جلسه چهل و چهار-مسئله دوم : حقیقت حکم شرعی

دانلود-جلسه چهل و چهار-PDF

جلسه چهل و چهار
مسئله دوم : حقیقت حکم شرعی
21/۰۹/۱۳۸۸

مسئله دوم: حقیقت حکم شرعی

بعد از بیان امور چهار گانه که به عنوان مقدمه برای حقیقت حکم شرعی بیان شد و مسئله دومی که قرار بود به آن پرداخته شود مسئله حقیقت و ماهیت حکم شرعی است، قبلا عرض کردیم که آراء و انظار مختلفی در رابطه با حکم شرعی وجود دارد، در این رابطه عبارات نه تن از اعلام و بزرگان را ذکر کردیم، گرچه این نُه نظر و قول با همدیگر متفاوت نیستند بلکه بعضا دارای یک مبنا و مسلک واحدی هستند اما تعبیراتشان متفاوت است، در اینجا به صورت خلاصه برای یادآوری آن نه نظر را بیان می­کنیم: قول اول حکم شرعی را عبارت از« اراده تشریعیه که در نفس مولی تحقق پیدا می­کند اعم از اینکه اظهار شود یا نشود» می­دانست و قول دوم حکم شرعی را عبارت از« اراده تشریعیه­ای که با یکی از مبرزات اظهار شود» البته این دو قول قابل بازگشت به همدیگر هستند واین دو قول از کلمات مرحوم محقق عراقی استفاده می­شود، عبارات ایشان گاهی ناظر به نظر اول است که برای مسئله اظهار و ابراز اصلا اهمیتی قائل نشده است و بعضی دیگر از عباراتشان ناظر به قول دوم است علی ای حال به جهت اینکه در قول اول اظهار و عدم اظهار مدخلیت ندارد، آن را مستقلا عرض کردیم؛ قولی دیگری که شبیه به این قول است که مرحوم بروجردی قائل بودند که حکم شرعی عبارت است از«اراده مولی مبنی بر صدور فعل از عبد یا ترک فعل از عبد» که این قول هم تقریبا قریب به قول اول و دوم است و قول چهارم هم که مرحوم محقق اصفهانی قائل بودند این است که حکم شرعی عبارت است از «انشاء بداعی جعل داعی و بعث و تحریک» و قول بعدی قول صاحب وقایه الاذهان بود که حکم را عبارت از «بعث و زجر» می­دانست یعنی همان مرحله فعلیت، امام(ره) فرمودند حکم عبارت است از «بعث ناشی از اراده» و مرحوم خویی فرموده بودند که حکم عبارت است از «اعتبار نفسانی مبرزه» این قول هم با تفاوت هایی شبیه به بعضی از اقوال گذشته است، قول دیگری بود که حکم را عبارت از« همان مرحله جعل و انشاء» می­دانست یعنی جعلیت و انشاء از ناحیه کسی که اهلیت جعل و صدور حکم دارد و قول آخری که عرض کردیم این بود که حکم عبارت است از« یک امر اعتباری مجعول که به دنبال اراده تحقق پیدا می­کند». این خلاصه­ای بود از اقوال و انظاری که در رابطه با حکم شرعی ذکر شده بود. [۱]

دسته بندی انظار

حال اگر بخواهیم این اقوال را به چند مسلک رئیسی و اساسی برگردانیم ، می­توانیم بگوییم مجموعا دو مسلک رئیسی در اینجا وجود دارد یعنی همه این اقوالی که با عبارات متفاوت اینجا ذکر کردیم به دو مسلک بر می­گردند:

مسلک اول:

عده­ای حکم را یک امر واقعی می­دانند یعنی مسئله اعتباری و جعلی بودن حکم را انکار می­کنند، بعضی از این اقوالی که گفتیم ناظر به این است که حکم یک امر واقعی است مثل قول اول و دوم و سوم که تقریبا حکم را اینگونه معنا کرده بودند « اراده تشریعیه مولی یا مطلق اراده مولی که در نفس او تحقق پیدا می­کند و به خود آن اراده حکم میگویند » یعنی لُب اراده را به آن حکم گفته­اند، البته عباراتشان متفاوت است و می­گویند خود اراده حکم است لکن انشاء وسیله­ای برای ابراز این حکم است وقتی مولی می­گوید افعل یا لا تفعل دارد این حکم را ابراز می­کند یا آن قولی که در اوائل بحث از حقیقت حکم شرعی اشاره کردیم که عده­ای«علم به اشتمال بر مصلحت و مفسده» را عبارت از حکم می­دانند و می­گویند نفس اینکه یک چیزی دارای مصلحت و مفسده باشد و علم به این اشتمال مصلحت و مفسده از هر راهی که
می­خواهد پیدا شود خواه از راه اخبار باشد یا انشاء حکم گویند؛ به هر حال مسئله علم به اشتمال بر مصلحت و مفسده یک امر تکوینی و واقعی است، گرچه ما همان ابتدا گفتیم این قول قائل روشن و قابل ذکری ندارد و همانجا این قول را رد کردیم و وارد بحث­های جزئی مربوط به این نظر نشدیم اما به هر حال کسی که بگوید حکم عبارت است از علمبه اشتمال بر مصلحت و مفسده یا کسی که قائل شود حکم عبارت است از اراده تشریعیه متحقق در نفس مولی یا کسی که بگوید حکم عبارت است از «اراد ۀ المولی صدور الفعل عن العبد» تمام این اقوال در یک جهت مشترک هستند و آن اینکه حکم یک امر واقعی است و اگر به یاد داشته باشید، آن مراحل شش گانه­ای که برای حکم ذکر کردیم مسئله علم به اشتمال بر مصلحت و مفسده، واجدیت مصلحت و مفسده و حب و بغض مولی و مسئله اراده و کراهت مولی کسی که این امور را عبارت از حکم قرار بدهد قائل به این مسلک شده است که حکم یک امر واقعی است.

مسلک دوم:

مسلک دیگر این است که حکم را یک امر اعتباری و جعلی می­دانند و همان طور که گفتیم تمام اقوال در این دو مسلک خلاصه می­شوند.

همانطور که گفتیم در مقابل مسلک رئیسی و اساسی اول مسلک دیگری وجود دارد که حکم را یک امر جعلی و اعتباری می­داند، شاید بتوانیم بگوییم بقیه انظار و اقوال این مسلک را پذیرفته­اند، مثلا نظری که می­گوید حکم عبارت است از انشاء به داعی جعل داعی که محقق اصفهانی فرمودند یا حکم عبارت است از بعث ناشی از اراده یا کسی که می­گوید حکم عبارت است از مرحله جعلیت که همان مرحله انشاء است، اینها بر این عقیده هستند که حکم یک امر اعتباری است و حتی بعضی­ها قید اعتباری را به صراحت در تعرفشان ذکر کرده­اند مثلا حکم را عبارت از یک امر اعتباری مجعولا مستتبعا للارادۀ می­دانند و حتی اگر حکم را عبارت از انشاء قرار بدهیم و بگویم انشاء به داعی جعل داعی باز هم حکم یک امر اعتباری است با اینکه انشاء و ایجاد المعنی باللفظ، به عنوان یک فعل صادر از مولی یک فعل حقیقی و واقعی است و انشاء یک فعل است و کسی که انشاء می­کند، این انشاء در خیال که نیست و انشاء به یک معنا و یک جهت
می­تواند یک امر واقعی باشد اما در واقع وقتی ما می­گوییم« ایجاد المعنا باللفظ فی وعاء الاعتبار» می­کند این ایجاد تکوینی نیست و یک معنایی را در عالم اعتبار ایجاد می­کند و حداقل منشا یک امر اعتباری است و خود انشاء از یک حیث ممکن است واقعی باشد ولی این منافات ندارد که بگوییم انشاء یک امر اعتباری است و انشاء اعتبار است کما اینکه قبلا گفتیم صرف نظر از اینکه اعتبار یک انشاء خاص باشد یا انشاء را مساوی با اعتبار بدانیم و بالاخره انشاء هم نوعی اعتبار است یا مثلا بعث، کسی که حکم شرعی را عبارت از بعث قرار می­دهد مثل صاحب وقایه الاذهان و امام (ره)، بعث یک امر حقیقی و واقعی نیست و یک بعث اعتباری است و برانگیخن حقیقی نیست و این طور نیست که در خارج دستش را بگیرد و بر آن کار وادارش کنند و به سمت انجام این کار ببرند، بعث و تحریک هست اما بعث و برانگیختن اعتباری است. پس تمام این اقوال حکم شرعی را یک امر اعتباری می­­دانند.

اگر بخواهیم این اقوال را بین این دو مسلک یعنی مسلک واقعی بودن حکم و اعتباری بودن حکم خلاصه کنیم این کاری درست و به جا است، البته ممکن است کسانی باشند که قائل باشند که سه مسلک وجود دارد کما اینکه بعضی ها گفته­اند که حکم یا یک امر اعتباری است و یا یک امر واقعی است و جمعی قائل­اند که حکم انشائی است یعنی بین اعتباری و واقعی، مسلکی دیگر قائل شده­اند اما به نظر ما انشاء و انشائی بودن حکم چیزی خارج از اعتباری بودن نیست و قائل به سه قسم نیستیم، اینجا همین دو مسلک است.

با توجه به این دسته بندی انظار و اینکه دو مسلک رئیسی وجود دارد، برای بیان حقیقت حکم شرعی در قدم اول باید معلوم شود که آیا حکم یک امر اعتباری است یا واقعی ؟ یعنی گام اول تعیین واقعی یا اعتباری بودن حکم است؟ و بعد از آن که معلوم شد که واقعی است یا اعتباری است مسئله تمام شده نیست، بلکه اگر واقعی است کدامیک از این مراحلی که گفتیم عبارت از حکم است؟ و همچنین اگر اعتباری است کدامیک از این مراحل حکم است؟ لذا در دو مرحله باید تکلیف و حقیقت حکم شرعی را معلوم کنیم.

مثلا محقق عراقی از جمله کسانی است قائل است به اینکه حکم یک امر واقعی است و البته ایشان در مورد احکام تکلیفیه این بیان را دارند و کلام ایشان این است که جعلیت احکام تکلیفیه مثل جعلیت احکام وضعیه نیست، در مورد احکام وضعیه ایشان معتقد است معنای جعلیت این است که تحقق آنها در خارج منوط به انشاء و جعل است مثل ملکیت و وقفیت؛ این دو که از احکام وضعیه هستند به جعل تحقق پیدا می­کند و به انشاء و سبب انشاء قصد حصول و تحقق اینها می­شود، طبیعتا تحقق اینها دائر مدار جعل و اعتبار است و قوام اینها به جعل و اعتبار است. اما در مورد احکام تکلیفیه
می­فرمایند جعلیت به این معنا وجود ندارد و ممکن است بگوییم احکام تکلیفیه اعتباری و جعلی هستند اما قطعا به این معنا نیست و اعتباری که معنا می­کند صرف یک اصطلاح است و در واقع اینطور که ایشان معنا می­کند یعنی یک امر واقعی است وقتی صریحا می­گوید جعلیت به معنای موجود در احکام وضعیه نیست و یک معنای دیگری دارد. اصطلاح جعلیت که ایشان می­­آورد اشتباه نشود که نظرشان این است که می­خواهند بگویند حکم یک امر اعتباری است.

محقق عراقی یک بحث مبسوطی را در این مسئله دارند که تصور می­شود که نقل و ذکر نظر ایشان خالی از فایده نباشد و ما نظر ایشان را ذکر کنیم و بعد بررسی کنیم که سخن ایشان آیا قابل قبول هست یا نه ؟ و آیا حکم شرعی همانطور که محقق عراقی می­فرمایند یک امر واقعی است یا خیر؟

برای اینکه فاصله بین مطالب نیافتد، ادامه این بحث را موکل به بعد از تعطیلات دهه محرم الحرام می­کنیم.

نکته اخلاقی:

چون در آستانه ماه محرم هستیم و معمولا اینطور در درسها دیده­ایم و خودمان هم همینطور عمل کرده­ایم، که در آستانه دهه محرم تذکرات و نکاتی را از باب تذکر هم برای خود گوینده و هم برای شنونده که ان شاء الله مثمر ثمر باشد عرض شود، در این ایام که زمینه­های استماع سخنان روحانیون و مبلغان در بین مردم مهیا است و به طور خودجوش مردم جلساتی را مهیا می­کند که از زبان مبلغین با معارف ناب دینی آشنا شوند و بعد عمل کنند؛ در این فرصتهای که پیش می­آید که فرصتهای بسیار خوبی است حتی جمعی ممکن است در طول یک سال با مسجد و روحانی بیگانه باشند اما در این ایام آشتی بین آنها و مسجد و و روحانی بر قرار می­شود لذا از این جهت یک فرصت ممتازی است، یعنی هم از این جهت که به نحو عام همه مردم در شرایط استماع سخنان مبلغین قرار می­گیرند و هم کسانی که به نوعی چندان اهل مسجد و محراب نیستند.

نکته اول این است که همانطور گفتیم این ایام فرصت مناسبی است و استفاده از این فرصت یک مسئولیت و تکلیف است یعنی کسی یک همچنین فرصتی برای او است لازمه آن این است که برای سخنرانی و گویندگی کار و زحمت بکشد و اینطور نباشد که اتکاء به یک سری محفوظات و یا مثلا یک سری مسموعات بکند و همین­ها را نقل کند و این یک فرصتی است که هزینه­های زیادی برای آن می­شود، هم هزینه­های مادی و هم هزینه­های معنوی، به هر حال مردم اطعام می­کنند و این مجالس را بر پا می­کنند ، مثل استادی که در دانشگاه درس می­­دهد که به ازاء آن ساعتی که درست می­دهد مبلغی دریافت می­کند و در ازاء آن مسولیتی دارد و باید از حداکثر زمان استفاده بکند که برای این انتظار دارند که مطالب مفیدی را شنونده باشند، مبلغین هم همینطور، یعنی اهتمام به مطالعه و اهتمام به اینکه با زحمت و تحقق و مطالعه مطالبی را به مردم ارائه کند که نیاز فکری آنها است و نیاز روحی و معنوی آنها است و من هم به شما عرض کنم که مردم می­تواند بفهمند و قضاوت کند که منبری را که پشتیبانه علمی و فکری دارد یا فقط اتکا به محفوظات و مسموعات است و مردم تشخیص می­دهند حتی آنهای که چندان اهل سواد و اطلاع نیستند می­فهمند؛ حال اینکه با چه زبانی مطالب بیان شود و با زبان همه فهم مطلب بیان شود یک امر دیگری است اما اصل اینکه برای منبر اهمیت قائل شویم مهم است.

نکته دوم اینکه بنای ما بر این باشد که مطالبی را که که خودمان هم اطمینان به صحت آن نداریم مطرح نکنیم، بالاخره باید یک فرقی بین ما و بعضی از مداح ها باشد. نقل داستانهای بی اساس یا خوابهای که معلوم نیست اساس و ریشه درستی داشته باشد یا اینکه یک داستانی نقل می­شود یک جایی­اش درست می­شود ولی ده جای دیگر را خراب می­کند بیان نشود، این خیلی مهم است که به هر حال در نقل وقایع و حوادث و در استفاده­های که از این حوادث و وقایع می­شود این دقت بشود که رعایت انصاف و رعایت امانت، اینکه مسائلی که ممکن است عاری از حقیقت باشد بیان نشود، و همین رعایت نکردن است که باعث شده این همه مسائل خلاف و دروغ در مقاتل و تواریخ راجع آن حوادث و وقایع امام حسین(ع) و اصحاب ایشان مطرح شده است، یعنی باید سعی شود مثل یک محقق مطالب بیان شود و این طور نباشد که مثل بعضی از مردم عادی که هر مطلبی را پای منبر می­شنوند آنرا وحی منزل تصور می­کنند و نقل هم می­کنند، و اکتفا به مسموعات نشود و خودمان تحقیق بکنیم و مطالب قابل استفاده مردم گفته شود.

نکته سوم این که باید از این فرصت برای معرفی مکتب اهل البیت(ع) استفاده کرد یعنی بهترین شرایط مهیا است که مردم با سرچشمه­های این معارف ناب آشنا بشوند، این معارف ناب هستند و ما باید این ناب بودن را حفظ کنیم و اصل و فرع را در این معارف بشناسیم و اصل و فرع را درست به مردم معرفی کنیم، مسائل قلب نشود، مثلا درباره امر و معروف و نهی از منکر که فلسفه قیام امام حسین صلوات الله و سلام علیه است و یک واجب و فرضیه­ای است که اگر طبق روایت به آن عمل نشود بلایا و مصابتها در جامعه پیش می­آید توضیح داده شود و تبیین شود و این امر به معروف ونهی از منکر متوقف بر این است که معروف و منکرها معلوم بشود، معروف و منکرهای که بنیان جامعه را از بیان می­برد و اینها باید برای مردم معلوم شود که امام حسین برای این هدف قیام کرد و این مسئله به این مهمی را محدود به یک سری امور سطحی معمولی نکنیم، یعنی امر به معروف و نهی از منکر در ذهن خیلی­ها منحصر در این شده است که جوان ها اینطوری لباس می­پوشند یا زنان اینگونه حجاب دارند، البته نه اینکه امر به معروف و نهی از منکر در این موارد نباشد بلکه منحصر شدن امر به معروف و نهی از منکر در این موارد سطحی اشتباه است، در حالی که مسئله خیلی عمیق تر از این است و باید توجه باید به این موارد توجه بشود و این مکتب نورانی روز به روز گسترده تر و با عمق بیشتری در جامعه مورد توجه قرار بگیرد.


[۱] . برای مطالعه بیشتر رجوع کنید جلسه پانزدهم