جلسه پنجاه و دوم-قول سوم(عدم عمومیت احکام شرعی- روایات)

دانلود-جلسه پنجاه و دوم-PDF

جلسه پنجاه و دوم

قول سوم(عدم عمومیت احکام شرعی- روایات)

۱۳۹۰/۱۰/۱۸

خلاصه جلسه گذشته

بحث در استدلال به روایات برای عدم عمومیت احکام شرعی بود، عرض کردیم قائلین به عدم عمومیت احکام شرعیه نسبت به همه افعال و وقایع مربوط به زندگی انسان، به طوائفی از روایات استدلال کرده­اند، طائفه اول از روایات را در جلسه گذشته ذکر کردیم و تقریب استدلال به آن­ها بیان شد، سه طائفه دیگر باقی مانده که این طوائف را هم ذکر می­کنیم و بعد به بررسی این روایات می­پردازیم ببینیم آیا این روایات می­تواند ادعای مستدل را ثابت کند یا خیر؟

طائفه دوم: روایات نهی از کثرت سؤال

در بعضی از روایات از کثرت سؤال به شدت نهی شده که ما به سه روایت از این طائفه اشاره می­کنیم:

روایت اول

عن رسول الله(ص):«ذرونی ما ترکتکم فإنّما هلک مَن کان قبلَکم بکثرةِ سؤالهم و اختلافهم علی أنبیائهم فإذا أمرتُکم بشیءٍ فأتوا منه ما استطعتم و إذا نهیتُکم عن شیءٍ فدَعُوه» [۱] ؛ رسول خدا(ص) می­فرمایند: تا وقتی که من شما را رها کرده­ام شما نیز من را رها کنید؛ یعنی این قدر سؤال و پرسش نکنید، این مطلب از تعلیلی که خود حضرت در ادامه می­فرمایند فهمیده می­شود؛ چون می­فرمایند: کسانی که قبل از شما بوده­اند به جهت کثرت سؤال و اختلافشان بر انبیاء خود هلاک شده­اند، این نشان می­دهد آنچه را که پیامبر(ص) به مردم دستور ترک آن را می­دهد در چه محدوده­ای است، می­گوید: تا وقتی که من شما را رها کرده­ام شما هم مرا رها کنید و به واسطه تعلیلی که در ذیل روایت آمده معلوم می­شود آنچه را که باید نسبت به پیامبر(ص) رها کنند، مسئله کثرت سؤال است که به شدت نهی شده، سپس پیامبر(ص) در ادامه می­فرمایند: پس هر زمان به چیزی امر کردم در حد توان و قدرتی که دارید آن را انجام دهید و هر گاه شما را از چیزی نهی کردم آن را ترک کنید.

تقریب استدلال به این روایت این است که در این روایت محدوده افعال و تروک انسان مربوط به اوامر و نواهی پیامبر(ص) است، البته اوامر و نواهی که پیامبر(ص) از جانب خداوند تبارک و تعالی به مردم ابلاغ کرده است و در غیر این موارد پیامبر(ص) می­فرماید: من شما را رها کرده­ام و به حال خودتان گذاشته­ام شما نیز من را رها کنید و از من سؤال نکنید. این نشان می­دهد که مردم در بخش­هایی از زندگی به حال خودشان رها شده­اند و حکمی در آن محدوده وجود ندارد.

روایت دوم

عن رسول الله(ص):«إنّهم اُمروا بأدنی بقرةٍ و لکنّهم لمّا شدَّدوا علی أنفسهم شدّدَ الله علیهم و أیمُ الله لو لم یستثنوا ما بُیّنت لهم إلی آخر الأبد» [۲] پیامبر گرامی اسلام می­فرمایند: بنی اسرائیل به آوردن یک ماده گاو معمولی مأمور شدند اما وقتی بر خودشان سخت گرفتند خداوند متعال هم بر آن­ها سخت گرفت و به خدا قسم چنانچه استثناء نکرده بودند و از خصوصیات و جزئیات سؤال نمی­کردند تا أبد برای آن­ها معلوم نمی­شد که چه گاوی مورد نظر است. چون بنی اسرائیل از خصوصیات گاو سؤال می­کردند و می­گفتند:«إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُون» [۳] اگر خداوند بخواهد هدایت می­شویم و این سؤال کردن­ها باعث شد که کار آن­ها سخت­تر شود، پیامبر گرامی اسلام در روایتی که ذکر شد می­فرمایند: اگر سؤال نمی­کردند اصلاً برای آن­ها معلوم نمی­شد که چه گاوی مور نظر است؛ یعنی اصلاً تکلیفی نداشتند و آوردن یک ماده گاو معمولی هم کفایت می­کرد. پس اگر نپرسیده بودند تکلیف آن­ها به آوردن یک گاو معمولی بود و نسبت به خصوصیات زائد، تکلیف نداشتند پس این نشان می­دهد که کثرت سؤال کار را مشکل می­کند لذا در آن مواردی که چیزی بیان نشده ما وظیفه سؤال کردن نداریم و تکلیفی هم متوجه ما نیست.

روایت سوم

رسول خدا(ص) درباره آیه شریفه:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَليم» [۴] فرمودند:«ان الله كتب عليكم الحج فقام عكاشة بن محصن و يروى سراقة بن مالك فقال: أ فى كل عام يا رسول الله؟ فاعرض عنه حتى عاد مرتين أو ثلثا فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ويحك و ما يؤمنك ان أقول نعم و الله لو قلت نعم لوجبت و لو وجبت ما استطعتم و لو تركتم كفرتم فاتركوني ما تركتم فانما هلك من كان قبلكم بكثرة سؤالهم و اختلافهم على أنبيائهم فاذا أمرتكم بشي‏ء فاتوا منه ما استطعتم و إذا نهيتكم عن شي‏ء فاجتنبوه» [۵] ؛ پیامبر(ص) فرمودند: خداوند متعال حج را بر شما واجب کرد، سراقة بن مالک روایت می­کند که عکاشة بن محصن برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا آیا واجب است هر سال حج بجا آورده شود؟ پیامبر(ص) توجهی نکردند، عکاشه دو یا سه بار سؤال را تکرار کرد، در این هنگام رسول خدا(ص) فرمودند: وای بر تو چه چیزی تو را مطمئن کرده که من نگویم آری؟ بخدا اگر بگویم آری، هر آینه و حتماً حج هر ساله بر شما واجب می­شود و در صورتی که واجب شود توان انجام آن را ندارید و اگر هم ترک کنید کافر خواهید شد پس تا وقتی که من شما را رها کرده­ام شما نیز من را رها کنید؛ یعنی این قدر سؤال و پرسش نکنید همانا کسانی که قبل از شما بوده­اند به جهت کثرت سؤال و اختلافشان بر انبیاء خود هلاک شده­اند، پس هر زمان به چیزی امر کردم در حد توان و قدرتی که دارید آن را انجام دهید و هر گاه شما را از چیزی نهی کردم از آن اجتناب کنید.

تقریب استدلال به این روایت با اندکی اختلاف که در تعابیر آمده همان استدلالی است که در مورد روایت اول گفته شد و شاید این روایت همان روایت اول باشد ، پیامبر اکرم(ص) امر می­کنند که در مواردی که من شما را رها کردم شما هم من را رها کنید و از من سؤال نکنید. این نشان می­دهد که مردم در بخش­هایی از زندگی به حال خودشان رها شده­اند و حکمی در آن محدوده وجود ندارد.

طائفه سوم: حدیث حجب

این روایت در بحث­های مربوط به برائت ذکر شده و جزء ادله­ای است که قائلین به برائت به آن استدلال می­کنند.

عن أبی عبد الله(ع):«ما حجب الله علمَه عن العباد فهو موضوعٌ عنهم» [۶] آنچه که خداوند علمش را از بندگان پوشانده از مردم برداشته شده است، بر اساس این روایت آنچه خداوند تبارک و تعالی درباره آن حکم و قانونی مقرر نکرده از مردم برداشته شده؛ معنای این سخن این است که در بعضی از موارد اصلاً خداوند متعال تکلیفی بر عهده مردم نگذاشته است پس معلوم می­شود در بعضی از موارد حکم و قانونی از طرف خدا جعل نشده و آن موارد به خود مردم واگذار شده و خود مردم باید قانون و حکم را جعل کنند و وضع قانون و مقررات به عهده خود مردم گذاشته شده است.

طائفه چهارم: روایات دال بر واگذاری امور دنیایی مردم به آنها

البته این روایات در بعضی جوامع روائی اهل سنت وارد شده است، طبق این روایات، امور زندگی دنیایی مردم به خود آنها واگذار شده و شارع در مورد آن­ها حکم و قانونی مقرر نکرده است، دو روایت در این طائفه وجود دارد که آن­ها را ذکر می­کنیم.

روایت اول

این روایت حاکی از واقعه­ای است و آن این است که:«إنّ النّبی مرّ بقومٍ یلقّحون فقال(ص): لو لم تفعلوا لصلح، قال: فخرج شیصاً فمرّ بهم فقال(ص): ما لنخلکم؟ قالوا: قلت: کذا و کذا قال(ص): أنتم أعلموا بأمر دنیاکم» [۷] رسول خدا(ص) بر گروهی گذشتند که به تلقیح نخل مشغول بودند، حضرت فرمودند: اگر این کار را نکنید مشکلی پیش نخواهد آمد و به صلاح پیش خواهد رفت؛ یعنی کار شما تأثیری ندارد، در ادامه می­گوید: وقتی پیامبر(ص) این سخن را فرمودند آن­ها کارشان را رها کردند و ادامه ندادند و وضعیت به گونه­ای شد که درختان محصول خوبی ندادند و وقتی حضرت بار دیگر به آنها برخورد کردند سؤال کردند: چرا وضعیت نخل­های شما اینگونه است؟ در جواب گفتند: شما به ما اینچنین امر کردید، حضرت در جواب فرمودند: شما به امر دنیای خود آگاه­ترید.

طبق این روایت گویا حضرت می­خواهند بفرمایند: در امور مربوط به دنیای شما ما به عنوان شارع و قانون گذار نظری نداریم و این امور را به خود شما واگذار کرده­ایم و شما به این امور آگاه­تر هستید؛ یعنی ما آنچه را که مربوط به دین است بیان می­کنیم اما آنچه که مربوط به دنیای شما است خود شما باید در مورد آن­ها فکر کنید و تصمیم بگیرید لذا معتقدند در همه امور دنیوی بشر خودش باید قانون و مقررات را جعل کند.

روایت دوم

روایتی است که در شرح صحیح مسلم تحت عنوان باب خاصی به نام باب وجوب امتثال ما قاله شرعاً دون ما ذکره(ص) من معایش الدنیا علی سبیل الرأی آمده؛ یعنی آنچه را که پیامبر(ص) از موضع شرع و پیامبری خودش فرموده امتثالش واجب است ولی آنچه را که مربوط به معیشت زندگی و امور دنیایی از موضع شخصی خودش گفته امتثالش واجب نیست.

پیامبر اکرم(ص) می­فرمایند: اگر من از دین برای شما گفتم شما به آن عمل کنید ولی اگر چیزی را از حدس خودم برای شما گفتم، نظری است در کنار نظر شما؛ یعنی هیچ ترجیحی بر نظر شما ندارد [۸] . پس پیامبر(ص) می­فرمایند: من برای شما دو گونه سخن دارم؛ بخشی از سخنان من مربوط به موضع رسالت است و از موضع رسالت و نبوت سخن می­گویم و پیام الهی را ابلاغ می­کنم که این بخش واجب العمل است اما بخشی از سخنان من از غیر موضع رسالت و فقط نظر شخصی خودم است که این بخش از سخنان من بر رأی و نظر شما ترجیحی ندارد؛ معنای این کلام این است که خداوند تبارک و تعالی در امور مربوط به زندگی دنیوی انسان قانون و حکمی را جعل نکرده و آن امور را به خود مردم واگذار کرده پس این موارد خالی از حکم و قانون است و خود مردم باید نسبت به آن موارد حکم و قانون جعل کنند.

نتیجه استدلال به روایات

پس مجموعاً چهار طائفه از روایات مورد استدلال قرار گرفته برای اثبات این مطلب که احکام شرعی و قوانین شرعی عمومیت ندارند و بخش­های زیادی از افعال و وقایع مربوط به زندگی انسان خالی از حکم شرعی هستند و شارع در مورد این امور ساکت مانده و آن­ها را به خود مردم واگذار کرده است.

بحث جلسه آینده

بررسی دلالت طوائف چهارگانه روایات بر مدعا(عدم عمومیت احکام شرعی) بحثی است که انشاء الله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.


[۱] . کنز العمّال، ح۹۱۶.

[۲] . نور الثقلین، ج۱، ص۸۹، ح۲۴۳.

[۳] . بقره/۷۰.

[۴] . مائده/۱۰۱.

[۵] . نور الثقلین، ج۱، ص۶۸۲، ح۴۰۶.

[۶] . وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۱۹، باب۱۲من ابواب صفات قاضی ، ح۲۸.

[۷] . صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۱۷و ۱۱۸.

[۸] . صحیح مسلم، ج۱۵،ص۱۱۷و ۱۱۸.