خارج اصول – جلسه نهم – الفاظ مطلق – ۲. علم جنس –اقوال – قول مشهور – قول محقق خراسانی – اشکالات محقق خراسانی به مشهور – پاسخ محقق حایری  

جلسه ۹ – PDF

جلسه نهم

الفاظ مطلق – ۲. علم جنس –اقوال – قول مشهور – قول محقق خراسانی – اشکالات محقق خراسانی به مشهور – پاسخ محقق حایری   

۱۴۰۱/۰۷/۲۵

   

۲. علم جنس

 بحث در برخی از مصادیق مطلق و بررسی موضوع له در آنها بود. عرض کردیم علم جنس مثل «اسامه» به همان معنای«اسد» است لکن تفاوتی بین این دو به نظر مشهور وجود دارد.

اقوال

اینجا مشهور یک نظری دارند که مورد مخالفت قرار گرفته از سوی برخی از جمله محقق خراسانی. امام خمینی نیز اینجا نظری دارند که بعدا متعرض آن می‏شویم ولی اجمالا سه قول اینجا وجود دارد، یکی قول مشهور و یکی قول محقق خراسانی و اتباع ایشان و البته امام خمینی نیز نظری دارند که بعدا بیان می‏کنیم.

قول اول: مشهور

مشهور معتقدند که «اسد» به معنای حیوان مفترس است و «اسامه» نیز به معنای حیوان مفترس است لکن موضوع له اسم جنس ماهیت لابشرط قسمی است اما موضوع له علم جنس مثل «اسامه» ماهیت به قید تعین و تشخص ذهنی است. اینها معتقدند که «اسامه» برای طبیعت و ماهیت حیوان مفترس من حیث هی وضع نشده بلکه وضع شده برای حیوان مفترس با لحاظ تشخص در ذهن، حیوان مفترسی که در ذهن تصور شده و تعین پیدا کرده، این موضوع له اسم جنس است. «اسامه» به آن حیوان مفترسی اطلاق می‏شود که شما الان در ذهنتان تصور کردید. لذا بر این اساس می‏گویند: با علم جنس معامله معرفه می‏شود بدون اینکه در آن از ادات تعریف استفاده شود. علم جنس معرفه است. «اسد» تا زمانی که «ال» تعریف سرش در نیامده معرفه نیست و نکره است. «اسد» یعنی حیوان مفترس اما اگر بخواهد معرفه شود باید«ال» سرش بیاید یعنی بشود «الاسد» که معلوم شود یک حیوان مفترس خاص مورد نظر است، یک حیوانی که الان از اینجا رد شده، یک شیری که حداقل معهود پیش شماست. اما «اسامه» دیگر برای تعریف نیاز به «ال» ندارد همینقدر که گفته می‏شود «اسامه» یعنی یک شیر معین ولی نه یک شیر معین در خارج بلکه منظور شیر معین فی الذهن است، یعنی آنچه الان مورد تصور قرار گرفته، الان تعین پیدا کرده در ذهن و لحاظ شده است.

قول دوم: محقق خراسانی

ایشان معتقد است هیچ فرقی بین «اسامه» و «اسد» در موضوع له نیست. «اسامه» مثل «اسد» وضع شده برای نفس الماهیة من حیث هی هی، همانطوری که اسم جنس وضع شده برای ماهیت مهمله، علم جنس نیز وضع شده برای ماهیت مهمله و طبیعت من حیث هی هی، بدون هیچ تعینی، نه در ذهن و نه در خارج و هیچ فرقی بین این دو از جهت موضوع له نیست و علت این که علم جنس معرفه است بدون اینکه از ادات تعریف در آن استفاده شده باشد، این به خاطر لفظ «اسامه» است، نه معنا. ما الفاظ زیادی داریم که بدون اینکه تاء تأنیث داشته باشند مونث است مثل «ارض» که یک لفظ مونث است اما آیا تأنیث لفظ «ارض» به خاطر معنایش است؟ خیر، معنای زمین که چیزی ندارد که بخواهد مونث باشد این تأنیث بواسطه لفظ است. عرب لفظ «ارض» را مونث می‏دانند. «اسامه» نیز همین است، «اسامه» اگر معرفه شده و با آن معامله معرفه صورت گرفته به خاطر این است که این لفظ این خصوصیت را دارد و لذا هیچ ارتباطی با معنای «اسامه» ندارد.
پس اینکه مشهور اولا آمدند می‏گویند موضوع له علم جنس ماهیت به قید تعین در ذهن است و بعد شاهد مدعای خودشان را این قرار دادند که علم جنس معرفه است، دون اسم الجنس، می‏گویند این معرفه بودن به خاطر تعین ذهنی آن علم جنس است، این باطل است هم اصل ادعا باطل است و هم شاهدی که بیان کردند باطل است. محقق خراسانی در مقابل ایشان فرمود به طور کلی موضوع له علم جنس عینا همان موضوع له اسم جنس است و معرفه بودن علم جنس نیز به هیچ وجه شاهد بر مدعای مشهور نیست. موضوع له آن ماهیت من حیث هی هی است.

اشکالات محقق خراسانی به مشهور

سپس محقق خراسانی دو اشکال به مشهور کردند. یا به تعبیر دیگر دو دلیل بر ادعای خودشان بیان کردند، فرقی نمی‏کند این هم می‏تواند به عنوان دلیل بر سخن ایشان باشد هم می‏تواند اشکال بر مشهور تلقی شود.

اشکال اول

همانطوری که می‏توانیم یک قضیه حملیه تشکیل دهیم و بگوییم «هذا اسد» می‏توانیم یک قضیه‎ای تشکیل دهیم و بگوییم «هذا اسامه» این واضح است و مشکلی ندارد. اگر معنای «اسامه» ماهیت به قید تعین در ذهن بود، نمی‏توانستیم این قضیه «هذا اسامة» را تشکیل دهیم و «اسامه» را حمل بر «هذا» کنیم. زیرا «هذا» اشاره به وجود خارجی دارد شما وقتی می‏گویید این یعنی دارید به یک موجود خارجی و یک مصداق اشاره می‏کنید حال اگر معنای «اسامه» حیوان مفترس به قید تعین در ذهن و تشخص در آن باشد اینجا این قضیه باطل است زیرا «اسامه» یعنی یک موجود ذهنی زیرا شما دارید قید می‏زنید حیوان مفترس را به تصور آن در ذهن، آنگاه سوال این است که چگونه یک امر ذهنی حمل می‏شود بر یک امر خارجی؟ «هذا» اشاره به فرد و مصداق خارجی دارد، چطور حکم می‏کنید به اتحاد این فرد و مصداق با آن موجود ذهنی؟ زیرا حمل حمل شایع صناعی است. در حمل شایع صناعی بین موضوع و محمول اتحاد حقیقی و وجودی برقرار است. شما چطور می‏گویید که این، که اشاره به یک موجود خارجی است عینا همان حیوان مفترسی است که در ذهن تعین پیدا کرده؟ این شدنی نیست. بله تنها راه برای حمل «اسامه» بر «هذا» این است که شما «اسامه» را از قید تعین در ذهن تجرید کنید، مجردا عن اللحاظ و التصور آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را حمل کنید بر «هذا». در «هذا اسد» نیازی به این تجرید نیست، زیرا «هذا» اشاره به مصداق دارد و «اسد» نیز فرض این است که ماهیت مهمله است و لحاظی در آن نیست. این با «هذا» اتحاد وجودی دارند، اما وقتی می‏گویید «هذا اسامة» و «اسامه» را به معنای حیوان مفترس با قید حضور در ذهن و تعین ذهنی می‏دانید، تنها راه برای صحت این قضیه و حمل «اسامه»بر زید این است که «اسامه»را از آن قید لحاظ و تصور و تعین و تشخص در ذهن تجرید کنید تا بتوانید این اتحاد و عینیت را بیان کنید. در حالیکه ما یقین داریم در قضیه «هذا اسامة» چنین تجریدی وجود ندارد، «هذا اسامه» مثل «هذا اسد» نیازی به تجرید ندارد و شما به راحتی می‏توانید «اسامه»را بر آن حمل کنید. خود این حمل گواه بر این است که در موضوع له «اسامه» قید تعین در ذهن نیست.

اشکال دوم

اگر اینچنین باشد که مشهور می‏گویند یعنی «اسامه»وضع شده باشد برای حیوان مفترس به قید تعین در ذهن و حمل آن بر افراد و مصادیق جز با تجرید ممکن نباشد، واضع از اول چرا یک معنایی را موضوع له قرار دهد که می‏داند هیچگاه در هیچ قضیه‏ای بدون این تجرید و تفکیک قابل استفاده نخواهد بود؟ وقتی واضع از اول می‏داند که هرگاه «اسامه» در قضیه بخواهد مورد استفاده قرار گیرد مردم باید آن را از معنای خودش، از آن قیدی که همراهش است جدا کند، آن قید تعین در ذهن را لحاظ نکنند و از آن غفلت پیدا کنند تا بتوانند یک قضیه حملیه تشکیل دهند و آن را حمل کنند بر «هذا» و امثال آن، حکمتش اجازه نمی‏دهد این لفظ را برای این معنا وضع کند. یعنی کأنه واضع یک کار لغوی کرده است، زیرا عمده استفاده الفاظ در مراودات و محاورات عرفی در ضمن قضایا است، هیچ کس در گفتگو با دیگران را به تنهایی بیان نمی‏کند یعنی اینطور نیست که جمله نگوید و همینطور بگوید اسامه، ارض و … ، این الفاظ را حتما در ضمن قضیه به کار می‏برد. پس باید این را توجه کرد که حکمت وضع، اقتضاء می‏کند واضع اگر می‏خواهد یک لفظی را برای یک معنایی وضع کند یک معنایی را موضوع له قرار دهد که قابل استفاده و دارای کاربرد باشد، نمی‏شود واضع موضوع له را یک معنایی قرار دهد و بگوید هر وقت خواستید این لفظ را استفاده کنید این را باید از آن قیدش جدا کنید، تجرید کنید. این چه کاری است از اول این را برای یک معنایی وضع کند که این لحاظ وتصور در آن نباشد.

پاسخ محقق حایری به محقق خراسانی

ایشان به این دو اشکال محقق خراسانی پاسخ دادند. ایشان کأنه می‏فرماید: اشکالات محقق خراسانی طبق یک فرض وارد و در یک صورت و طبق فرض دیگر وارد نیست. محصل ادعای ایشان این است:
اگر ما این لحاظی را که مشهور در معنای علم جنس به عنوان قید در نظر گرفتند لحاظ استقلالی بدانیم حق با محقق خراسانی است و اشکال وارد است، اما اگر این لحاظ، لحاظ غیر استقلالی یا به تعبیر دیگر مرآتی باشد اشکال محقق خراسانی به مشهور وارد نیست. توضیح ذلک:
یک وقت ممکن است بگوییم مشهور علم جنس مثل «اسامه» را وضع کردند برای حیوان مفترس با لحاظ تعین و تشخص در ذهن، یعنی حیوان مفترسی که در ذهن تشخص پیدا می‏کند و این لحاظ استقلالا به عنوان جزیی از موضوع له است، یعنی کأنه واضع «اسامه» را وضع کرده برای یک مرکب، یک معنایی که مرکب است که یک جزئش حیوان مفترس است و یک جزئش آن تشخص در ذهن است. اینجا لحاظ استقلالی است یعنی خود تعین در ذهن و تشخص در ذهن موضوعیت دارد، جزیی از موضوع له است. می‏گوید اگر اینطور در نظر بگیریم اشکال محقق خراسانی وارد است بالاخره شما نمی‏توانید یک امر ذهنی را حمل بر یک امر خارجی کنید و به نحو حمل شایع بخواهید اتحاد و عینیت این دو را نشان دهید الا اینکه ما این لحاظ و تصور یا ملحوظیت را از آن جدا کنیم. به تعبیر ایشان تجرید کنیم این معنا را از آن خصوصیت لحاظ و تصور در ذهن. اگر این باشد اشکال وارد است.
لکن یک احتمال دیگر اینجا وجود دارد و آن این که آن تصور و لحاظی که در کنار معنا به عنوان جزء موضوع له است، تصور و لحاظ مرآتی و غیر استقلالی باشد یعنی معنا با قید و لحاظ تصور در ذهن ولی لا بما هو فی الذهن بل بما هو مرآت للافراد و المصادیق؛ می‏تواند لحاظ گاهی به این شکل باشد. برای اینکه فرق این دو لحاظ روشن‏تر شود مثالی می‏زنم، شما آینه را در نظر بگیرید، گاهی انسان آینه را استقلالا مورد لحاظ قرار می‏دهد مثل وقتی که برای منزل آینه تهیه می‏کند، داخل مغازه می‏شود و خود آینه را نگاه می‏کند، وقتی خود آینه را نگاه می‏کند اصلا کاری ندارد که در آن چه تصویری است، وقتی قاب آینه را می‏بیند خود آینه را نیز نگاه می‏کند که شفاف است یا مشکلی نداشته باشد یا ماده‏ای که پشتش زدند از بین نرفته باشد، ممکن است چند بار آینه را زیر رو کند و یک بار هم خودش را در آن نبیند، مو و قیافه خودش را در این آینه نبیند، این می‏شود لحاظ استقلالی ولی گاهی وقتی به آینه نگاه می‏کند برای این است که ببیند مو یا لباس یا صورتش مرتب است یا خیر، اینجا آینه مورد لحاظ قرارگرفته ولی لحاظ مرآتی دارد. به عنوان اینکه حاکی و نشان دهنده وضعیت فرد است به آن نگاه می‏شود، اصلا کاری ندارد که قاب آن چیست یا رنگش چیست، کدر است یا شفاف است.
ایشان می‏گوید: آنچه که اینجا مشهور در مورد معنای علم جنس گفتند از این دست است. یعنی می‏گویند «اسامه» طبق نظر مشهور، وضع شده برای ماهیت حیوان مفترس به قید تشخص در ذهن با لحاظ حضور در ذهن ولی این لحاظ، لحاظ استقلالی نیست بلکه مرآتی است که اصلا مورد غفلت واقع می‏شود، حضورش در ذهن کأنه نادیده گرفته می‏شود اگر حیوان مفترسی که در ذهن شما واقع شده موضوع له «اسامه» است به این عنوان است که حکایت گر مصادیق بیرونی است این آینه برای افراد خارجی است و الا استقلالا که حضورش در ذهن و تصور ذهنی آن معنا ندارد و اصلا موضوعیت ندارد. تعین در ذهن قید معناست ولی آن تعین و لحاظی که آینه مصادیق و افراد است. اگر این لحاظ مطرح شد دیگر تشکیل قضیه «هذا اسامه» محذوری ندارد زیرا همه مشکل این بود که «هذا» اشاره به مصداق دارد و «اسامه» چون قید لحاظ در ذهن در کنار معنایش قرار گرفته نمی‏تواند با «هذا» که یک موجود خارجی اتحاد و عینیت داشته باشد، یک امر ذهنی نمی‏تواند عینا همان امر خارجی باشد ولی اگر ما این لحاظ را استقلالا نگاه نکردیم، بلکه به عنوان مرآت للافراد دیدیم پس آن جهت لحاظی دیگر مغفول عنه است، کأنه ما کاری به این تعین در ذهن نداریم زیرا تعین در ذهن صرفا آینه و مصداق افراد است. پس همه توجه به افراد است، اگر همه توجه در «اسامه» به افراد و مصادیق باشد دیگر هیچ محذوری در حمل «اسامه» بر «هذا» نیست. اینجا حکم می‏کنیم به اتحاد و عینیت این دو با هم و هیچ محذوری در تشکیل این قضیه حملیه نیست.

بحث جلسه آینده

این سخن مورد اشکال قرار گرفته و پاسخ داده شده. حرف ایشان این بود که اگر ما لحاظ حرفی و مرآتی یا به تعبیر دیگر استقلالی داشته باشیم این مانع تطبیق نیست، می‏توانیم این دو را عین هم و متحد با هم بدانیم. خلاصه سخن محقق حایری این بود ولی این حرف محل اشکال است.

برچسب‌ها:, , , ,