جلسه چهاردهم
حقیقت حکم شرعی
28/۰۷/۱۳۸۸
مقدمه:
عرض كرديم كه دو ديدگاه مهم وجود دارد و باید بگوییم که منظور از حقيقت حكم شرعي؛ تعريف یا آنچه كه در معرفي حكم شرعي گفته مي شود، نيست. ما مي خواهيم ابتدا قبل اينكه آن حقيقت را در قالب الفاظ بياوريم و معرفي كنيم جنس حكم شرعي را بشناسيم و ببینیم حكم شرعي روحش چيست؟ اين كه گفتيم دو ديدگاه اصلي در رابطه با حقيقت و جنس حكم شرعي وجود دارد، منظور اين است كه طبق يك ديدگاه حكم شرعي روحش جعل و انشا و اعتبار است حال با تفاوت هايی كه در تعبیر وجود دارد. ديدگاه دوم اين است كه روح حكم شرعي جعل و انشا نيست و غير از مساله جعل و انشا و اعتبار است. که خود این دیدگاه به چند قول تقسیم می شود، یک عده مي گويند روح حكم شرعي عبارت ازمصلحت و مفسده است. بعضي قائلند كه روح حكم شرعي عبارت از حب و بغض است. برخی مي گويند حقيقت حكم شرعي عبارت است از اراده و كراهت. دسته اول مي گويند خود مصلحت و مفسدهاي كه در افعال بندگان وجود دارد یا علم به آن حكم شرعي نام دارد. دسته دوم قائلند خود حب و بغض قائم به نفس مولي و اين كه نسبت به چيزي حب دارد و دوست دارد و یا از چيزي خوشش نمي آيد و بغض دارد، خود اين حب و بغض عبارت است از حكم شرعي و قائلین به قول سوم ميگويند اراده و كراهتی كه در نفس مولا وجود دارد عبارت است از حكم .
اينها بايد معلوم شود كه اولا منظور از حب و بغض چيست؟ و بعد بررسي كنيم كه آیا ميتوانيم به آن حب و بغضي كه در نفس مولي است حکم بگوییم؟
بعضيها گفتهاند اين حب و بغض خودش حكم نيست بلکه اگر اين حب و بغض ابراز بشود، یعنی حب و بغض مبرزه، اين عبارت است از حكم. به هر حال بعضيها قائلاند كه اراده و كراهت عبارت است از حكم و در اینجا باید فرق اراده و كراهت با حب و بغض را بیان کنیم.
به هر حال ديدگاههاي مختلفي در رابطه با حقيقت حكم وجود دارد و روح حكم را عده اي از جنس جعل و اعتبار و تشريع مي دانند(دیدگاه اول) و عده اي غير از اين فكر مي كنند(دیدگاه دوم)؛ كه اين دیدگاه دوم به اقوال مختلفي تقسيم شده است.
اما اگر بخواهيم عمليات حكم را صرف نظر از اينكه حكم روحش چيست تصوير بكنيم، مسلم است عمليات حكم به اصطلاح يك روندي دارد كه ممكن است هر كدام از ديدگاهها ناظر به يك جهت و یک حيث و يا يك قسمت از مقاطع عمليات حكم باشند. ممكن است به ذهن بيايد كه به هر حال وقتي كه مولايی مي خواهد حكم كند كه اين را بعدا تفصيلا عرض ميكنيم و الان اجمال آن را مي گويم بالاخره در آن افعال و اعمال بايد يك مفاسد و مصالحي باشد كه به جهت وجود اين مصالح و مفاسد مولي يك حب و بغض در او ايجاد شود و اراده به آن پيدا كند چون اراده غير از حب و بغض است از این جهت که اراده يك حب موكد و شوق موكد است وبعد بيايد اين را ابراز بكند و جعل بكند و يا به مكلفين ابلاغ بكند؛ بالاخره اين مراحل طي مي شود.
حالا واقعا حكم كدام يك از اين مراحل است؟ آیا حكم چنانچه بعضي ها گفتهاند عبارت است از وجود ملاك و مصلحت و مفسده يا حب و بغض است يا اراده و كراهت و يا حب و بغض مبرزه و يا اصلا جعل است و بايد ببينيم خود جعل چيست؟ و این ارادهاي كه گفتهاند يا كراهتي كه گفتهاند منظور اراده تكويني است يا اراده تشريعي؟
علي اي حال بحث هاي متعددي بايد مطرح شود تا ما بتوانيم مساله حكم و حقيقت حكم شرعي را بيان كنيم.
چند بحث در این رابطه در جلسات بعدي خواهيم داشت؛ كه مهم است. اما مبحثی كه عمده ترين و اولين از آنهاست عبارت است از تبيين حقيقت حکم شرعی و اینکه حكم شرعي چیست؟ بعد بحث تقسيمات حكم شرعي است، بعد مبادي حكم شرعي چیست؟ بحث از اينكه آيا آثاري كه براي حكم شرعي وجود دارد چه نوع آثاري است ؟ و بعضی مباحث دیگر.
اينها بحث هایي است كه در رابطه با حكم شرعي حتما بايد پيگيري بشود و با توجه به اينكه حكم شرعي در جاهای مختلفي مطرح شده و جاهاي مختلف هم به كار مي آيد؛ يعني اتخاذ مبنا در موردحقيقت حكم شرعي در بحث ها اثر مي گذارد؛ مثلا در بحث مقدمه واجب يا در بحث اقتضا، اينكه ما حقيقت حكم شرعي را چگونه تفسير بكنيم و اينكه روح حكم شرعي را چه بدانيم مسلما در اين جهت اثر خواهدگذاشت.
اما بعضي از اين ديدگاها تقريبا شايد پيروان قابل توجهي نداشته باشند و يا اساسا صرف يك احتمال باشد. مثلا در دیدگاه دوم که روح حکم را از مقوله جعل و تشریع نمیداند گفتیم اقوالی وجود دارد که يكي از ديدگاها كه در رابطه با حقيقت حكم شرعي وارد شده عبارت بود از اینکه حكم شرعي عبارت است: از علم به اشتمال افعال بر مصالح و مفاسد يعني يك ملاك و معیار در افعال وجود دارد و مصلحتها و مفاسدي وجود دارد که علم ما به اين مصالح ومفاسد، حكم شرعي است. اصلا مساله جعل و انشا در كار نيست. كاري به جعل ندارد؛ حال اين جعل و انشا در پي اراده و كراهت حاصل بشود يا در پي حب و بغض حاصل بشود، اصل علم به اشتمال اعمال بر مصالح و مفاسد را گفته اند كه عبارت است از حكم شرعي.
بررسی اجمالی مسئله مصلحت و مفسده
اين حرف، حرف باطلي است چون اگر بگويیم حكم شرعي عبارت است از اين كه علم به اشتمال بر مصالح و مفاسد پيدا بشود، يك تالي فاسدي دارد كه بعيد مي دانم كسي به آن ملتزم شود. تالي فاسدش اين است كه اگر ما به اين سخن ملتزم بشويم بايد بگويیم اوامر و نواهي وارد در كتاب و سنت همه اخبار از صلاح و فساد باشند. مثلا وقتي گفته مي شود اقيموا الصلاه « يا ايها الذين آمنوا اقيموا الصلاۀ وآتوا الزكاۀ » خوب اينجا مساله جعل نيست و طبق اين نظر بايد بگويیم اقيموا الصلاۀ و آتوا الزکاۀ و همه آنچه را كه به لسان امر ونهي و در مقام انشا و امر ونهي وارده شده است؛ اين ها همه اخبار است از وجود مصالح در افعال و مصلحتي در نماز و زكات بوده؛ مولي دارد با اين بيان اخبار مي كند از مصلحتي كه در صلاۀ و زكات است.
اين واقعش اين است كه امري خلاف وجدان است و خلاف ظاهر جملاتي كه جنبه انشا و امر و نهي دارد و نهی از محرمات از جمله خمر و …، که اينها را نمي توانيم بگويم اخبار است وگفتيم كه امر و نهي هيچ وقت نمي تواند به عنوان خبر واقع شود و اين فارغ از این است در شرع باشد يا جاي ديگر، به حسب قاعده امر و نهي ظهور در انشا دارد.
بله؛ گاهي ممكن است يك چيزي كه خبر است در مقام انشا بكار برود و يا بالعكس، اما نه به طور همیشگی و اینکه بگويیم تمام نواهي و اوامري كه در قرآن وجود دارد اصلا اينها انشا نيست و جعل نيست و فقط به ما اعلام ميكند چه اعمالي مصلحت دارد وچه اعمالي مفسده؟ اين لا يلتزم به هيچ منصفي و اينكه بندگان بدانند كه در اينجا مصلحت و مفسدهاي هست و صرف دانستن مصلحت و مفسده كه فايده اي ندارد و نمیشود گفت خداوند اين همه امر ونهي در لسان شريعت آورده فقط براي اینکه اعلام کند چه چيزهايی خوب و چه چيزهایي بد است.
اين ديدگاهي كه گفتيم (علم به اشتمال افعال بر مصالح و مفاسد )شايد هيچ قائلي نداشته باشد و صرف يك احتمال باشد که اين احتمال را مرحوم آقاي نائيني ذكر کرده و جواب دادهاند [۱] البته روي مبناي خودشان و اين اشكال در برخي از ديدگاههای ديگر هم ميآيد.
بررسی اجمالی مسئله کراهت و اراده
ديدگاه ديگري كه وجود دارد اين است كه کراهت و ارادهاي كه در مبدا اعلا پيدا مي شود يا در مبادي عاليه، اين اراده و كراهت حکم است، يعني خود اراده وكراهت در نفس مولي و در قلب مولي اين مي شود حكم.
خوب اينجا سخن در اين است كه آيا تحقق اراده و كراهت در نفس مولي امكان دارد يا ندارد؟ آيا اصلا امكان دارد در نفس خداوند اراده و كراهت پيدا شود؟
آقاي آخوند(ره) ميگويند اراده و كراهت در نفس مولي امكان ندارد محقق بشود و نمي تواند اراده و كراهت به نفس مولي قائم بشود. آخوند(ره) مي گويند: خداوند تبارك و تعالي اين را به قلب پيامبر و نفس نبي اعلام مي كند در قالب وحي يا در قالب الهام و اين اراده در نفس نبوي شكل مي گيرد. خداوند حقايق اعمال و افعال و اشياء اين عالم را، مصالح ومفاسد و حب و بغض را به هر بياني كه بگويیم مي آورد به قلب پيامبر اعلام يا الهام مي كند لکن بعد از اطلاع نفس پيامبر بر اين امور اين اراده و كراهت در نفس پيامبر شكل مي گيرد و ابلاغ مي شود، پس در يك مرحله اي قبل از اينكه ما بخواهيم مخاطب مستقيم باشيم و اخبار بشود از مصالح يا مفاسد يا حب و بغض، اينها به نفس نبوي به عنوان يك مبدأ بعد از مبدأ اعلي الهام میشود و اين اراده و كراهت در نفس او محقق میشود و او تشريع و امر ونهي میكند.
لذا آقاي آخوند حرفشان اين است كه قیام اراده و كراهت در مبدأ اعلي ممكن نيست و اين اراده و كراهت در بعضي از مبادي عاليه تحقق پيدا مي كند.
ما بحث هايی را خواهيم داشت كه بعد از آن، حقيقت حكم شرعي را مي توانيم معنا كنيم. به هر حال در این مقام مباحث مختلفی مطرح است، چند امر را بايد اينجا توضيح بدهيم اولا فرق اعتباريات و انتزاعيات چيست؟ اصلا اعتباريات چيست و انتزاعيات چيست چون بعضي ها آمده اند حكم شرعي را اينطور معنا كرده اند: «الاعتبار الشرعي الصادر من الله تبارك وتعالي»
البته بحث اعتباريات و انتزاعيات بحث بسيار مفصلي است و يك بحث فلسفي است اما اگر بخواهيد در اين رابطه اطلاعات بيشتري داشته باشيد كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم شهيد مطهري كتاب مفيدي است كه تفصيلا بحث كرده اند و مي توانيد به اين كتاب مراجعه كنيد.
علي اي حال ما اموري كه بايد اينجا دنبال كنيم بحث اعتباريات و انتزاعيات است، همچنين بحث انشاء و اخبار و اینکه اصلا انشاء و اخبار چيست؟ بحث اراده تكويني و اراده تشريعي، بحث قضاياي حقيقيه و قضاياي خارجيه. اينها بحث هاي مهمي است كه ما حتما بايد دنبال بكنيم كه اين چهار مساله باید مورد بررسي قرار بگيرد كه البته ممكن است مقداري طول بكشد اما مكررا گفتيم بحثهای مفیدی است و در جاهاي مختلف و پراكنده بحث شده و يكجا جمع كردن آنها هم كار مشكلي است ولی باید مطرح کرد.
بايد اراده و كراهت را بفهميم چيست؟ بحث قضاياي حقيقه و خارجيه، بحث اعتباريات و انتزاعيات، بحث انشاء و اخبار و مباني مختلفي كه در اينها هست، به عنوان امور مقدماتي بحث باید معلوم شود تا اينكه حقيقت حكم مشخص شود
دیدگاهها و مراتب چهارگانه حکم
اما اجمالا عرض كرديم كه يك ديدگاه اين است كه حكم شرعي عبارت است از علم به اشتمال احكام بر مصالح ومفاسد يا ممكن است كسي اين را بگويد كه حكم عبارت است از خود مصلحت و مفسده و خود ملاك، يعني حكم شرعي مساوي است با مصلحتي كه در افعال وجود دارد يا مفسده اي كه در افعال وجود دارد. عرض كرديم اين ديدگاه كه شبيه به ديدگاه اول هم هست قائلي كه قابل توجه باشد و بتوانيم از او نام ببريم سراغ نداريم و برخورد هم نكرديم، با توجه به فرمايش مرحوم آخوند در بيان مراتب حكم و مراحل حكم كه فرمودند كه مراحل حكم چهار تا است: مرحله اقتضا، مرحله انشاء و مرحله فعليت و مرحله تنجز( كه اين مراتب حكم را بعدا توضيح خواهيم داد). ممكن است اين احتمال از اين جا مطرح شده يعني اينكه مرحوم آخوند براي حكم چهار مرحله تصوير فرمودند: كه مرحله اولي آن عبارت است از مرحله اقتضا كه همان مرحله وجود مصالح و مفاسد در متعلقات حكم است؛ يعني وجود مصالح و مفاسد است كه اقتضاي حكم مي كند و يا انشاي حكم را به دنبال خواهد داشت. بعضي ها شايد به اين خاطر كه يكي از مراحل حكم مرحله اقتضا است، رفته اند سراغ سر منشا اصلي و گفته اند حکم آن وجود مصلحت و مفسده است که باعث شده به اصطلاح یکسری تکالیف بر عهده مکلفان بیاید.
کما اینکه بعضی ها سراغ مرحله انشا رفته اند و حکم را عبارت از آن مرحله انشا دانسته اند چنانچه عده ای حکم را مرحله فعلیت و تبلیغ دانسته و گفتهاند: حکم شرعی عبارت است از خطاب شارع که متعلق به افعال مکلفین است و حکم را عبارت است از خود خطاب دانستهاند و خطاب، مرحله تبلیغ و اعلان است. ما اگر کلمه خطاب را بیاوریم و بگوییخم حقیقت حکم شرعی عبارت است از خطاب، این دیگر شامل مرحله جعل وانشا نمی شود. این فقط مرحله تبلیغ و وصول و فعلیت را در بر می گیرد. ببینید هر کدام از این تعاریف لعل اشاره به یک جهت باشد. با توجه به اینکه مراتبی برای حکم ذکر شده که چهار مرتبه است (که امام (ره) می فرماید این چهار مرحله نیست بلکه دو مرحله است و حکم دو مرتبه بیشتر ندارد. و امام(ره) مراتب حکم را دو مرتبه می داند خلافا لآخوند(ره) که چهار مرتبه می دانند.) و تعریف مختلفی برای حکم شرعی پیدا شده است.
صرف نظر از اینکه مراتب حکم دو یا چهار تا است و اگر بگوییم دو تا؛آن دو تای دیگر به عنوان مقدمات حکم و آثار حکم خواهد بود نه حکم. علی ای حال لعل این دیگاه که حکم را از عبارت از مصلحت و مفسده می داند، این دیدگاه که حکم را مساوی با علم به اشتمال افعال بر مصالح و مفاسد می داند و یا خود مصلحت و مفسده را عبارت از حکم می داند گرچه حرف باطلی است و به تعبیر بعضی ها شاید خارج از اجماع مسلمین باشد- لعل به عنوان یک احتمال- با عنایت به این مراحلی که برای حکم ذکر شده، مطرح شده باشد و به آن مرحله اقتضا که مرحله اشتمال بر مصالح و مفاسده است بگوییم حقیقت حکم شرعی.
این قول اول از دیدگاه دوم بود که آنرا ابتدا مورد بررسی قرار دادیم چون بطلان آن ظاهر بود و در همینجا پرونده آن را می بندیم و علت اینکه این دیدگاه را اول ذکر کردیم قبل از آن که مقدمات مهمه را بیان کنیم همین جهت بود که این دیدگاه تحت المقوله است و بطلان آن واضح است و غیر قابل پذیرش است ومتوقف و متفرع بر آن مقدمات و بحث ها نیست.
اما اینکه ما حکم را و حقیقت حکم را عبارت از یک جعل واعتبار و انشا بدانیم یا عبارت از خطاب و تبلیغ و وصول به مکلف بدانیم یا مرحله ای قبل از جعل و انشا باشد و حب و بغض و اراده و کراهت بدانیم، مسئلهای است که باید مورد رسیدگی قرار گیرد باز اگر بگوییم که حقیقت حکم عبارت از حب و بغض است یا بگوییم اراده وکراهت، درست است که در یک مرحله ای قبل از جعل و انشا است و به آن حالت محققه در نفس مولی می گویم حکم ، که یا حب و بغض یا اراده و کراهت است اما غیر از مصلحت و مفسده است و یک پله از مرحله ملاک و مصلحت و مفسده جلوتر است لذا ما همین اول پروندهاش را مختومه می کنیم و دیگر با این دیدگاه کاری نداریم که حکم عبارت از علم به اشتمال بر مصالح و مفاسد است.
پس به طور کلی این دیدگاهها و اقوال در چارچوب مراحل و مراتب حکم قابل تصویر است که یک کسی از سر منشا شروع کرده و می گوید حکم همان وجود مصلحت و مفسده در افعال است، یکی یک پله می آید جلوتر می گوید نه آن حکم نیست بلکه حکم آن حب و بغضی است که در نفس مولی ایجاد می شود. دیگری کمی جلوتر
میآید و اراده و کراهت را حکم میداند چون اراده و کراهت غیر از حب وبغض است. دیگری یک پله جلوتر می آید می گوید نه این اراده و کراهت هم حکم نیست و اینها همه مقدمات هستند ولی آن جعل و انشا حکم است و کس دیگر یک پله جلوتر می آید و می گوید این جعل و انشا حکم نیست بلکه حکم وصول آن انشاء و جعل به ما است.
ما یک روندی را شاهد هستیم؛ منتها اسم کدامیک از اینها را حکم بگذاریم از آن نقطه شروع تا این نقطه پایان که به ما می رسد این باید معلوم شود و اینها اختلافاتی است که بین محققین ما وجود دارد ولی ما ما ابتدا آن قول اول را که یک قول ظاهر البطلانی است و لا قائل به آن قول، پرونده اش را می بندیم. حال ببینیم که کدامیک از آن اقوال و احتمالات بعدی حب و بغض، اراده و کراهت، جعل و انشاء، مرحله وصول و فعلیت عبارت از حکم است.
این متوقف بر ذکر یک مقدمات نافع و مفید است که هر چند طولانی است اما باید ذکر شود تا به نتیجه مطلوب برسیم و حقیقت حکم شرعی را توصیف کنیم.
نظرات