش این است که این مقدمه اول را قبول نکرده است، طبق این تقریر اینطور است. ولی طبق بعضی از بیانها و تقریرها ایشان این مقدمه را پذیرفته، امکان تقیید و اطلاق را به عنوان یک مقدمه قبول کرده. به هر حال خواستم این را عرض کنم که یک اختلافی در این انتساب است که بعضی می‎گویند ایشان دو مقدمه را قبول دارند و برخی می‏گویند سه مقدمه.

رساله الحقوق

امام سجاد علیه السلام فرمودند « وَ أَمَّا حَقُّ بَصَرِکَ فَغَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ»؛ دو حق برای چشم بیان کردند، فرو بستن از حرام،«غَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ».
توضیح دادیم که چشم از این جهت که دروازه آگاهی و معرفت انسان است مثل گوش بسیار اهمیت دارد و انسان‎ها بعضا چشم‎های بینا دارند، یعنی با آن کسب معرفت می‏کنند و بعضا از این چشم‎ها استفاده نمی‏کنند و کسب معرفت نمی‏کنند.

آثار چشم بستن از حرام

اما فرو بستن چشم از حرام به چه چیزی است؟ چشم از چه حرام‎هایی باید خودش را حفظ کند؟ وقتی بحث از چشم به میان می‎آید نگاه به نامحرم مطرح می‎شود در حالیکه این یکی از مصادیق نگاه حرام است. بر اساس روایات معصومین علیهم السلام، چشم از خیلی از امور باید خودش را حفظ کند که حالا عرض خواهیم کرد، حداقل به چند مصداق مهم آن اشاره می‏کنیم. اما قبل از آن خوب است این را بگوییم که اصل چشم بستن از حرام (حال حرام ها را بعدا می‏گوییم) چه آثاری دارد؟

آثار دنیوی

۱. روایت وارد شده است که «غُضُّوا أبصارَكُم تَرَونَ العَجائبَ» چشم‎های خودتان را ببندید، عجائب را می‎بینید.
گفتیم، غض به معنای فرو انداختن، یعنی به پایین نگاه کردن و خیره نشدن و زل نزدن است. «غُضُّوا أبصارَكُم تَرَونَ العَجائبَ» یعنی اگر این چشم بسته شود، (چون مهم و سخت است) و کسی که این کار را بکند خدا حجاب‏هایی را کنار می‏زند و حقایقی را نشانش می‏دهد، یک حقایقی را می‏بیند که دیگران نمی‏بینند. چشم دل انسان باز می‏شود، اگر چشم سر را به روی حرام ببندد اثرش در این دنیا دیدن عجایب است و الا در برزخ و قیامت انسان خیلی از واقعیت‎ها را که حجاب دنیا مانع دیدن آنها بود کنار می‏رود و می‏بیند و خیلی از امور معلوم می‎شود.
۲. امام صادق علیه السلام می‏فرماید «لِأَنَّ الْبَصَرَ لَا يُغَضُّ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا وَ قَدْ سَبَقَ إِلَى قَلْبِهِ مُشَاهَدَةُ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلَالِ» بصر و دیده از محارم خداوند فرو بسته نمی‎شود « إِلَّا وَ قَدْ سَبَقَ إِلَى قَلْبِهِ مُشَاهَدَةُ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلَالِ »، مگر اینکه قلب او عظمت و جلال را مشاهده خواهد کرد، این عظمت و جلال، عظمت و جلال الهی است یا عظمت و جلال این عالم؟ یعنی امور عظیم و بزرگ را می‏بیند، یعنی یک دنیای دیگری به رویش باز می‏شود.
البته عظمت و عجائب شاید هر دو یک معنا داشته باشند یا یک اثر باشند برای چشم؛ این اثر وضعی است، یعنی در همین دنیا محقق می‏شود و تخلف ناپذیر است، اگر انسان چشم را کنترل کند به میزان کنترل کردن، به میزانی که مراقبت می‎کند خداوند حقایق را و اموری را به او نشان می‎دهد.
۳. روایت را شیخ صدوق نقل می‏کند. طبق این روایت کسی که چشمش را از محارم الهی (فرق نمی‎کند، فقط نامحرم نیست هر چیزی که حرام است) ببندد، خداوند ایمانی در دل او ایجاد می‏کند که طعمش را می‎چشد، حلاوت و شیرینی ایمان را می‎چشد. «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَسْمُومٌ مَنْ تَرَكَهَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا لِغَيْرِهِ أَعْقَبَهُ اللهُ إِيمَاناً يَجِدُ طَعْمَهُ» کسی که نظر حرام را ترک کند برای خدا، نه برای اینکه چون دیگران او را می‎بینند و به خاطر اینکه نگویند این انسان چقدر چشم چران است، نه، به خاطر خدا این کار را نکند، به دنبالش خدا او را دارای ایمانی می‏کند که طعمش را می‏یابد، این مهم است؛ طعم ایمان را اگر انسان بچشد دیگر رهایش نمی‎کند. درست است این آثار همه آثار معنوی است، رؤیة العجائب، مشاهدة عظمة و جلال، وجدان طعم الایمان، اینها همه معنوی است ولی در همین دنیا است، اینها همه اثر وضعی همان مراقبت است.
۴. آرامش. حضرت علی می‎فرماید «مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ» هر کسی چشمش را فرو ببندد قلب و دل و روحش را آرام کرده است. بین دیدن و فرو نبستن، بین دیدن محرمات، محارم الهی و محرمات الهی و نا آرامی و اضطراب و تشویش و نگرانی یک رابطه مستقیم است. این دیگر فرقی نمی‏کند، مؤمن و غیر مؤمن نیز ندارد. حال اضطراب و تشویش به هم ریختگی و آشفتگی ناشی از این از بین می‎رود. کسی که چشمش را بر روی محرمات الهی ببندد خدا دلش را آرام می‎کند، این خودش یک سبب است، نمی‏گوییم تمام السبب، زیرا ممکن است امور زیادی موجب اضطراب و تشویش و نگرانی انسان شود این خیلی مهم است، فکر نکنیم کسی بگوید من به نامحرم و هیچ حرامی نگاه نمی‏کنم ولی باز هم نا آرامم؛ عوامل مختلفی دخیل است. اما این یک عامل مهمی است برای حصول آرامش روحی در انسان. زیرا وقتی می‏گوید نگاه به نامحرم سهم مسموم است؛ این وقتی به روح انسان اصابت می‎کند آن را بیمار می‏کند و آفت می زند به روح، آنچه که می‎بیند منشاء یک سری افکار و اوهام ناصوابی در او می‏شود و این خودش منشأ نا آرامی است.

آثار اخروی

پیامبر گرامی اسلام می‏فرماید «حُرِّمَتِ النّارُ عَلى عَينٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللّهِ» آتش حرام شده بر چشمی که از محارم خداوند بسته شده باشد یعنی خداوند آتش را بر چنین چشمی حرام کرده است کسی که از محارم خدا چشم پوشی کند خدا آتش را بر چنین چشمی حرام می کند. اینطور نیست که نظر به محارم یک گناه معمولی باشد و ترک آن یک امر معمولی، بسیار بسیار مهم است و آثار بزرگی دارد.

برچسب‌ها:, , ,