خارج اصول – جلسه یازدهم – الفاظ مطلق – ۲. علم جنس –اشکال امام خمینی به محقق خراسانی– حق در مسئله – شرح رسالة الحقوق: ۳. حق چشم – توضیح کلی – فرق چشم بستن از حرام و ترک ابتذال

جلسه ۱۱ – PDF

جلسه یازدهم

الفاظ مطلق – ۲. علم جنس –اشکال امام خمینی به محقق خراسانی– حق در مسئله – شرح رسالة الحقوق: ۳. حق چشم – توضیح کلی – فرق چشم بستن از حرام و ترک ابتذال

۱۴۰۱/۰۷/۲۷

خلاصه جلسه گذشته

بحث در علم جنس بود، تا اینجا قول مشهور و قول محقق خراسانی مورد بررسی قرار گرفت و نظر امام خمینی نیز در اینباره بیان شد. یک مسئله‎ای باقی مانده که آن را نیز بیان می‏کنیم و از بحث علم جنس عبور می‏کنیم.

اشکال امام خمینی به محقق خراسانی

امام خمینی بعد از بیان نظر خودشان یک اشکالی را به محقق خراسانی ایراد می‏کنند. اصل نظر ایشان این شد که معرفه بودن و نکره بودن امور واقعی هستند نه اینکه تابع لحاظ باشند، اگر ما بگوییم اینها به لحاظ معتبر و لاحظ محقق می‎شوند آن اشکالی که محقق خراسانی به مشهور وارد کردند به قوت خودش باقی است. نظر امام خمینی این است که تعریف و تنکیر اموری واقعی بوده و بعضی از معانی به حسب واقع معرفه هستند و برخی نکره. ماهیت من حیث هی هی نه معرفه است و نه نکره ولی بما أن له معنی معین بین سایر المعانی می‎شود معرفه و علم جنس اینچنین است، لفظی است که وضع شده برای یک طبیعت معلومه، ماهیت معینه بین سایر المعانی. اسم جنس برای ذات ماهیت که نه نکره است و نه معرفه وضع شده. پس تفاوت نظر امام خمینی و محقق خراسانی در همین نقطه است.
محقق خراسانی فرمود: موضوع له اسم جنس و علم جنس یک چیز است و در هر دو موضوع له عبارت است از ماهیت من حیث هی و هیچ فرقی بین اینها نیست. اینطور نیست که این ماهیت معرفه باشد و آن ماهیت نکره و اگر گفته می‏شود «اسامه» معرفه است این تعریف لفظی است، و به معنا مربوط نمی‏شود، مثل اینکه بعضی از الفاظ مؤنث هستند و این ربطی به معنا ندارد مثل «ارض».
امام خمینی بر خلاف محقق خراسانی معتقد است علم جنس وضع شده برای ماهیت ولی ماهیت معلومه، طبیعت معین من بین سایر الطبایع، این معنای «اسامه» است، یعنی کأنه «اسامه» وضع شده برای یک مرتبه از ماهیت. مثلا «ال» وضع شده برای تعریف، حال چه تعریف عهدی و چه تعریف ذکری و چه تعریف حقیقی، حال اگر این «ال» که وضع شده برای تعریف بر سر اسم جنس وارد شود مثلا بگوییم «الرجل» یا بر سر جمع وارد شود و بگوییم «العلماء» یا «الرجال» جمع محلی با لام شود، این «ال» باعث می‏شود این جنس یا این جمع معرفه شوند. معرفه شدن جمع چگونه است؟ چه فرقی است بین «علماء» و «العلماء»؟ اینکه می‏گوییم جمع محلی به لام معرفه است، در مقابل جمع بدون «ال»، اینکه معرفه است یعنی چه؟ می‏گویند «ال» که بر سر «علماء» می‏آید افاده استغراق می‏کند، استغراق یعنی شمول که بالاترین مرتبه یک جمع است، اگر مثلا جمع «علماء» هزار نفر باشند، استغراق یعنی در بر گرفتن همه افراد، این یک مرتبه است، معین هم هست، سایر مراتب جمع معین نیستند، سایر مراتب از نهصد و نود و نه شروع می‏شود و می‏آید پایین، نهصد و نود و هشت، هشتصد و هفتصد؛ «العلماء» که در آن «ال» بر سر جمع آمده دلالت بر تعریف و معرفه بودن این جمع می‏کند و معنای معرفه بودن این جمع این است که دارد یک مرتبه معینی از این جمع را بیان می‏کند و آن مرتبه استغراق است، این معرفه است در مقابل سایر مراتب که معین نیستند، یعنی مرتبه روشنی ندارند، از سه شروع می‏شود تا نهصد و نود و نه؛ این معرفه بودن در اثر استغراق افراد پیدا می‏شود یعنی یک مرتبه معین و روشن که همه افراد را در بر می‎گیرد، حال ما مثال به هزار زدیم، استغراق یعنی شمول نسبت به همه افراد، این یک مرتبه معین است اما اگر «ال» نباشد چه؟ این معین نیست، این نکره است و همه مراتب را در بر می‏گیرد یعنی سایر مراتب غیر استغراق که این اصلا معین نیست.
پس امام خمینی در واقع نظرشان این است که تعریف در علم جنس صرف یک تعریف لفظی نیست، تعریف در علم جنس حقیقی است و علم جنس وضع شده برای طبیعت معلوم، یک معنای معین از بین سایر معانی، «اسامه» برای این مرتبه ماهیت وضع شده است، بر خلاف محقق خراسانی که می‏گوید «اسامه» و «اسد» هر دو وضع شدند برای ماهیت من حیث هی، اگر هم شما می‏بینید «اسامه» معرفه است این مربوط به لفظ است و کاری به معنا ندارد. با توضیحاتی که دیروز بیان کردیم و امروز هم گفتیم در حقیقت امام خمینی به محقق خراسانی کأنه اشکال می‏کند که تعریف در مورد «اسامه» فقط مربوط به لفظ نیست.
پس فرق بین «اسد» و «اسامه» یا به تعبیر دیگر فرق بین اسم جنس و علم جنس در این است که اسم جنس وضع شده برای ماهیت در مرتبه ذاتش که نه معرفه است و نه نکره و علم جنس وضع شده برای ماهیت در مرتبه معین. یعنی معنای «اسامه» معرفه است، حقیقتا، زیرا اصل معرفه و نکره بودن یک امر واقعی است و اینطور نیست که به اعتبار معتبر تغییر کند که یک معنایی را یک جایی معرفه و در جای دیگر نکره قرار دهیم.
این محصل اشکالی است که امام خمینی به محقق خراسانی کردند.
سوال:
استاد: استغراق یعنی همه افراد، در مقایسه با چه؟ آن به یک معنا همه مراتب را در بر می‏گیرد، هم اقل المراتب و هم اکثر المراتب را یعنی هم هزارتایی را در بر می‏گیرد و هم سه تا را، از این جهت بله، لذا می‏گوییم غیر معین است، غیر معین یعنی یک مرتبه خاصی از همه مراتب این جمع را که از سه شروع می‏شود تا اکثر الافراد یعنی جمیع، بله به این معنا دامنه‎اش اوسع است، وقتی «ال» استغراق باشد و دلالت بر استغراق کند طبیعتا به یک مرتبه معین دلالت دارد و به همین جهت هم می‏گوییم معرفه است. «العلماء» دلالت بر استغراق می‏کند و همه افراد را در بر می‏گیرد.
سوال:
استاد: نه، وقتی می‏گوییم یک مرتبه معین یعنی همه، یعنی تمام الافراد و دیگر ما دون را در بر نمی‏گیرد.
سوال:
استاد: نه، شما فرض کنید جمع نهصد و نود و هفت مصداق دارد، «علماء» یک کلی قابل تطبیق بر نهصد و نود و هفت مصداق است، بر فرض اینکه هزار نفر باشند، البته این مثال است، از سه شروع می‏شود و چهار و پنج و شش تا هزار نفر که همه افراد هستند، اینها همه مصداق «علماء» هستند، اما وقتی می‏گویید «العلماء» یعنی همه، یعنی استغراق، یعنی مرتبه‎ای که تمام الافراد در آن می‏گنجند، یک مرتبه معینی از مراتب نهصد و اندی گانه جمع است.

حق در مسئله

به نظر ما قول مشهور ادباء تمام نیست. قول محقق خراسانی نیز به نظر می‏رسد خالی از اشکال نیست، درست است که اشکالات محقق خراسانی به مشهور وارد بود، ملاحظه کردید که گفتیم این اشکالات وارد است حتی دفاعیه محقق حایری از مشهور و پاسخ ایشان به محقق خراسانی را نیز ما قبول نکردیم. اما سخن خود محقق خراسانی چه؟
باید از ایشان سؤال کرد که واقعا بین اسم جنس و علم جنس هیچ فرقی نیست؟ آیا واضع اسم جنس را برای طبیعت من حیث هی وضع کرده و علم جنس را نیز برای طبعیت من حیث هی؟ واضع حکیم که یک غرض عقلایی از وضع تعقیب می‏کند، به چه منظوری این کار را انجام داده؟ یک وقت شما می‏گویید اینها مشترک معنوی هستند مثل الفاظ مرادف که یک معنا دارای چند لفظ می‏شود که آن خودش یک حکمتی دارد، یک معنا دارای چند لفظ باشد، ولی قدر متیقن محقق خراسانی قائل نیستند که «اسامه» و «اسد» مشترک معنوی هستند، مثل «انسان» و «بشر» اگر این باشد این بر خلاف نظر ادباء و اهل لغت عرب است، در لغت عرب کسی نگفته است که «اسامه» و «اسد» مشترک معنوی هستند و مثل «انسان» و «بشر» هستند. اگر محقق خراسانی این را بگوید، قطعا بر خلاف نظر اهل ادب و لغت عرب است. اگر هم بگوییم اینها مرادف نیستند و هیچ فرقی بین اینها وجود ندارد، از نظر موضوع له، فقط یکی معرفه است و یکی نکره ولی این معرفه بودن نیز به معنا مربوط نیست و مربوط به لفظ است، همین، فقط یک تفاوتی از حیث لفظی بین «اسامه» و «اسد» ذکر کنیم. این نیز بعید است که بگوییم «اسامه» و «اسد» موضوع لهشان یکسان است و هیچ تفاوتی ندارد الا از حیث لفظ که یکی معرفه است و دیگری نکره. چون واقعا معرفه بودن و نکره بودن صرفا یک امر لفظی نیست.
بنابراین به نظر می‏رسد که بین این سه قول حق همان است که امام خمینی اینجا فرمودند و البته در بحث بعدی که مفرد محلی به لام است، تقریبا همین اشکالات و اختلاف وجود دارد. نتیجه در مورد علم جنس معلوم شد.

بحث جلسه آینده

مثل «الرجل» که باید ببینیم مفرد محلی به لام به عنوان لفظی که معنای مطلق از آن فهمیده می‏شود، این موضوع لهش چیست؟

شرح رسالة الحقوق

خلاصه جلسه گذشته

تا اینجا در مورد حق الله و حق النفس و حق دو عضو از اعضای انسان بحث کردیم. به حدی که متناسب با فرصت و مقتضای این جلسه بود. حق الله مطرح شد، حق الانسان علی نفسه هم گفتیم به چه معنا است و مطرح شد، بعد حق اللسان و حق السمع مطرح شد، دو عضو مهم از اعضای بدن انسان، یکی حق زبان و گفتیم اصلا چرا در بین اعضا امام سجاد علیه السلام به زبان ابتدا کرد، این را توضیح دادیم. بعد آمدند سراغ گوش و چشم. گوش را بحثش را کردیم الان بحث از حق چشم است.

۳. حق چشم

حضرت می‏فرمایند: «وَ أَمَّا حَقُّ بَصَرِکَ فَغَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ وَ تَرْکُ ابْتِذَالِهِ اِلاَّ لِمَوْضِعِ عِبْرَه تَسْتَقْبِلُ بِهَا بَصَراً أَوْ تَسْتَفِیدُ بِهَا عِلْماً فَاِنَّ الْبَصَرَ بَابُ الاِعْتِبَارِ».

توضیح کلی

اما حق چشم تو این است که آن را از چیزی که بر تو حلال نیست بپوشانی، دقت کنید: «غَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ» چشم خود را از هر چه که بر تو حلال نیست بپوشانی، این پوشاندن چشم از حرام، یعنی چه؟ این را باید توضیح دهیم، آیا پوشاندن چشم از حرام فقط نگاه به نامحرم است یا دایره‎اش وسیع‎تر است، این دایره اوسع از نگاه به نامحرم و اختصاص آن به شهوت در این امر است «عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ»، هرچه که بر تو حلال نیست، خیلی چیزها وجود دارد که دیدنش بر ما حلال نیست، غیر از دیدن نامحرم چیزهای دیگری هم وجود دارد که دیدنش برای ما حلال نیست و چشم را باید از آن پوشاند. حال یک توضیح اجمالی می‏دهیم تا بعد این بحث را باز کنیم.
«وَ تَرْکُ ابْتِذَالِهِ»، ترک ابتذال بصر، این هم یک مورد دیگر است، ابتذال بصر یعنی چه؟ این غیر آن است، در ترجمه‏ها نوعا این دو را یک جور معنا کردند، یعنی گفتند چشم خود را از آنچه که بر تو حلال نیست بپوشان، چشم خود را از حرام و ناروا بپوشان. ترک ابتذال بصر یک معنای دیگری دارد و غیر از چشم پوشی از حرام است.

فرق چشم بستن بر حرام و ترک ابتذال

«غض» در مورد حرام به کار رفته، «غَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ»، چشم پوشی از چیزی که بر تو حلال نیست، «تَرْکُ ابْتِذَالِهِ»، این «ترک» عطف بر «غض»است و این ترک، کار دیگری است، این ترک ابتذال به چه معنا است؟
ابتذال به طور کلی از نظر لغت یعنی پست کردن، خوار کردن، بی ارزش کردن، از نظر لغت ابتذال یعنی این، مثلا در مورد لباس می‏گویند که این جامه را مبتذل نکن، یعنی این جامه را اینقدر بی ارزش نکن، کسی به اصطلاح یک لباس پلوخوری و مهمانی دارد می‏گویند این را همه جا نپوش، جایی که مهمانی دعوت هستی بپوش. استفاده بیش از حد از یک چیز یا استفاده به گونه‏ای که آن را بی ارزش کند این می‏شود ابتذال، استفاده بیش از حد یا استفاده از چیزی به نحوی که آن شئ را کم ارزش و کم بها، پست و فرومایه کند.
حق دومی که اینجا امام سجاد علیه السلام برای چشم به کار بردند، ترک ابتذال است، می‏گویند: این عضو را بی ارزش و پست و خوار نکن، زیاد با آن نگاه نکن، به هرچیزی نگاه نکن، به هر چیزی و هر جا به این چشم ننگر. این غیر از اولی است، در اولی می‏فرماید به حرام نگاه نکن ولی در دومی می‏گوید این را ولش نکن که همه جا بچرخه، این را رها نکن که هر چیزی که ممکن است حلال هم باشد، اصلا اشکالی نداشته باشد ولی مبتذلش نکن و اینقدر از این بی خود استفاده نکن که ارزشش پایین بیاید، مثل آن لباس پلوخوری که می‏گویند همه جا نپوش که ارزشش پایین نیاید، بی ارزشش نکن، اینجا نیز می‏گویند از چشمت زیاد و برای هر چیزی استفاده نکن، این چشم ارزش دارد، ولش کنی و هرطور که خواست به همه جا نگاه کند.
حضرت می‏فرماید:« وَ تَرْکُ ابْتِذَالِهِ اِلاَّ لِمَوْضِعِ عِبْرَه» این استثناء به ترک ابتذال می‏خورد و الا معنا ندارد که حضرت بفرمایند: «حَقُّ بَصَرِکَ فَغَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ اِلاَّ لِمَوْضِعِ عِبْرَه»، به چیزی که حرام است نگاه نکن مگر برای موضع عبرت، معنا ندارد، چیزی که حرام است دیگر موضع عبرت و غیر عبرت ندارد، لذا این استثناء به ترک ابتذال می‏خورد، آن مطلق است، «وَ أَمَّا حَقُّ بَصَرِکَ فَغَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ»، چشم پوشی از حرام و ناروا، چشمت را باید در مقابل آنها ببندی و ترک ابتذال کنی، یعنی چشم را رها کنی، بی اندازه استفاده نکنی، هرچیزی را نبینی، یعنی چشمت را برای هر چیزی باز نکن مگر برای موضع عبرت. مگر اینکه در آن یک عبرتی باشد که «تَسْتَقْبِلُ بِهَا بَصَراً أَوْ تَسْتَفِیدُ بِهَا عِلْماً» مگر برای جایی که عبرت بگیری و از آن بصیرت و بینایی به دست بیاوری یا علمی بیندوزی، «أَوْ تَسْتَفِیدُ بِهَا عِلْماً» سپس حضرت علت و تعلیل می‏آورند «فَاِنَّ الْبَصَرَ بَابُ الاِعْتِبَارِ»، زیرا دیده در عبرت آموزی و پند گیری است. این یک توضیح کلی از این جمله.
می‎فرماید حق بصر این است، جنبه های سلبی آن عبارتند از: ۱. «غَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ»؛ ۲. «تَرْکُ ابْتِذَالِهِ».
جنبه های ایجابی آن نیز عبارتند از: ۱. بصیرت یابی و بینایی؛ ۲. دانش اندوزی.
پس اینجا حضرت فرمودند که چه کارهایی با این چشم نباید بکنید و چه کارهایی باید بکنید. یک معیار داده، یک دلیل ارائه داده. چرا نباید با چشم حرام دید، چرا باید چشم را مراقب بود که یله و رها نباشد؟ « فَاِنَّ الْبَصَرَ بَابُ الاِعْتِبَارِ»، حضرت دلیل را نیز بیان کرده است.
حال این یک توضیح اجمالی بود که احتیاج به بحث دارد که باید نکاتی را بیان کنیم.
سوال:
استاد: این اعم از نابجا استفاده کردن است. نابجا استفاده کردن یک مسئله است، زیاد استفاده کردن یک مسئله دیگر است. حتما شنیدید که می‏گویند لوثش نکن، لوث شدن همان متبذل شدن است، یک چیز ارزشمندی را وقتی هرجا به هر بهانه‏ای به کار ببری می‎شود ابتذال، اصلا یک سخن ارزشمند، نصیحت ارزشمند، اگر نصیحت ارزشمند را بیش از حد شما تکرار کنید این دیگر به حد ابتذال کشیده می‏شود ولوث و بی ارزش شده، این بی ارزش کردن یک شئ ارزشمند می‏شود. در ذهن ما از مبتذل از بس گفتند تصاویر مبتذل یا فلان چیز مبتذل به سوی چیز خاصی می‎رود.

 

برچسب‌ها:, , , ,