خارج اصول – جلسه دوازدهم – مفهوم استثناء – دلالت جمله استثنائیه بر انحصار، بالمفهوم است یا بالمنطوق؟ – ثمره عملی بحث – مفهوم لقب

جلسه ۱۲ – PDF

جلسه دوازدهم 

مفهوم استثناء – دلالت جمله استثنائیه بر انحصار، بالمفهوم است یا بالمنطوق؟ – ثمره عملی بحث – مفهوم لقب

۱۴۰۰/۰۷/۲۶

دلالت جمله استثنائیه بر انحصار، بالمفهوم است یا بالمنطوق؟

در باب مفهوم استثناء عرض کردیم در اینکه جمله استثنائیه دلالت بر اختصاص و انحصار می‎کند ظاهرا بحثی نیست و در این رابطه به عرف استناد شد، یعنی دلیل این مدعا عرف است هرچند برخی دلیل دیگری اقامه کردند و ما عرض کردیم که آن دلیل نادرست است.
لکن مسئله‎ این است که دلالت جمله مشتمل بر استثناء بر اختصاص و انحصار، آیا بالمفهوم است یا بالمنطوق. مثلا وقتی می‎گوییم: «ماجائنی القوم الا زید» این جمله در ناحیه مستثنا منه، دلالت می‎کند بر اینکه عدم مجئ مربوط به قوم به استثنای زید است، یعنی عدم المجئ اختصاص به قوم ما عدا زید دارد. یک حکم دیگری هم از این جمله استفاده می‎شود، اختصاص المجئ به زید، یعنی یک حکم در ناحیه مستثنا منه و یک حکم در ناحیه مستثنا، منتهی بحث در این است که آیا ثبوت مجئ برای زید و انحصار آن در زید، بالمنطوق است یا بالمفهوم؟ به عبارت دیگر آیا خود این قضیه منطوقا حکم مستثنی را بیان می‎کند یا مفهوم آن بر این حکم دلالت می‎کند؟ بالاخره در اینکه دو قضیه از این فهمیده می‎شود بحثی نیست، بلکه بحث در این است که هر دو بالمنطوق استفاده می‎شود یا یکی بالمنطوق و دیگری بالمفهوم. پس اینکه بحث می‎کنیم آیا دلالت جمله مشتمل بر استثناء بر حکم مستثنی بالمنطوق است با بالمفهوم معنایش این است.
اینجا بعضی گفته‎اند که هیچ ثمره عملیه‎ای بر این بحث مترتب نیست و تنها ثمره علمی دارد؛ در حالیکه به نظر می‎رسد این بحث ثمره عملی هم دارد.

کلام محقق خراسانی

ما ابتدا کلام محقق خراسانی درباره اصل بحث که آیا دلالت جمله استثنائیه بر حکم مستثنی بالمفهوم است یا بالمنطوق را عرض می‎کنیم و بعد به ثمره آن بحث می‎پردازیم.
محقق خراسانی می‎فرماید: این مطلب بستگی دارد به اینکه ما «الا» را دارای یک معنای حرفی بدانیم یا معنای اسمی. اگر گفتیم «الا» معنای حرفی دارد، در این صورت دلالت جمله استثنائیه بر حکم مستنثنی از راه مفهوم است، اما اگر گفتیم «الا» معنای اسمی دارد دلالت این جمله بر حکم مستثنی بالمنطوق است.
علت تفصیل ایشان این است که:
وقتی می‎گوییم: «الا» یک معنای حرفی دارد، معنایش این است که نیاز به یک معنای اسمی دارد تا در ضمن آن تحقق پیدا کند، زیرا حرف همیشه اینچنین است که در جایی استعمال می‎شود که اسم و معنای اسمی وجود دارد و صرفا ابزار و آلتی است برای اینکه دو معنای مستقل را به هم پیوند دهد، حرف، اصولا معنای مستقلی ندارد و همیشه یک معنای تبعی دارد، به عبارت دیگر آلیت دارد، ابزار برای افاده معنا است. بر این اساس اگر گفتیم «الا» معنای حرفی دارد، دلالت می‎کند بر یک خصوصیتی در مستثنی منه که معنای اسمی دارد، آن خصوصیت چیست؟ اختصاص و انحصار عدم مجئ قوم به غیر زید، یعنی در واقع می‎خواهد بگوید عدم مجئ مختص به قوم است ما عدا زید. «ما جائنی القوم الا زید» که دلالت بر این معنا می‎کند دلالتش منطوقی است، اما مفهوم این جمله این است که مجئ مختص زید است زیرا وقتی می‎گوییم عدم مجئ مختص به قوم به جز زید است، لازمه‎اش این است که مجئ مختص به زید باشد. پس این حکم در متن این حکم جمله نیامده که بگوییم دلالتش منطوقی است. اگر می‎گوییم این جمله دلالت می کند بر مجئ زید و این مجئ زید را از معنای یختص، اختصاص و انحصار استفاده می‎کنیم واین انحصار نیز در واقع از ادات استنثناء و «الا» استفاده می‎شود که یک معنی حرفی دارد و دلالت بر انحصار نسبت به مستثنی منه می‎کند. آن وقت می‎توانیم بگوییم با توجه به این که «الا» یک معنای اسمی ندارد و یک معنای حرفی دارد، بالمفهوم این جمله مشتمل بر «الا» دلالت می‎کند بر اختصاص مجئ به زید.
اما اگر گفتیم «الا» معنای اسمی دارد، یعنی کأنه این جمله این چنین است «ما جائنی القوم استثنی زیدا»، قوم نیامد و من زید را استثناء می‎کنم، استثنی یک معنای اسمی دارد، استثنی زیدا معنایش این است که جائنی زید. در این فرض اختصاص و انحصار از منطوق این کلام استفاده می‎شود. یعنی کأنه به جای اینکه بگویم زید را استثناء می‏کنم یا زید استثناء شده، می‎گوییم: «الا»؛ پس فی الواقع این حکم مربوط به مستثنی نیز در خود منطوق ذکر شده است.
این مطلبی است که محقق خراسانی فرمودند که اگر بگوییم «الا» دارای معنای حرفی است، نتیجه‎اش این است که دلالت جمله استثنائیه بر حکم مستثنی بالفهوم است ولی اگر بگویم: «الا» دارای معنای اسمی است، دلالت جمله استثنائیه بر استثناء بالمنطوق است. حال این جای بحث دارد که آیا می‎توانیم این را بگوییم یا خیر؟ بحث‎هایی شده که دیگر وارد آن نمی‎شویم و اهمیتی هم ندارد.

ثمره بحث

عمده این است که این بحث چه ثمره‎ای دارد؟ خود محقق خراسانی نیز به این ثمره اشاره نکردند ولی مهم است که در فقه نیز دارای ثمره است.
اگر گفتیم ثبوت حکم در مستثنی از باب مفهوم است، یعنی «الا» یک معنای حرفی دارد و ما مفهوما حکم مستثنی را استفاده می‎کنیم، با توضیحی که دادیم معنایش این است که آنچه که از این جمله استفاده کردیم، یعنی حکم مستثنی، در حقیقت لازمه یک خصوصیتی است که برای حکم مستثنی منه ثابت شده؛ یعنی همان اختصاص و انحصار، اگر «الا» دلالت بر یک معنای حرفی کند و این معنای حرفی در حقیقت برای این باشد که یک معنای اسمی و مستقلی را بیان کند که عبارت از اختصاص و انحصار است؛ پس کأنه این قضیه، این منطوق، آنچه که در ناحیه مستثنی منه ذکر شده یک لازمه‎ای دارد که عبارت است از اینکه نسبت به مستنثی جانب مقابلش اثبات شود و اختصاص را برساند. اینجا اگر عدم مجئ مختص به همگان به غیر از زید شده، لازمه‎اش این است که مجئ مختص به زید شود، این می‎شود لازمه آن.
حال اگر از راه مفهوم این معنا را استفاده کنیم، چنانچه شک کنیم در سعه و ضیق حکم مستثنی، اینجا چون حکم مستثنی را از راه مفهوم به دست آوردیم، دیگر نمی‎توانیم به اطلاق تمسک کنیم و اثبات کنیم که حکم در مستثنی دارای سعه است. زیرا اطلاق در واقع مربوط به مدلول مطابقی کلام است و این فقط در آن موارد جاری می‎شود، اما در رابطه با مدلول التزامی کلام و لازمه یک کلام دیگر نمی‏توانیم اطلاق جاری کنیم. شاهدش نیز این است که اطلاقی که در ناحیه منطوق وجود دارد، بالاخره ملازم با آن است، چرا نتوانیم به این اطلاق تمسک کنیم؟ این فایده‏ای ندارد، زیرا اینجا احتمال دارد آن خصوصیتی که ملازم با عدم الاطلاق از مستثنی است، شامل همه افراد این مطلق نشود، بعضی را در بگیرد و بعضی را در بر نگیرد. پس اگر گفتیم: این معنا بالفهوم استفاده می‎شود، در موارد شک در سعه وضیق حکم مستثنی نمی‎توانیم به اطلاق در ناحیه مستثنی منه اخذ کنیم.
اما اگر گفتیم حکم مستثنی از راه منطوق استفاده می‎شود و حکم، مدلول منطوقی این کلام است، اینجا می‎توانیم به اطلاق تمسک کنیم برای اثبات سعه در حکم، این یک ثمره عملی مهم است، اینکه بتوانیم به اطلاق یک کلام اخذ کنیم یا نکنیم این خیلی تأثیر دارد.
حال یک مثال بیان می‎کنیم تا بیشتر معلوم شود که این بحث ثمره عملی دارد. یک روایتی داریم «لاتعاد الصلوة الا من خمس» که آن قاعده «لاتعاد» استخراج شده است. «لاتعاد الصلوة الا من خمس» یعنی نماز اعاده نمی‎شود مگر از این پنج جهت و ناحیه. این جمله مشتمل بر استثناء است. بر اساس بحث‎هایی که تا کنون داشتیم این جمله دلالت می‎کند بر انحصار اعاده نماز در این پنج مورد، یعنی کأنه می‎گوید نماز به طور کلی هیچ جا اعاده نمی‏شود مگر در این پنج مورد که اعاده می‏شود. ظاهر این جمله اختصاص الاعاده بالخمس است، یعنی حکمی که در ناحیه مستثنی وجود دارد عبارت است از لزوم اعاده نماز از این پنج جهت.
حال ممکن است در شرایطی در یکی از موارد پنج گانه شک کنیم، نه در اصلش بلکه در برخی از حالات مربوط به یکی از این جهات پنج‎گانه که آیا اینجا اعاده لازم است یا خیر؟ اینجا آن مسئله تأثیر خودش را عملا نشان می‎دهد، اگر بگوییم انحصار اعاده به این پنج مورد از طریق مفهوم به دست آمده، نمی‎توانیم به اطلاق تمسک کنیم، برای اینکه در مورد شک احراز کنیم این حکم ثابت است، با اینکه می‎دانیم در طرف مقابل (غیر از این پنج مورد) همه جا اعاده لازم نیست؛ آنجا به نحو مطلق گفته اعاده لازم نیست، «لاتعاد الصلوة» نماز به طور کلی اعاده نمی‎شود مگر در این پنج مورد. حال اگر در یک موردی از پنج مورد شک کنیم نمی‎توانیم بگوییم چون اطلاق دارد که «لاتعاد» پس اینجا نیز «لاتعاد» زیرا استثناء گاهی از حیث تک تک افراد نیست بلکه از حیث مجموع است، لذا ما به اصالة الاطلاق نمی‎توانیم تمسک کنیم، این در صورتی که اعاده یا حکم مستثنی از طریق مفهوم باشد.
اما اگر ثبوت اعاده در این موارد از طریق منطوق باشد، یعنی بگوییم «الا» دارای معنای اسمی است نه حرفی؛ اینجا می‎توانیم به اطلاق کلام اخذ کنیم در موردی که شک داریم، شک داریم که اینجا آیا اعاده در یکی از پنج مورد به واسطه عروض بعضی از حالات لازم است یا خیر؟ می‎گوییم اطلاق کلام «لاتعاد الصلوة» که در ناحیه مستثنی منه ذکر شده اقتضاء می‎کند که اینجا اعاده لازم نیست، پس به اطلاق آن اخذ می‎کنیم و آن را شامل این مورد قرار می‎دهیم؛ این ثمره عملیه مهمی است. کأنه مثلا اینطور گفته شده «لاتعاد الصلوة من کذا، من کذا و من کذا و تعاد من خمس».
پس اگر «الا» دارای معنای حرفی بوده و مفهوما دلالت بر اختصاص کند با بیانی که گفته شد، دیگر نمی‎توانیم از راه اطلاق وارد شویم، اما اگر قائل شویم که این حکم از راه منطوق فهمیده می‎شود، اینجا می‎توانیم به آن اطلاق تمسک کنیم. پس این بحث اینطور نیست که صرفا ثمره علمی داشته باشد، این یک ثمره عملی است که خیلی مهم است. تقریبا بحث هایی که در این رابطه لازم بود مطرح شد.
محقق خراسانی برای اینکه بحث را در کفایه کامل کند به غیر از «الا» که دال بر استثناء و حصر است، بعضی از ادات حصر را نیز مورد بررسی قرار داده، مثل «إنما» و بعد بحث کرده «إنما» چطور است، اگر گفتیم «إنما ولیکم الله و رسوله» اینجا معنایش این است که غیر از اینها ولی نیستند و ولایت ندارند، حال اگر شک نداشته باشیم مشکلی نیست، اما اگر شک داشته باشیم در مورد حکم مستثنی، اینجا دیگر همان بحث‎هایی که گفتیم مطرح می‎شود، اصل انحصار فهمیده می‎شود، اما اینکه بالمنطوق است یا بالمهفوم و امثال اینها … ، در مورد «إنما» این بحث مطرح است در بعضی الفاظ دیگر نیز مطرح است که لازم نیست مطرح کنیم.

مفهوم لقب

منظور از لقب، لقب نحوی نیست، همانطور که در مورد وصف این بحث را مطرح کردیم که منظور از وصف، وصف نحوی نیست، بلکه تمییز و حال مفعول به را در بر می‎گیرد، اینجا نیز منظور از لقب صرفا لقب نحوی منظور نیست بلکه هر چیزی که لقب برای چیزی محسوب شود را شامل می‎شود، مثلا فرض کنید مولا می‎گوید «اکرم زیدا» اینجا زید به عنوان لقب شناخته می‎شود، حال اگر کسی بگوید« اکرم زیدا» اینجا بحث در این است که آیا این معنایش این است که غیر از زید به طور کلی وجوب اکرام ندارد، یعنی سنخ الحکم در مورد غیر زید برداشته می‎شود، معنی اکرم زیدا این است که «لایجب اکرام غیر زید»، این معنای مفهوم لقب است.
اگر کسی بگوید «اکرم زیدا» و قائل به مفهوم شدیم معنایش این است که «لایجب اکرام غیر زید» اکرام غیر زید واجب نیست، اگر گفتیم مفهوم لقب ندارد، معنایش این نیست که اکرام غیر زید واجب نیست، بلکه می‎تواند واجب باشد. اینطور نیست که با انتفاء لقب یعنی زید در این مثال به طور کلی سنخ الحکم، یعنی وجوب الاکرام برداشته شود.
به نظر می‎رسد همانطور که درباره وصف عرض کردیم، مفهوم ندارد، در مورد لقب نیز باید بگوییم مفهوم ندارد. اینکه می‎گوییم لقب مفهوم ندارد، معنایش این نیست که این لقب هیچ تأثیری در حکم ندارد، بالاخره کسی که قیدی و وصفی را ذکر می‎کند حتما یک غرضی دارد و در غرض او این مسئله دخیل بوده، اما این فرق می‎کند که بگوییم: «اذا انتفی الوصف انتفی الحکم» این خیلی فرق دارد، «یا اذا النتفی القید انتفی الحکم»؛ اینجا به چه دلیل بگوییم: «اکرم زیدا» دلالت می‎کند بر عدم وجوب اکرام غیر زید؟ به چه دلیل این را ادعا کنیم؟
واقعش این است که از نظر عرف وقتی به کسی می‎گویند برو به فلانی اکرام کن این را نمی‎فهمد که غیر از او را اکرام نکن یا وجوب اکرام و احترام برای بقیه نیست. لذا مجموعا به نظر می‎رسد مفهوم لقب ثابت نیست و حجیت ندارد.

بحث جلسه آینده

بحث بعدی درباره مفهوم عدد است. یک عددی در کلام ذکر شده و می‎خواهیم ببینیم آیا مفهوم دارد یا خیر؟

برچسب‌ها:, , , , ,