جلسه سوم
مفردات و مفاد قاعده – واژه شناسی – الفاظ مشابه عسر و حرج بررسی نسبت عسر و حرج و ضیق – کلام محقق نراقی و بررسی آن
۱۴۰۰/۰۷/۰۳
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
درباره مفردات قاعده دو واژه اصلی یعنی حرج و عسر مورد بررسی قرار گرفت و معنای آنها از نظر لغت مشخص شد. آنچه در کتاب های لغت درباره این دو معنا ذکر شده، حرج به معنای ضیق و شدت است. عسر هم تقریبا به همین معنا است، هر چند در بعضی از کتاب های لغت در مورد ضیق گفتهاند که ضیق به معنای أضیق الضیق است. در بعضی از کتاب های لغت اینها از حیث گستردگی یا محدودیت معنا متفاوتاند، اما اکثر کتاب های لغت این دو را به یک معنا دانستهاند.
لزوم واژهشناسی الفاظ مشابه عسر و حرج
علاوه بر این دو واژه ما برخی از الفاظ و واژه های دیگری داریم که به نوعی مسانخ این واژه ها شمرده میشوند و مناسب است به آنها هم اشاره ای کنیم. الفاظی مانند عسر، استطاعت، ضیق، طاقت و امثال اینها. بعد از اینکه معنای این واژه ها و الفاظ در لغت معلوم شد، آنگاه ما باید به این مطلب رسیدگی کنیم که بالاخره نسبت عسر و حرج و ضیق چیست. آیا اینها به یک معنا هستند یا متفاوت و سپس ببینیم که خود معنای حرج آیا به معنای مطلق ضیق و مشقت است یا آن مشقتی است که لاتتحمل عادتا. در این رابطه طبیعتا ما باید از استعمالات قرآنی و استعمالات فقهی و یا نظر فقها باید استفاده کنیم و نهایتا یک جمع بندی درباره این دو واژه اصلی که به عنوان مفردات قاعده محسوب میشوند داشته باشیم. چون بالاخره مفاد قاعده و به یک معنا گستره آن تابع معنای خود حرج و عسر است. اینکه آیا آنچه که نفی میشود مطلق مشقت است یا مشقتی است که لاتتحمل عادتا. چون در این رابطه بین فقها اختلاف نظر وجود دارد و این در فتاوا تاثیر دارد. ممکن است فقیهی بر اساس آن مبنایی که در معنای حرج اتخاذ کرده و با ملاحظه ادله بعضی از مشقت ها را مشمول قاعده لاحرج نداند، در حالی که فقیه دیگری این مشقت را مشمول قاعده لاحرج میداند. لذا بررسی این واژه ها اهمیت دارد، هم برای اینکه ما وقتی میخواهیم ادله را بررسی کنیم، ببینیم چه جهاتی از معنای این واژه ها در ادله را باید در نظر داشته باشیم و نهایتا وقتی میخواهیم قاعده لاحرج را با استناد به ادله اثبات کنیم، باید بالاخره بدانیم که آنچه که بوسیله این قاعده نفی میشود کدام است. پس این چند واژه را به جهت اینکه هم مسانخ و مشابه دو واژه اصلی بکار برده شده در قاعده هستند و هم به جهت اینکه در آیات و روایات بعضا مورد استناد قرار گرفتند، باید
اجمالا بررسی کنیم.
۱. «إصر»
از جمله الفاظی که مشابه حرج و عسر است، کلمه «إصر» است. «إصر» بنا بر آنچه که در کتاب ها آمده، به معنای حبس، عهد، ذنب و ثقل است.
صحاح اللغۀ درباره إصر اینطور مینویسد: إصره به معنای حبسه؛ و اصرت الشئ أصراً، أی کثرت إلی أن قال و الإصرُ العهد و العِصرُ الذنبُ و الثقل.
در القاموس المحیط هم باز همین معنا ذکر شده است: الأصرُ: الکسر و العطف و الحبس و بالکسر العهد و الذنب.
یعنی ما یک أصر داریم و یک إصر که معنای این دو تا حدودی متفاوت است.
ابن اثیر، «إصر» را اینگونه معنا کرده است: الإثم و العقوبۀ و اصله من الضیق و الحبس. یقال أصره یؤصره إذا حبسه و ضیق علیه.
در مجمع البحرین میفرماید: و لا تحمل علینا إصرا، أی ذنبا یشق علینا و قیل عهدا نعجز عن القیام به و قیل اصلُ الإصر الذنبُ و الضیق و الحبس یقال: أصرَه یؤصِره إذا ضیق علیه و حبسه و یقالُ للثقل إصراً.
پس «عِصر» هم در مجموع به معنای ضیق و شدت و صعوبت است و به نوعی در آن عجز نهفته است.
۲. «ضیق»
لفظ دیگر «ضیق» است. ضیق از نظر لغوی باید معنایش معلوم بشود. ضیق بنابر آنچه که در کتاب های لغت آمده، به معنای صعوبت، تنگنا، سختی، شدت و… است. آنچه که در معنای ضیق گفته شده، همان معنایی است که برای حرج گفته اند. اگر خاطرتان باشد گفتیم مکانٌ حرج أی مکانٌ ضیق و در نهایۀ ابن اثیر هم آمده بود که «الحرج فی الاصل الضیق… و قیل: الحرجُ أضیق الضیق». لسان العرب هم همین را از زجاج نقل میکند که حرج به معنای أضیق الضیق است. بنابراین ضیق به همان معنایی است که تقریبا درباره حرج (طبق یک احتمال) گفته شد.
۳. «طاقة»
واژه دیگر طاقت است. چون در بعضی از روایات کلمه طاقت وارد شده از جمله در روایت امام صادق(ع): «قال(ع): والله مکلف العباد الا دون ما یطیقون…» مضمونش این است که به طور کلی تکلیف باید ما دون ما یطیقون باشد. لذا چون کلمه طاقت در بعضی از روایات آمده، ما باید معنای طاقت را بدانیم که ما دون طاقت به چه معنا است.
در جلسه گذشته عرض کردیم که مرحوم محقق نراقی در بعضی از ادله خودش به ادله تکلیف به ما لا یطاق استفاده کرده و لذا مورد اشکال قرار گرفته که اساسا تکلیف به ما لا یطاق از دایره بحث ما خارج است. لکن به نظر مرحوم نراقی در عوائد الایام طاقتی که در این روایات بدان اشاره شده، همان ضیق و عسر است. ایشان میگوید: و اما ما فی الخامس العشر (روایت پانزدهمی که نقل کرده) من نفی التکلیف بقدر الطاقۀ أیضا بل لابد و أن یکون ادون منه فهو لیس نفی امر وراء الضیق و العسر لصدقهما علی ما یساوی الطاقۀ و القدرۀ. آن چیزی که به عنوان تکلیف به قدر الطاقۀ نفی شده و بلکه کمتر از آن، این چیزی جز نفی امری که وراء عسر و ضیق باشد نیست. این طاقتی که در اینجا آمده به همان معنا است. چون ضیق و عسر بر چیزی صدق میکنند که مساوی با قدرت و طاقت اند. لذا کلمه طاقت که در برخی روایات آمده و منشاء اختلاف شده که این به چه معناست، آیا وقتی میگوید «لا یطیقون» یعنی آنچه که قدرت عقلی بر آن نیست و یا آنچه که موجب مشقت و عسر و ضیق است، لذا توجه به این واژه هم لازم است.
جوهری در مورد طاقت در صحاح اللغۀ میگوید: و هو فی طوقی أی وسعی و طوّقنی الله اداء حقک، أی قوّانی.
در القاموس المحیط باز همین معنا آمده: طوّقنی الله علی اداء حقه، قوّانی علیه.
ابن اثیر در نهایۀ هم باز همین معنا را ذکر کرده است: وددتُ أنی طُوّقت ذلک أی لیته جُعل داخلا فی طاقتی و قدرتی و قال أیضا کل امرءٍ مجاهدٍ بطوقه، أی أقصی غایته و هو اسم لمقدار ما یمکن أن یفعل بمشقۀ منه.
در مجمع البحرین هم همین معنا را ذکر کرده است: قد أطقت بالشیئ طاقتا إطاقة أی قدرتُ علیه.
علی أیحال طاقت هم بنابر آنچه که در کتاب های لغت ذکر شده، عمدتا به معنای قوت و قدرت است. حال اینکه این قوت و قدرت چه حدی را میگیرد و آیا منظور قدرت و قوت عقلی است و یا قدرت و قوت عرفی و عادی. به نظر مرحوم نراقی قدرت و قوتی که در آن مشقت و سختی نباشد.
۴. «استطاعت»
استطاعت هم به همین معنا است، مثلا در مورد آیه «لن تستطیع معی صبرا»، مجمع البحرین میگوید: مَن استطاع إلیه سبیلا أی قدرَ علی ذلک. آنگاه معنای آیه «و لن تستطیع معی صبرا» را میفرماید: أی لن تقدر علی ما أفعل. طاقت نداری بر آن چیزی که من انجام میدهم.
تقریبا در کتاب های لغت مانند صحاح اللغۀ، نهایۀ، به معنای قدرت و طاقت آمده است. استطاعت و طاقت به یک معنا و هر دو به معنای قدرت و قوت اند.
معنای الفاظ عسر، حرج، ضیق، طاقت و استطاعت معلوم شد. در مقابل اینها واژههای سعۀ، یسر و… که معنایی مناقض این الفاظ را دارند، به معنای آسانی و عدم مشقت اند. چون عسر را نوعا ضد یسر دانسته اند که در جلسه گذشته اشاره شد.
گاهی میگوییم یسر به معنای نقیضُ العسر یعنی عدم الضیق است. سعه هم به همین معنا است.
اینها الفاظی است که چون در ادله و روایات ذکر شده و نیز به خاطر سنخیت و مشابهتی که با این دو واژه اصلی دارند باید معنایشان معلوم شود.
بررسی نسبت عسر، حرج و ضیق
عمده این است که ما این دو واژه اصلی مورد استفاده در قاعده را ببینیم آیا به یک معنا هستند یا خیر. آیا نسبت اینها تساوی است و مرادف محسوب میشوند و یا نسبت اینها اعم و اخص است.
ملاحظه فرمودید که در لغت تقریبا اینها را به یک معنا دانستند، حرج به معنای ضیق و عسر هم به معنای ضیق، شدت و صعوبت است. منتهی مطلبی که در جلسه گذشته مورد سوال بود و بعضا دوستان هم سوال کردند و پاسخ دادیم، این بود که آیا منظور از عسر و حرج غایۀ الضیق است یا مطلق الضیق. به تعبیر دیگر شدۀ الضیق و شدۀ الصعوبۀ و یا مطلق الصعوبۀ و الشدۀ. این نکته ای مهم است که باید اینجا معلوم شود.
گاهی اساسا حرج صرف نظر از اینکه نسبتش با عسر چیست، یعنی مشقۀٌ شدیدۀ یا غایۀ المشقۀ؛ چون همانطور که اشاره خواهیم کرد در کلمات فقها قید التی لا تتحمل عادتا آمده و این خیلی مهم است. چون آن حرجی که میزان و معیار رفع تکلیف است حال چه وجوبی و یا تحریمی، آیا مطلق الصعوبۀ و الضیق و سختی و تنگنا است، یا بالاترین مرتبه سختی و تنگنا و ضیق و صعوبت است. این مطلب مهمی است که باید دنبال شود؛ بهعلاوه نسبت بین عسر و حرج و ضیق هم باید معلوم گردد.
کلام محقق نراقی درباره نسبت عسر و ضیق
اما درباره نسبت بین عسر و ضیق مرحوم محقق نراقی در کتاب عوائد الایام دو احتمال را در این رابطه ذکر میکند.
احتمال اول: عسر و ضیق به یک معنا هستند. عبارت ایشان این است: و العسر یحتمل أن یکون مع الضیق بمعنی واحد بأن یکون معنی العسر ما فیه صعوبۀٌ شدیدۀ. اینکه معنای عسر صعوبۀ شدید باشد و ضیق هم به همین معنا باشد. ضیق و عسر به یک معنا و هر دو به معنای صعوبۀ شدید، تنگنای شدید باشند. سپس میفرماید: أو یکون معنی الضیق ما فیه صعوبۀ مطلقا. یا بگوییم معنای ضیق آن است که در آن صعوبت است مطلقا. فرقی ندارد که بالاخره ما این دو را به یک معنا بگیریم. این معنا تارۀ صعوبت شدید است و أخری مطلق الضیق.
احتمال دوم: عسر اعم از ضیق باشد. و أن یکون أعم بأن یصدق علی کل صعب و شدید و لا یصدق الضیق إلا علی ما کان فی غایۀ الصعوبۀ و الشدۀ. ضیق فقط به چیزی میگویند که در آن غایت صعوبت و شدت باشد، ولی عسر اعم است به این معنا که این هم بر صعوبت شدید و هم بر صعوبت غیر شدید منطبق شود. کأن همان که در بعضی از کتاب های لغت آمده. و قیل الحرج أضیق الضیق، عسر را به معنای ضیق دانسته اند و ضیق هم به معنای أضیق الضیق است و بر این اساس عسر میشود اعم از آن.
پس دو احتمال در این رابطه ذکر شده است. یکی اینکه نسبت اینها عموم و خصوص مطلق باشد و عسر هم به معنای ضیق دانسته شود، پس آنوقت نسبت بین عسر با حرج و ضیق میشود نسبت عموم و خصوص مطلق. حرج به معنای ضیق است و ضیق هم همان أضیق الضیق است و حرج هم به معنای أضیق الضیق است. کأن حرج عبارت است از غایۀ الصعوبۀ و الشدۀ، اما عسر اعم است از اینکه به غایۀ شدت و صعوبۀ برسد یا نرسد. این دو احتمال را مرحوم نراقی در اینجا ذکر کرده است.
آنوقت ایشان در بین این دو احتمال میفرماید: و الظاهر من العرف هو الاخیر. کأن در بین عرف اینگونه است که اینها عسر را بر هر امر سخت و شدیدی اطلاق میکنند، اعم از اینکه به غایت رسیده باشد یا نرسیده باشد. اما حرج و ضیق را فقط در جایی به کار میبرند که به غایت صعوبت و سختی رسیده باشد. البته ایشان در ادامه میفرماید: و لم یثبت من اللغۀ خلاف ذلک أیضا. میگوید در لغت هم چیزی خلاف این ثابت نشده است. این مطلبی است که مرحوم نراقی در عوائد فرموده است. ایشان این دو احتمال را ذکر کرده است و در عین حال معتقد است که هم در عرف (یعنی ابتدا به عرف تکیه میکند) و بعد میگوید در لغت هم چیزی منافی و مخالف با این ثابت نشده است.
بررسی کلام محقق نراقی
حال واقعا باید دید که آیا معنای اینها متفاوت است و یا یکسان اند. از نظر کتاب های لغت ملاحظه فرمودید که عمدتا ضیق را به معنای حرج دانستند و عسر را هم تقریبا به همان معنا دانسته اند؛ هر دو به معنای ضیق، شدت، صعوبت. البته در بعضی از کتاب های لغت فقط در باب حرج این تعبیر أضیق الضیق را بکار برده بودند و الا به نظر میرسد آنچه که در لغت ذکر شده مطلق صعوبت، شدت، سختی است، اما غایۀ الشدۀ و الصعوبۀ را در معنای عسر ذکر کردهاند. اما اینکه مرحوم نراقی ادعا کرده عرف این معنا را میفهمد که عسر اعم است، واقع این است که این را هم نمیشود بر گردن عرف گذاشت. در عرف استعمالات واژه عسر مانند حرج است، یعنی همان معنایی که از عسر فهمیده میشود، حرج و ضیق همان است. یعنی اگر فرضا کسی درباره دیگری گفت او در تنگنا است و یا معسور است و در عسر و حرج به سر میبرد، یعنی در غایۀ الشدۀ و الصعوبۀ است و یا وقتی میگوید حرج به این معناست که غایۀ الشدۀ و الصعوبۀ، اما وقتی کلمه عسر را استعمال میکند مطلق صعوبت است؟ خیر، نوعا معنای متفاهم عرفی هم بر اساس چیزی است که در کتابهای لغت بیان شده. لذا به نظر نمیآید که بتوانیم بگوییم نسبت عموم و خصوص مطلق بین این دو واژه است.
البته در استعمالات قرآنی و یا روایی بعضا اینها بر اساس قرائنی در معنای نهایت سختی و تنگنا استعمال میشود، یا در غایت ضیق یا اضیق الضیق. اما لولا القرینۀ، لولا شاهد اینچنین نیست. خود شدت، ضیق و صعوبت به معنای نفی مطلق سختی که نیست. به طور کلی انسان هر کاری میخواهد انجام دهد، به یک معنا سختی و شدتی دارد. طبیعتا کسی که میخواهد درس بخواند، کسی که میخواهد در کارش موفق شود تلاش میکند، کسی که صبح زود برای امور معیشتی از خانه بیرون میرود، بالاخره اینها سختی هایی دارد که ملازم با کار است. عرف به اینها مشقت و ضیق نمیگوید. عرف در جایی ضیق، حرج و عسر را استعمال میکند که از یک حدی فراتر رفته باشد که بتوان به آن گفت ضیق و تنگنا. اگر کسی شغلش ایجاب میکند که سختی های متعارفی را تحمل کند، انجا نمیگویند که او در ضیق قرار گرفته است. پس وقتی استعمالات عرفی را هم که انسان نگاه میکند، در عرف آنچه که از معنای ضیق فهمیده میشود، آنچه که از واژه حرج و عسر استفاده میشود، به نظر میآید اصل سختی، تنگنا، مشقت، صعوبت باشد. اینکه ما اعلی مراتب را به عنوان حرج بشناسیم و بگوییم عرف به اعلی مراتب ضیق اطلاق حرج میکند، به نظر میآید که درست نیست ضمن اینکه نسبت بین عسر و حرج هم به نظر میرسد همان نسبت تساوی است نه عموم و خصوص مطلق.
نتیجه
پس ما در محدوده استعمالات عرفی و در محدوده قول اهل لغت به این نتیجه رسیدیم که اولا عسر، حرج و ضیق، هر سه به یک معنا میباشند و ثانیا معنای اینها عبارت است از مطلق صعوبت نه اینکه مثلا مقصود از این سه واژه غایت صعوبت یا اعلی مراتب صعوبت و سختی اراده شده باشد. اما این پایان ماجرا نیست، پایان ماجرا وقتی است که ما استعمالات قرآنی این واژه را هم بررسی کنیم و بعد برویم سراغ کلمات فقها.
در قرآن ما میبینیم که هر دو استعمال شده است. در چند موردی که کلمه حرج در قرآن آمده، هم آن معنای نهایۀ سختی و صعوبت و هم مطلقش، هم معنای موسع و هم معنای مضیق ذکر شده است. به کلمات فقها که میرسیم، آنجا بیشتر این اختلاف خودنمایی میکند. دو دیدگاه در رابطه با کلمه حرج وجود دارد. بعضی از فقها الذی لا یتحمل عادتا را در کنار حرج و یا در تفسیر حرج به کار برده اند. این در حالی است که برخی از فقها این قید را در اینجا ذکر نکرده اند که باید الذی لا یتحمل عادتا باشد. خیر، گفته اند مطلق مشقت و لذا شما ملاحظه میکنید که این دو دیدگاه که هر کدام هم مستند به یک دلیل و قرینه ای است، تاثیر مهمی دارد در فتوا. در مواردی به نظر برخی از فقها تکلیفی مشمول قاعده لاحرج نیست، در مواردی هم مشمول قاعده لاحرج هست.
بنابراین این دو مطلب را هم ما باید دنبال کنیم، یکی استعمالات قرآنی و تا حدودی روایی این واژه ها را و یکی هم آنچه که فقها در تفسیرا اینها گفته اند و اینکه ببینیم آیا آنچه که فقها گفته اند در واقع اصطلاح خاصی را خواسته اند در دایره فقه ابداع کنند و یا در در مقام تفسیر این دو کلمه از دید اهل لغت و عرف اند. این باید معلوم شود. این دو مطلبی است که در ادامه باید دنبال شود.
سوال:
استاد: آن یک بحث دیگر است. فرقی ندارد در اینکه حرج نوعی باشد یا شخصی، این مطلبی است که ما در بحثی که در قلمرو قاعده خواهیم داشت (که حدود ۸ جهت را اشاره کردیم) دنبال خواهیم کرد. اما اینکه فرض کنید در حرج شخصی التی لا تتحمل عادتا به چه معناست، لا تتحمل عادتا یعنی برای خود این شخص ممکن است حرج و مشقتی پیش بیاید، به تعبیر بهتر یکبار مرتبه ادنی و یا متوسط مشقت است، یکبار هم مرتبه عالیه و اعلای مشقت است. حتی نسبت به شخص هم اگر بخواهیم حساب کنیم و نوع را هم در نظر نگیریم. مسئله حرج نوعی و شخصی امری متفاوت از این شدت و یا عدم شدت مشقت و ضیق است.
سوال:
استاد: بله این بحث وجود دارد. کأن در اینجا مرتبه مشقت را داریم بحث میکنیم که کدام مرتبه مشقت ملاک است، در آنجا میگوییم فرض کنید یا مرتبه عالیه و یا دانیه. این به لحاظ نوع باید ملاحظه شود یا به لحاظ شخص. اینجا میخواهیم حقیقت حرج و عسر را بشناسیم، آنجا میرسیم به اینکه این عسر و حرج را باید به لحاظ حال اشخاص در نظر بگیریم و یا به لحاظ نوع مکلفین در نظر بگیریم.
نظرات