جلسه بیست و یکم-مسلکهای رئیسی در باب اعتباری:

دانلود-جلسه بیست و یکم-PDF

جلسه بیست و یکم
مسلکهای رئیسی در باب اعتباری:
09/۰۸/۱۳۸۸

مسلک­های رئیسی در باب اعتباری:

تا اینجا چند معنا برای اعتبار گفته شد و عرض شد که بعضی از این معانی، قطعا از محل بحث ما خارج است. ما بحثمان در بررسی معنای اعتبار در علم اصول است لذا با اعتباری که در فلسفه و معقول مطرح می­شود کاری نداریم. گرچه در اطلاق کلمه اعتبار بعضا خلط صورت گرفته؛ مثلا گاهی کلمه اعتبار را اطلاق می­کنند و مرادشان همان امور انتزاعیه است. به هر حال آنچه که از این معانی و اصطلاحات پنجگانه­ای که برای اعتبار گفتیم مورد نظر ماست: دو معنای چهارم و پنجم می­باشد؛ اگر از تفنناتی که در عبارات وجود دارد صرف نظر کنیم و به طور کلی بخواهیم مسلک­هایی که در باب اعتبار هست را ذکر کنیم، می­توانیم بگوییم در باب معنای اعتبار و امور اعتباریه دو مسلک رئیسی است و انظاری که در رابطه با معنای اعتباری وارده شده است همه به نوعی ناظر به این دو مسلک هستند:

مسلک اول:

امر اعتباری عبارت است از امری که تقرر و وجودش در عالم اعتبار است و این تقرر و ثبوت تنها به دست معتبر ایجاد می­شود یعنی کسی که اعتبار او نافذ است- حالا این معتبر یا عرف است یا شرع و یا سلطان است- طبق این مسلک به واسطه اعتبار یک امری در عالم ایجاد می­شود یعنی چیزی که قبلا نبوده تحقق پیدا می­کند حالا آن امری که تحقق پیدا می­کند اینطور نیست که یک عین خارجی باشد یا یک مابازاء خارجی داشته باشد، بلکه یک حقیقت و یک واقعیتی در عالم اعتبار بوسیله این اعتبار و به وسیله معتبر ایجاد می­شود. حالا اسم آنرا بگذاریم عالم خارج عالم نفس الامر؛ به هر حال می­گویند یک واقعیت و حقیتی که قبلا نبوده با این کار ایجاد می­شود.

طبق این مسلک در واقع امور اعتباریه یک حقایق واقعیه­ای پشتشان نیست و هر چه هست به دست معتبر است، هر چه هست با کار معتبر ایجاد می­شود. لذا محدودیتی در اعتبار و کیفیت اعتبار ندارند.

مسلک دوم:

اما مسلک دوم -که این هم به نوعی اعتبار اصولی است- همان معنایی است که عرض کردیم: به اینکه ما حد چیزی را به چیز دیگر اعطا کنیم. در این مسلک اعتبار عبارت است از صرف یک ادعا.

توضیح این مسلک -که مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم محقق اصفهانی به این مسلک معتقد هستند- این است که می­گویند: در واقع اساس اعتبار به این معنا به استعاره مفاهیم نفس الامریه حقیقیه، با حدودشان برای انواع اعمال است. یعنی یک امور واقعی و حقیقی وجود دارند و ما این مفاهیم را به استعاره در مورد بعضی از کارها، حرکات و بعضی از متعلقات حرکات بکار می­بریم. آن مفاهیم که مربوط به یک سری امور واقعیه هستند به یک غایت و هدفی بکار می­روند. ما شبیه آن غایت را برای این استعاره­ای که بکار بردیم استفاده می­کنیم. سه نمونه ذکر می­کنند، ما که می­گوییم حد یک چیزی را به چیز دیگر می­دهیم یعنی چه؟ برای توضیح بیشتر این مطلب سه مثال می­زنیم:

مثال اول:

مثلا اعتبار ریاست برای رئیس قوم، ما مثلا برای یک نفر به او اعتبار ریاست می­کنیم و می­گوییم تو رئیس قوم هستی. این اعتبار از یک مفهوم نفس الامری گرفته شده، آن مفهوم نفس الامری چست؟ آن مفهوم نفس الامری عبارت است از نسبتی که سر به بدن دارد، همانطوری که سر نسبت به بدن جنبه ریاست و هدایت و جنبه تدبیر امور بدن و هدایت اعضای بدن به سوی وظایف خودشان را دارد، وقتی ما ریاست را برای فردی اعتبار می­کنیم دقیقا همین کار را می­کنیم یعنی یک سر برای جامعه در نظر می­گیریم که این سر وظیفه هدایت و تدبیر اعضا را به سمت هدف و غایت خودش دارد؛ ما در اینجا حد یک چیزی را اعطا کردیم به چیز دیگر، به منظور رسیدن به هدف و غایت مطلوب زندگی؛آنجا اگر سر برای بدن یک ریاستی داشت و هدایتگر بود هدفش این بود امور هدایت و تنظیم بشود ما همان هدف را در یک زندگی مطلوب خودمان دنبال می­کنیم.

مثال دوم:

یا مثلا اعتبار مالکیت برای زید؛ می­گویند این هم در واقع گرفته شده از یک مفهوم نفس الامریه است، مثلا زید مالک آن چیزی است که حیازت کرده خانه دارد، کتابی دارد، یا لباسی دارد. ما که می­گوییم زید مالک این شیء است در واقع داریم زید را در تصرف در این شیء مختص می­کنیم یعنی اختصاص می­دهیم زید را برای تصرف در این شیء که هر طور که بخواهد تصرف کند؛ معنای مالکیت این است. این اعتبار مالکیت برای زید نسبت به اشیاء برگرفته از یک مفهوم نفس الامری است که آن مفهوم نفس الامری عبارت است از اینکه یک مالک حقیقی در ملک خودش اینگونه است. مالک حقیقی مثل مالکیت نفس به قوای خودش، نفس انسانی مالک قوای خودش است؛ منظور از این مالکیت که نفس به نسبت به قوای خودش دارد این است که هر گونه بخواهد در آنها تصرف می­کند. قوای نفسانی تحت سیطره و سلطه نفس است و این مالک حقیقی است- اسمش را هر چه می­خواهید بگذارید؛ واجدیت، احاطه سلطنت- به هر حال این واجدیت و احاطه و سلطه برای نفس نسبت به قوای خودش هست. به همین قیاس، اعتبار مالکیت می­کنیم برای اشیاء که او حیازت کرده است. پس این اعتبار هم برگرفته از یک مفهوم نفس الامری است.

مثال سوم:

یا مثلا اعتبار زوجیت؛ که می­گوییم بین یک زن و مرد علقه زوجیت برقرار است. این اعتبار زوجیت بین دو نفر به این هدف است که در واقع اینها در آنچه به آن ‌دو نفر و این مجموع مترتب می­شود مشترک باشند. یعنی یک خصوصیتی پیدا می­کنند و این در واقع برگرفته از یک مفهوم نفس الامری است؛ مثلا در مورد زوج عددی، دو عدد که با هم زوج هستند، زوج عددی چنین خصوصیتی دارند، اینجا این زوجیت برگرفته از آن مفهوم نفس الامری است و قس علی هذا بقیه مفاهیم و امور اعتباری.

پس طبق این مسلک در واقع با اخذ حد یک شیء و اعطاء آن به شیء دیگر اعتبار تحقق پیدا می­کند، اعتبار یعنی اعطاء حد یک چیزی به یک شیء دیگر در عمل یعنی ما حد یک چیز را به چیز دیگر می­دهیم و آن شیء دوم از جنس اعمال، افعال و وظایف عملیه است.

این دو مسلک رئیسی بود که بیان شد، این بیاناتی که عرض می­کنم به این وضوح و کیفیتی که اینجا دسته بندی شده در جایی مشخص و منقح نشده، لذا برای پیگیری انظار این نکاتی را که عرض کردیم دقت کنید.

اشتراکات این دو مسلک:

وجه اشتراک این دو مسلک روشن است. مورد اول اشتراک بین آن دو عبارت است از: اینکه در هر دو در مساله اعتبار پای معتبر در میان است و دیگر اینکه اعتبار محتاج یک غرض عقلائی صحیح است، هم بنا بر مسلک اول و هم بنا بر مسلک دوم، اینطور نیست که اعتبار هیچ غرض عقلائی صحیحی بر او مترتب نشود. اینها اشتراکاتی است که بین این دو وجود دارد.

تفاوتهای بین این دو مسلک:

اما بین این دو مسلک دو فرق اساسی فی الجمله وجود دارد والا تفاوتهای جزئی تری بین مسلک اول و مسلک دوم هست.

تفاوت اول:

یکی از فرقهای اساسی این دو مسلک این است که بنا بر مسلک اول امور، حقایق واقعیه و یک مفاهیم نفس الامریه­ای پشتیبان امور اعتباریه نیست. اصلا ارتباط با یک مفهوم نفس الامری ندارد. البته غرض عقلائی صحیح در اعتبار هست اما اینطور نیست که این اعتبار متخذ از یک مفهوم نفس الامریه باشد، اما بنابر مسلک دوم امور اعتباریه متخذ و برگرفته از یک مفهوم نفس الامری هستند چون می­گوییم اعطاء حد شیء لشیء یعنی یک حدی وجود دارد که ما این حد را اعطا می­کنیم به یک چیز دیگر، بر اساس مناسبت­هایی که در آنجا وجود دارد.

تفاوت دوم:

قبل از بیان تفاوت دوم لازم است اشاره کنیم که حتی در بین قائلین به مسلک اول مثل محقق عراقی و محقق نائينی که هر دو در زمره مسلک اول هستند با این حال یک تفاوت هایی بین انظار اینها هم در بعضی از جزئیات وجود دارد و ما صرف نظر از آن جزئیات فی الجمله عرض می ­ کینم که طبق نظر قائلین به مسلک اول به واسطه اعتبار برای امور اعتباریه یک نحوه تقرر وثبوتی تحقق پیدا می­کند یعنی یک چیزی در عالم ایجاد می­شود وقتی مثلا اعتبار ملکیت فلان شخص برای فلان شیء می­شود اینجا بواسطه این اعتبار- حالا یا از راه انشا است یا اخبار که ابزارش فرق نمی کند و دارای اثر نیست- چیزی تحقق پیدا می­کند که قبلا در عالم نبوده، یک چیزی تحقق پیدا می­کندکه قبل از این نبود و البته آن چیز را نمی شود نشان داد و به آن اشاره کرد.

به عبارت ساده­تر اینکه به هر حال یک چیزی که قبلا نبوده، بود می­شود ولباس وجود وتحقق می­پوشد .منتهی در عالم اعتبار- که در اینجا تعبیرات مختلف است وبعضی میگویند عالم اعتبار یا خارج یا نفس الامر که آنرا بعدا عرض می­کنیم-. اما طبق مسلک دوم وراء این ادعا چیزی نیست یعنی اینطور نیست که با اعتبار معتبر یک چیزی در عالم ایجاد بشود چو ن اینجا صرف ادعا است، ادعاء محض است و یک حقیقت ادعائیه است اینجا حد یک چیز را در چیز دیگر قرار می دهیم و ادعا می­کنیم که این هم یک مصداق و موردی از مصادیق.آن امر است -حال با توسعه­ای که ممکن است در مفهوم نفس الامری بدهیم.

خلاصه:

پس دو فرق اساسی بین این دو مسلک وجود دارد که یکی این جهت بود که این مفاهیم یعنی امور اعتباریه در نفس الامر و در واقع یک مفهومی، یک شیء نفس الامری به عنوان پشتیبان این امور هست یا نیست؟ و دوم این که آیا بواسطه اعتبار چیزی در خارج ایجاد می­شود یا نمی­شو؟د این دو مسلک رئیسی و اساسی در مورد اعتباریات وجود دارد. البته در این دو مسلک عرض کردیم اختلاف تعابیر و انظار وجود دارد و همه حرفها یکسان نیست، اختلافات جزئی بین این دو هست اگر بخواهیم کسانی را از گروه اول نام ببریم محقق نائینی، محقق عراقی و از گروه دوم محقق اصفهانی و علامه طباطبائی و البته بعضی از حرفهای دیگر هم اینجا هست که شبیه یکی از این دو مسلک است و ملحق به آنها می­شود و البته تفاوتهایی هم با آنها دارد.

بررسی فرمایشات قائلین به این دو مسلک:

قبل از اینکه بررسی کنیم واقعا از این دو مسلک کدام­یک صحیح­تر است و درست­تر است بد نیست به کلمات اعیانی که این دو مسلک را اختیار کرده اند اشاره کنیم ؛ حرفهای مرحوم محقق نائینی و محقق عراقی از یک طرف و سخنان مرحوم محقق اصفهانی و علامه از طرف دیگر را باید بررسی کنیم.

اساس فرمایش محقق اصفهانی و علامه طباطبائی:

ریشه و اساس حرفهای محقق اصفهانی و علامه طباطبائی همان حرفی است که سکاکی در باب استعاره گفته است. ایشان می­گوید وقتی که می­گوییم «زید اسد» نمی­خواهیم اسد را در معنای رجل شجاع بکار بیریم و نمی­خواهیم بگوییم اسد اینجا در رجل شجاع استعمال شده اگر مراد از اسد رجل شجاع باشد خوب اینکه لطفی ندارد و شما به جای اینکه بگویید زید اسد بگوید زید رجل شجاع، اگر این باشدکه لطفی ندارد، شما نمی­خواهید با زید اسد بگویید زید مرد شجاعی است، بلکه می­خواهید بگوید زید شیر است منتهی به ادعا اینکه اسد علاوه بر مصداق حقیقی­اش که آن حیوان واقعی در جنگل یک مصداق ادعایی هم دارد یعنی ادعا می­کنیم یکی از مصادیق آن اسد این زید است یعنی توسعه ای در معنای اسد می­دهیم، علاوه بر مصادیق حقیقی آن حیوان یک مصداق هم برای او درست می کنیم که این می­شود مصداق ادعایی، اینجاست که استعاره و مجاز- البته ایشان فقط در باب استعاره می­گوییند- لطف پیدا می­کند، لطافت استعاره در همین است. که البته بعد مرحوم صاحب وقایۀ الاذهان استاد امام(ره) و به تبعشان مرحوم امام آمده اند این را از استعاره فراتر برده­اند و در همه مجازه ا قائل شده­اند و حرف درستی هم هست. لطافت مجاز هم همین است که شما وقتی می­گویید زید اسد نمی­خواهید بگوید زید رجل شجاع است، نمی­خواهید بگوید زید مرد شجاعی است؛ اگر این باشد بین دو جمله زید اسد و زید رجل شجاع هیچ فرقی نمی­کند، چه فرقی دارد بگوید زید اسد -که اسد در اینجا به قرینه منظور رجل شجاع است- یا بگویید زید رجل شجاع،چه فرقی می­کند. باید استعاره و مجاز را اینطور معنا کرد که نمی­خواهیم بگوییم زید رجل شجاع است بلکه می­خواهیم بگوییم زید شیر است، اینجا است که هیبت و وقار این شخص در ذهن مخاطب اثر می­گذارد. زید شیر است منتهی نه آن حیوان مفترس -که آن مصداق حقیقی شیر است- شیر یک مصادیق ادعایی دیگری هم دارد که یکی از آنها این زید است. اینجا است که استعاره ومجاز لطافت پیدا می­کند. اساس این سخن در باب استعاره مربوط به مرحوم سکاکی است که بعدا توسعه پیدا کرده و در سایر مجازات بکار رفته و ریشه این اعتبار هم که اینجا مطرح شده با تفاوتی­هایی که- البته بین نظرمرحوم علامه و نظر محقق اصفهانی هست- همان سخن درست است.

فرمایش محقق نائینی:

به هر حال ما باید ببینیم که کلام بزرگان در این رابطه چیست و بعد به داوری در باره این دو مسلک بنشینیم و ببینیم که حقیقت اعتبار مطابق کدام یک از این دو مسلک است. مرحوم محقق نائینی از کسانی است که نظرش به مسلک اول است. ایشان امور این عالم را به سه دسته تقسیم می­کند.

دسته اول: بعضی از امور، امور حقیقیه هستند؛ اینها اموری هستند که در عالم تحقق دارند، اعم از اینکه این موجودات، مجرد باشند یا مادی، بالاخره یک وجود و تحققی دارند و این امور به عنوان امور حقیقیه شناخته می­شوند.

دسته دوم: در مقابل اینها اموری داریم به نام امور اعتباریه، امور اعتبایه اموری هستند که تقرر و وجود آنها در عالم اعتبار است، لذا ثبات و تقررشان به دست معتبر است و معتبر است که اینها را ایجاد می­کند و اینها در عالم اعتبار متاصل و اصیل­ می­باشند یعنی منشا اثر هستند به یک معنا در عالم اعتبار؛ همانطور که امور حقیقیه در عالم اعیان متاصل اند، اینها در عالم اعتبار اصیل هستند منتهی تاصل امور اعتباریه به اعتبار است و تاصل موجودات حقیقی و امور حقیقیه به امور تکوینیه است. این بیانی است که ایشان در امور اعتباریه دارند، در ادامه فرمایش­شان می­گویند امور اعتباریه در خارج تحقق دارند بر خلاف امور انتزاعیه، که اینها هیچ تحققی در خارج ندارند و تنها تحققی که برای انتزاعیات تصور می­شود، برای منشا انتزاع اینها است. در ادامه ایشان یک مطلبی را ذکر می­کند که این مطلب به نظر می­رسد که با مبنای خود ایشان سازگار نباشد – بررسی اصل فرمایش ایشان و نظر ایشان در آینده خواهد آمد- اما یک قسمتی در ذیل کلامشان دارند که گفته­اند: بعضی از امور اعتباریه از مراتب بعضی از امور حقیقه­اند. البته به صورت بل یمکن ان یقال گفته؛ که تعبیر ایشان این است: «بل یمکن ان یقال ان الملکیۀ الاعتباریه من سنخ الملکیۀ الحقیقه» امکان دارد که بگوییم ملکیت اعتباریه از سنخ ملکیت حقیقیه است. دلیلی هم که ذکر می­کنند این است که حقیقت ملکیت عبارت است از احاطه و واجدیت و سلطنت بر یک چیز، این احاطه و واجدیت دارای یک مراتبی است. اعلا مراتب احاطه و واجدیت مربوط به خداوند است که خداوند یک احاطه و واجدیتی نسبت به آسمان و زمین و ما فیهما دارد، بعد می­رسد به پایین­ترین مرتبه که مراتب ملکیت اعتباریه است؛ یعنی ملکیت اعتباریه اضعف مراتب ملکیت است ولی از مراتب ملکیت حقیقیه به شمار می­رود. [۱]

این فرمایش مرحوم محقق نائینی- که عرض کردم صرف نظر از صحت اساس فرمایش ایشان و مسلک ایشان در باب اعتباریات -که بعدا توضیح­اش خواهد آمد و بررسی می­کنیم- خودش محل اشکال است . اینکه ما بگوییم ملکیت اعتباریه از مراتب ملکیت حقیقیه است صحیح نیست. ایشان خودشان بین امور اعتباریه و امور حقیقیه از نظر ماهیت وآثار فرق گذاشته­اند و فرقهای مهمی هم گذاشته­اند ولی چطور می­شود دو چیزی که هم از حیث ماهیت و هم از حیث آثار مختلف­اند، بتواند یکی از مراتب دیگری محسوب بشود، این یک اشکال روشنی است که درکلام محقق نائینی وجود دارد.علی ای حال صرف نظر از این اشکال اصل فرمایش مرحوم نائینی را بعد بررسی می­کنیم.

دسته سوم: در ادامه ایشان به بیان امور انتزاعیه می­پردازند که گاهی از اوقات یک شی نه تقرر در عالم اعتبار دارد و نه تحقق در عالم عین بلکه یک وجودی دارد که در حقیقت به انتزاع از منشا انتزاع است. بنفسه تقرری ندارد، بنفسه وجودی ندارد ولی منشا انتزاعی دارد که آن تقرر و تحقق دارد ولی خودش هیچ تقرری ندارد. حالا آن منشا انتزاع خودش می­تواند از امور حقیقه باشد و می­تواند از امور اعتباریه باشد.

مثالی که برای امر انتزاعی می­زنند که منشا انتزاع یک امر حقیقی است، مساله علیت و معلولیت است می­گوید شما در خارج علت و معلول دارید و یک چیزی خارجا علت شیء دیگر است، سبب تکوینی شی دیگر است، از ملاحظه نسبت این دو شی یک مفهومی را انتزاع می­کنید به نام مفهوم علیت، پس علیت یک مفهوم انتزاعی است. که منشا انتزاع آن امور واقعیه­اند یعنی دو شیء که یکی علت است و دیگری معلول.

و گاهی منشا انتزاع یک امر اعتباری است: مثل سببیت که منتزع است از عقد، عقدی که سبب قرار داده شده برای یک اثری؛ مثلا عقد بیع سبب قرار داده شد برای ملکیت و جواز تصرف. در کجا این عقد سبب ملکیت محسوب شده؟ در عالم اعتبار. اینطوری اعتبار شده که عقد سبب ملکیت باشد. شما از این امر اعتباری و اثرش انتزاع می­کنید مفهوم سببیت را، اینجا منشا انتزاع یک امر اعتباری است.

به هر حال در مورد امور انتزاعیه مرحوم محقق نائینی می فرماید: اینها هیچ ما بازاء ندارند و می فرماید لیس لها مابازاء فی الخارج در حالی که در امور اعتباریه می گفتند اینها در خارج تقرر دارند، حالا این انتزاع می خواهد از مقام ذات باشد یا از قیام یکی از مقولات تسعه به محل خودش که مثال اولی همان علیت و امکان وجوب است و مثال برا ی دومی فوقیت و تحتیت و امثال ذلک است. به هر حال ایشان با این بیان بین امور انتزاعیه و امور اعتباریه فرق گذاشته اند.

در اینکه محقق نائینی از قائلین به مسلک اول است تردیدی نیست، البته بعضی از کسانی هم که قائل به مسلک اول هستند به محقق نائینی در بعضی از نقاط کلامشان اشکال کرده­اند از جمله همین مطلب که ایشان گفته اند که امور اعتباریه در خارج تحقق دارند. بعضی اشکال کرده­اند این یعنی چه که شما می­گویید امر اعتباری چیزی است که در خارج تحقق دارد؟ معنای اینکه در خارج تحقق دارند یعنی چه؟ و این فرقی که ایشان بین امور اعتباریه و امور انتزاعیه گذاشته اند فرق درستی نیست -به هر حال اشکالی که به بعضی از نقاط کلام ایشان دارند به این معنا نیست که خواسته باشند اصل مسلک ایشان را اشکال کنند بلکه به تعابیر و تفنناتی که در کلام ایشان هست اشکال دارند .

در جلسه آینده مسلک و فرمایش ایشان را بررسی می­کنیم و بعد مسلک دوم و قائلین به این مسلک را بیان کنیم .


[۱] . فوائد الاصول، ج۴/۳۸۱