جلسه بیست و هفتم
جاعل حكم شرعي
۱۳۸۹/۰۸/۱۵
جدول محتوا
منابع استنباط حکم شرعی
بحث از منابع استنباط حکم یکی از مباحثی است که مربوط به حکم شرعی میباشد، وقتی سخن از حکم شرعی به میان میآوریم از جهات و ابعاد مختلف باید آن را مورد رسیدگی قرار داد، طبیعتا یکی از مباحث مربوط به حکم شرعی هم بحث از منابع استنباط حکم شرعی است. منابع معتبر و مورد قبول استباط حکم شرعی همان منابع اربعه معروفه است که عبارتند از کتاب، سنت، عقل و اجماع؛ البته بعضیها به غیر از این چهار منبع، منبع پنجمی را هم اضافه کردهاند، ولی چون این نظریه که توسط بعضی ارائه شده به بحث بعدی ما مربوط ميشود-که در آن سخن از جاعل حکم شرعی است- موكول ميكنيم به آن بحث؛ اجمالا برخي حکومت و حاکم را منبع پنجم قرار دادهاند یعنی حاکم هم میتواند مشرع باشد.
ولی به نظر میرسد اینجا خلطی صورت گرفته چون بحث از اینکه چه کسی میتواند حکم شرعی را جعل کند و مشرع محسوب شود با بحث از منابع استنباط حکم شرعی دو بحث جداگانه هستند. ما اينجا سخن از منابع استنباط حکم شرعی داریم و اگر حکومت و حاکم را هم جاعل حکم شرعی بدانیم باز هم نمیتوانیم حکومت، حاکم و ولی فقیه را به عنوان یک منبع استنباط حكم شرعی بشناسیم؛ اگر حاکم یک حکمی را جعل کند حکومت منبع جعل حکم است، حاکم به عنوان جاعل آن حکم شناخته میشود اما اینچنین نیست که ما بتوانیم به واسطه اینکه حاکم میتواند حکمی را جعل بکند او را در زمره منابع استنباط حکم شرعی قرار دهیم، پس این دو بحث با هم فرق دارد.
منبع استنباط یعنی اینکه دلیلی یا چیزی که میشود از آن حكم شرعي را استنباط کرد یعنی یک حکم مجعول الهی را؛ ما میخواهیم استنباط کنیم، استنباط الحکم متاخر از جعل حکم است. وقتی ما سخن از منابع استنباط داریم این غیر از منبع جعل است، غیر از جاعل است. ما در بحث بعدی که بحث از جاعل حکم شرعی است این بحث را بررسی خواهیم کرد که جاعل حکم شرعی کیست؟ لذا به نظر میرسد که کسانی که در بین فقهاء شیعه از معاصرین حکومت یا ولایت را به عنوان یکی از منابع استنباط خواستهاند معرفی کنند، صحیح نیست. گرچه جای این بحث هست که حکومت را به عنوان یک مصدر جعل حکم قرار بدهند و امکان دارد به عنوان یکی از مصادر تشریع به حساب آید، ولي به عنوان منبع استنباط نمیشود ذکرش کرد. مصدر جعل، مصدر تشریع میتواند باشد اما منبع استنباط نه.
البته توجه داشته باشيد اين قول بنا بر این نظريه است ما برای فقیه یک ولایت مطلق قرار بدهیم و معتقد باشیم که او میتواند جعل کند، حالا اگر برای فقیه فقط شان قضاوت را قائل بودیم، آيا باز هم در آنجا جعل هست یا نیست؟ در قضاوت ممکن است گفته شود این جا جعل نیست و فقط تطبیق است.پس ما اگر یک معنای عامی را در نظر بگیریم برای ولایت که مسئله روشن است ولی اگر یک معنای عامی را درنظر نگیریم و مسئله را منحصر کنیم در باب قضاء و آن هم در موضوعات یمکن ان یقال آن هم جعل است مگر اینکه بگوییم اینجا تطبیق حکم الهی است و جعل نمیکند.
سوال: جعل فقيه در عرض حکم الهی نیست و در طول حکم الهی است.
استاد: بالاخره این جعل است، به هر حال جای این بحث هست و در بحث بعدي به آن خواهيم پرداخت. در اینکه در آنجا هم جعل است تردیدی نیست ولی اینکه این چه جعلی است و دائره اش كجاست؟ جای بحث دارد.
پس مسئله منابع استنباط حکم شرعی قطعا به مباحث حکم شرعی مربوط میشود، ولی این بحث را در این جا متعرض نمیشویم. بحث از منابع حکم شرعی یعنی بحث از حجیت کتاب، سنت، اجماع و عقل و آن چیزهایی که صلاحیت دارند که منبع باشند وامکان منبع بودن را دارند از قبيل قیاس، استحسان، فتح ذرایع، سد ذرایع، شهرت و … همه اینها به هر حال جزء ما یصلح ان یکون دلیلا علی الحکم الشرعی هستند. اگر چه ما معتقديم اینها منبع استنباط نیست چون نه تنها دلیلی برای اثبات حجیت اینها نداریم بلکه دلیل بر عدم حجیت و اعتبار اینها داریم. ولی بالاخره هر آنچه که منبع استنباط حکم شرعی است و هر آنچه که صلاحیت این را دارد که منبع حکم شرعی قرار گیرد در مباحث حجج و امارات در اصول مورد بحث قرار ميگيرد و بحث مبسوطی هم است.
لذا با اینکه اینها در مبحث منابع استنباط حکم شرعی قرار میگیرند اما ما بر طبق همان ترتیب معروف و متعارف کتب اصولی این را به آنجا احاله میدهیم، گرچه به نظر ما جای این بحث همين جا است و اصلا باید مباحث حجج مقدم بر مباحث دیگر شود کما اینکه بعضی از بزرگان مثل مرحوم شهید صدر در بعضي كتاب ایشان این مباحث را مقدم کرده چون عمده ادله اینها هستند و بعد وارد مباحث الفاظ شویم و به حسب ترتیب صحیح اینگونه باید بحث شود منتهی الان چون ما در مورد مباحث حکم شرعی بحث میکنیم نمیتوانیم این دایره را تا این حد وسیع بگیریم و الا همه اصول را باید بر این مبنا این جا بحث کرد و فقط اشارتا میگوییم که یکی از مباحثی که میتواند در این بحث قرار بگیرد منابع استنباط حکم شرعی است ولی این بحث را به مباحث حجج و امارات احاله میکنیم.
جاعل حكم شرعي
بحث بعد بحث از جاعل حکم شرعی است. این بحث هم در مجموعه و منظومه مباحث حکم شرعی قرار میگیرد و مسئله مفیدی است که باید ذکر شود اگر چه ممکن است ثمره عملیهای نداشته باشد و شاید حتی بعضی از مباحث مفصلتر مربوط به این بخش در علم ديگري (کلام) بحث شود اما اجمالا در این مجموعه باید از آن بحث شود.
تنقیح محل بحث
اما راجع به عنوان بحث باید نکاتی را بیان کنیم که دقیقا معلوم شود که در چه موضوعی میخواهیم بحث کنیم اینجا چند نقطه وجود دارد که میتواند منشا تفاوت دیدگاهها و اقوال باشد:
نكته اول
مسئله اول این است که منظور ما از حکم شرعی چیست؟ گاهی منظور خصوص حکم شرعی الهی در مقابل حکم حکومتی است یعنی وقتی میگوییم جاعل حکم شرعی تارۀ نظرمان به همان حکم شرعی الهی است همان که در برابر حکم الحاکم یا حکم سلطانی قرار گرفته اما گاهی یک معنای عامی است که شامل حکم شرعی الهی و حکم حکومتی هم ميشود. ما وقتی سخن از جاعل حکم شرعی به میان میآوریم طبق هر یک از این دو معنا بحث متفاوت میشود گاهی میخواهیم جاعل حکم شرعی به معنای اول را بحث کنیم و گاهی میخواهیم از جاعل به معنای دوم بحث کنیم و طبیعتا نتیجه هم متفاوت خواهد بود. این یک نقطه که میتواند موجب تاثیر گذاری در نتیجه بحث شود.
نكته دوم
نکته دوم باز توجه به این جهت است که آیا منظور از جاعل حکم شرعی شارع است یا غیر از این مراد است؟ اگر ما عنوان بحث را «من الشارع» قرار دهیم جای این بحث است که آیا شارع خصوص خداوند تبارک و تعالی است کما ذهب الیه بعض و پیامبر(ص) ائمه (عليهم السلام)تبیین کنندگان و مفسر شرعند یا شارع اعم از خداوند و پیامبر(ص) است یا اینکه شارع یک اطلاق عامی دارد و شامل خداوند و پیغمبر و اهل البیت نيز میشود؟
پس اگر موضوع بحث من الشارع باشد دیگر به حسب اصطلاح عنوان شارع، شامل حاکم نخواهد بود و مجعولات حاکم از دایره بحث خارج میشود، یعنی مصطلح نیست که به حاکم شارع بگویند، متعارف نیست كه به ولی فقیه بگویند شارع؛ با اینکه حکم او را ممکن است ما حکم شرعی محسوب کنیم، همانطور که این کار را ما کردیم ولي کسی به حاکم و ولی فقیه اطلاق شارع نمیکند. پس محدوده بحث بستگی به این دارد که ما از چه چیزی بحث کنیم آیا از جاعل حکم شرعی الهی در مقابل حکم حکومتی یا جاعل حکم شرعی به معنای عام که شامل حکم حکومتی هم بشود؟ همچنين اصطلاح شارع به چه کسی اطلاق میشود؟ يا مشرع چه کسی میتواند باشد؟
پس ما بايد این نکات را تذکر بدهيم تا این جهات از هم تفکیک شود چون در اینکه شارع کسیت اختلاف نظر وجود دارد، در اینکه جاعل حکم شرعی كيست یک نحوه دیگری اختلاف نظر وجود دارد و باز در اینکه مشرع چه کسی میتواند باشد اختلاف دیگری است. اینجا چند گونه بحث مطرح است اما آنچه که به بحث حکم شرعی مرتبط است بحث از جاعل حکم شرعی است.
باز بر این نکته تاکید میکنيم كه مراد ما از حکم شرعی همان است که مقسم تقسیمات مختلف قرار گرفت ومجعول است حال میخواهد جعلش از ناحیه خداوند تبارک و تعالی باشد یا میخواهد از ناحیه حاکم، پس عنوان محل بحث روشن شد که ما اینجا سخن از جاعل حکم شرعی داریم و میخواهیم ببینیم جاعل چه کسی است و حکم شرعی هم که شامل حکم حکومتی و حکم حاکم یا احکام سلطانیه هم میشود.
۱– خداوند تبارک و تعالی
آنچه که اجمالا ميتوانيم عرض کنیم اين است كه قدر مسلم و قدر متیقن از جاعل خداوند تبارک و تعالی است یعنی این حق او است و کسی غیر از خداوند تبارک و تعالی حق جعل حکم را ندارد، اولا و بالذات این حق مال خدا است حالا اگر کسانی دیگری هم حق دارند که حکم جعل کنند به اذن یا تفویض این مقام و شان از ناحیه خداوند تبارک وتعالی است.
پس اصل اولی این است که هیچ کسی جزء خداوند تبارک وتعالی حق جعل برای غیر ندارد. به یک معنا جاعل خداوند است و لا غیر، حتی در مواردی هم که پیغمبر اسلام جعل دارد بحث میکنیم که آيا جعل پیغمبر فقط در امور دینی است يا جعل پیغمبر در ناحیه امور عامه مردم واداره امور مردم است؟ البته نمونههایی از جعل حکم پیغمبر در روایات هست . ولی به هرحال به پیغمبر این مقام و اختیار داده شده که جعل حکم کند.
پس اصل اولی این است که جعل مختص ذات خداوند تبارک و تعالی است و هیچ کس حق ندارد برای کس دیگری حکم جعل کند. به یک معنا غیر از خداوند تبارک وتعالی هیچ کس جاعل نیست، به این معنا که جعل را خواسته باشیم به علت العلل و سبب حقیقی و عامل حقیقی جعل نسبت بدهیم غیر از خداوند تبارک و تعالی هیچ کس جاعل نیست.
اما صرف نظر از این جهت( که ما این جهت را قبول داریم و اصل اولی این است که خداوند تبارک و تعالی حق دارد برای مکلفین جعل کند و غیر از خدا کسی چنین حقی را ندارد) اگر خداوند تبارک وتعالی اذن داد یا تفویض کرد؛ چه کسانی (پیامبر مکرم اسلام، ائمه اهل البیت علیهم السلام و حاکم) جاعل حکم شرعی اند؟ خداوند کلیت حکم شرعی را جعل كرده و به وسیله قرآن بیان شده اما این جزئیاتی دارد، شرایطی دارد، مقیدات و مخصصاتی دارد که اینها بعدا بیان میشود؛ یکسری از این مقیدات ومخصصات ممکن است در عصر صادقین علیهم السلام بیان شده که یک فاصله زمانی طولانی است. آیا آنچه که به عنوان مقید و مخصص و یا ذکر شرایط و جزئیات احکام توسط اهل البیت بیان میشود آیا در واقع جعل محسوب میشوند؟ این مطالبی است که باید در اینجا به آن پرداخت.
نظرات