خارج اصول – جلسه چهل و نهم – حمل مطلق بر مقید – بررسی حمل در صور مختلف مطلق و مقید – دسته دوم:ذکر سبب –  صورت سوم – جریان حمل مطلق بر مقید در احکام وضعیه – شرح رساله الحقوق – حق چشم – نمونه‎هایی از نگاههای عبرت آموز 

جلسه ۴۹ – PDF

جلسه چهل و نهم 

حمل مطلق بر مقید – بررسی حمل در صور مختلف مطلق و مقید – دسته دوم:ذکر سبب –  صورت سوم – جریان حمل مطلق بر مقید در احکام وضعیه – شرح رساله الحقوق – حق چشم – نمونه‎هایی از نگاههای عبرت آموز 

۱۴۰۱/۰۹/۳۰

خلاصه جلسه گذشته

بحث در دسته دوم از انواع مطلق و مقید بود. گفتیم گاهی در دلیل مطلق و مقید سبب ذکر می‎شود و گاهی سبب ذکر نمی‏شود. آنجایی که سبب ذکر می‎شود تارتا، سبب آنها واحد است و گاهی اختلاف در سبب دارند، این دو صورت را دیروز بیان کردیم.

صورت سوم

صورت سوم جایی است که سبب ذکر می‎شود ولی در یک دلیل سبب ذکرمی‎شود و در دلیل دیگر سبب بیان نمی‏شود و این فرقی نمی‎کند در مطلق باشد و یا در مقید، مثلا می‎گوید «اعتق رقبه» و بعد می‎گوید «ان ظاهرت فاعتق رقبه مومنه»؛ اینجا دلیل مطلق بدون سبب است، مرسل است، اما دلیل مقید دارای سبب است و گاهی ممکن است عکسش باشد بگوید «ان ظاهرت فاعتق رقبه» و بعد بگوید «اعتق رقبه مومنه» اینجا چه باید کرد؟
می‎فرماید در این موارد مطلق بر مقید حمل نمی‎شود، حمل مطلق بر مقید مشکل است، زیرا عرف و عقلاء وقتی این دو دلیل را نگاه می‎کنند هیچ تنافی بین اینها نمی‎بینند، دلیل مطلق گفته است «اعتق رقبه» و دلیل مقید گفته «ان ظاهرت فاعتق رقبه مومنه»؛ ظاهر این است که دو تکلیف است و به ظاهرِ هر یک از این دو تکلیف اخذ می‎کنند، کأنه دستور داده شده که اگر ظهار کردی رقبه مومنه آزاد کن، اما یک تکلیف مستقل کلی هم وجود دارد که «اعتق رقبه» و این متوقف بر تحقق ظهار نیست. پس کأنه دو تکلیف از ناحیه مولا بیان شده است که هیچ تنافی با هم ندارند، وقتی تنافی نیست و تکلیف متعدد است دیگر چه وجهی برای حمل مطلق بر مقید باقی می‏ماند. پس در صورت سوم مطلق بر مقید حمل نمی‏شود.

نظر محقق نایینی

البته اینجا محقق نایینی از یک راهی وارد شدند که نتیجه‎اش با آنچه گفته شد فرقی ندارد، ایشان هم می‏گوید حمل مطلق بر مقید نمی‏شود ولی راهی که ایشان طی کرده راه متفاوتی است. ایشان می‏گوید اگر بخواهد مطلق بر مقید حمل شود دور لازم می‏آید و چون دور باطل است، بنابراین جایی برای حمل مطلق برمقید نیست.
خلاصه بیان ایشان این است که اینجا ما دو اطلاق و دو تقیید داریم، یک اطلاق و تقیید در ناحیه واجب و یک اطلاق و تقیید در ناحیه وجوب. اطلاق و تقیید در ناحیه واجب عبارت است از عتق الرقبه و عتق الرقبه المومنه، اطلاق و تقیید در ناحیه وجوب، یکی وجوب العتق است که مطلق است، یکی وجوب عتق الرقبه المومنه، اما وجوب العتق مقید به هیچ سببی نیست، پس وجوب مطلق است. اما در ناحیه مقید، وجوب مقید شده به ظهار؛ می‏گوید «ان ظاهرت فاعتق رقبه مومنه». پس یک اطلاق و تقیید در ناحیه واجب داریم و یک اطلاق و تقیید در ناحیه وجوب. آن چیزی که مربوط به واجب است به مسئله ایمان بر می‏گردد و آن چیزی که در ناحیه وجوب است به مسئله ظهار بر می‏گردد.
اگر بخواهیم اینجا حمل مطلق بر مقید کنیم، حمل مطلق بر مقید متوقف بر وحدت تکلیف است، این را مکررا گفته‎ایم لکن باید ببینیم وحدت تکلیف چگونه تحقق پیدا می‏کند؟ وحدت تکلیف یعنی یک وجوب بیشتر نداشته باشیم. ما اینجا دو وجوب داریم، یک وجوب مطلق است و یک وجوب مقید است. اگر بخواهیم مطلق را حمل کنیم بر مقید باید بگوییم یک وجوب اینجا بیشتر نیست، در چه صورت می‏توانیم بگوییم یک وجوب بیشتر نیست؟ وجوب مطلق را مقید کنیم به سبب وجوب مقید، یعنی بگوییم وجوب العتق، که هیچ سببی در ناحیه مطلق برای آن بیان نشده است، مقید شود به بسبب الظهار؛ در اینصورت است که یک تکلیف بیشتر نخواهیم داشت. زیرا ما دو وجوب داریم یکی مطلق است و یکی مقید، اگر بخواهد این یک وجوب شود راهش این است که بگوییم وجوب مطلق، مقید به سبب مقید شود، و لذا باید ظهار قید وجوب شود، زیرا اگر اینها مختلف باشند، دو تا وجوب مستقل از هم باشند، اینجا دیگر ما نمی‏توانیم یک تکلیف را حمل بر دیگری کنیم. پس نتیجه این شد که وحدت متعلق نیز متوقف شد بر حمل یکی از دو تکلیف بر تکلیف دیگر. یعنی حمل مطلق بر مقید.
پس از یک طرف حمل مطلق بر مقید متوقف بر وحدت تکلیف شد و وحدت تکلیف نیز متوقف شد بر حمل مطلق بر مقید. اینکه حمل مطلق بر مقید متوقف بر وحدت تکلیف است، روشن است ولی عمده این است که ایشان می‏خواهد بگوید وحدت تکلیف نیز متوقف بر حمل مطلق بر مقید است، زیرا ما اینجا دو دلیل داریم یکی مطلق و یکی مقید و اینها هر کدام دو اطلاق و دو تقیید دارد. پس دو تا تکلیف و حکم است، یکی مطلق است و یکی مقید. اینها ظاهرشان این است که دو تا هستند، مستقل و جدا هستند و اگر بخواهیم این یک تکلیف شود باید اطلاق در ناحیه وجوب را حمل کنیم بر تقیید در ناحیه مقید.
پس وحدت تکلیف هم متوقف شد بر حمل مطلق بر مقید و این دور است.

پاسخ امام خمینی به محقق نایینی

در اینکه تا وحدت تکلیف نباشد حمل مطلق بر مقید واقع نمی‏شود تردیدی نیست. بله، حمل مطلق بر مقید متوقف بر وحدت تکلیف است، این اصلا از شرایط حمل مطلق بر مقید است. اگر متعلق این دو تکلیف مختلف باشد این دو قضیه با هم هیچ ارتباطی ندارند، اگر مثلا بگوید «ان ظاهرت فاعتق رقبه» و بعد بگوید «اطعم ستین مسکینا» هیچ کس توهم نمی‏کند که این دو تکلیف به هم ارتباطی دارند. اما اینکه ما وحدت تکلیف را متوقف بر حمل مطلق بر مقید بدانیم این درست نیست. وحدت متعلق تکلیف متوقف حمل مطلق بر مقید نیست، بلکه این یک امر وجدانی است، ما در مواجهه با ادله به راحتی می‎توانیم بفهمیم که متعلق اینها یکی است یا متغایر. تغایر و اختلاف یا اتحاد متعلق‎های این دو تکلیف به چیزی وابسته نیست، یعنی یک امری است وجدانی که در مواجهه با دو دلیل می‎توانیم بفهمیم و متوقف بر احراز وحدت تکلیف نیست.
پس این دور خود به خود منتفی می‎شود، یعنی از یک طرف توقف است و از طرف دیگر توقف نیست، این هم پاسخی که به محقق نایینی دادند.
البته امام خمینی یک توضیحی دارد، ایشان بین مقام ثبوت و اثبات تفکیک می‏کند و می‏گوید وحدت متعلق نه در مقام ثبوت و نه درمقام اثبات متوقف بر وحدت حکم نیست. پس آنچه که ایشان می‏گوید این است که وحدت حکم متوقف بر وحدت متعلق می‎باشد اما وحدت متعلق متوقف بر وحدت حکم نیست. آنچه که ایشان در مناهج به آن تصریح کرده این است «و ذلک لأن وحدة الحکم و إن توقف علی وحدة المتعلق لکن وحدة المتعلق لا تتوقف علی وحدته» یعنی وحدة الحکم؛ پس این دور خود به خود منتفی است.

حمل مطلق بر مقید در احکام وضعی

تمام آنچه که گفته شد در احمام وضعیه نیز جریان دارد. ما تا به حال در مورد احکام تکلیفیه بحث کردیم، آنچه گفتیم از ملاک حمل و شروط حمل و تنافی بین الحکمین و وحدت تکلیف و انواع مختلفی که برای مطلق و مقید بیان کردیم، اینکه سبب در آن ذکرشده باشد یا نشده باشد، اینها همه مربوط به احکام تکلیفیه بود. حال سوال این است که آیا در احکام وضعیه نیز حمل مطلق بر مقید صورت می‏گیرد یا خیر؟
می‎فرماید بله، همه آنچه که در احکام تکلیفیه گفته شد در احکام وضعی نیز جریان دارد. احکام وضعیه مثل احکامی که از آنها شرطیت و جزئیت و مانعیت استفاده می‎شود، فرض کنید یک دلیل می‏گوید «لاتصل فی وبر ما لایؤکل» دلیل دوم می‏گوید «صل فی وبر السباع مما لایوکل» اولی مطلق است و دومی مقید؛ اولی می‏گوید در آن پشم یا پوست حیوانات حرام گوشت نماز نخوان، دلیل دوم مقید است، می‏گوید در پوست و پشم حیوانات حرام گوشت درنده می‏توانی نماز بخوان. الان اولی و دومی هر دو حکم وضعی را بیان می‏کند، به مانعیت وبر ما لایوکل در نماز اشاره می‏کند، وبر السباع که در دلیل دوم بیان شده است مقید کرده، یعنی اگر حرام گوشت از غیر درندگان باشد نمی‏شود در آن نماز خواند، اما اگر از درندگان باشد می‎شود، به مانعیت وعدم مانعیت اینها اشاره کرده است. اینجا الان حمل مطلق بر مقید صور می‏گیرد یا خیر؟ دقیقا باید بببنیم شرایطی که در آن ادله گفتیم اینجا هست یا نه؟ اولا باید ببینیم بین آنها تنافی است یا خیر؟ یکی نفی است و یکی اثبات، سبب در آنها بیان شده است یا خیر؟ اینجا شرایط حمل را دارد، لذا مطلق بر مقید حمل می‏شود یا مثلا می‏گوید «اغسل ثوبک من البول»، دلیل دیگر می‏گوید «اغسل ثوبک من البول مرتین» این اشاره می‏کند به مانعیت بول یا شرطیت طهارت، حال در یک دلیل می‏گوید یکبار باید بشویی و در دلیل دیگر مطلق شستن را می‏گوید، اینجا حمل صورت می‏گیرد یا خیر؟ می‏گویند بله، زیرا شرایط حمل را دارد، آنجا که می‏گوید «اغسل ثوبک من البول» حمل می‏شود بر این مرتین.
در مواردی هم حمل مطلق بر مقید صورت نمی‏گیرد زیرا شرایطش نیست، این دو تا را که مثال زدیم تنافی بینشان وجود داشت، وحدت تکلیف بود و لذا حمل مشکلی نداشت. اما مثلا یک دلیل می‏گوید «لا تصل فی ما لایؤکل لحمه»، دلیل دیگر می‏گوید «لاتصل فی وبر ما لایوکل لحمه» یکی مطلق است و یکی مقید، اینجا حمل مطلق بر مقید صورت نمی‏گیرد، زیرا تنافی بین اینها نیست، بین مانعیت مطلق اجزاء ما لایؤکل با مانعیت وبر ما لایؤکل هیچ تنافی وجود ندارد، لذا حمل مطلق بر مقید صورت نمی‏گیرد، بل، تنها ممکن است کسی بگوید آن دلیلی که قید دارد، مفهوم قید این است که در غیر این، می‏شود نماز خواند. این مبتنی بر این است که قید مفهوم داشته باشد، وصف مفهوم داشته باشد؛ در حالیکه ما مفهوم وصف و قید را انکار کردیم. لذا اینجا حمل صورت نمی‏گیرد. یعنی آن ضابطه‏ای که در باب احکام تکلیفی گفتیم بتمامه در باب احکام وضعیه نیز جریان دارد.
هذا تمام الکلام فی حمل المطلق علی المقید.
تنها یک مسئله باقی مانده و آن اینکه آیا حمل مطلق بر مقید در مستحبات هم جریان دارد یا خیر؟ آنچه که تا به حال گفتیم مطلق بود یا به خصوص در مورد احکام الزامی بود، حال آیا در مستحبات نیز این حمل اتفاق می‏‏افتد یا خیر را در جلسه آینده بحث می‏کنیم که با این بحث، بحث مطلق و مقید تمام می‏شود و وارد بحث مجمل و مبین می‏شویم.
بحث مجمل و مبین نیز بحث خیلی طولانی نیست که بعد از آن انشاء الله وارد جلد دوم کفایه می شویم که بحث از حجج و امارات می‏شویم که بحث مهم و کاربردی است.

شرح رساله الحقوق

طبق بیان امام سجاد (علیه السلام) حق چشم، هم پرهیز از نگاه حرام است و «وَ أَمَّا حَقُّ بَصَرِکَ فَغَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ» و هم جلوگیری از رها سازی چشم «وَ تَرْکُ ابْتِذَالِهِ»؛ ابتذال چشم، رها شدن چشم، بیهوده نگاه کردن باید ترک شود، بین این دو نیز فرق است. می‏گوید چشم را رها نکنید «اِلاَّ لِمَوْضِعِ عِبْرَه» مگر در جایی که موجب عبرت باشد، موضع عبرة به چه منظوری؟ منظور را نیز توضیح می‎دهد «تَسْتَقْبِلُ بِهَا بَصَراً أَوْ تَسْتَفِیدُ بِهَا عِلْماً فَاِنَّ الْبَصَرَ بَابُ الاِعْتِبَارِ» برای ارتقاء بینش یا دانش، بصیرت و آگاهی برای بالا بردن بینش و دانش.

نمونه‎ای از نگاههای عبرت آموز

حال آن مواضع عبرت که توصیه شده اگر نگاهی می‏خواهد صورت بگیرد به آن مواضع و جایگاه‏ها باشد کجاست؟ چند مورد را خدمتتان را عرض می‏کنم. مثلا نگاه به قرآن، نگاه به پیامر و اهل بیت (علیهم السلام) نگاه به پدر و مادر و نگاه محبت آمیز به فرزند و همسر، اینها همه مواضع عبرت است، این چشم را به جای اینکه رها کنیم و همینطور برای خودش بچرخد و هرکاری دلش خواست بکند، به اینها که مواضع عبرت است بنگرد. حال خیلی چیزها موضع عبرت است و اینها تنها نمونه است.

۱. نگاه به قرآن

پیامبر گرامی اسلام می‏فرماید : «من سرّه ان يتمتع ببصره فی الدنیا فليبصر من النظر فی المصحف» هرکسی که می‎خواهد در دنیا از چشمانش بهره‎مند شود، بسیار در قرآن نظر کند. یا در یک روایت داریم «النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ‏ عِبَادَه» هر جایی که برای نظر و نگاه کردن وصف عبادت به کار می‏رود این یعنی همان موضع عبرت است. عبادیت به چه چیزی تحقق پیدا می‏کند؟ عبادیت به این است که انسان به خدا نزدیک شود و از آنچه که باعث دوری او از خدا می‏شود فاصله بگیرد. یکی از چیزهایی که انسان را به خدا نزدیک می‏کند و از معصیت دور می‏کند. نظر به قرآن است که هم اثر تکوینی دارد برای چشم، باعث می‏شود که بهتر از چشم بهره ببرد و هم اثر معنوی و تشریعی دارد، فایده مادی و معنوی هر دو وجود دارد.

۲. نگاه به اهل بیت و آثار ایشان

نگاه کردن به اهل بیت پیامبر و ائمه معصومین(علیهم السلام) و آنچه که متعلق به آنها است. حتی ممکن است شامل مزار و زیارتگاه آنان شود.
رسول گرامی اسلام می‏فرماید: ‏«النَّظَرَ إِلَی آلِ مُحَمَّدٍ (ع) عِبَادَةٌ» .
همچنین رسول خدا می‎فرماید هر کسی که به نوشته‎ای از فضائل حضرت علی نگاه کند (نوشته‏هایی که در مورد حضرت علی (علیه السلام) است) خداوند گناهانی که با نگاه کردن کسب کرده می‏آمرزد.
البته چه بسا نگاه کردن بر نوشته‏های مشتمل بر فضائل امیرالمومنین طریقیت دارد یعنی خداوند می‏خواهد اسباب آشنایی ما را با اهل بیت (علیهم السلام) فراهم می‏کند، لذا معنایش این نیست که آنها را بخواند و هیچ اثری در او نداشته باشد و در روی همان پاشنه بچرخد و گناهانش را ادامه دهد. فضائل حضرت علی (علیه السلام) را بخواند، ولی نه ولایت او برایش تقویت شود و نه رنگ و بوی او را پیدا کند، به همان زندگی خودش ادامه دهد. ممکن است بگوییم ثواب دارد، باعث آمرزش گناه می‏شود به شرط اینکه اثر داشته باشد ولی کسی که بنایش این باشد که به گناهانش ادامه دهد، معلوم نیست چنین تأثیری داشته باشد.

۳. نگاه به پدر و مادر

رسول گرامی اسلام می فرماید: «النَّظَرُ إِلَی الْوالِدَینِ عِبادَةٌ» خیلی عجیب است، نظر به قرآن عبادت است، نظر به اهل بیت عبادت است، نظر به پدر و مادر نیز عبادت است. چیزهایی که ما از آن غافلیم و هیچ اهمیتی هم نمی‏دهیم بلکه خدای نکرده طور دیگری نگاه می‏کنیم؛ حتی بالاتر…
می‏فرماید « مَا مِنْ رَجُلٍ يَنْظُرُ إِلَى وَالِدَيْهِ نَظَرَ رَحْمَةٍ إِلا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ نَظْرَةٍ حَجَّةً مَبْرُورَةً» هیچ کس به پدر و مادرش نگاه آمیخته به محبت نمی‏کند مگر اینکه خداوند در ازای هر نگاه محبت آمیز یک حج مقبول برای او می‏نویسد. بستر قرب برای ما اینچنین فراهم است و ما از اینها غافلیم و به آنها توجه نمی‏کنیم. سپس پیامبر می‏فرماید: «وَ إِنْ نَظَرَ إِلَيْهِ فِى الْيَوْمِ مِائَةَ مَرَّةٍ» ولو اینکه روزی صد بار نگاه کند، به ازای هر نگاه یک حج مقبول برای او نوشته می‏شود. یعنی اگر صدبار نگاه کند صد حج مقبول برای او قرار می‏دهند، این خیلی عجیب است

۴. نگاه به برادر دینی

رسول خدا می‏فرماید «النَّظَرُ إلى الأخِ تَوَدُّهُ في اللّه ِ عزّ وجلّ عِبادَةٌ» ؛ نگاه به برادر دینی درحالیکه او را به خاطر خدا دوست داشته باشی عبادت است. نگاه کردن عبادت است، زیرا همه اینها موضع عبرت است. اینکه می‏گوید عبادت است برای این است که اینها همه موضع عبرت است، نگاه‏ها را از رهاشدگی باید معطوف کرد به این موارد.

۵. نگاه به وجه عالم

در روایت وارد شده که: «النَّظَرُ إلى وَجهِ العالِمِ عِبادَةٌ» نگاه کردن به وجه عالم عبادت است. البته کدام عالم؟ آیا هر عالمی؟ از امام صادق (علیه السلام) سوال کردند که نظر به چه عالمی عبادت است؟ فرمود «هُوَ العالِمُ الّذي إذا نَظَرتَ إلَيهِ ذَكَّرَكَ الآخِرَةَ ، و مَن كانَ خِلافَ ذلكَ فَالنَّظَرُ إلَيهِ فِتنَةٌ» نظر به یک عالم عبادت است و نظر به یک عالم فتنه است. آن عالمی که تو را به یاد خدا بیندازد عبادت است ولی آن عالمی که تو را به یاد خدا نیندازد یا خدای نکرده به یاد شیطان بیندازد فتنه است و موجب گمراهی می‏شود

۶. نگاه به کعبه

در روایات برای نظر به کعبه ثواب‏ها و اثراتی ذکر شده است.
ما از این نگاه‎ها زیاد داریم، اینها نگاه‏هایی است که به عنوان عبرت برای انسان تلقی شده و مفید است و انسان باید مراقب باشد که چشمش را به هر سو نبرد و تا می‏تواند معطوف به این سو کند.

۷. نگاه به مخلوقات خداوند

نگاه به مخلوقات خدا از باب اینکه انسان را به تفکر فرو می‏برد، نگاه به آسمان و دریا و زمین و آن چیزی که انسان را به یاد عظمت خدا می‏اندازد، اینها همه نمونه بود که ما عرض کردیم، همه اینها موضع عبرت است.

برچسب‌ها:, , , , , , , ,