جلسه سی و هفتم-امر سوم : حقیقت انشاء / تنبیهات

دانلود-جلسه سی و هفتم-PDF

جلسه سی و هفتم
امر سوم : حقیقت انشاء / تنبیهات
22/۰۹/۱۳۸۸

تنبیهات:

تنبیه اول: نسبت بین اعتبار و انشاء

بعد از بیان قول حق در حقیقت انشاء نوبت به ذکر تنبیهاتی می­رسد که این تنبیهات به فهم بهتر موضوع انشاء و درک روشن­تری از انشاء و اعتبار کمک می­کند، اما تنبیه اول درباره فرق بین انشاء و اعتبار است.

اعتبار در واقع یک بناگذاری در محیط عقلاء است یعنی چیزی است که به دست شخص معتبر که اعتبارش نافذ است ایجاد می­شود و محیطش هم محیط عقلائی است اعم از اینکه یک محیط عام باشد یا یک محیط خاص، منظور از محیط عام یعنی مجموعه عقلاء، یعنی اعتباری که در محیط عقلاء به معنای عام ایجاد می­شود اما منظور از محیط خاص یعنی اعتباراتی که در بین گروههای خاصی از عقلاء تحقق پیدا می­کند چون ممکن است در هر قسمتی از عقلاء یک مجموعه­ای که دارای اشتراکاتی هستند، یک چیزی را اعتبار کنند؛ لذا اصل اعتبار وابسته به این است که در یک محیط عقلائی تحقق پیدا کند و آن چیزی هم که در وعاء اعتبار بوسیله معتبر ایجاد می­شود و تبدیل به یک موجود اعتباری می­شود آثار خاص خودش را دارد و همچنان که وجود ذهنی و وجود خارجی دارای آثار خاص خودشان بودند وجود اعتباری هم منشا آثار خاصی است که عقلاء و شارع برای این وجودات اعتباریه آثاری را مترتب می­کنند مثلا برای اعتبار بیع یا ملکیت مساله جواز تصرف، جواز هبه و وقف و امثال این آثار را مترتب می­کنند یا در مساله زوجیت، وقتی اعتبار زوجیت شد و وجود اعتباری زوجیت تحقق پیدا کرد اثر مربوط به او یعنی جواز استمتاع ترتب پیدا می­کند و قس علی هذا.

پس اعتبار در واقع عبارت شد: از یک بناگذاری در محیط عقلاء، وقتی می­گوییم بناگذاری در محیط عقلاء منظورمان این است که این بناگذاری صرف یک امر قلبی نیست و اینطور نیست که کسی در درون خودش بنا بگذارد که مثلا فلان چیز ایجاد شود، ما می­گوییم اعتبار بناگذاری در محیط عقلاء است یعنی یک بنایی است که بواسطه این بنا یک چیزی در محیط عقلاء بوجود می­آید و عقلاء بر او اثر مترتب می­کنند، نتیجه این سخن این است که اعتبار یک امر شخصی نیست و یک که امری است باید و لزوما در یک محیط عقلائی باشد تا منشا اثر باشد، ما می­گوییم اعتبار به ید معتبر است و معتبر کسی است که اعتبار او نافذ است و حال عرض کردیم که یا محیط عام یا در محیط خاص، ولی اینطور نیست که کسی در نزد خودش یک بنایی را بگذارد که عقلاء آنرا به رسمیت نمی­شناسند و کسی که اعتبارش نافذ نیست بیاید یک چیزی را بناگذاری کند درحالی که او را نه عقلاء می­شناسند و نه می­توانند اثر بر آن مترتب کنند لذا می­خواهیم بگوییم اعتبار یک امر شخصی نیست و ما می­گوییم معتبر یا عقلاء هستند یا شارع، پس این حقیقت اعتبار است.

اما حقیقت انشاء همانطوری که اشاره شد عبارت است ایجاد چیزی به قول یا لفظ در عالم اعتبار .حال می­خواهیم ببینیم نسبت بین انشاء و اعتبار چه نسبتی از نسب اربعه است؟ کدامیک از نسب اربعه ساوی، عموم و خصوص مطلق، عموم و خصوص من وجه و تباین بین اعتبار و انشاء برقرار است؟

قدر مسلم این است که رابطه بین اینها رابطه تباین نیست، اما آیا بین انشاء و اعتبار رابطه عموم و خصوص من وجه حاکم است یعنی الف)در بعضی موارد انشاء و اعتبار متصادقند یعنی هم انشاء هست و هم اعتبار ب)در بعضی موارد انشاء هست ولی اعتبار نیست ج) در بعضی موارد اعتبار هست و انشاء نیست؛ از کلمات بعضی استفاده می­شود که نسبت بین اعتبار و انشاء را نسبت عموم و خصوص من وجه می­دانند؛ آیا نسبت انشاء و اعتبار عموم و خصوص مطلق است؟ که خود این دو صورت دارد وقتی می­گوییم عموم و خصوص مطلق تاره انشاء را عام مطلق می­دانیم و اعتبار را خاص مطلق که معنایش این است که «کل اعتبار انشاء اما کل انشاء لیس باعتبار» یعنی بعضی از انشاءها هستند که اعتبار نیستند، یا صورت دوم این است که بین اینها عام و خاص مطلق باشد ولی به عکس صورت قبلی واعتبار عام مطلق باشد و انشاء خاص مطلق، ویا اصلا رابطه بین اعتبار و انشاء رابطه تساوی است یعنی اعتبار عین انشاء است «کل انشاء اعتبار و کل اعتبار انشاء»، از این نسب اربعه واقعا بین اعتبار و انشاء چه نسبتی وجود دارد؟ به نظر شما کدامیک از نسب بین اعتبار و انشاء بر قرار است؟

سوال: با توجه به تعریفی که شما داشتید باید عموم خصوص مطلق است و اعتبار عام مطلق باشد. به این دلیل که انشاء عبارت است از ایجاد چیزی به قول و فعل در عالم اعتبار یعنی انشاء هر چه قدر هم وسعت داشته باشد در عالم اعتبار
می­آید و قطعا یک چیز اعتباری است.

استاد: اینکه می­گوییم در عالم اعتبار است یعنی در عالم ذهن و خارج نیست، از کجای این تعریف این مطلب بدست
می­آید؟ از آنچه که شما فرمودید این استفاده نمی­شود و از عالم اعتبار که در تعریف انشاء اخذ شده، این استفاده نمی­شود که ما بگوییم که اعتبار اعم مطلق است از انشاء.

سوال: هر انشائی یک اعتبار و بناگذاری است ولی هر اعتباری انشاء نیست یعنی همانطور که دوست دیگرمان فرمودند در اینجا نسب عموم و خصوص مطلق است که این منحل به دو قضیه می­شود «کلُ انشاءٍ اعتبارٌ» و قضیه دوم این است که «کلُ اعتبارٍ لیس بانشاءٍ»، به این دلیل کل انشاء اعتبار است چون نقضی برای آن نیست ولی دلیل قضیه دوم این است که در بعضی موارد اعتبار هست ولی انشاء نیست مثلا جایی که عقلاء اعتبار و بنا گذاری کرده باشند بوسیله یک جمله خبریه که در اینجا اعتبار هست ولی انشاء نیست.

استاد: همانطور که در جلسه گذشته گفتیم این نوع جملات خبریه در مقام انشاء هستند، بالاخره اگر حتی معتبر با یک جمله خبریه بگوید ولی در این موارد هم معتبر در مقام انشاء است و ما آن را به جمله انشائیه بر می­گردانیم.

قبل از آنکه جواب از سوال را بدهیم مقدمتا مطلبی را داخل پرانتز می­گوییم که بحث فرق و نسبت بین اعتبار و انشاء(تنبیه اول) یک رابطه مستقیمی با تنبیه دوم دارد که اگر آن تنبیه را بگوییم به فهم بیشتر مطلب کمک می­کند و آن این است که معتبر کیست؟ ما می­گوییم معتبر عقلاء و شارع­اند و حال اگر عقلاء و شارع معتبرند نقش بایع و مشتری که بعت و قبلت را می­گویند چیست؟ و این را باید حل کنیم و این نکته مهمی است که با هم مخلوط می­شود و باید دقیقا مرزها بین اینها معلوم بشود که بایع و مشتری دارای چه نقشی هستند؟ و شارع و عقلاء چه نقشی دارند؟ و اگر می­گوییم اعتبارِ معتبر؛ شارع وعقلاء اعتبار می­کنند و معتبر آنها هستند و وقتی بایع می­گوید بعتُ و مشتری قبلتُ را می­گوید اینها این وسط چه نقشی را ایفا می­کنند این بحث، بحث مهمی است و تا حدودی به مشخص شدن تعریف اعتبار و انشاء و فرق بین این دو کمک می­کند که این را در تنبیه دوم عرض می­کنیم این یک تذکری بود به اینکه این تنبیه اول یک پیوستگی شدیدی با تنبیه ثانی دارد.

جواب بدوی:

اما جواب از سوال رابطه و نسبت بین انشاء و اعتبار چیست؟ آنچه که به نظر می­آید تا نظر نهایی را عرض کنیم این است که در اغلب موارد اعتبار و انشاء متحدند، وقتی می­گوییم انشاء چیزی جز اعتبار نیست، شاید در اکثریت قریب به اتفاق موارد انشاء و اعتبار یک چیز باشند و اینکه می­گوییم اکثریت قریب به اتفاق به خاطر بعضی از موارد است که آن را عرض خواهیم کرد، مثلا وقتی گفته می­شود بعت، با بعتُ انشاء ملکیت می­شود و در این تردیدی نیست که انشاءِ ملکیت می­شود و اعتبار ملکیت هم می­شود و بایع انشاء بیع می­کند، اعتبار ملکیت هم می­شود یا وقتی که ما می­گوییم موت مورث سبب ملکیت وارث است یعنی اینکه در نظر شارع و عقلاء سببیت موت مورث برای ارث و ملکیت وارث اعتبار شده است اینجا ملاحضه می­فرمایید که وقتی می­گوییم سببیت موت مورث برای ارث وارث اعتبار شده است یعنی در واقع اینجا عقلاء و شارع انشاء سببیت کرده­اند یعنی اینجا هم انشاء سببیت، به یک معنا اعتبار سبیت است و اگر شارع انشاء سببیت نکرده بود ما از کجا می­دانستیم با فوت کسی اموالش به وارثش می­رسد یا اگر عقلاء این مساله را اعتبار نکرده بودند.

حالا در اینکه اینجا اعتبار سببیت شده است و عقلاء و شارع اعتبار سببیت کرده­اند و قطعا شارع این را انشاء و جعل کرده اما آیا عقلاء این را انشاء هم می­کنند یعنی در بین عقلاء چیزی به نام انشاء وجود دارد و یک جایی این سببیت جعل و انشاء شده است؟ اما آیا می­توانیم بگوییم عقلاء مُنشِا هم هستند؟ انشاء به مفهومی که در میان السنه علماء رایج است آیا برای عقلاء هم می­شود به کار برد؟

ما می­توانیم بگوییم شارع مُنشِا است و شارع انشاء و اعتبار می­کند، یعنی در مورد جایی که شارع معتبر است اینجا انشاء و اعتبار متحد است و شارع در مقام انشاء هست و معتبر هم هست. اما وقتی می­آییم سراغ عقلاء در بین عقلاء هم موت مورث سببیت دارد برای ملکیت وارث نسبت به ماترک؛ حالا فوقش این است این در بین عقلاء بوده است و شارع آنرا امضا کرده و با تغییراتی که در احکام مربوط به آن داده است. در اینجا عقلاء مسلما اعتبار دارند یعنی سببیت موت برای ملکیت وارث در بین عقلاء مسلم است اعتبار شده اما آیا می­توانیم بگوییم عقلاء این سببیت هم انشاء کرده­اند، در اینجا در حال طرح موضوع هستیم تا به ابعاد قضیه توجه بفرمائید، یا مثلا در حیازت و سایر اسباب ملکیت یا در زوجیت که عقلاء اعتبار زوجیت بین دو نفر و وقتی نکاح منعقد می­شود- به هر طریقی که بین اقوام وجود دارد «لکل قوم نکاح» همه اقوام نکاح دارند و نکاح در اقوام مختلف متفاوت است- در بین عقلاء آنچه که اتفاق می­افتد اعتبار زوجیت است، آیا اعتبار زوجیت مساوی با انشاء است؟ یعنی عقلاء انشاء می­کنند سببیت این عقد را برای زوجیت حداقل در باب صیغه عقد نکاح، آیا عقلاء مثلا یک فعل خاصی را حضور در یک مراسم مثلا در کلیسا در نزد یک کشیش مسیحی آیا این را سبب می­دانند و انشاء می­کنند سببیت این را برای مسئله زوجیت و ترتب آثار و در بقیه موارد.

بالاخره ما در مورد شارع می­توانیم بدون هیچ محذوری بگوییم شارع اعتبار می­کند و انشاء هم دارد، یعنی انشاء و اعتبار در مورد شارع یکی است، وقتی می­گوییم شارع یک چیزی را اعتبار می­کند آیا می­توانیم بگوییم اعتباری دارد و انشاءی نیست یا به عکس چیزی را انشاء بکند ولی اعتبار نباشد، که اگر ما جنس و سنخ امور انشائیه از اعتبار بدانیم که قطعا همین طور است اصلا ما انشاء را عبارت از ایجاد یک چیز در عالم اعتبار می­دانیم و با انشاء یک وجود اعتباری پیدا می­شود، این باید حدود و ثغورش مشخص شود، که آیا همانطوری که در مورد شارع این سخن را می­گوییم در مورد عقلاء هم می­توانیم عقلاء را در مقام انشاء بنشانیم و او را مُنشِا بدانیم؟

مسلما عقلاء در بعضی مواردی انشاء هم دارند، همه قوانینی که بشر تصویب می­کند، انشاء می­کند و این قوانین که صرف اعتبار که نیست بلکه انشاء هم است منظور از اینکه می­گوییم صرف اعتبار یعنی اینکه اعتبار هست ولی انشاء نیست اینها جعل و انشاء هستند. مسلما در مورد عقلاء هم در کثیری از موارد اعتبار مساوی با انشاء است اما در یک سری از اموری که از اول تاریخ تا حالا بین عقلاء مورد پذیرش است مثل چیزی که سبب زوجیت می­شود سببیت یک قول یا فعل برای زوجیت و ترتب آثار یا معاملاتی که بین مردم رایج است که در موراد مسلما اعتبار هست اما آیا انشاء هست یا نیست؟

لذا در مساله رابطه بین اعتبار و انشاء آنچه که می­توانیم بگوییم این است است که در اکثریت قریب به اتفاق موارد چه در محیط شرعی که شارع را ما می­شناسیم -شارع هم معتبر است و هم منشا-و چه در محیط عقلائی هم تا حدودی هم به این شکل است که اعتبار و انشاء جدای از هم نیستند.

نظر محقق عراقی در باب نسبت بین اعتبار و انشاء:

مرحوم محقق عراقی قائل شده است به اینکه اعتبار «یک انشاء خاص است» و اعتبار را انشاء خاص می­داند یعنی اگر طبق این بیان خواسته باشیم نگاه کنیم نسبت بین اعتبار و انشاء می­شود عام و خاص مطلق، منتهی انشاء عام است و اعتبار خاص، که پذیرفتن این حرف مشکل است که بگوییم انشاء اعم است از اعتبار یعنی یک مواردی داریم که انشاء هست ولی اعتبار نیست، چه مواردی را می­توانیم به عنوان مصداق اعتبار قرار داد و بگوییم انشاء هست ولی اعتبار نیست. این حرف به نظر حرف درستی نمی­آید.

خلاصه:

آنچه که در مجموع به نظر بدوی می­توانیم عرض کنیم این است که در مجموع فعلا می­توانیم قائل بشویم که رابطه انشاء و اعتبار رابطه تساوی است یعنی در مواردی که انشاء تحقق پیدا می­کند اعتبار است چون انشاء چیزی جدای از اعتبار نیست وقتی می­گوییم ایجاد یک چیزی به قول یا فعل در عالم اعتبار این نمی­تواند غیر از اعتبار چیزی باشد، وقتی یک چیزی را در عالم اعتبار ایجاد می­کنیم و خود اعتبار همانطور که قبلا گفتیم یعنی ایجاد یک امر اعتباری وچیزی جدای از انشاء نیست.

فقط یک مسئله باقی می­ماند که عرض کردیم پیوستگی این بحث را با بحث تنبیه دوم می­رساند و هم نتیجه­گیری نهایی را در این مساله تا حدی منوط به تنبیه دوم هم می­کند و آن در مواردی است که بایع و مشتری وقتی معامله­ای را انجام می­دهند انشاء بیع و شراء می­کنند ولی آیا اعتبار هم می­کنند؟ این است که گفتیم به تنبیه دوم مربوط می­شود و وقتی بایع می­گوید بعتُ و مشتری هم می­گوید قبلتُ اینجا قدر مسلم این است که بایع دارد انشاء بیع می­کند اما آیا بایع اعتبار هم دارد می­کند یا نه؟ گفتیم در تنبیه دوم خواهد آمد که معتبر یا عقلاء یا شارع است پس بایع و مشتری دارای چه نقشی است؟ بایع و مشتری انشاء بیع می­کنند، انشاء ایجاب و قبول می­کننند و در اثر اینها بیع و ملکیت تحقق پیدا می­کند اما آیا اینجا ما می­توانیم بگوییم بایع و مشتری معتبر هم هستند؟ بایع و مشتری مسلم اینجا انشاء می­کنند آیا می­توانیم اینها را معتبر هم به حساب بیاوریم لذا نتیجه گیری این بحث را می­گذاریم برای بعد از تنبیه دوم.

تنبیه اول را عرض کردیم و در اینجا یک نتیجه­گیری اجمالی داریم که می­توانیم بگوییم در اکثریت موارد انشاء و اعتبار متحدند اما آیا این اتحاد و تساوی به نحو کلیت است یا نه؟ و مشکلش هم در مواردی مثل کاری که بایع و مشتری انجام می­دهند، انشاء هست اما آیا اعتبار هم هست؟ پس نتیجه گیری نهایی در مورد نسبت بین اعتبار و انشاء را می­گذاریم برای بعد از ذکر تنبیه ثانی و در مورد این رابطه فکر و تامل کنید تا نتیجه نهایی را بیان کنیم.

بحث جلسه آینده: بیان تنبیه دوم در مساله حقیقت انشاء، ان شاء الله