جلسه یازدهم – ادله قاعده _ دلیل دوم: روایات

جلسه ۱۱ – PDF

جلسه یازدهم
ادله قاعده _ دلیل دوم: روایات
۲۵/۰۸/۱۳۹۸

  خلاصه جلسه گذشته
بحث در دلیل دوم قاعده قرعه بود. عرض کردیم که روایاتی در این باره مورد استناد قرار گرفته و اجمالا سه طایفه از روایات قابل استناد هستند. طایفه اول روایاتی است که یستفاد منه العموم در همه موارد و دلالت بر مشروعیت قرعه می‌کند.
عرض کردیم که اجمالا این روایات اگر چه در بینشان ضعاف هم وجود دارد اما به دلیل عمل اصحاب به این روایات و نیز تواتر معنوای این روایات، مشکل سندی آن‌ها قابل حل است. به هر حال روایت اول را خواندیم که روایت محمد بن حکیم بود.
روایت دوم
از ابراهیم بن عمر عن الصادق (علیه السلام) باسناده عن الحسین بن سعید عن حماد بن عیسی عن سیابۀ و ابراهیم بن عمر جمیعا عن ابی عبدالله (علیه السلام) للرجل قال: اولّ مملوکٍ املکه فهو حرّ فورثه ثلاثه، قال (علیه السلام): یقرع بینهم فمن اصابه القرعۀ أُعتقَ، قال (علیه السلام) والقرعۀ سنۀٌ.
این روایت از نظر سندی مشکلی ندارد چون ابراهیم بن عمر مورد قبول است هرچند که سیابۀ مورد اعتماد نیست و مجهول است. در این روایت در مورد مردی سوال شده که گفته اولین عبدی که من مالک او بشوم او حرّ است. بعد همزمان سه عبد نصیب او شده است. سوال می‌کند که حالا چه کند؟ امام فرمود: بین این‌ها قرعه بیانداز و آن کسی که قرعه به نام او در آمد، او آزاد است. بعد در ذیل این سوال فرمود: القرعۀُ سنۀٌ؛ قرعه در مقابل فریضه است و معنایش هم معلوم است. پس اینکه گفته شده القرعۀ سنۀٌ، به همین جهت است که در طایفه اول قرار داده شده و در اینجا به طور کلی سنت قرار داده شده است.
سوال:
استاد: اینجا اصلا سنت به معنای استحباب نیست. بلکه یعنی پیامبر آن را مشروع کرده است. حکم شرعی گاهی به وسیله خداوند تشریع می‌شود و گاهی به وسیله پیامبر.
روایت سوم
عیاشی عن الثمالی عن ابی جعفر (علیه السلام) فی حدیث یونس قال: فساهَمَ فوَقَعت السهام علیه فجرت السنۀ، أنّ السهام إذا کان الثلاث مرّات أنّها لا تُخطِئ فألقی نفسه فالتقمه الحوت.
در داستان حضرت یونس، امام باقر (علیه السلام) میفرماید: فساهمَ، بعد میفرماید: آن تیر ها به نام او در آمد پس سنت جاری شد و در ادامه میفرماید: اگر سهام سه بار به نام کسی در بیاید، در آن دیگر خطا راه پیدا نمی‌کند.
وجه اینکه این روایت در طایفه اول قرار گرفته، تعبیر «فجرت السنّۀ» است. یعنی کاری که در مورد یونس انجام شد، باعث تطبیق شدن سنت بر قرعه شد. وقتی سنت تطبیق می‌شود بر قرعه، معنایش این است که قرعه مشروع است و چون که مطلق آورده شده، معنایش این است که در همه ابواب جاری می‌شود.
سوال: در عیاشی آمده: بأنّ السهام اذا کان…
استاد: اگر «باء» نداشته باشد، معنایش کاملا روشن است که سنت جاری شد. اگر «باء» داشته باشد، باز هم لطمه ای به استدلال نمی‌زند، چون در اینجا دو مسئله وجود دارد. یک اینکه اصل این کار مشروع است یا خیر و دوم اینکه اگر در یک کار مشروع سه بار به نام کسی در آمد، این دیگر خطا در آن راه ندارد. نمی‌شود این دومی از سنت باشد ولی اولی نباشد. مهم این است که این یک کار مشروعی است که له حالتین، حالۀ الخطاء و حالت الإصابۀ. اگر سه بار در آمد معلوم می‌شود که لا تُخطِئ و اگر یکبار شد و بر آن عمل شد و در واقع خطا بود، باز هم لطمه ای به سنت بودنش  نمی‌زد، چون مسئله خطا و إصابۀ یک مسئله است و اصل مشروعیت مسئله دیگری است. اینجا نمی‌شود بگوییم که این روایت فقط دلالت دارد بر مشروعیت قرعه آنهم به شرطی که سه بار به نام یک نفر در بیاید و آن هم به شرطی که خطا نباشد. لذا حتی اگر «باء» هم باشد، هیچ لطمه ای به استدلال نمی‌زند.
سوال: 
استاد: اینطور نبوده که اصل قرعه سه بار انداختن باشد و در بسیار ی از مواقع به یکبار انداختن هم کفایت می‌کردند و بنده نمونه هایی را در گذشته نقل کردم. بله در جاهایی که در نتیجه تردید داشتند سه بار می‌انداختند. اصلا معنا ندارد که امام یک چیزی را بگوید که غیر مشروع است؛ قطعا سنت به معنای روش و سیره عقلاء هم اگر باشد، باز دلالت بر مشروعیت می‌کند بعلاوه اینکه سنت بر آنچه که عقلاء انجام می‌دهند در لسان روایات اطلاق نشده است. اینکه می‌گوید القرعۀ سنۀ، سنت اینجا به همان معنایی است که گفته شد یعنی همین چیزی که سنت است و در بین مسلمین جریان دارد همان موقع انجام شده. بله در عهد اسلامی پیامبر آن را تشریع کرد ولی تشریع لزوما به معنای تأسیس نیست و می‌تواند به معنای امضاء هم باشد.
روایت چهارم
عن امیر المؤمنین و ابی جعفر و ابی عبدالله (علیهم السلام) أنهم أوجبوا الحکم بالقرعۀ فی ما أشکَلَ و قال ابو عبد الله جعفر بن محمد و أیُّ حکم فی الملتبس أثبت من القرعۀ ألیس هو التفویض إلی الله جلّ ذکرُه و ذکر ابو عبدالله قصّۀَ یونس و مریم و إلی آخر. از امیر المؤمنین و امام باقر و امام صادق نقل شده که آن‌ها حکم به قرعه را در مشکلات لازم دانسته اند.
این در دعائم نقل شده و طبیعتا مبتلا به ضعف است اما ایشان از سه امام به این شکل نقل کرده و اگر عمل اصحاب به این روایات را جابر بدانیم و یا تواتر معنوی را در نظر بگیریم، طبیعتا مضمون این روایت مقبول است. دلالت این روایت بسیار خوب است چون امام صادق بعد میفرماید: «أیُّ حکم فی الملتبس أثبت من القرعۀ ألیس هو التفویض إلی الله جلّ ذکرُه».
 
سوال:
استاد: توضیح دادم که مرحوم نراقی در مورد خطا یا صواب بودن دو احتمال داده است. یکبار برای این است که ما برای خروج از این مشکل چه راهی را انتخاب کنیم، و یکوقت آن نتیجه را بگوییم که عینا حکم الله است. ظاهر این است که آن روش و راه یک طریقی است که هو حکم الله. اینکه در مشکلات ما چه کنیم، حکمش تفویض الی الله و معنایش این نیست که نتیجه هر چه آمد آن مورد نظر خداست.
روایت پنجم
در عوالی اللئالی آمده است: و نُقِلَ عن اهل البیت کلّ أمرٍ مشکلٍ فیه القرعۀ.
این مضمون، مضمونی است که متواتر معنوی است و بالاخره اصحاب هم به آن عمل کرده اند و لذا از این جهت ضعفش جبران می‌شود.
روایت ششم
احمد بن محمد بن البرقی فی المحاسن عن ابن محبوب عن جمیل بن الصالح عن منصور بن حازم قال: سألَ بعضَ أصحابنا ابو عبد الله (ع) عن مسئلۀٍ فقال هذه تُخرجُ فی القرعۀ ثمّ قال أیّ قضیۀٍ أعدل من القرعۀ إذا فوّضوا أمرَهم إلی الله عزّ و جلّ، ألیس الله یقول فساهَمَ فکان من المدحضین.
در این روایت می‌گوید که بعضی از اصحاب ما از امام صادق علیه السلام از مسئله ای سوال کردند. درست است که تعبیر مشکل، ملتبس و مجهول آورده نشده اما با توجه به پاسخی که امام داده اند، معلوم می‌شود که این مسئله در مورد یک امر مجهول و ملتبس بوده که امام فرمود با قرعه این امر معلوم می‌شود. بعد این را فرمود که چه راهی عادلانه تر از قرعه است؟ زمانی که مردم امرشان را به خدا واگذار کنند. ملاحظه بفرمایید که أیّ قضیۀٍ أعدل من القرعۀ إذا فوّضوا به وضوح دلالت دارد بر مشروعیت قرعه آنهم به نحو عام در همه ابواب همانند روایت پنجم و چهارم که از حیث دلالت همین معنا را داشتند.
سوال:
استاد: سوال ایشان این است که ما گریزی جز رجوع به قرعه نداریم و در این حالت معنایی ندارد که بگوییم أثبت و أعدل.
منظور از «أثبت و أعدل»، یعنی اینکه بهترین راه است که با ویژگی های خاصی این را در جاهای مختلف معنا کردیم. در موارد مشکل نمی‌خواهد بگوید راه های دیگری هم هست ولی این بهتر است. أثبت بودن و یا أعدل بودن که در برخی از روایات نقل شده منظورشان این است که بهترین راه این است و وقتی می‌گوییم بهترین، ممکن است که راه های دیگر مستلزم حرج، عسر باشد و یا بلاتکلیف گذاشتن و یا تخییر باشد.
پس اولا راه های مختلف قابل تصویر است و برای اینکه این مشکل حل بشود قرعه بهترین راه است.
ثانیا: هیچ راهی هم متصور نباشد باز هم أعدل است مانند آنچه شما می‌گویید خدا أحکم الحاکمین است، یعنی کسی عالم است که در مقایسه با خدا او اعلم باشد؟ اینجا هم همین است. یعنی لزوما راه دیگری نیست که این از آن اثبت و اعدل باشد.