خارج اصول – جلسه سی و ششم – حمل مطلق بر مقید –  کلام محقق نایینی – مقدمه؛ سه مطلب                    

جلسه ۳۶- PDF

جلسه سی و ششم

حمل مطلق بر مقید –  کلام محقق نایینی – مقدمه؛ سه مطلب

۱۴۰۱/۰۹/۰۷

   

کلام محقق نایینی

کلام محقق خراسانی درباره حمل مطلق بر مقید را ذکر کردیم و نظر ایشان در این رابطه معلوم شد.
محقق نایینی مطلب مبسوطی درباره حمل مطلق بر مقید دارند که آنها را طی چند مرحله ذکر خواهیم کرد و مورد بررسی قرار خواهیم داد. در این بررسی هم مقایسه‏ای میان نظر ایشان و محقق خراسانی صورت می‏گیرد و هم سخنان و کلمات ایشان را مورد ارزیابی واقع می‏شود.

مقدمه

ابتدائا محقق نایینی مقدمه‎ای ذکر کردند که مشتمل بر چند مطلب است که در این بحث مورد استفاده قرار می‏گیرد.

مطلب اول

ایشان می‎فرماید مسئله تقدیم مطلق بر مقید یا به تعبیر دیگر حمل مطلق بر مقید یا عدم تقدیم و عدم حمل مطلق بر مقید مبتنی بر این است که دلیل مقید را مولوی بدانیم یا ارشادی. ایشان می‏گوید اگر دلیل مقید ظهور در ارشادیت داشته باشد مقدم می‎شود بر دلیل مطلق، یعنی باید مطلق را حمل بر مقید کنیم؛ اما اگر دلیل ظهور در مولویت داشته باشد، دیگر مقدم بر دلیل مطلق نمی‎شود، یعنی مطلق حمل بر مقید نمی‏شود.
منظور از دلیل ارشادی آن دسته از اوامر و نواهی است که ارشاد می‎کنند به جزئیت یا شرطیت یک شئ یا ارشاد می‏کنند به مانعیت یک شئ، مثلا دلیلی وارد شده که امر به نماز می‎کند می‎گوید «اقیموا الصلوه» امر به مطلق نماز کرده، این دلیل مطلق است که اقامه نماز را واجب می‏کند، دلیل دیگری وارد شده که امر به نماز مع الرکوع می‎کند مثلا می‎گوید «صل مع الرکوع» نماز با رکوع بخوان.
ظاهر دلیل دوم این است که ارشاد می‎کند به جزئیت رکوع، اولی به صورت مطلق امر کرده به اقامه نماز، این کلی فرموده، مطلق فرموده که نماز واجب است، اما دلیل دوم که اشاره می‏کند به اینکه نماز را به رکوع بخوانید، این در حقیقت ارشاد می‏کند به جزئیت رکوع برای نماز؛ یا مثلا از یک طرف امر می‏کند به اقامه نماز اما در دلیل دیگر نهی می‏کند از نماز فی وبر ما لا یؤکل لحمه؛ می‏گوید «لا تصل فی وبر ما لایؤکل لحمه»؛ این دلیل دوم نیز ارشاد می‏کند به مانعیت، ارشاد می‏کند به مانعیت وبر ما لا یؤکل لحمه، نسبت به نماز.
پس دلیل مقید گاهی ارشاد به جزئیت و شرطیت دارد و گاهی ارشاد به مانعیت دارد. این روشن است، که مولوی نیست، این دارد به ما می‎فهماند که فلان چیز برای نماز جزئیت یا شرطیت دارد و فلان شئ نسبت به نماز مانعیت دارد، این امرمولوی نیست. اما گاهی این دلیل به نحو مولوی بیان می‏شود، یعنی دلیل مقید در حقیقت مبین یک حکم مولوی است. به هر حال به نظر محقق نایینی حمل مطلق بر مقید مبتنی بر این است که ما ببینیم دلیل مقید ارشادی است یا مولوی؟ اگر ارشادی باشد مقدم می‏شود و اگر مولوی باشد مقدم نمی‏شود. پس ایشان مبتنی کرده این مسئله را بر مولویت و ارشادیت به نحو کلی.
سوال:
استاد: مثلا فرض کنید «ان ظاهرت فاعتق رقبه»؛ «ان ظاهرت فاعتق رقبه مومنه» وقتی می‏گوید اعتق رقبه مومنه ارشاد به جزئیت و شرطیت ندارد، البته باید بحث شود که دارد یا خیر.
عمده این است که ایشان حمل مطلق بر مقید را مبتنی کرده بر ارشادیت یا مولویت.

مطلب دوم

ظهور قرینه بر ظهور ذوالقرینه مقدم است اعم از اینکه قرینه قوی‏تر باشد یا نباشد، تعبیر ایشان این است که قرینه در هر صورت مقدم می‏شود بر ذی القرینه بدون ملاحظه اینکه کدام یک از این دو قوی‎تر است. یک وقت می‏گوییم ظهور قرینه مقدم است چون قوی‏تر است؛ ایشان می‏گوید نه چه بسا ظهور ذوالقرینه قوی‏تر باشد اما باز قرینه مقدم می‏شود. مثلا وقتی گفته می‏شود «رأیت اسدا یرمی» یا «جاء اسد یرمی» اینجا «اسد» که ذوالقرینه است ظهوردارد در حیوان مفترس، «یرمی» ظهور دارد در «تیر» ولی این قرینه باعث می‏شود که معنای «اسد» دیگر حیوان مفترس نباشد، یعنی کأنه با آمدن «یرمی» می‏فهمیم که اشاره می‎کند به رجل شجاع.
الان دقت کنید، ما یک قرینه داریم به نام «یرمی» و یکی ذوالقرینه که «اسد» است. ظهور قرینه انصرافی است، ولی ظهور ذوالقرینه وضعی است، «اسد» اگر دلالت بر حیوان مفترس می‏کند ناشی از وضع است، زیرا واضع این لفظ را برای این معنی قرار داده، اما اگر «یرمی» دلالت می‏کند بر رجل شجاع، این وضعی نیست، واضع این را برای این معنا وضع نکرده، بلکه وقتی این در کنار آن قرار می‏گیرد باعث انصراف می‎شود، یک معنای مجازی حاصل می‎شود. لذا با اینکه ظهور وضعی از ظهور انصرافی قوی‏تر است ولی باز قرینه مقدم می‎شود، قرینه که ظهورش انصرافی است، مقدم می‏شود بر ذوالقرینه که ظهورش وضعی و قوی‎تر است.
سپس محقق نایینی در مقام توجیه این مطلب می‏فرماید علت اینکه ظهور قرینه مقدم می‏شود بر ظهور ذوالقرینه ولو ظهور ذوالقرینه اقوی باشد، این است که شک در اینکه آیا ظهور ذوالقرینه اراده شده یا خیر مسبب از شک در ظهور قرینه است، یعنی ما شک داریم که آیا این واقعا شیر دیده، حیوان مفترس دیده، ولی وقتی «یرمی» می‏آید شک می‏کنیم که آیا او حیوان مفترس را اراده کرده، آیا ظاهر را اراده کرده، این شک ما ناشی از این است که «یرمی» دلالت بر اراده رجل شجاع می‎کند تیر انداختن می‏خواهد معنای رجل شجاع را برساند یا منظورش واقعا شیری است که تیر می‏انداخته.
پس شک در اراده آنچه که ذوالقرینه در آن ظاهر است، ناشی و مسبب از شک در اراده آن چیزی است که قرینه در آن ظهور دارد. پس اگر ما به ظاهر قرینه اخذ کنیم این باعث می‏شود که شک دیگر نیز از بین برود، چون شک در سبب مقدم بر شک در مسبب است، وقتی آن حل شود شک در مسبب نیز بر طرف می‏شود.
سوال بعدی این است که چرا این شک مسبب از آن شک است؟ این صرف ادعا است، چرا شما می‏گویید شک در ظهور ذوالقرینه در معنای ذوالقرینه مسبب از شک در ظهور قرینه است. ایشان می‏گوید برای اینکه قرینه یعنی «یرمی» مثلا خودش به تنهایی رجوع می‏کند به تشخیص مراد به ذی‎القرینه، یعنی این اگر معلوم شود معنایش این است مؤدای قرینه خودش یرجع الی تشخیص مراد به ذی‎القرینه و تعیینه، این به آن بر می‏گردد اما عکسش اینطور نیست، اینطور نیست که اگر شما به ظاهر ذی‎القرینه یعنی «اسد» اخذ کنید مراد از آن یکی معلوم شود.
در دوران امر بین این دو ظهور اگر به معنای قرینه تمسک و ظاهر آن را اخذ کنیم، مراد از ذو القرینه معلوم می‎شود اما عکسش اینطور نیست، اگر شما به ظاهر ذوالقرینه اخذ کنید، مراد از قرینه یعنی «یرمی» مشخص نمی‏شود. اگر شما «یرمی» را بگیرید منظور از آن مشخص نمی‎شود مگر از طریق ملازمه عقلیه اما اگر شما به «اسد» و حیوان مفترس اخذ کنید، آیا این باعث می‏شود که معنای «یرمی» مشخص شود؟ مبهم‎تر می‏شود، یعنی چه شیر تیر انداخت، شیر که نمی‏تواند تیر بیندازد، تیر انداختن کار انسان است. لذا چون یکی از این دو کمک می‏کند به تشخیص مراد از دیگری مهمتر می‏شود و قرینه این خصوصیت را دارد، قرینه به ما کمک می‏کند که منظور از ذوالقرینه معلوم شود، اما ذوالقرینه هیچ کمکی نمی‏کند به تعیین و مقصود از قرینه، لذا ظهور قرینه مقدم است بر ظهور ذوالقرینه هرچند اقوی نباشد.

مطلب سوم

ایشان دو دلیل مطلق و مقید را که متصل باشند قیاس می‎کند به قرینه و ذوالقرینه. می‏گویند همانطور که قرینه بر ذوالقرینه حاکم و مقدم است، ظهور قید هم حاکم بر اطلاق است. دقیقا نسبت مطلق و مقید متصل، مثل قرینه و ذوالقرینه است، یعنی اگر متکلم بگوید «اکرم العالم العادل» قید را متصلا بگوید حال یا به صورت استثناء یا وصف بگوید «اکرم العلماء الا الفساق) اینجا قید متصلا بیان شده است، این دقیقا مثل قرینه و ذوالقرینه است. یعنی همانطوری که قرینه مقدم می‎شود بر ذوالقرینه به دلیل اینکه شک در مراد از ذوالقرینه، مسبب است از شک در مراد از قرینه با آن بیانی که گفتیم و اینکه بالاخره این قرینه است که به ما کمک می‏کند که مراد از ذوالقرینه مشخص شود، ولی ذوالقرینه اینچنین نیست ذوالقرینه هیچ کمکی به ما نمی‏کند برای فهم از مراد از قرینه. اینجا نیز همینطور است، این قید است که به ما کمک می‏کند به تعیین معنای مطلق، ولی عکسش اینطور نیست، مطلق به ما هیچ کمکی برای فهم معنای مقید نمی‏کند، آن معنایش معلوم است به همین دلیل مقید حاکم است بر مطلق، این در متصل.
سپس محقق نایینی مقید منفصل را قیاس می‏کند به متصل؛ می‏گوید دقیقا در مقید منفصل نیز مطلب از همین قرار است، یعنی فرض کنید اگر متکلم بگوید «اکرم العلماء» بعد به دلیل منفصل بگوید «لاتکرم الفساق من العلماء» اینجا دقیقا وقتی این دو دلیل را با هم مقایسه می‏کنیم، دلیل مقید که منفصل آمده، حاکم بر دلیل مقید و مقدم بر آن است، چرا؟ چون مثل قرینه است نسبت به ذوالقرینه. یعنی همانطوری که این قرینه به شما کمک کرد معنا و مفهوم ذوالقرینه را درک کنید، این مقید دارد به شما کمک می‏کند معنا و مفهوم مطلق را بفهمید. به همین دلیل است که مطلق حمل می‏شود بر مقید.
البته این مطلب اخیر دیگر مقدمه نبود؛ بلکه دلیل ایشان است بر تقدیم مقید بر مطلق؛ آن چیزی که جنبه مقدمیت داشت همین بود که ایشان دلیل مقید و مطلق را قیاس کرد به مسئله قرینه و ذوالقرینه. لکن ما تطبیقش را بیان کردیم نتیجه این سخن محقق نایینی این است که اساسا محل بحث و نزاع در حمل مطلق بر مقید هم در متصل است و هم در منفصل. ایشان کأنه نزاع در حمل مطلق بر مقید را هم در مقید متصل و هم در مقید منفصل جاری می‏داند.
این سه مطلبی است که محقق نایینی درمقدمه به آن اشاره کرده است.

خلاصه

۱. ایشان مسئله تقدیم و عدم تقدیم مقید بر مطلق را مبتنی کرد بر ارشادیت یا مولویت دلیل مقید. گفتند اگر ارشادی باشد مقدم می‎شود اگر مولوی باشد مقدم نمی‏شود.
۲. مسئله تقدیم ظهور قرینه بر ذوالقرینه را مطرح کرد و ان لم یکن اقوی؛ یعنی مسئله اقوائیت ظهور را کاری نداشت و ادعا کرد قرینه در هر حال مقدم می‏شود.
۳. قیاس مقید متصل و منفصل به قرینه و ذوالقرینه.
بعد از این محقق نایینی مطالبی را مطرح کرده، از جمله دلیل تقدیم را، که اشاره ای به آن کردیم؛ بعد به مسئله شرط تنافی اشاره کردند، اینکه مطلق برمقید در صورتی حمل می شود که بین آنها تنافی باشد؛ بعد به مسئله وحدت حکم اشاره کردند که محقق خراسانی نیز فرمودند.
فرمایش ایشان یک ادامه‏ای دارد که باید آن را نقل کنیم و سپس مقایسه کنیم نظر ایشان را با نظر محقق نایینی و آن را بررسی کنیم. حال این سه مقدمه‏ای که ایشان گفتند را باید بررسی کنیم بعد برویم سراغ مطالب دیگر.