جلسه نود و یکم-حکم واقعی و ظاهری


دانلود-جلسه نود و یکم-PDF

حکم واقعی و ظاهریجلسه نود و یکم
حکم واقعی و ظاهری
۰۱/۰۲/۱۳۸۹

بحث ما در مقدمه اول از مقدماتی بود که برای روشن شدن صحت تقسیم حکم شرعی به حکم واقعی و حکم ظاهری عرض می کردیم.

مسلک طریقیت:

مقدمه اول پیرامون مبانی مختلف در باب اعتبار و حجیت امارات بود، دو مسلک را عرض کردیم یکی مسلک سببیت بود که اشکالاتش بیان شد و هر دو وجه سببیت رد شد مسلک دوم مسلک مرحوم شیخ بود بنام مصلحت سلوکیه که اشکالات آن هم بیان شد.

مسلک سوم مسلک طریقیت است. طبق این مسلک امارات طریق به سوی واقعند و لسان آنها لسان حکایت و کشف از واقع است، طبق این فرض غرض از امارات وصول به واقع و محافظت بر واقع است لذا وجه تعبد به امارات این است که آنها راهی به سمت تحصیل واقع می­باشند، حال اگر اماره به واقع اصابت کرد واقع برای مکلف منجز می شود و اگر اصابت نکرد تکلیفی برای این شخص محقق نیست و تدارک آنچه از او فوت شده هم نمی شود صرفا برای او معذر است یعنی رفع عقاب می کند. حال باید دید که دلیل بر این مدعا چیست؟ ما در بین این سه مسلک اشکالاتی که بر مسلک سببیت و مسلک مصلحت سلوکیه بود را عرض کردیم و ادعا می­کنیم مسلک حق در مساله­ی تعبد به امارات طریقیت است چرا؟ چرا امارات طریق به سوی واقع هستند؟ دلیل بر این مدعا چه چیزی می تواند باشد؟ آیا صرف اینکه ما به آن دو مسلک اشکال وارد کردیم و اینجا اشکالی نداریم می تواند دلیل حق بودن این مسلک باشد یا می باید دلیل خاصی بر این مدعا ارائه نمود؟

ما از هر دو مطلب کمک می گیریم یعنی اولا عرض می کنیم که این مدعا مصون از اشکالاتی است که بر دو مسلک گذشته وارد شد ، آن اشکالات به طریقیت وارد نیست و وقتی در بین وجوهی که برای یک مساله ذکر می­شود چند وجه محل اشکال باشد و یک وجه خالی از اشکال طبعا آن وجهی که خالی از اشکال است می­تواند رجحان پیدا کند بر وجوه دیگر، البته این را به عنوان دلیل نمی­گوییم این به عنوان موید می­تواند باشد.

دلیل بر طریقیت:

اما دلیلی که بر این مدعا اقامه می­کنیم این است : مساله طریقیت و اینکه امارات طریق به سوی واقعند در واقع یک امر عقلایی است و شارع همان طریقه­ی عقلا و بناء عقلا بر عمل به امارات را امضا کرده، اولا باید ببینیم بنای عقلا بر چیست و شارع آیا در این رابطه روش خاصی تاسیس کرده یا از همان روش عقلا پیروی کرده؟ در باب امارات بنای عقلا بر این است که به امارات عمل می­کنند عقلا روششان این است که اماراتی مثل خبر واحد یا ظواهر و امثال اینها را طریق به سوی واقع می دانند و اگر ارزش و اعتباری برای امارات قائلند بدین جهت است که اینها را راهی به سمت واقع و تحصیل واقع می دانند، به هیچ وجه از سوی عقلا مساله­ی ترتب مصلحت در سلوک اماره یا در مودای اماره مطرح نیست . آنچه برای عقلا اهمیت دارد این است که می بیننند اینها راه هایی هستند آن واقع مطلوب را به آنها نشان می دهد ؛ اگر خبر ثقه اهمیت دارد برای این است که از دید آنها خبر ثقه طریق به سمت واقع است و آنها اثر واقع را بر خبر ثقه مترتب می­کنند. در زندگی عقلا هم این را می بینیم، آنچه را که به آن یقین دارند اثری را بر آن مترتب می­کنند که همان اثر را مثلا بر یک خبر عادل ثقه مترتب می کنند، یا اگر ظواهر از دید عقلا اعتبار دارد برای اینکه ظاهر یک طریقیست برای رسیدن به واقع؛ از دید عقلا چنانچه طریقی مثل همین خبر واحد مخالف واقع در آمد قائل نمی شوند که یک مصلحتی در نفس پیروی این خبر بوده، یا این خبر خودش موجد یک مصلحتی شده که این جبران آن مصلحت از دست رفته­ واقع را می کند، چنین چیزی در سیره عقلا نیست. اهمیتی که به این طریق و امثال این طریق می دهند به خاطر این است که می بینند این طرق غالب المطابقه­ با واقعند. اکثر اخبار آحاد ثقه مطابق با واقعند . در اکثریت ظواهر کلمات می بینند این ظواهر مراد گوینده است و اثر بر این ظاهر کلام مترتب می­کنند و اگر هم در مواردی ببینند مخالف واقع در آمد در نظرشان خیلی مهم نیست برای اینکه پیروی از یک راهی که در اکثریت مواقع آنها را به واقع می رساند و به مطلوب هدایت می­کند خود این کافی است، راه دیگری که صد درصد آنها را به واقع هدایت کند ندارند، طبیعتا وقتی ارزیابی می­کنند می­بینند این یک راهیست که غالب المطابقه­ با واقع است و ارزش و اعتبار این طرق نزد عقلا به همین جهت است و آن درصدی را که احیانا مخالفت با واقع پیش می آید را نادیده می­گیرند ، این طریق عقلاست و حق هم همین است، شارع هم در مورد امارات از همین طریق و روش عقلایی پیروی کرده یعنی جعل مستقلی در مورد امارات ندارد بلکه همان چیزی را که در نزد عقلا اعتبار داشته امضا کرده یعنی شارع در این مورد موسس نبوده ، تاسیس جعل نکرده فقط امضای آن روش های متعارف بین عقلا کرده. این که ما عرض می­کنیم امضای روش های متعارف عقلائیه، این بالجمله نیست، یعنی اینجور نیست که همه­ آن روش­های متعارف عقلائیه را امضا کرده باشد، گاهی در همان روش های متعارف عقلائیه یا همان طرق یک قیودی را اضافه یا کم کرده و نادرا اتفاق افتاده که شارع یک اماره ای را جعل تاسیسی کرده باشد ، از بعضی روایات این استفاده می شود که شارع بر یک روشی تاکید کرده که شاید بین عقلا متعارف نبوده مثلا در مساله­ عدالت روی حسن ظاهر تاکید کرده به عنوان راهی برای کشف این ملکه نفسانیه­ای که در اشخاص هست، البته این را هم قاطعانه نمی شود عرض کرد یعنی شاید همین را هم کسی بگوید در بین عقلا خودش یک روش است و این یک طریقه­ تاسیسی از طرف شارع نیست. اما فی الجمله(صرف نظر از اینکه نسبت به یک یا دو طریق، شارع جعل تاسیسی داشته باشد یا مثلا قیودی را اضافه یا کم کرده باشد) می­توان گفت روش شارع امضای همان بنای عقلاست. وقتی این طریق در بین عقلا هست و وجه اعتبار امارات در نزد عقلا هم معلوم شد مساله­ ترتب مصلحت نیست، بلکه صرفا تحصیل واقع و محافظت بر واقع است و شارع هم همین را امضا کرده، نتیجه می گیریم که برای این امارات و طرق غیر از این مبنای طریقیت نمی توان به مسلک دیگری قائل شد . این یک دلیل مهمی ست بر اعتبار مسلک طریقیت و البته توجه داشته باشید این غیر از فرمایش مرحوم نائینی ست (ایشان در مجعول باب امارات می گویند مجعول طریقیت است آن بحث دیگریست که بعدا عرض می کنیم)/

عمده­ترین اشکالی که بر مسلک طریقیت وارد شده این است که می گویند این مسلک، مسئله مصلحت را چگونه حل می­کند؟ آن مصلحتی که بخاطر عمل به اماره فوت می شود آن مصلحت چه می­شود؟ پاسخ این است که اصلا چرا این مصلحت باید تدارک شود ، بالاخره نفس اینکه ما از یک طریقی پیروی بکنیم ، یعنی یک طرقی معتبر باشد برای ما که کار ما را تسهیل بکند ، همان مصلحت تسهیل که برخی می گویند کفایت می­کند.

سوال: بنابراین اگر کسی همینطوری به واقع برسد آیا یکسان است با کسی که زحمت کشیده و به واقع نرسیده، پس اجر آن زحمتش چه می شود؟

استاد: بحث این است که ما افعال و اقوال مان نیاز به استناد دارد، یعنی کسی که فعلی را انجام می دهد باید مستند به یک حجتی باشد یا مثل قطع و یقین و یا اموری که اثر قطع و یقین را دارند و نازل منزله قطع هستند، اما اگر بدون استناد کسی کاری را انجام دهد که اصلا اعتبار ندارد، معلوم نیست عملش قبول باشد، مخصوصا اگر عمل عبادی باشد نیاز به قصد امر هست، قصد غربت نیاز است. به صرف احتمال امر که نمی شود قصد قربت و قصد اتیان امر کرد.

سوال: اینکه شما می فرمایید در فرض اصابت به واقع تمام است ولی در فرض عدم اصابت به واقع چه؟ طبق مسلک طریقیت آیا در این فرض به ما اجر و ثوابی تعلق می گیرد؟

استاد: خیر، تعلق نمی گیرد

سوال: پس سعی و تلاش آن شخص چه می شود؟

استاد: سعی و تلاشش برای این بوده که به واقع برسد و این کم نیست ، همه این تلاش ها برای رسیدن به واقع است مانند این که شما از یک نقطه ای می خواهید بروید به یک نقطه دیگر یک هدفی دارید ، راه­های رسیدن به این مطلوب هم متفاوت است، آیا شما تلاش نمی کنید از یک راهی که شما را به واقع برساند بروید؟ از یک راه کم خطر بروید؟ این یک کار عقلایی است ، چه چیزی بالاتر از اینکه انسان به دنبال تحصیل واقع باشد؟ و به دنبال آن وظیفه­ی واقعیه و تکلیف واقعی اش باشد؟ آنگاه آیا شما در بین طرق محتمل راهی بهتر از امارات که غالب المطابقه با واقع باشد؟ ما یک سری تکالیفی داریم و سراغ دارید، باید تلاش کنیم به آنها برسیم. این تلاش ها برای چه هست؟ قرار نیست که خود این ارزش داشته باشد ، قرار است ما راه هایی را طی کنیم که به یک اجر و ثواب و مصلحتی که در آن تکالیف نهفته است برسیم.

سوال: تکلیف کسی که به واقع نمی رسد چیست؟

استاد: آن شخص به مصلحت دسترسی پیدا نمی­کند. اما این مقدار را همانطور که عقلا نادیده می گیرند شرع هم می گوید مهم نیست، چند درصد ممکن است به واقع نرسند اما مهم این است که یک راه عمومی برای نوع مردم ، بهتر از این،که اکثریت اوقات به واقع برسد وجود ندارد.

سوال: آنجا که اصابت واقع بشود که مشکلی نیست بحث بر سر جایی است که اصابت واقع نشود و به نظر می رسد اصل شبهه ابن قبه هم در آن مورد است.

استاد: خیر، در جایی هم که اصابت واقع بشود باز هم شبهه جاری ست چرا که اجتماع مثلین می شود، اجتماع الارادتین می شود، اجتماع حبّین می شود

سوال: منظور بنده این بود که بنابر طریقیت در مورد اصابه به واقع مشکل حل می شود اما در مورد عدم اصابه چطور؟

استاد: ما دو مقدمه دیگر را عرض خواهیم کرد و بعد از آنها خواهیم رسید به اینکه ما چیزی بنام حکم ظاهری نداریم بنابراین تنها مساله شما این است که در مواردی که اصابه نمی کند چه می شود، این شخص چه چیزی بدست می آورد؟ هیچ چیز ، تنها از او رفع عقاب می شود و همین هم کافیست. ما امرمان دائر است بین این که از یک راهی برویم که همه­ مردم به گرفتاری و مشقت بیفتند، بگوییم الا و لابد همه باید تحصیل واقع بکنند، یک راهی که وجود دارد در زمان انسداد برای تحصیل قطعی واقع، احتیاط است، شما تصور کنید بگویند مردم باید احتیاط بکنند، این یعنی پاشیده شدن نظم زندگی، نظام اجتماعی، اختلال در همه چیز. یعنی یک مشقت غیر قابل تحمل برای مردم می­آورد، پس این که نمی­شود، چرا که زندگی متلاشی می شود، از آن طرف هم نمی تواند اینها را رها کند بگوید هر کس هر کاری می خواهد بکند، این هم که نمی شود، نقض غرض می شود. راه­ها منحصر در همین­هاست، یا باید بگوییم در مودای اماره مصلحتی احداث می شود، یا در نفس اتباع اماره، یا این که بگوییم طریق به سمت واقع است، و علاوه بر این عقلا هم همین گونه عمل می­کنند، دو مقدمه ای که ما برای این دلیل داریم شما در یکی از این دو مقدمه خدشه کنید، اول اینکه عقلا چنین روشی دارند، دوم اینکه شارع این روش را ردع نکرده است.

سوال: اشکال در مقدمه اول بحث است.

استاد: عقلا وقتی ترتیب اثر می دهند به خبر واحد این ترتیب اثر برای چه هست آیا برای این است که خود خبر واحد ارزش دارد یا برای اینکه خبر واحد را راهی به سوی واقع و برای تحصیل واقع می دانند؟

سوال: در زمانی که اصابت بکند به خاطر واقع

استاد: عقلا که به این روش عمل می­کنند کاری ندارند که اصابت می­کند یا خیر.

سوال: اجازه بدهید با مثال عرض کنم، مثلا اگر یک عبدی به ظن اینکه مولی آب خواسته برایش آب بیاورد، فرض کنیم ظنش هم معتبر باشد. آب را که می آورد با اینکه مولی آب نخواسته ولی وقتی می فهمد که این عبد به استناد یک ظن معتبر آب آورده باز هم او را تشویق می کند.

استاد: آن انقیاد است، دستور نیست. فرض باید جایی باشد که دستور باشد.آنجا ظن معتبر قائم شده بر اینکه این خواست مولاست، معلوم شده این نبوده اما این عبد آنقدر منقاد بوده که همینقدر که گمان کرده یک چیزی مراد مولاست رفته انجام داده، این انقیاد است، برعکسش هم می تواند باشد که می شود تجری، که در آنجا حالا باید بحث شود که آیا این کار عبد حسن فعلی داشته یا حسن فاعلی، که نظر مرحوم شیخ که نظر درستی هم هست این است که این حسن فعلی ندارد حسن فاعلی دارد، می گویند چه آدم خوبی ست ، نمی­گویند چه کار خوبی کرده.

سوال: بهر حال اینجا الان یک اماره ای هست که اصابت به واقع نکرده و بحث هم در همینجا بود. سوال اینجاست که در این موارد عقلا چه می کنند آیا غیر از این است که به آن عبد یک اجری می دهند حالا به هر دلیلی ، ولو به خاطر همان حسن فاعلی که شما می فرمایید.

استاد: خیر، اجر نمی دهند، می گویند چه آدم خوبیست، حسن فاعلی معنایش همین است، گذشته از این در مثال شما که اصلا مولی دستور نداشته، فرض ما این است که مولی یک دستوری داشته این خبر خلافش قائم شده، مورد عدم اصابه به واقع این می شود. در این موردی اصلا هیچ خواستی مولی نداشته ، این دو مورد متفاوت است. در این موارد نهایت کاری که عقلا می کنند این است که می گویند این مستحق عقاب نیست.

سوال: مستحق عقاب نیست، بلکه اجر هم دارد، چون زحمت کشیده، تلاش کرده به واقع برسد

استاد: نخیر عقلا این را نمی گویند، عقلا به این شخص پاداش نمی دهند، عقلا این شخص را مدح نمی کنند، مثلا فرض کنید عبدی به جای اینکه برای مولا یش دوا بیاورد یک چیز دیگری بیاورد و حال آنکه مولی دوا را می خواسته عقلا این عبد را مدح نمی­کنند. نهایتش این است که عقلا خشمگین و عصبانی نمی­شوند.

سوال: پس فقط معذر است بله؟

استاد: بله معذر است و لا غیر

سوال: چه چیز معذر است آیا غیر از این است که همین اتباع الاماره معذریت را می آورد؟

استاد: خیر ، معذر است یعنی هیچ مصلحتی ندارد، معنای عذر یعنی رفع عقاب، یعنی این شخص عقاب نشود.

سوال: چرا عقاب نشود؟ به چه دلیل؟

استاد: چون مستند به اماره این کار را انجام داده.

سوال: پس اتباع الاماره است معذریت را می آورد.

استاد: خیر، شما صدر و ذیل کلامت تناقض دارد، بحث مصلحت یعنی اینکه مودای، خود این عمل یک مصلحتی در آن حادث شود که این سببیت است و این که باطل است. در مصلحت سلوکیه یعنی مصلحتی به خاطر اتباع اماره به او می­دهند، چنین چیزی نیست، اشکالاتش را هم عرض کردیم شما بیایید آن اشکلات را که به مصلحت سلوکیه وارد کردیم پاسخ دهید. و اینجا هم عقلا بالوجدان برای کسی که اشتباهی دستور مولی را قبول کرده و مقصر هم نبوده ، یک حجتی بر او قائم شده و یک کاری کرده آیا عقلا او را مستحق پاداش می­دانند؟ اصلا چنین چیزی نیست، فقط تنها چیزی که عقلا می­بینند این است که می­گویند این شخص تقصیر ندارد بنابراین او را مجازات نمی­کنند.(معذریت) به هیچ وجه عقلا او را مستحق پاداش نمی دانند.

سوال: اگر طریقیت یک امر عقلایی باشد پس در واقع باید یک امر تکوینی باشد، به این معنا که باید طریقیت ظهور هم یک امر ذاتی باشد، جعلی نباید باشد.

استاد: بله همینطور هم هست، جعلی نیست، تکوینی­ست اما تکوینی به این معنا که اینها طریق و کاشفند اما طریقیتشان و کاشفیتشان تام نیست.

سوال: اگر اینطور بگوییم بنابراین یک مطلبی پیش می آید و آن اینکه خود شارع فرموده "ان الظن لا یُغنی من الحق شیئاً"

استاد: ما بحثمان در ظنون خاصه است، شارع همانطور که عرض کردیم یک مواردی را حذف کرده، قیاس را قبول نکرده، استحسان را قبول نکرده، در مورد برخی از طرق قیودی را اضافه کرده یا حتی طرقی را که بین عقلا رایج نبوده تاسیس کرده.