جلسه چهل و پنجم-اشكالات قول به تبعیت مطلقا

دانلود-جلسه چهل و پنجم-PDF

جلسه چهل و پنجم

اشكالات قول به تبعیت مطلقا

۱۳۸۹/۱۰/۱۱

در جلسه گذشته ادله­ي قائلين به تبعیت مطلق را پاسخ دادیم. قائلین به تبعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعیه چند دلیل اقامه کرده­اند: از دلیل عقلی، آیات و روایات و ما به همه این ادله پاسخ داديم. اما جهت تکمیل پاسخ به این قول چند مطلب دیگر باقی مانده است که عرض می­کنیم.

اشكال اول

علاوه برآن اشكالات، اشكالات ديگري هم وارد است كه به بيان آن اشكالات مي­پردازيم. دو دسته ادله داریم که به نوعی متضمن رد تبعیت است.

دسته اول

دسته اول ادله­ای هستند که قطعا ظهور در این دارند که بعضی از احکام تعبدی صرف است، مثلا:« وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ» [۱] در این آیه فلسفه قرار دادن قبله این است که بندگان در پیروی از رسول خدا امتحان شوند، در اين آيه از ادات حصر استفاده شده و معنای استفاده از ادات حصر این است که هر گونه علت و جهت دیگری را در قرار دادن قبله نفی می­کند. ظاهرا مراد از قبله در اين آيه بیت المقدس است: و ما، آن قبله‏اى را که قبلا بر آن بودى، تنها براى اين قرار داديم که افرادى که از پيامبر پيروى مى‏کنند، بشناسیم. در اینجا یک حکم است که ظهور در تعبد صرف است، یعنی ظهور در اینکه چه کسی پیرو رسول خدا است و هیچ مصلحتي در این جا وجود ندارد یا اين آيه شريفه:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِّنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ» [۲] که در مورد تحریم صید در حال احرام است، در اینجا صید در حال احرام حرام شده و وجه حرمت آن هم در این آیه امتحان بندگان خدا ذکر شده، تا اینکه خداوند بداند چه کسانی نسبت به خداوند خوف دارند. در اين آیه هم هیچ وجهی جزء مسئله تعبد و اینکه خداوند بداند بندگانش نسبت به او چگونه هستند، ذکر نشده است.

ادله­اي ديگر هم هست مثلا در یک روایتی وارد شده: عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيّوبَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمّدٍ الطّيّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ فِيهِ قَبْضٌ أَوْ بَسْطٌ مِمّا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَوْ نَهَى عَنْهُ إِلّا وَ فِيهِ لِلّهِ عَزّ وَ جَلّ ابْتِلَاءٌ وَ قَضَاءٌ » [۳] : از آنچه خدا به آن امر كرده يا از آن نهى فرموده چيزي كه در آن قبض و بسطى باشد نيست مگر آنكه براى خداى عزوجل نسبت به آن آزمايش و حكمى است. يعني چیزی در آن محدوديت بوجود نیامده و سعه قرار داده نشده از آنچه که خدا امر یا نهی کرده الا اینکه خداوند تبارک و تعالی خواسته بندگانش را امتحان کند یعنی تمام اوامر و نواهی خداوند در این سعه و ضیقی که ایجادکرده فقط به خاطر امتحان و ابتلاء بندگان نسبت به حکم الهی است. این روايت در واقع به نوعی تبعيت احكام را از مصلحت و مفسده نفی می­کند یا بگوییم ظهور در این دارد که احکام تعبدي هستند.

یا مثلا جمله­ای در دعای اول صحیفه سجادیه آمده که به روشنی دلالت مي­كند بر اين كه احكام تابع مصالح و مفاسد واقعي نيستند.« ثم امرنا ليختبر طاعتنا و نهانا ليبتلي شكرنا » خداوند تبارک و تعالي ما را امر کرد تا اطاعت ما را امتحان کند و ما را نهی کرد تا شکر ما را آزمایش کند و ببیند در مقابل ممنوع کردن و محدود کردن تا چه حد شاکریم،آیا از این محدود کردن­ها بر آشفته مي­شويم یا خدا را شکر می­کنیم؛ و شکر خدا به این است که اطراف این محدودیت­ها نرويم.

نمونه­های دیگری هم هست که دلالت بر تعبدی بودن احکام می­کند که ما به آن ها در ضمن بیان قول مختار اشاره خواهيم كرد.

دسته دوم

طائفه دوم از ادله ظهور در تعبدی بودن احکام ندارد اما به نوعی تبعیت احکام از مصالح و مفاسد موجود در متعلق احکام را رد می­کند يعني سخن از تعبد نیست بلکه نفی وجود مصلحت و مفسده را مي­كنند مثلا آيه شريفه :« فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ كَثِيرًا » [۴] این آیه دلالت می­کند بر اینکه طیبات با اینکه در آن مصلحت وجود دارد اما در عین حال تحریم شده و وجه تحریم هم ظلم و اعمال مفسده آمیز یهود ذكر شده. پس حداقل در این حکم -حرمت بعضی از طیبات برای یهود- هرگونه مصلحتي قبل از تعلق امر نفی شده، یعنی قبل از اینکه تحریم متوجه این طیبات شود، نمی­شود بگوییم مفسده­ای در متعلق حکم بوده و به خاطر آن حرام شده چون اینها طیب و حلال بوده كه به خاطر مجازات و تنبیه تحریم شده است.

سوال:…

استاد: ما آن چه از این آیه می­فهیم اين است كه تبعیت احکام از مصالح و مفاسد را نفی می­کند، البته ما نمی­گوییم مصلحت هست یا نیست و چه بسا مصلحت هم باشد يعني انکار وجود مصلحت يا حسن ذاتی در این طیبات را نمی­کنیم بلکه می­گوییم در خصوص این حکم- و نتیجه کلی هم نمی­گیریم- تبعیت از مصالح واقعی نشده است.

علی ای حال با ملاحظه مجموع این ادله و روایات به ضمیمه پاسخی که به ادله قول دوم دادیم، قول به تبعیت به نوعی مردود است.

اشكال دوم

یک اشکال دیگر باقي می­ماند که آن را بايد عرض کنیم. همانطور كه گفتيم بر طبق قول به اينكه ماهیات مخترعه شرعیه بعد از امر پیدا می­شوند تبعیت در امور عبادی معنا ندارد، اما اگر کسی بگوید ماهیات مخترعه شرعیه قبل از تعلق امر موجود هستند به وجود اعتباری، آن وقت باید ببینیم که برای وجودات اعتباری و اختراعات شرعیه که یک ماهیاتی هستند که هنوز وجود خارجی ندارند آیا مصلحتی می­شود قبل از تعلق امر باشد یا نه؟ یعنی بگوییم خداوند تبارک وتعالی اول یک صلاتی را اختراع کرده و چون این صلاۀ مصلحتهایی در ذاتش دارد و به خاطر وجود این مصلحتهایی که در ذات این حقیقت وجود دارد که هنوز هم وجود خارجی پیدا نکرده و یک وجود اعتباری است، امر کرده به صلاۀ ، اين اشكال بر اساس مبناي تحقق ماهیات مخترعه شرعیه پس از امر فوق نيست بلكه یک مسئله کلی است.

اساس این اشکال مطلبی است که مرحوم آخوند فرموده­اند. مرحوم آخوند می­فرمایند: لازم نیست برای امر، طلب و الزام کردن در خود ماموربه و واجب یا در منهی عنه و حرام مصلحت و مفسده­ای وجود داشته باشد بلکه صرف ثبوت مصلحت در خود طلب و الزام کفایت می­کند یعنی اگر امر یا نهی می­شود صرف وجود مصلحت در خود این امر و جعل حکم یا صرف وجود یک حسن در خود این نهی کفایت می­کند و لازم نیست که در خود واجب و حرام دنبال یک مصلحت و مفسده ای بگردیم.

ایشان مسئله را تنظير مي­كنند به اوامر امتحانیه مثل امر به ذبح اسماعیل توسط ابراهيم، که در آنجا امر امتحانی بود نه امر حقیقی، در آنجا آیا مصلحت در متعلق امر است؟ یعنی مصلحت در ذبح اسماعیل بود یا مصلحت در اصل ثبوت تکلیف و حکم؟ معلوم است که در اوامر امتحانیه مصلحت در خود ثبوت حکم است، پس می­شود حسن در خود تکلیف یا مصلحت در خود امر یا مفسده در خود نهی باشد بدون اینکه در خود آن متعلقات مصلحت و مفسده­ای وجود داشته باشد. ایشان می­فرماید در اوامر مربوط به عبادات هم مسئله همین طور است يعنی در اوامر مربوط به واجبات و مستحبات عبادیه مصلحت در آن چیزی که طلب به آنها متعلق شده -اعم از وجوبی و استحبابی- نیست، یعنی نمی­تواند مامور به در عبادات دارای یک مصلحتی باشد که به خاطر آن مصلحت امر به آن شده، به عبارت ديگر در عبادات يعني در آن چیزهایی که قصد قربت در آنها معتبر است، نمی­شود قبل از امر یک مصلحتی در خود آن عملی که متعلق امر واقع شده وجود داشته باشد چون در اوامر مربوط به واجبات و مستحبات عبادیه در واقع طلب و امر به چیزی که فی نفسه و با قطع نظر از امر دارای یک رجحان یا مصلحتی باشد متعلق نشده، چون در عبادات قصد قربت معتبر است و بدون قصد قربت این عمل عبادی هیچ رجحان و مصلحتی در آن نیست و این طور نیست که این عمل اگر همراه قصد قربت نباشد مثلا نود امتیاز دارد و اگر با قصد قربت انجام دهد ده امتیاز دیگر هم اضافه می­شود و صد امتیاز می­شود، مسئله اینگونه نیست بلکه مسئله اینگونه است که این عمل یا قصد قربت با آن هست یا نیست، اگر نباشد هیچ مصلحتی ندارد و اگر هم باشد تمام المصلحۀ را دارد و وقتي ما قصد قربت را معنا می­کنیم به قصد امتثال امر،آيا قصد امتثال امر قبل از آمدن امر امکان دارد؟ می­شود قبل از آنکه امر آمده باشد بگوییم قصد امتثال امر بشود؟ مسلما خير، چون قصد قربت یعنی قصد امتثال امر و قصد امتثال امر متفرع بر ثبوت امر است يعني تا امر نیاید قصد امتثال امر معنا ندارد، آیا تا امری نیامده می­توانیم بگوییم این عمل عبادی رجحان و ارزشی دارد؟ همه ارزش و رجحان عبادات بعد از امر پیدا می­شود، قبل از امر هیچ رجحانی در عمل عبادی نیست، پس چون قصد قربت نمی­تواند قبل از امر در متعلق امر اخذ شده باشد لذا قبل از امر هیچ رجحان و مصلحتی در این عمل نیست یعنی قبل از تعلق امر این عمل هیچ مصلحتی ندارد تا بعد بگوییم صلاۀ مصلحتی داشته و بعد خداوند به خاطر آن مصلحت امری را متعلق کرده؛ به عبارت ديگر همه مصلحت نماز تابع این است که کنار این اجزاء و شرایط یک چیزی به عنوان قصد قربت باشد و قبل از امر، قصد امتثال امر معنا ندارد و وقتی قصد امتثال امر هم نبود مصلحت و رجحانی در آن عمل وجود ندارد.

سوال:…

استاد: ما مرحله اقتضاء را جزء مراحل حكم ندانستيم بلكه جزء مقدمات حكم است، سخن در مرحله جعل و انشاء است، تا جعل و انشاء نشود اصلا مصلحتی در آن عمل عبادی نیست، مثلا يكي از مراحل حكم مرحله اقتضاء بودیعنی باید در متعلق حکم، اقتضائی برای جعل حکم وجود داشته باشد و بعد از اینکه مقتضی بود، حکم انشاء می­شود و بعد ابلاغ می­شود و بعد بر موافقت و مخالفتش استحقاق ثواب و عقاب مترتب می­شود که این می­شود تنجز؛ اما در مرحله جعل وانشاء تا زمانی که حکم نیاید و تا قبل از پدید آمدن حکم، این عمل عبادی هیچ مصلحتی ندارد.

ان قلت

ممکن است شما این سوال را بکنید که اگر هیچ رجحان و مصلحتی در عبادات قبل از آمدن حکم نیست پس این مرحله مقدماتی حکم یا مرتبه­ای از مراتب حکم طبق نظر مرحوم آخوند که به عنوان مقتضی حکم شناخته می­شود، چه طوری تصویر می­شود؟

اما سخن در اينجا در اين است كه تا زمانی که قصد قربت نباشد یعنی قصد امتثال امر نباشد عمل عبادی هیچ ارزشی ندارد پس همه مصلحتها و رجحان یک عبادت دائر مدار قصد قربت است، قصد قربت یعنی قصد امتثال امر، قصد امتثال بعد از اصل امر پیدا می­شود؛ معنایش این است که قبل از اینکه صل بيايد صلاۀ هیچ مصلحت و رجحانی نداشته است. پس معلوم می­شود احکام تابع هیچ مصلحتی و مفسده­ای حداقل در عبادات نیست چون اگر تابع بود باید در این صلاۀ یک مصلحتی قبل از امر وجود داشته باشد تا به خاطر آن امر به صلاۀ شود.

كه در اينجا مرحوم آخوند می­گویند مصلحت در اصل طلب و الزام است و در این موارد لازم نیست که مدعی شویم که از قبل در متعلق طلب مصلحتی بوده و بعد حکم جعل شده بلکه مصلحت در خود الزام و طلب است. پس از این مطلب به خوبی می­توانیم استفاده کنیم که در واجبات و مستحبات مصلحت در اصل طلب و الزام است و در متعلق وجوب و استحباب قبل از امر هیچ مصلحتی وجود ندارد.

پس:

به عنوان اشکال ممکن است بگویید اگر منکر وجود مصلحت در اعمال عبادی اعم از واجب و مستحب شويم، این تالی فاسد دارد چون خود مرحوم آخوند یکی از مراتب حکم را مرتبه اقتضاء قرار داده و اقتضاء حکم هم یعنی همان مصلحت و مفسده، و این تناقض است و چطور بین اینها جمع می­کنید؟ شما می­گویید در عبادات قبل از امر هیچ مصلحتی نیست و تنها با قصد قربت یک مصلحتی پیدا می­شود و اگر این باشد پس یعنی در عبادات مقتضی حکم نیست یا اگر هست مقتضی به چه معنا است؟

قلت:

پاسخی که اجمالا عرض می­کنیم این است که مقتضی حکم الزاما به این معنا نیست که باید قبل از حکم در متعلق مقتضی وجود داشته باشد بلكه مقتضی حکم یک معنای عامی دارد یعنی هر آنچه که اقتضاء این حکم را داشته باشد و اقتضاء حکم هم می­تواند به مصلحت موجود در متعلق حکم برگردد و قبل از امر و نهی وجود داشته باشد و هم می­تواند در مصلحتی که در خود جعل و انشاء است وجود داشته باشد و مقتضی حکم آن مصلحت جعل و انشاء باشد و همچنین
می­تواند علت غایی مقتضي جعل باشد یعنی مقتضی حکم یک معنای عامی دارد که الزاما فقط خصوص مصلحت موجود در متعلقات احکام نیست تا شما اين اشکال را بکنید.

پس مقتضي حكم یک معنای عامی دارد اگر چه تفسیر می­کنند مقتضی حکم را به همان مصالح و مفاسدی که درامور واقعیه است اما منحصر در آن نیست مثلا در اوامر امتحانیه- با اینکه از محل بحث ما خارج است- مقتضي در متعلق حكم نيست بلكه مقتضی در اصل جعل و تشريع است پس این اشکال هم وارد نیست.

دقت داشته باشيد ما از تمام مطالب و نکاتی که تا به حال گفتیم براي بيان قول مختار و تحقيق در مسئله استفاده خواهيم كرد.


[۱] . سوره بقره، آيه ۱۴۳

[۲] .سوره مائده، آيه ۹۴

[۳] . اصول كافى، ج ۱ ، ص۲۱۰، روايت ۲

[۴] . سوره نساء، آيه ۱۶۰