خارج اصول – جلسه چهل و پنجم – حمل مطلق بر مقید – بررسی حمل در صور مختلف مطلق و مقید –  دسته اول عدم ذکرسبب – صورت اول – شرح رساله الحقوق – حق چشم: منع از رهاشدگی چشم    

جلسه ۴۵ – PDF

جلسه چهل و پنجم

حمل مطلق بر مقید – بررسی حمل در صور مختلف مطلق و مقید –  دسته اول عدم ذکرسبب – صورت اول – شرح رساله الحقوق – حق چشم: منع از رهاشدگی چشم  

۱۴۰۱/۰۹/۲۳

   

صور مختلف مطلق و مقید

تا اینجا ملاک کلی حمل مطلق بر مقید را بیان کردیم، اما مسئله این است که این ملاک در کدام صورت از صور مختلف حمل مطلق بر مقید تطبیق می‎شود؟ چون مطلق و مقید به حسب نفی و اثبات و سلب و ایجاب، به حسب الزامی بودن یا الزامی نبودن، به حسب امر و نهی دارای صور مختلفی است، همه اینها را ضمیمه کنید به اینکه گاهی در مطلق و مقید سبب ذکر می‎شود و گاهی ذکر نمی‎شود. اگر بخواهیم همه این امور را با هم ملاحظه کنیم صورت‎های بسیاری برای مطلق و مقید قابل تصویر است که یکایک اینها باید بررسی شوند. آیا در هر جایی که یک دلیل مطلق و یک دلیل مقید داشتیم، باید مطلق را حمل بر مقید کنیم یا نه در بعضی از صورت‎ها اساسا آن شرایطی که برای حمل مطلق بر مقید لازم است وجود ندارد؟ بنابراین به برخی از این صورت‎های مهم که بیشتر مورد استفاده است و بیشتر کاربرد دارد لازم است اشاره کنیم.
بالاخره در هر کدام از این صورت‎ها، اگر مطلق بر مقید حمل شود ملاکش همان است که جلسه قبل گفتیم و هر جا مطلق بر مقید حمل نشود، معلوم می‎شود شرایطش موجود نبوده، مثلا تنافی بین الدلیلین نبوده یا وارد بر مورد واحد نبودند، وحدت تکلیف نبوده؛ این دلائل مختلفی می‎تواند داشته باشد.
امام خمینی چندین صورت را اینجا بیان کردند، البته محقق نایینی و برخی دیگر از بزرگان نیز صورت‎هایی را متعرض شدند، ما بر همین منوالی که امام خمینی این صور را ذکر کردند، این صورت‎ها را یک به یک بیان خواهیم کرد.

دو دسته مطلق و مقید

ایشان به طور کلی یک تقسیم بندی کلی برای مطلق و مقید می‏کند می‏گوید: در مطلق و مقید گاهی سبب ذکر نمی‏شود و گاهی سبب ذکر می‎شود، جایی که سبب ذکر نمی‎شود خودش چند صورت دارد، ایشان هفت صورت را در فرض اول ذکر می‏کند و آنجایی که سبب ذکر می‎شود، آنجا نیز چهار صورت را بیان کردند.

دسته اول: عدم ذکر سبب

دسته اول خودش چند صورت دارد:
صورت اول: حکم تکلیفی است و دلیل مطلق نافی و دلیل مقید مثبت است، مثل «لاتعتق رقبه» و «اعتق رقبه مومنه».
صورت دوم: عکس صورت اول است، یعنی امر به مطلق متعلق شده و نهی به مقید مثل «اعتق رقبه» و «لا تعتق رقبه کافره یا فاسقه». منتهی خود این صورت سه قسم دارد:
۱.گاهی معلوم است که نهی یک نهی تحریمی است.
۲. گاهی معلوم است که نهی یک نهی تنزیهی است.
۳. گاهی معلوم نیست که این نهی تحریمی است یا تنزیهی.
این سه صورت در صورت دوم که با آن صورت اول می‏شود چهار صورت.
صورت سوم: (که در حقیقت می شود صورت پنجم) این است که هر دو دلیل مثبت باشند و هر دو الزامی، مثل «اعتق رقبه» و «اعتق رقبه مومنه» خود این دو صورت دارد:
۱. احراز می کنیم عدم قید آخر را.
۲. احراز نمی‏کنیم عدم قید آخر.
این هم دو صورت در قسم سوم که با آن چهار صورت می‏شود شش صورت.
صورت چهارم: (که در حقیقت صورت هفتم است) جایی است که هر دو دلیل ما نافی باشند مثل «لاتشرب الخمر» و «لاتشرب الخمر العنبی»، شراب انگور نخور، یک وقت می‏گوید شراب نخور و یک وقت می‏گوید شراب انگور نخور.
این تقریبا چهار صورت است که با انقسام صورت دوم به سه قسم و انقسام صورت سوم به دو قسم، مجموعا می‏شود هفت صورت. اینها همه در جایی است که سبب بیان نشده باشد.
اگر سبب ذکر شود مثل اینکه می‏گوید «ان ظاهرت فاعتق رقبه» یا «ان ظاهرت فاعتق رقبه مومنه»، سبب ذکر می‏شود، سبب هم واحد است، زیرا اگر اسباب مختلف باشد وحدت مورد و تکلیف نیست. آنجا نیز خودش چند صورت دارد که بیان می‏کنیم.
ابتدا این چند صورت که در دسته اول می‎گنجد را بررسی می‏کنیم.

صورت اول

در صورت اول مثل «لاتعتق رقبه» و «اعتق رقبه مومنه» حکم تکلیفی مطلق نافی است و مقید مثبت است، منتهی یک نکته‏ای را امام خمینی اینجا تذکر می‏دهند بر اساس مبنای خودشان و آن اینکه «لاتعتق رقبه» یعنی دلیل مطلق، از قبیل مطلق باشد نه عموم، زیرا اگر خاطرتان باشد مشهور یکی از ادات عموم را نکره در سیاق نفی می‎دانند «لاتعتق رقبه» نکره در سیاق نفی است. اگر ما بگوییم نکره در سیاق نفی از ادات عموم است دیگر از بحث ما خارج می‏شود، چون ما داریم مثال برای مطلق و مقید می‏زنیم نه مثال برای عموم. ایشان همان جا نظرشان این بود که اساسا نکره در سیاق نفی افاده عموم نمی‏کند، بلکه دال بر مطلق است. پس روی این مبنا که «لاتعتق رقبه» دلیل مطلق باشد نه دلیل عام. ما الان مواجه هستیم با دودلیل، یکی مطلق و یکی مقید.
اینجا امام خمینی می‏فرماید «لا اشکال فی حمل المطلق علی المقید: اینجا حتما باید مطلق حمل بر مقید شود و در این جهت فرقی نمی‏کند این حکم الزامی باشد یا غیر الزامی، زیرا همین جا می‏تواند، هم امر و هم نهی الزامی باشد، یعنی وجوب و حرمت و می‏تواند هر دو غیر الزامی باشد یا یکی الزامی و دیگری غیر الزامی مثل استحباب و کراهت، چرا اینجا «لااشکال فی حمل المطلق علی المقید»؟ زیرا شرایط حمل مهیا است:
اولا: بین این دو تنافی است، بین این دو دلیل، مطلق و مقید تنافی وجود دارد. تنافی هم به این جهت است که وقتی می‏گوید «لاتعتق رقبه» به عنوان دلیل مطلق نهی می‏کند از مطلق عتق رقبه و چون این نهی به طبیعت متعلق شده، به نظر عرف امتثال این نهی به ترک مطلق عتق الرقبه است، وقتی می‏گوید رقبه را آزاد نکن یعنی این طبیعت نباید آزاد شود، وقتی نهی متعلق به طبیعت می‏شود، اگر بخواهد این نهی امتثال شود، یعنی حتی یک فرد از افراد این هم نباید آزاد شود. از آن طرف می‏گوید رقبه مومنه را آزاد کن، اینجا تنافی پیش می‏آید بین اینکه حرام است عتق طبیعت الرقبه و بین وجوب عتق رقبه مومنه، اینها با همدیگر تنافی پیدا می‏کنند و برای رفع این تنافی باید مطلق را حمل بر مقید کنیم، البته با همان ملاکی که گفته شد.
این مسئله در احکام الزامی روشن است، تنافی در آنجایی که امر دلالت بر وجوب و نهی دلالت بر حرمت دارد روشن است، اما اگر غیر الزامی باشد چطور؟ می فرماید حتی اگر حکم غیر الزامی باشد باز هم تنافی است، مثلا نهی از عتق رقبه، یعنی در ناحیه مطلق نهی غیر لزومی باشد، معنای نهی غیر لزومی این است که عتق طبیعت رقبه مرجوح است از آن طرف وقتی می‏گوید «اعتق رقبه مومنه» در حقیقت دارد رجحان عتق رقبه مومنه را بیان می‏کند. وقتی هم دارد نهی می کند از عتق رقبه یعنی به طور کلی عتق طبیعه الرقبه مرجوح است. باز تنافی وجود دارد، نمی‏شود از یک طرف عتق طبیعت رقبه مرجوح باشد، وقتی می‏گوییم طبیعة الرقبه یعنی بین ایمان و کفر فرقی نیست و از طرف دیگر عتق رقبه مومنه رجحان داشته باشد، جمع بین راجحیت و مرجوحیت ممکن نیست. پس تنافی وجود دارد، سواء کان الحکم الزامیا او لا. اینجا باید مطلق را حمل بر مقید کرد با همان بیانی که گفتیم.
سوال:
استاد: تعارض یعنی چه؟ یعنی تکاذب الدلیلین، تنافی الدلیلین و ما می‏گوییم اینجا تنافی وجود دارد.
سوال:
استاد: تنافی الدلیلین یعنی چه؟ یعنی آن این را نفی می‏کند و این آن را نفی می‏کند منتهی در همه موارد تعارض شما می‏گویید الجمع مهما امکن اولی من الترک.
سوال:
استاد: رجوع به مرجحات و راه حل‎ها بعد از این است که شما نتوانید جمع کنید، ما می‏گوییم حمل المطلق علی المقید.
سوال:
استاد: یعنی اینکه عتق رقبه مومنه باید انجام دهی
سوال:
استاد: اینجا که گفته مومنه را آزاد کن… زیرا یکی مطلق است و یکی مقید … ما هم می‏گوییم تعارض دارند، شما مگر نمی‏گویید تا جمع ممکن باشد سراغ طرح نمی‏رویم …. آیا حمل مطلق بر مقید جمع نیست …؟
سوال:
استاد: می‏گوییم آنجایی که گفته آزاد نکن، یعنی غیر مومن را آزاد نکن منظورش این است … مطلق را حمل می‏کنیم بر مقید. اگر اینطور که شما اشکال می‏کنید در همه موارد حمل مطلق بر مقید با این مشکل مواجهه هستیم زیرا در همه آنها این تنافی وجود دارد.
سوال:
استاد: بالاخره ما نیز قبول داریم که تنافی است، ولی اصلا یعنی چه بالاخره این رقبه است و این …. متباین که قطعا نیستند، نهی از عتق رقبه و امر متعلق به نماز که نیست تا متباین شوند.
سوال:
استاد: اصلا تعارض معنایش همین است، یک جایی می گوید ما مواجه شدیم با دو دلیل یکی می‏گوید «الصلوة واجبة یوم الجمعه» … اینکه مشکل تر می‏شود؛ یکجا بگوید «صلوه الجمعه حرام» معنای تعارض همین است، ما با دو دلیل مواجه شدیم هر دو شرایط حجیت را دارند ولی قطعا هردو نمی‏تواند از امام صادر شده باشد، می‏گوییم پس چه باید بکنیم؟ می‏گوییم «صلوة الجمعه واجبه» و «صلوة جمعه محرمة» مگر می‏شود امام (علیه السلام) این دو دستور را داده باشد؟ نه، پس چه باید کرد؟ می‏گوییم «الجمع مهما امکن اولی من الطرح» اگر هم جمع نشد می‏رویم سراغ مرجحات و اگر مرجحات هم نشد می‎رویم سراغ تعارض و تساقط؛ اینجا جمع ممکن است، شواهد روایی داریم، مثلا «محرمة» برای زمان غیبت است و «واجبة» برای زمان حضور است. این اصلا ناظر به دو مقام است، اصلا معنای تعارض همین است اینجا نیز همینطور است. … خیلی خب می‏گوییم آنجا نیز تنافی است و جمع می‏کنیم، مگر می‏شود یک بار بگوید طبیعت رقبه نباید آزاد شود و یک بار می‏‏گوید رقبه مومنه را آزاد کن؟ اصلا شدنی نیست. می‏گوییم اینجا راه دارد که عبارت است از حمل مطلق بر مقید. اصلا راه جمع مطلق و مقید است.
صورت های دیگر می ماند برای جلسه آینده

شرح رساله الحقوق

امام سجاد علیه السلام فرمودند «وَ أَمَّا حَقُّ بَصَرِکَ فَغَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ وَ تَرْکُ ابْتِذَالِهِ اِلاَّ لِمَوْضِعِ عِبْرَة تَسْتَقْبِلُ بِهَا بَصَراً أَوْ تَسْتَفِیدُ بِهَا عِلْماً فَاِنَّ الْبَصَرَ بَابُ الاِعْتِبَارِ»

منع از رها شدگی چشم

ما تا اینجا راجع به بعد سلبی فرمایش امام سجاد (علیه السلام) مبنی بر چشم پوشی از حرام سخن گفتیم. نکاتی که لازم بود مطرح شد، انواع نگاه های حرام و آثار نگاه حرام و در کنار آن « تَرْکُ ابْتِذَالِهِ»؛ توضیح دادیم معنای ترک ابتذال چیست و فرقش با نگاه حرام چیست. نگاه حرام یعنی آن نگاه‏هایی که ممنوع است. شما به یک اموری نباید نگاه کنید. موضوع این حق دوم، یلگی و رها شدگی چشم است. می‏گوید چشم را مبتذل نکنید، مفصل توضیح دادیم که ترک ابتذال البصر به چه معنا است و دیگر تکرار نمی‏کنیم و عرض کردیم استثنایی که امام (علیه السلام) به دنبال این آوردند فقط برای ترک ابتذال است و الا نگاه حرام استثناء ندارد، زیرا نگاه حرام برای عبرت نیز جایز نیست، نمی‏شود هم عبرت باشد و هم حرام باشد، لذا «اِلاَّ لِمَوْضِعِ عِبْرَة» می‏خواهد بگوید چشمتان را رها نکنید و به هر چیزی نگاه نکنید مگر به این دلیل، یک معیار می‏دهد، شاخص می‏دهد برای نگاه کردن و این بسیار بسیار مهم است. چشم از چیزهایی است که قابلیت رها شدگی دارد. همینطور که انسان نشسته و اراده ای هم نداشته باشد در معرض دیدن‏های مختلف است، بالاخره این طرف و آن طرف را نگاه می‏کند، خسته می‏شود آسمان و زمین و انسان‏ها و همه چیز را نگاه می‏کند، هیچ عضوی مثل جشم در آزادی و سرعت عمل نیست. برای همین است که امام (علیه السلام) می‏فرماید به این افسار بزنید، « تَرْکُ ابْتِذَالِهِ»؛ چشم نباید رها باشد، حق چشم این است که تحت فرماندهی عقل و شرع قرار بگیرد و این آغاز کمالات انسان است. واقعا در زندگی انسان در بین واجبات و محرمات که باید مراقبت کند یکی از مهمترین آنها چشم است، چشم را باید انسان مراقبت کند، زیرا این رها شدن چشم باعث می‏شود سقوط کند. وقتی انسان چشم را کنترلش نکند بی استفاده بماند، لغو شود چشمی که باید دروازه معرفت باشد از این امر تهی شود.
در روایت وارد شده که حضرت علی (علیه السلام) می‎فرماید «مَن أطلَقَ طَرفَهُ كثُرَ أسَفُهُ» کسی که نگاهش را یله و رها کند، یعنی آزادش بگذارد، تحت فرمان و کنترل نباشد، اسف و ناراحتی روحی و درونی او بسیار می‏شود. عجیب است اینکه چشم را رها می‎کند، به جای اینکه موجب التذاذ و آرامش او شود اسف او را زیاد می‏کند. زیرا «هر آنچه دیده بیند دل کند یاد.» این تصویر برداری که با چشم انجام می‏شود، این تصاویر در حافظه ذهن می‏ماند و دل را مشغول آن تصاویر می‏کند، «هر آنچه دیده بیند دل کند یاد.» دلی که یاد آن تصاویر باشد دائما در ذهنش مثل فیلم برود و بیاید دیگر نمی‏تواند دل آماده بندگی، دل متوجه به خدا باشد، این همیشه مشغول می‏شود به همین لذائذ دنیوی و واقعا علت اینکه این همه راجع به چشم و اینکه این نگاه تیری از تیرهای شیطان است که مسموم است گفته‎اند این است که، همه روح انسان را آلوده می‏کند و این یک چیز واضح و روشنی است.
با جلوگیری از ابتذال جشم، زمینه نگاه ناروا و حرام از بین می‏رود، این در حقیقت یک اقدام ایجابی است، چشم را رها نکنید، رها نکنید یعنی تحت نظارت و کنترل قرار دهید، نگاه حرام که نباید داشته باشید، اینقدر هم یله و رها نگذارید که هرچه خواست ببیند،
یعنی یک محدوده مجاز از نظر اخلاقی برای انسان تعیین می‏کند که عبارت است از جایی که موجب عبرت انسان باشد «اِلاَّ لِمَوْضِعِ عِبْرَة»؛ در جایی که عبرت و پند برای انسان به دنبال داشته باشد که این عبرت‏ها کجاست؟«تَسْتَقْبِلُ بِهَا بَصَراً أَوْ تَسْتَفِیدُ بِهَا عِلْماً» که موجب بینش شود برای انسان یا موجب دانش شود. با چشم باید کسب بینش ودانش کرد، ابزاری است برای بینش و دانش، اگر غیراز این باشد چشم فرسوده می‏شود و هیچ استفاده‏ای نمی شود «فَاِنَّ الْبَصَرَ بَابُ الاِعْتِبَارِ»؛ چرا باید در مواضع عبرت از آن استفاده کرد؟ برای اینکه اساسا بصر دروازه اعتبار و پندگیری و عبرت است.
حال آن چیزهایی که نگاه به آنها خوب است و می‏تواند عبرت آموز باشد و مشمول این فرمایش امام سجاد (علیه السلام) قرار می‏گیرد کدام است؟ چند موضع است که به عنوان نمونه آنها را عرض می‏کنیم.

برچسب‌ها:, , , , , ,