جلسه شصت و نهم – مقصد سوم: مفاهیم – مقدمه دوم: آیا مفهوم از صفات مدلول است یا دلالت؟ – مقدمه سوم: آیا نزاع در باب مفهوم صغروی است یا کبروی؟

جلسه ۶۹ – PDF

جلسه شصت و نهم

مقصد سوم: مفاهیم – مقدمه دوم: آیا مفهوم از صفات مدلول است یا دلالت؟ – مقدمه سوم: آیا نزاع در باب مفهوم صغروی است یا کبروی؟

۱۳۹۹/۱۱/۰۵

عرض کردیم قبل از ورود به بحث از مفاهیمی که باید در مورد آنها بحث شود مقدماتی را باید متعرض شویم.

مقدمه اول در مورد تعریف مفهوم بود که دیروز بیان شد

مقدمه دوم (آیا مفهوم از صفات مدلول است یا از صفات دلالت؟)

محقق خراسانی معتقد است اگر مفهوم را وصف برای مدلول بدانیم اشبه است و اگر کسی آن را وصف برای دلالت بداند، وصف به حال متعلق موصوف است و لذا مجاز و به نوعی مسامحه محسوب می‎شود. زیرا مربوط به خود موصوف نیست بلکه وصفی است که حال متعلق موصوف است.

می‎خواهیم ببینیم این سخن درست است یا خیر؟ (هرچند بر این بحث ثمره عملی مترتب نمی‎شود لکن از نظر علمی مفید فایده است.) برای اینکه  این مسئله بیشتر روشن شود، لازم است اشاره‎ای به اختلاف بین قدما و متأخرین درباره نحوه دلالت مفهوم  مخصوصا جمله شرطیه بکنیم. کسانی که قائل به وجود مفهوم هستند، بینشان اختلاف است که چگونه مفهوم استفاده می‎شود، کسانی که قائل به وجود مفهوم نیستند، بحثی ندارند، اما قائلین به مفهوم در کیفیت استفاده مهفوم اختلاف دارند؛ حال این را در مورد جمله شرطیه که شاید مهمترین مفهوم است عرض می‎کنیم.

۱.مبنای قدما

به نظر قدما علت اینکه ما از جمله‏ای که در آن شرطی ذکر شده است مفهوم استفاده می‎کنیم این است که وقتی کسی مثل مولا  در مقام امر و انشای حکم، شرطی را در کنار حکم خودش بیان می‏کند، عقل از آن استفاده می‏کند که این شرط مدخلیت در حکم دارد، عقل بین این شرط و حکم معلق بر آن ارتباط می‏بیند و نتیجه می‏گیرد که این شرط در  ثبوت حکم مدخلیت دارد. وقتی گفته می‏شود «ان جائک زید فاکرمه» در حالیکه گوینده مختار، عاقل، متوجه است، معلوم می‎شود برای مجئ زید مدخلیتی در ثبوت حکم و وجوب اکرام او قائل بوده، زیرا این متکلم عاقل، مختار و متوجه، می‏توانست اکرام زید را واجب کند و آن را معلق بر مجئ   او نکند. لذا عقل وقتی این جمله و این کلام را از گوینده عاقل، مختار و متوجه می‎شنود، می‎گوید: حتما حکم معلق بر این شرط است و اگر این شرط دخالتی در حکم نداشت، چرا اساسا این  گوینده آن را بیان کرده است. لذا می‎گویند: از این نتیجه می‎گیریم که اگر زید نیاید اکرام او واجب نیست، «ان لم یجئک زید فلایجب اکرامه».

۲.مبنای متأخرین

متأخرین قائلند مفهوم  از راه  علیت  منحصره استفاده می‎شود. قائلین به مفهوم در بین متأخرین نیز در نحوه  استفاده علیت منحصره  اختلاف دارند:

بعضی از آنها معتقدند ادات شرط دلالت بر علیت منحصره می‎کند، یعنی اساسا وضع ادات شرط برای همین معنا است، ادات شرط وضع شدند برای دلالت بر علیت منحصره.

بعضی معتقدند علیت منحصره از راه اطلاق ادات شرط یا جمله شرطیه استفاده می‏شود.

این مباحث در آینده مطرح خواهد شد، اما آنچه الان مورد نظر است، این است که متأخرین معتقدند استفاده مفهوم از این راه است نه حکم عقل، حال می‏تواند از راه وضع باشد، از راه اطلاق باشد، و نظائر آنها.

حال می‏خواهیم ببینیم بر مبنای قدماء و بر مبنای متأخرین مفهوم،  وصف مدلول است یا وصف دلالت؟

بنابر مبنای قدماء

بر طبق مبنای قدما مفهوم اساسا نه وصف مدلول است و نه وصف دلالت. زیرا به نظر آنها مفهوم اساسا یک حکم عقلی است، یعنی عقل در مواجهه با قضیه شرطیه می‏گوید: چون گوینده شخص عاقل، مختار متوجه است و در عین حال حکم را معلق بر شرطی کرده، این حاکی از آن است که این شرط در ثبوت حکم دخالت دارد، به نحوی که اگر این شرط نباشد حکم نیز ثابت نیست. لذا استفاده مفهوم  بر اساس حکم عقل است و اگر پای عقل به میان آمد، دیگر هیچ ارتباطی با دلالت و مدلول پیدا نمی‏کند. لذا بر مبنای قدما به کلی این مسئله بلا وجه و بلا موضوع است.

بنابر مبنای متأخرین

خود محقق خراسانی جزء این دسته است. اگر ما گفتیم مفهوم از طریق علیت منحصره استفاده می‏شود به این معنا که چون واضع ادات شرط را برای این معنا (یعنی علیت منحصره) وضع کرده، آنگاه باید بگوییم مفهوم یک وصفی است برای مدلول، منتهی ما یک جمله منطوقیه داریم که مدلول مطابقی و تضمنی و التزامی هم دارد، حال اگر گفتیم مفهوم عبارت است از همان مدلول التزامی جمله منطوقیه، در این صورت قهرا باید بگوییم: این وصف برای مدلول است، وقتی می‏گوییم مفهوم عبارت است از مدلول التزامی قضیه منطوقیه، این روشن می‏کند که وصف برای مدلول التزامی است. اگر گفتیم وصف برای مدلول التزامی است، قهرا می‏توانیم بگوییم وصف برای دلالت هم می‎باشد، جایی که بشود مفهوم را وصف برای مدلول قرار داد، از جهت دیگر می‏توانیم آن را وصف برای دلالت نیز قرار دهیم.

اگر گفته شود قضیه منطوقیه آن است که دلالت مطابقه و تضمن دارد، مفهوم هم آن است که مثلا از راه دلالت التزامی استفاده می‏شود. در دلالت مطابقی ما یک «دال» داریم و یک «مدلول» داریم و یک «دلالت». «دال» همان الفاظ هستند که معنای خودشان را می‏رسانند. «مدلول» خود آن معنا است که ازآن الفاظ استفاه می‏شود. «دلالت» هم یعنی همان نقشی که الفاظ برای راهنمایی به سوی معانی دارند. اگر ما در مورد یک لفظی (فارغ از این بحث مفهوم) گفتیم به دلالت مطابقی بر این معنا دلالت می‎کند، لفظ انسان به دلالت مطابقی دلالت می‏کند بر حیوان ناطق، می‏توانیم بگوییم دلالت انسان بر حیوان ناطق دلالت مطابقی است، در عین حال می‏توانیم بگوییم: حیوان ناطق مدلول مطابقی یا معنای مطابقی انسان است. هم چنین می‏توانیم بگوییم انسان دال بالدلالة المطابقیة علی الحیوان الناطق، بسته به این است که ما از کدام منظر به این لفظ و معنا نگاه کنیم، در دلالت تضمن و التزام هم همینطور است (عرض کردم این را فارغ از بحث مفهوم بررسی می‏کنیم و بعد می‏آییم در بحث مفهوم تطبیق می‎کنیم) مثلا گفته می‏شود عدد چهار به دلالت التزامی دلالت بر زوجیت می‏کند. پس اینجا می‎توانیم بگوییم زوجیت مدلول التزامی عدد چهار است و می‏توانیم بگوییم اربعه و عدد چهار به دلالت التزامی دلالت بر زوجیت می‏کند. اگر نظر به آن نحوه راهنمایی باشد می‏گوییم این عدد چهار است که ما را دلالت می‏کند، اگر به زوجیت نگاه کنیم می‏گوییم این مدلول آن است، خود عدد چهار هم می‏شود «دال».

پس در دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی به طور کلی می‏توانیم تارة از ناحیه خود «دلالت» آن را متصف کنیم به مطابقی بودن، اخری خود «دال» را به مطابقی بودن متصف کنیم و ثالتا «مدلول» را به مطابقی بودن متصف کنیم، همچنان که در تضمن و التزام این چنین است. یک وقت می‏گوییم این دالٌ، بالدلالة الالتزامیة، این دال بر معنای التزامی است، یک وقت می‏گوییم: این دلالت اساسا دلالت التزامی است، یک وقت می‎گوییم خود مدلول التزامی است، یعنی التزامی بودن و تضمنی بودن و مطابقی بودن می‎تواند موصوفش هم دال باشد، هم مدلول باشد و هم دلالت.

حال این را در مفهوم پیاده می‎کنیم. اگر گفتیم مفهوم عبارت است از مدلول التزامی قضیه، یعنی مثلا معتقد شویم قضیه شرطیه دلالت می‎کند بر علیت انحصاری شرط برای ثبوت حکم، یعنی تنها در فرض این شرط این حکم ثابت می‏شود، حکم منحصر در این  شرط شده است، حال این علیت منحصره را چه از راه وضع استفاده کنیم و چه از راه اطلاق، فرق نمی‎کند مهم این است که وقتی گفته می‏شود «ان جائک زید فاکرمه» این یک مدلول التزامی دارد که عبارت است از«ان لم یجئک زید فلایجب اکرامه»، «ان لم یجئک زید فلایجب اکرامه» که به عنوان مفهوم شناخته می‏شود و معنایش همان مدلول التزامی آن قضیه منطوقیه است، آیا نمی‏تواند وصف برای دال باشد، نمی‏تواند وصف برای مدلول باشد، نمی‏تواند وصف برای دلالت باشد؟

تارة می‏گوییم» جمله «ان جائک زید فاکرمه» بالدلالة الالتزامیة تدل علی المفهوم، این می‏شود وصف برای دلالت، یک وقت هم می‎گوییم: «ان لم یجئک زید، فلا یجب اکرامه» مدلول التزامی منطوق است، یعنی این مفهوم آن  منطوق است. اگر این را مهفوم آن قضیه دانستیم معنایش این است که مفهوم می‏توان وصف برای مدلول باشد. چناچه می‏تواند وصف برای خود دال باشد، ما می‏گوییم: آن جمله دال علی المفهوم. اگر گفتیم در مدلول (فارغ از مفهوم) در هر کلمه‏ای، در هر لفظی که یک معنای تضمنی، التزامی و مطابقی دارد، فارغ از جمله و قضیه، در مفردات خود مطابقی بودن، تضمنی بودن، می‏تواند وصف برای «دال»، وصف برای «دلالت» و وصف برای «مدلول» باشد؛ در مورد مفهوم هم می‏توانیم این را بگوییم، زیرا مفهوم طبق بعضی از تعاریف همان مدلول التزامی است. لذا اگر مدلول التزامی در مفردات این قابلیت را داشته باشد، مثل مدلول التزامی و تضمنی، در مورد مفهوم هم می‏توانیم بگوییم. البته روشن است این فقط بنابر اینکه ما برای مفهوم معنای مدلول التزامی قائل باشیم شاید خیلی واضح باشد و قابل قبول باشد.

لذا اینکه محقق خراسانی می‏فرماید: مفهوم وصف برای مدلول است و نه وصف برای دلالت و اگر کسی بگوید این وصف برای دلالت است، وصف به حال متعلق موصوف است و تجوز است این حرف درست نیست ما عرضمان این است که این سخن محقق خراسانی تمام نیست. همانطور که یک لفظ مفرد که دارای اقسام سه گانه دلالت است و این دلالاتش به اعتبارات مختلف متصف شود به اوصافی می‏توانیم بگوییم دلالت مطابقی داریم، دلالت التزامی داریم، دلالت تضمنی و کذلک در مورد مدلول و دال؛ در باب مفهوم نیز می‏توانیم چنین سخنی را مطرح کنیم. لذا این سخن محقق خراسانی محل اشکال است.

مقدمه سوم (آیا نزاع در باب مفهوم صغروی است یا کبروی؟)

قبل از اینکه به این سؤال پاسخ دهیم خود این سؤال را باید تفسیر کنیم. معنای صغروی یا کبروی بودن نزاع چیست؟ در باب مفهوم اختلافی بین بزرگان وجود دارد، عده‎ای مفهوم را می‎پذیرند و عده‏ای آن را منکر می‏شوند، این نزاع در چیست؟ اصلا اینجا معنای نزاع صغروی و نزاع کبروی چیست؟ اول باید این معلوم شود تا برویم به سراغ پاسخ آن.

به طور کلی در مسائلی که در علم اصول مطرح می‎شود نزاع، نزاع کبروی است. منظور از نزاع کبروی این است که بحث می‏کنیم مثلا از اینکه آیا خبر متواتر حجت است؟ قطع حجت است یا خیر؟ اجماع حجت است یا خیر؟ خبر واحد حجیت دارد یا خیر؟ یعنی در علم اصول بحث می‏کنیم از حجیت این امور؛ بحث اصلی و مقصد اصلی در علم اصول این است، حجیت این امور را مورد بحث قرار می‏دهیم. اما در مورد مفهوم مسئله متفاوت است. مثلا در جمله شرطیه می‎گوییم:«ان جائک زید فاکرمه» می‏گوییم: مفهومش این است که «ان لم یجئک زید فلایجب اکرامه».

اینجا نزاع صغروی به این معنا است که آیا این قضیه شرطیه منطوقیه اصولا مفهومی دارد یا خیر؟ بحث در اصل وجود مفهوم است. اینکه آیا اساسا جمله‎ای با این ترتیب که «ان لم یجئک زید فلا یجب اکرامه» از آن قضیه استفاده می‎شود یا خیر؟ به عبارت دیگر در این قضایا یک قضیه داریم یا دو قضیه؟ یک قضیه یعنی همین منطوق؛ دو قضیه یعنی اینکه علاوه بر منطوق یک قضیه‏ای هم داریم به نام مفهوم.

نزاع کبروی معنایش این است که آیا این قضیه دوم حجت است یا خیر؟ اگر بحث می‏کنیم از حجیت خبر واحد معنایش این است که اصل وجود خبر واحد دیگر محل بحث نیست، فقط می‏خواهیم ببینیم خبر واحد حجیت دارد یا خیر؟ این می‏شود بحث کبروی، اینجا هم اگر بحث کنیم آیا این مفهوم حجیت دارد یا خیر؟ این می شود نزاع کبروی، اما اگر در اصل وجود مفهوم بحث کنیم این می‏شود نزاع صغروی. اصلا چنین قضیه ای در کنار آن قضیه منطوقیه می‏باشد یا خیر؟ از اصل وجودش بحث می‎شود.

پس اینکه سؤال شد نزاع در باب مفهوم نزاع کبروی است یا صغروی؟ منظور این است که آیا نزاع در اصل وجود مفهوم است یا در حجیت مفهوم؟ وقتی می‏گوییم نزاع صغروی است معنایش این است که در اصل وجود مفهوم نزاع است. عده ای می‏گویند: مفهوم وجود دارد و عده‏ای می‏گویند مفهوم نیست و چنین قضیه‏ای وجود ندارد. وقتی می‏گوییم نزاع کبروی است معنایش این است که چنین قضیه‏ای وجود دارد منتهی اختلاف و بحث در حجیت و اعتبارش است آیا می‏شود چنین قضیه‏ای را معتبر دانست یا خیر؟

پس در درجه اول باید این معنا روشن شود که منظور از نزاع صغروی و کبروی چیست؟ که معلوم شد.

اینکه ما بحث می‏کنیم نزاع در باب مفاهیم نزاع کبروی است یا صغروی در یک جمله این است که آیا نزاع در باب مفاهیم نزاع در اصل وجود مفهوم است یا نزاع در حجیت و اعتبار مفهوم؟

اگر بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم قهرا باید این مسئله بنابر مبنای متأخرین و بنابر مبنای قدما بررسی کنیم.

بر مبنای قدما

طبق مبنای قدما که مفهوم از راه عقل استفاده می‏شود و کاری به وضع ادات شرط و اطلاق جمله شرطیه و علیت منحصره ندارد، نزاع صغروی است. وقتی قدما قائلند عقل در مواجهه با قضیه «ان جائک زید فاکرمه» با توجه به اینکه گوینده عاقل، مختار، متوجه است، در می‎یابد که از نظر این گوینده حکم معلق بر این شرط است، لذا اگر شرط نباشد به نظر عقل حکم ثابت نیست. یعنی می‏خواهند بگویند: چنین قضیه‏ای وجود دارد. از قدما کسانی که معتقد به مفهوم می‏باشند منظورشان این است که این قضیه وجود دارد و عقل چنین قضیه‎ای را استفاده می‎کند ولی منکرین منظورشان این است که چنین قضیه ای وجود ندارد و عقل چنین حکمی را استفاده نمی‏کند.

پس بنابر مبنای قدما نزاع صغروی است، یعنی در اصل وجود مفهوم بحث است. منکرین این مفهوم را انکار می‏کنند، به این معنا که می‏گویند عقل چنین حکمی ندارد. قائلین به مفهوم معتقدند که چنین قضیه‏ای وجود دارد و عقل این قضیه را استفاده می‏کند.

پس نزاع طبق مبنای قدما نزاع صغروی است.

اینکه منکرین از قدما چگونه ادعا می‏کنند که از این جمله چنین حکمی را عقل استفاده نمی‏کند در جای خودش باید بحث شود و ما وارد آن نمیشویم که استدلال منکرین و ادله منکرین یا ادله مثبتین را بخواهیم بیان کنیم. آن در جای خودش در مفهوم شرط بحث می‏شود، اما اصل نزاع آنها در وجود یا عدم وجود مفهوم است که گفتیم نزاع در وجود یا عدم وجود مفهوم یک نزاع صغروی است.

بر مبنای متأخرین

بنابر مبنای متأخرین نیز مسئله همین طور است. زیرا بنابر مبنای متأخرین بحث مفهوم بحث از دلالت ادات شرط یا اطلاق جمله شرطیه یا وضع ادات شرط بر معنای علیت منحصره است و مفهوم را مدلول التزامی آن می‏دانند.

اگر کسی قائل به مفهوم شد در واقع ادعا می‏کند چنین مدلول التزامی وجود دارد. کسانی که می‏گویند: ادات شرط برای دلالت بر علیت منحصره وضع شده، منظورشان این است که این قضیه ثابت است که اگر شرط نباشد حکمی هم وجود ندارد. پس چنین قضیه‏ای به عنوان مدلول التزامی جمله شرطیه وجود دارد.

منکرین هم معتقدند اساسا ادات شرط وضع نشدند برای دلالت بر علیت منحصره یا مثلا اطلاق جمله شرط، دلالت بر علیت منحصره نمی‏کند. پس باز سخن از وجود یا عدم وجود مفهوم است، بحث از حجیت و اعتبار مفهوم نیست.

لذا هم بر مبنای قدما و هم بر مبنای متأخرین می‏توانیم بگوییم نزاع در باب مفاهیم یک نزاع صغروی است، یعنی در حقیقت نزاع در این است که آیا چیزی به نام مفهوم وجود دارد یا ندارد؟ بحث از حجیت و اعتبار مفهوم نیست، لذا می‎توانیم بگوییم نزاع یک نزاع صغروی است