جلسه شصت و هفتم
نظريه امام(ره):خطابات قانونيه
۱۳۸۹/۱۲/۰۳
جدول محتوا
نظر امام(ره)
در جلسات گذشته نظرات مرحوم محقق نائيني و عراقي را اجمالا در باب چگونگي تشريع احكام شريعيه عرض كرديم كه در هر كدام از اين انظار به خصوص نظر مرحوم نائيني تاملاتي بود و در مورد فرمايش محقق عراقي هم نكاتي مطرح بود كه عرض كرديم. در ادامه بحث مي رسيم به نظريه معروف امام(ره) تحت عنوان خطابات قانونيه، اصل اين نظريه توسط امام ابداع شده و تا آنجايي كه معلوم است قبل از ايشان اين نظريه طرح نشده است. اين نظريه آثار مختلفي هم در اصول و هم در فقه دارد و كلا يك نگاه ديگري است در تشريع احكام شرعيه.
امام(ره) اين بحث را عمدتا در دو موضع از علم اصول مطرح كردهاند. يكي در بحث از ثمره نهي از ضد بنائا علي الاقتضاء، [۱] يعني اينكه آيا امر به شي مقتضي نهي از ضد هست يا نيست؟ و ديگري در بحث شرطيت ابتلاء به تمام اطراف در تنجز علم اجمالي. [۲] همچنين در تقريرات اصولي هم كه از امام منتشر شده اين بحث مطرح شده است. [۳]
خلط بين خطابات قانونيه و شخصيه
امام(ره) ميفرمايد به طور كلي بين خطابات كليه و عامه كه متوجه به عامه مكلفين است و خطابات شخصيه كه متوجه به آحاد مكلفين و افراد است خلط واقع شده، به عبارت ديگر خطابات بر دو قسم هستند: خطابات كلي و خطابات شخصي؛ بين خطاب كلي و شخصي فرق هايي است كه به نظر امام(ره) عدم توجه به اين فرق ها موجب خلط هايي شده است. ايشان به دو نمونه اشاره ميكنند:
موضع اول
از جمله مواردي كه در آن خلط صورت گرفته اين است كه علماء علم اصول حكم كردهاند در صورتي كه بعضي از افراد از محل ابتلاء خارج باشند علم اجمالي منجز نخواهد بود، مثلا اگر فرض كنيد علم اجمالي داريد كه لباسي كه در اينجا داريد نجس است يا لباسي كه همراه خود برده بوديد سفر و جا گذاشتيد و ديگر دسترسي به آن نداريد؛ در اين فرض علماء اصول ميگويند چون يك طرف علم اجمالي از محل ابتلاء خارج شده، علم اجمالي ديگر منجز نخواهد بود. چون توهم كردهاند توجه خطاب نسبت به بعضي از اطراف كه از محل ابتلاء خارج باشد مستهجن است، به عبارت ديگر اگر علماء گفتهاند كه علم اجمالي در صورت خروج بعضي از اطراف از محل ابتلاء، ديگر منجز نخواهد بود به اين دليل است كه ديگر توجه خطاب به آن طرفي كه از محل ابتلاء خارج است مستهجن است، چون وقتي امكان ارتكاب آن نيست، چطور ميشود نهي از انجام آن را صادر كند، لذا خروج از محل ابتلاء باعث ميشود علم اجمالي ديگر منجز نباشد.
موضع دوم
همچنين ايشان ميفرمايد علماء اصول توهم كردهاند كه معقول نيست خطاب به عاجز، غافل و ساهي متوجه شود، چون خطابات براي اين است كه مكلفين به واسطه اين خطابات منبعث بشوند در حالي كه انبعاث عاجز، غافل و ساهي وامثال اينها معقول نيست. توجه خطاب به عاجز و غافل لغو است. اصلا صدور خطاب از ناحيه شخص حكيم نسبت به شخص غافل و عاجز لغو است. به عبارت ديگر غرض از خطاب شرعي تحريك و بعث مكلفين به انجام آن كار است و بعث به اين هدف صورت ميگيرد كه مكلف منبعث شود و تحريك ميكنند كه او تحريك بشود. حال كسي كه قدرت ندارد اصلا نميتواند از اين خطاب منبعث شود. آدمي كه غفلت دارد توجه خطاب به او اصلا ممتنع يا لغو است.
امام(ره) اين دو موضع را ذكر ميكنند و ميگويند علماء علم اصول گفتهاند خروج بعضي از اطراف از محل ابتلاء باعث ميشود علم اجمالي منجز نباشد و اصلا خطاب متوجه طرف خارج از ابتلاء نشود و همچنين گفتهاند خطاب متوجه به غافل، عاجز و ساهي نخواهد شد چون آنها نميتوانند از اين خطابات منبعث شوند.
ريشه اشتباه در اين دو موضع
امام(ره) ميفرمايند علت اينكه علماء اصول اين دو مطلب را گفتهاند اين است كه به فرق بين خطابات شخصيه و قانونيه توجه نكردهاند و خطابات را به يك سياق ديدهاند. در حالي كه دو نوع خطاب داريم: يكي به نام خطابات قانونيه يا كليه كه سنخ اين خطابات با خطابات شخصيه كاملا متفاوت است و يكي خطابات شخصيه و فرق اين دو در اين است كه خطابات كليه و قانونيه متوجه به عناوين كليه است مثل انسان، المومنون، الناس [۴] ؛ اما در خطابات شخصيه اصلا عناوين كلي و عام وجود ندارد بلكه متوجه به افراد و اشخاص است، براي همين است كه ميگويند اگر مثلا افراد و اشخاص عاجز باشند و غافل باشند از اين خطابات منبعث نميشوند، اگر خطاب شخصي باشد توجه خطاب به آنها معنا ندارد، چون آن ها از اين خطاب منبعث نميشوند ولي در خطابات كليه همين كه در بين آن عنوان عام كساني وجود داشته باشند كه امكان انبعاث در آنها باشد كافي است و لو عده اي هم امكان انبعاث در آنها نباشد، يعني وقتي عبارت عامي مثل ايها الناس و … در خطاب استفاده ميشود همين كه بيش از نيمي از ناس منبعث شوند كفايت ميكند و لازم نيست اين خطاب نسبت به همه افراد باعثيت داشته باشد و همين اندازه كه در مورد اغلب افراد انبعاث امكان داشته باشد كافي است و لو اينكه درصدي هم قادر نباشد يا غافل باشند، پس عجز و غفلت مانع توجه خطاب نيست. خطاب در خطابات كلي و قانونيه متوجه همه مردم است و استثناء هم ندارد، يعني خطاب به عاجز و غافل و ساهي و نائم هم توجه پيدا ميكند، تنها چيزي كه هست اين است كه آن افراد معذر دارند يعني در مورد عقاب عذر دارند و اين غير از اين است كه بگويم اصلا خطاب متوجه آنها نميشود.
پس به نظر امام(ره) خطابات شخصيه اصلا صحيح نيست به كسي متوجه شودكه عاجز است يا قدرت بر اتيان ندارد، اين عدم قدرت بر اتيان هم فرق نميكند كه شرعي باشد يا عقلي؛ اما در خطابات كليه چون عنوان كلي و عام است، ميتواند همه را مورد خطاب قرار دهد، تعبير امام(ره) اين است توجه خطاب به عاجزين در خطابات مستهجن است ولي توجه خطاب به عاجزين در خطابات كليه مستهجن نيست، به عبارت ديگر ملاك و معيار قبح و استهجان در خطابات كليه و شخصيه فرق دارد، استهجان خطاب شخصي وقتي است كه شخص مخاطب متمكن از اتيان نباشد يا استهجان در خطاب شخصي به اين است كه مخاطب قدرت بر انجام عمل نداشته باشد، اما در مورد خطابات كليه و عامه استهجان وقتي پيدا ميشود كه غالب افراد متمكن نباشند اما اگر اغلب متمكن باشند و همه مورد خطاب واقع شوند و لو درصدي هم عاجز باشند اين ديگر استهجان ندارد، پس خطاب طبق نظريه خطابات قانونيه متوجه همه مكلفين است، حتي عاجزين و غافلين و غير قادرين و توجه خطاب به عنوان عام نسبت به همه مكلفين به نحوي كه شامل عاجزين و غير قادرين بشود هيچ استهجاني ندارد ، چون ملاك اين چند نفر كه نيستند. پس به نظر امام(ره) خلطي بين خطابات كليه و شخصيه واقع شده كه اين باعث شده در مسئله شرطيت ابتلاء قائل شوند خروج از محل ابتلاء تنجيز علم اجمالي را از بين ميبرد و يا در مورد دوم قائل شوند.
شاهد: توجه خطاب به عاجز و غافل و … معقول نيست
شاهد بر اين مطلب كه خطابات قانونيه عام است و شامل غافل و ساهي و عاجز ميشود، اين است كه خطابات و اوامر الهيه شامل عاصيان هم ميشود و حتي به نظر ايشان محققين معتقدند خطابات و اوامر شرعيه شامل كفار هم ميشود، پس وقتي خطاب شامل كساني كه دستورات الهي را انجام نميدهند ميشود ديگر اشكالي ندارد كه خطاب شامل غافلين و عاجزين هم بشود، اگر قرار بود كه خطاب به عاجز، غافل و ساهي مستهجن باشد بايد توجه خطاب به كفار كه معلوم العصيان هستند از اقبح مستهجنات باشد يا توجه خطاب به عاصيان بايد قبيح باشد.
خلاصه اين كه امام(ره) ميفرمايند خطابات كليه و قانونيه به همه افراد توجه پيدا ميكند و وجود كساني كه عاجز يا ساهي يا غافل يا عاصي باشند و هيچ مشكل و استهجاني پيدا نمي كند، چون ملاك اغلب است، حالا بعضي ها معذور هستند مثل جاهل و ساهي و بعضي هم معذور نيستند مثل عصاة وكفار.
مبنا
اما اينكه چرا خطابات شخصيه نميتوانند متوجه عاجز و غافل بشوند و توجه خطاب به آنها مستهجن است ولي خطابات كليه ميتوانند متوجه عاجز بشوند و توجه خطاب به عاجز مستهجن نيست؟ اين مسئله مهمي است كه در جلسه آينده بايد به آن بپردازيم.
[۱] . مناهج الوصول، ج۲، صحفه ۲۵ تا ۲۸
[۲] . انوار الهداية ، ج۲، ص ۲۱۴ تا ۲۱۶
[۳] . تنقيح الاصول، ج۲، ص ۱۲۳ تا ۱۲۸