جلسه سی و چهارم-امر سوم : حقیقت انشاء

دانلود-جلسه سی و چهارم-PDF

جلسه سی و چهارم
امر سوم : حقیقت انشاء
26/۰۸/۱۳۸۸

قول چهارم: مرحوم آیت الله خویی

اما قول چهارم در مساله حقیقت انشاء نظر مرحوم آیت الله خویی است، باید بگوییم که مرحوم خویی ابتدا یک اشکالی به مشهور می­کنند و بعد از بیان این اشکال نظر خودشان را در رابطه با حقیقت انشاء بیان می­کنند، ایشان خطاب به مشهور
می­فرماید: اینکه شما می­گوید انشاء عبارت است از ایجاد معنا به لفظ در واقع، منظور چیست؟ دو احتمال در مراد و مقصد مشهور وجود دارد:

احتمال اول:

یک احتمال این است که مراد از اینکه معنا به وسیله لفظ ایجاد می­شود این است: که معنا به ایجاد تکوینی به وسیله لفظ ایجاد می­شود، این یک احتمال است؛ یعنی وقتی بایع می­گوید بعت الدار اینجا منظور این باشد که یک امر تکوینی در رابطه با بایع یا دار یا مشتری ایجاد شود.

اگر مراد از ایجاد، ایجاد تکوینی باشد این واضح البطلان است چون واقع مساله این است که با گفتن بعت هیچ تغییری در عالم تکوین ایجاد نمی­شود لذا این احتمال که بگویم منظور از ایجاد، ایجاد تکوینی هست این بطلانش به تعبیر ایشان از ضروریات است و اصلا قابل نزاع نیست و کسی مدعی نشده که ایجاد معنا به لفظ از نوع ایجاد اعراض و جواهر باشد. جهت آن هم این است که موجودات خارجی با همه اشکال و عناوین مختلفی که دارند از اموری نیستند که به وسیله انشاء محقق شوند، اینها اسباب و علل تکوینی خاص خودشان را دارند و برای تحقق باید آن اسباب و علل محقق بشود و قطعا الفاظ در زمره علل و سلسله علل موجودات خارجیه نیستند و هیچ وقت یک لفظی علت حادثه­ای تکوینی در خارج نبوده است، لذا کاملا روشن است که این احتمال مراد مشهور نیست.

احتمال دوم:

اما اگر منظور و مراد مشهور از ایجاد المعنا باللفظ، ایجاد اعتباری باشد- ایجاد اعتباری مثل ایجاد وجوب، ایجاد حرمت و ایجاد زوجیت، یعنی پای اعتبار را به میان می­آورند- که برای تحقق این وجود اعتباری همان اعتبار نفسانی کافی است و نیازی به لفظ نیست یعنی همین که کسی در درون خودش اعتبار ملکیت را برای زید کند یا اعتبار زوجیت را برای زید و هند کند آن اعتبار بوجود می­آید و اینجا دیگر نیازی به لفظ و تکلم به لفظ نیست، به عبارت دیگر هدف شما این است که یک معنای اعتباری ایجاد شود، آیا لزوما برای تحقق این معنا -وجود اعتباری- محتاج لفظ هستیم، در واقع مرحوم آیت الله خویی در درجه اول می­خواهند ضرورت و لزوم لفظ را در باب انشاء منکر شوند.

به عبارت دیگر مشهور انشاء را به ایجاد المعنا باللفظ معنا کردند و منظورشان هم از این ایجاد، ایجاد اعتباری بود، ایشان سوالشان از مشهور این است که لفظ این وسط چه نقشی دارد؟ اگر ایجاد اعتباری باشد آیا نمی­شود این ایجاد اعتباری به همان اعتبار نفسانی معتبر تحقق پیدا کند و دیگر نیازمند لفظ نیست و همین که مثلا خریدار خانه یا فروشنده خانه در نفس خودش اعتبار ملکیت کند و بنا بگذارد بر اینکه از این به بعد زید مالک باشد، همین کفایت می­کند و دیگر قرار دادن لفظ در سلسله علل این وجود اعتباری هیچ معنا و مفهومی ندارد و بدون این لفظ هم این وجود اعتباری تحقق دارد یعنی در واقع مرحوم خویی مدعی است که اعتبار شخصی دست خود معتبر است و این به لفظ مربوط و منوط نیست.

منتهی ایشان می­فرماید از آنجایی که این اعتبار نفسانی یک امر مخفی است و یک امری است که دیگران بر آن اطلاع ندارند بوسیله لفظ که یک راهنما و دلالت کننده است بر همان اعتبار نفسانی ابراز می­شود پس علت اینکه لفظ پایش به میان می­آید فقط برای این است که مبرز آن اعتبار نفسانی باشد و یک طوری آن اعتبار نفسانی را ابراز بکند. که در اینجا این بحث هم هست که آیا به وسیله وجود کتبی هم عقود تحقق پیدا می­کنند یا نه؟ که علی القاعده باید ایشان معتقدد باشند به اینکه کتابت هم وسیله ابراز اراده است.

بعد مرحوم آقای خویی در ادامه می­فرمایند که در مورد اعتبارات عقلائیه و شرعیه مسئله باید توجیه شود چون ببینید در مواردی که یک شخصی خودش معتبر است این بنا را می­گذارد و با یک لفظی بیان می­کند که در بین عرف اینطوری است یک شخصی خودش این بنا را می­گذارد اما اگر یک اعتبار عقلائی یا شرعی بود یعنی اعتباری است که شارع بر یک امری مترتب می­کند، اعتباری است که عقلاء ایجاد می­کند.

بیان مساله در باب اعتباریات عقلائیه و شرعیه:

در موارد اعتبارات عقلائیه و شرعیه این لفظی که این شخص می­گوید چه اثری دارد چون در اینجا این لفظ موجد آن اعتبار نیست و این اعتبار به دست عقلاء و شارع است، نمی­توانیم بگوییم لفظی که من شخص متکلم می­گویم موجد یک اعتبار است چون اعتبار بوسیله شارع ایجاد شد پس در این موارد نقش امثال من چگونه است؟ می­گویند جملات انشائیه در باب اعتبارات عقلائیه و شرعیه در واقع سبب فعلیت آن اعتبارات خواهد شد یعنی آن اعتباریات هست ما ایجاد کننده آن اعتبارات نیستیم و زید به وجود آورنده اعتبارات عقلائی و شرعی نیست اما وقتی لفظ بعت و انکحت را می­گوید این باعث می­شود آن اعتبار ایجاد شده شرعی یا عقلائی به فعلیت برسد.

به عبارت دیگر کار ما در مورد اعتبارات عقلائیه و شرعیه این است که فقط این الفاظ را در معانیشان استعمال کنیم اما اینکه به معنای اینها چیست به ما مربوط نیست- معنای اینها عند العقلاء و عند الشارع معلوم است- و ما الان باید بحث بکنیم در اینکه این معنا چیست و باید معنا را بشناسیم و ما می­خواهیم آن معنایی را که شارع ایجاد کرده ببینیم چیست، که آن معنا و وجود اعتباری با گفتن جمله انشائیه به فعلیت می­رسد و با گفتن جمله انشائیه انکحت در معنای خودش آن اعتبار تحقق پیدا می­کند، پس در مورد اعتبارات عقلائیه و شرعیه آنجا هم نمی­گوییم با لفظ یک وجود اعتباری ایجاد می­شود بلکه آنجا هم آن اعتبار، اعتباری است که عند العقلاء و عند الشارع ایجاد شده است که منتهی لفظ آن را به فعلیت
می­رساند. این فرمایش خود مرحوم آیت الله خویی که در اینجا با توضیحاتی ارائه می­شود تا مطلب روشن شود، وقتی ما می­گوییم انشاء عبارت است از خود اعتبار نفسانی یعنی در نفس معتبر باید این اعتبار بشود، که من از شما سوال می­کنم که شمائی که می­خواهید با انکحت زوجیت را اعتبار بکنید آیا شما در درون خودت زوجیت را اعتبار می­کنی؟ که این اعتبار در اختیار شما نسیت و شما نقشی نداری که خواسته باشی اعتبار کنی و این اعتبار در دست عقلاء و شارع است و اعتبار را آنها کردند و نقش ما این وسط این است که لفظ انکحت را در معنای خودش استعمال می­کنیم و معنایش را شارع معین کرده است و الان وقتی ما بحث می­کنیم در حقیقت انشاء یعنی در واقع در تشخیص آن معنا بحث می­کنیم.

بعد مرحوم آقای خویی در ادامه می­فرمایند که در همه موارد انشاء این طور نیست که یک اعتباری از عقلاء یا شرع وجود داشته باشد در بعضی از امور انشائیه اصلا جای اعتبار نیست یعنی بعضی از امور انشائیه قبول اعتبار نمی­کنند، انشاء هستند اما اعتبار نیستند، مثل بعضی از صفات حقیقیه از جمله تمنی و ترجی و… اینها قبول اعتبار نمی­کنند.

محصل فرمایش مرحوم آیت الله خویی:

پس با توجه به این نکات ذکر شده محصل نظر آقای خویی این شد که اعتبار در اختیار معتبر است و انشاء عبارت است:« از ابراز اعتبار نفسانی»، انشاء «ابراز الاعتبار النفسانی» و با عنایت به این اشکالی که به مشهور کردند مي­گويند: مراد از انشاء ابراز اعتبار نفسانی است. چون اشکاشان این بود که در کلام مشهور دو احتمال است که یک احتمال ضروری البطلان است(احتمال اول) و احتمال دوم هم که وجود اعتباری باشد محتاج لفظ نیست پس نتیجه می­گیرند در واقع انشاء همان اعتبار نفسانی ابراز شده است و نقش لفظ هم برای این است که این امر پوشیده­ای است و باید دیگران از آن مطلع بشوند و در مورد اعتبارات عقلاء و شارع هم توضیح­اش گذشت. به هر حال محصل فرمایش ایشان این است که انشاء عبارت است از ابراز الاعتبار النفسانی.

سوال: اینکه ایشان فرمودند تمنی و ترجی اعتباری نیستند آیا انشاء هم نیستند؟

استاد: بله، عرض کردیم که اینها امور انشائی هستند اما قبول اعتبار نمی­کنند ایشان به صراحت می­گویند که در همه موارد انشاء اینطور نیست که یک اعتباری از عقلاء و شرع باشد و اینها اموری انشائی هستند اما قبول اعتبار از ناحیه عقلاء وشرع نمی­کنند و اینها می­تواند دست شخص باشد.

سوال: اگر اینها اعتبار نباشند پس چگونه می­خواهند ابراز بشوند چون در تعریف گفتیم ابراز اعتبار نفسانی و وقتی اعتبار نباشند دیگر ابراز معنا پیدا نمی­کند؟

استاد: اعتباری از ناحیه عقلاء و شارع نیستند والا شخص متمنی و شخص مترجی بالاخره خودش یک بنا و اعتبار نفسانی دارد که آنرا اظهار می­کند.

مرحوم خویی می­خواهند بگویند انشاء یعنی ابراز اعتبار نفسانی، آن اعتبار نفسانی را ابراز کردن، در واقع دارند اختیار انشاء را می­دهند دست شخص، دست یک معتبر، در اختیار کسی که اعتبار می­کند منتهی نه در همه جا، در مواردی که عقلاء وشارع اعتباری دارند در واقع اعتبار در اختیار انشاء کننده نیست، در آن موارد اعتبار توسط آنها انجام شده مُنشِا فقط این الفاظ را در این معانی استعمال می­کند یعنی اینطور نیست که این لفظی را که می­گوییم سبب وجود اعتبار شارع شده باشد این در مورادی که اعتباری از عقلاء وجود داشته باشد.

اما در مواردی که اعتباری از عقلاء و شرع وجود نداشته باشد، حقیقت انشاء یعنی همان اعتبار نفسانی ابراز شده، پس در واقع ببیند انشاء – فارغ از اینکه معتبر عقلاء باشند یا شارع- یعنی این اعتبار نفسانی ابراز شده، در مواردی که عقلاء و شارع اعتباری دارند طبیعتا مساله یک شکل دیگری پیدا می­کند و اعتبار در اختیار مُنشِا نیست و مُنشِا فقط استعمال کننده لفظ است در این معنا و به این نکته توجه بفرماید که در مواردی که عقلاء وشرع یک اعتباری دارند اینطور نیست که مُنشِا هم یک اعتبار جداگانه داشته باشد. ایشان در اینکه نیاز به لفظ در باب انشاء را انکار می­کنند تردیدی نیست و این صریح کلام ایشان است که می­فرمایند در مورد اعتباریات عقلائیه و شرعیه جمله انشائیه در واقع سبب فعلیت اعتبارات عقلاء وشارع هستند نه از این حیث که اینها الفاظ مخصوصه هستند بلکه از این جهت که این الفاظ در این معانی استعمال می­شوند.

نتیجه: در دلالت وضعیه فرقی بین جمله انشائیه و جمله خبریه نیست

نتیجه بحث این شد که ایشان بعد از آن که این مطالب را فرمودند می­گویند که بنا بر آنچه که ما در باب وضع گفتیم که وضع عبارت است «از تعهد و التزام نفسانی» با توجه به این تعریف و مبنایشان در باب وضع معلوم می­شود که جمله انشائیه وضع شده است برای ابراز یک امر نفسانی خاص، که خاص را با توجه به قراینی که در کلام ایشان هست می­شود فهمید که مراد غیر از قصد حکایت است یعنی یک اعتبار نفسانی است که غیر از مسئله حکایت است برای اینکه با جمله خبریه یکی نشود. پس در واقع می­توانیم این نتیجه را از فرمایش ایشان بگیریم که در دلالت وضعیه و ابراز خارجی فرقی بین جمله انشائیه و جمله خبریه نیست، همانطوری که جمله انشائیه مبرز یک اعتباری از اعتباریات است جمله خبریه هم مبرز قصد حکایت از واقع و اخبار ازنفس الامر است، در این جهت یکی هستند و در اصل ابراز مشترکند، منتهی این ابراز یک اعتبار نفسانی است و جمله خبریه ابراز قصد حکایت از واقع است، متکلم قصدش این است که از واقع حکایت بکند منتهی با لفظ این قصد و حکایت را ابراز می­کند.

پس مرحوم آیت الله خویی مجموعا نظرشان معلوم شد که انشاء عبارت است از ابراز اعتبار نفسانی یعنی در واقع بر اساس کلام ایشان قوام انشاء به همان اعتبار است و لفظ مقوم انشاء نیست مبرز آن اعتبار نفسانی هست اما مقوم انشاء نیست و حقیقت انشاء همان اعتبار نفسانی است.

به عبارت دیگر جمله خبریه و انشائیه در اینکه بوسیله لفظ ابراز می­شود فرقی ندارند منتهی در جمله انشائیه مبرزش یک وجود اعتباری است ولی جمله خبریه مبرزش یک حکایتی از واقع است. [۱]

بررسی فرمایش آیت الله خویی:

اینجا دو اشکال به نظر مرحوم آقای خویی وارد است:

اشکال اول:

اشکال اول که اشکال مهمی است این است که طبق این نظر انشاء عبارت است از یک اعتبار نفسانی و خود اعتبار هم یک امر نفسانی است ومراد از اعتبار این است انسان بنا بگذارد بر آنچه او را اعتبار کرده است، بنا گذاشتن معتبر بر آنچه که او را اعتبار کرده؛ یک بنا گذاری است و وقتی می­گوییم اعتبار ملکیت زید را می­کنیم معنایش این است که بنا می­گذاریم که زید مالک باشد، پس اعتبار نفسانی یعنی اینکه کسی بنا بگذارد بر ملکیت زید و بعد با لفظ این بنای پایه ریزی شده را اعلان و اظهار می­کند یعنی در مرتبه قبل از تلفظ و تکلم این بناگذاری انجام شده است و فرمایش مرحوم خویی این را

می­رساند که وقتی می­فرماید ابراز یک اعتبار نفسانی، اول باید آن اعتبار نفسانی تحقق پیدا بکند تا بعد بوسیله مبرز اظهار بشود.

که این حرف درستی نیست برای اینکه آنچه که انسان بالضرورت و بالوجدان در بین عرف و عقلاء می­بیند غیر از این است یعنی ایچنین نیست که اول عرف و عقلاء بین خودشان یک بنای بگذارند بعد بوسیله لفظ آن را ایجاد بکند، مثلا در همین مساله زوجیت واقعا وقتی که بین زوج و زوجه می­خواهد علقه زوجیت ایجاد بشود، آیا به وسیله صیغه انکحت قصد ایجاد این عقله را می­کنند یا اول در نفسشان یک بنا می­گذارند که اینها زوجه هستند بعد با لفظ او را ابراز می­کند؟

سوال: در برخی از کشورها بدون نیاز به لفظ اعتبار می­کنند که این دو نفر زوج هستند.

استاد: همان جا هم بالاخره قصدشان این است که با آن فعل یا قول قصد می­کنند که ایجاد بشود و نه اینکه اول در نفس خودشان بنا بگذارند بر زوجیت و بعد با فعل یا قول آنرا اظهار کنند اینطور نیست، و اشتباه نکنید چون در بعضی جاها فرضا آن ازدواج تمنی است بعد که اراده و تصمیم بر ازدواج می­گیرند آیا اولا یک بنا و اعتباری برای زوجیت می­گذارند و بعد با قول یا فعل ابراز می­کنند یا نه با همان فعل و قول می­خواهند آنرا اعتبار کنند؟ واقع­اش این است که آنچه که در بین مردم مشاهده می­کند این است که با این قول یا حتی فعل در بعضی از اقوام ببینیم می­خواهند با این قول و فعل این ایجاد بشود، نه اینکه قبلش یک اعتبار و بنایی بگذارند و بعد بخواهند به وسیله آن لفظ ابراز کنند.

وبالاتر اینکه در اینجا یک شاهدی داریم بر این که اگر قرار بود این مطلب صحیح باشد، باید در جایی که طرفین اطلاع از قصد همدیگر دارند و قبلا یک صحبتی هم کردند که با هم ازدواج کنند یا با هم خرید و فروش بکنند و این معامله را انجام بدهند، اگر در درون خوشان این بنا گذاری را کردند و در نفس خودشان این اعتبار را کردند و به زبان نیاورند و لفظی نگفتند، آیا می­شود که در اینجا آثار زوجیت مترتب می­شود حداقل عند المتشرعه؟ و آیا کسی اینها را زوج و زوجه می­داند؟ بگویم طبق فرمایش مرحوم خویی لفظ که تاثیری در این اعتبار ندارد و فقط برای ابراز است و مقوم انشاء لفظ نیست پس می­شود انشاء بشود و لفظ هم نباشد، این دو نفر ابراز نکند آیا به ارکان این معنای زوجیت خللی وارد نمی­شود؟ یعنی واقعا می­توانیم بگویم بدون لفظ و همین الان که اینجا نشسته­ام پیش خودم بنا بگذارم که این خانه مال شما باشد؟ایشان می­گویند برای اینکه آثار مترتب شود باید ابراز است ولی اصل ملکیت و تحقق این معنا بدون اینکه لفظی در کار باشد و به صرف یک اعتبار نفسانی و همین که اینجا نشسته­ایم و پیش خودمان بگوییم این مال دیگری، آیا در این صورت ملکیت حاصل می­شود؟! و لو آثارش هم را برای ابراز بگذاریم. واقعش این است که نمی­شود این را پذیرفت یعنی هر چه انسان فکر می­کنند نمی­تواند قائل شود که انشاء یعنی اینکه پیش خودم این بنا را بگذاریم.

اشکال دوم:

اشکال دومی که به نظر مرحوم خویی وارد است این است که لازمه فرمایش مرحوم آقای خویی این است که همه جملات انشائی بشوند جمله خبریه، برای اینکه در واقع در جمله خبریه مثل بعت حکایت از یک واقعه­ای است که قبلا اتفاق افتاد و کسی مثلا بیعی انجام داده، که حالا دارد با بعت خبری دارد اخبار می­کند از بیع در گذشته، در جمله انشائیه طبق تفسیر مرحوم خویی هم همین مساله است چون انشاء عبارت است از یک اعتبار نفسانی که بوسیله لفظ ابراز می­شود یعنی گرچه آنان قبل از تلفظ و ابراز این اعتبار بوده و تحقق پیدا کرده، باید این اعتبار باشد تا بعد بخواهید با لفظ آنرا ابراز و اظهار کنید، معنای این سخن این است که همه جمل انشائی وقتی واقع و منعقد می­شوند یک حکایت اند از یک واقعی که قبلا اتفاق افتاده و حاکی­­اند از یک اعتبار نفسانی، همه اش می­شود جمله خبری، در همه این حکایت از یک اعتبار نفسانی است

پس لازمه فرمایش ایشان این است که جملات انشائیه تبدیل بشوند به جمله خبریه و این چیزی نیست که خود ایشان بتواند به آن ملتزم بشود جملات انشائیه غیر از جملات خبریه و مقابل هم هستند و التزام به اینکه جملات انشائیه جمله خبریه باشند قابل قبول نیست.

سوال: لازمه فرمایش شما این است که الفاظ علت تامه بشوند و به صرف لفظ بیع تحقق پیدا بکند؟ و حداکثرش این است که بگویم لفظ علت ناقصه است.

استاد: از اینکه لفظ علت تامه باشد اشکالی پیش نمی­آید و بحث ما در این است که ما می­خواهیم معنای انشاء را بدانیم چیست که البته باشد شرایطی داشته باشد مثل همین قصدی که شما می­فرماید و در موجود اعتباری شرایطش هم اعتباری است مثلا بلوغ در زوجیت شرط است و این بلوغ یک امر حقیقی است ولی این که شرط زوجیت باشد یک امر اعتباری است و این بلوغ را اعتبار کردید که شرط زوجیت باشد یا مثلا عوضین این شرایط را داشته باشند تا بیع صحیح باشد، این علیت تامه نیست و بر فرض اینکه هم علت تامه باشد در عالم اعتبار است و مشکلی پیش نمی­آید وتالی فاسدی ندارد و ما نمی­توانیم منکر لفظ بشویم حال ممکن است بگوید کتابت که این جای بحث دارد.


[۱] . آیت الله خویی، محاضرات فی الاصول، ج۱، ص۹۸