جلسه بيست و پنجم-اعتبار روایات من لایحضره الفقیه

دانلود-جلسه بيست و پنجم-PDF

جلسه بيست و پنجم
اعتبار روایات من لایحضره الفقیه
22/۰۱/۱۳۹۰

خلاصه جلسه گذشته:

عرض کردیم دو دلیل بر صحت جمیع روایات من لایحضره الفقیه اقامه شده، بر دلیل اول دو اشکال وارد کرده بودند، اشکال اول این بود که تصریح شیخ صدوق در مقدمه کتاب من لایحضره الفقیه به صحت جمیع روایات من لایحضره الفقیه بر طبق مبنای خودش می­باشد و این لزوماً به این معنا نیست که روایات من لایحضره الفقیه نزد ما هم صحیح تلقی بشود.

پاسخ اشکال اول:

در صورتی این اشکال وارد است که ما ندانیم شیخ صدوق به وثاقت روات اهمیت می­داده؛ یعنی صرف اعتراف به صحت روایات من لایحضره الفقیه بدون دانستن این جهت که شیخ صدوق به وثاقت راویان اهمیت می­داده دلیل بر صحت روایات من لایحضره الفقیه نمی­باشد، ما هم این را قبول داریم اما اگر به نوعی برای ما ثابت شود که شیخ صدوق برای این موضوع اهمیت قائل بوده؛ یعنی مبنا و ملاک او در اخذ روایات این بوده که تا وثاقت یک راوی برای او محرز نمی­شد به روایات او اخذ نمی­کرد در این صورت اعتراف شیخ صدوق به صحت و اعتبار روایات من لایحضره الفقیه مشکلی نخواهد داشت پس صرف اعتراف دلیل بر صحت روایات نمی­شود اما اگر ما وجه صحت را بدانیم مشکلی در صحت روایات پیش نخواهد آمد.

آنچه که مهم است این است که ما باید اثبات کنیم شیخ صدوق در گزینش روایات به وثاقت روات احادیث اهمیت می­داده و تا وثاقت راوی برای او ثابت نمی­شده روایت او را اختیار نمی­کرده، شواهد و ادله­ای بر این مسئله دلالت دارد که اگر روایتی توسط شخص غیر ثقه نقل می­شده شیخ صدوق آن را رد می­کرده و روایاتی را می­پذیرفته که روات آنها ثقه باشند.

مواردی را خود شیخ صدوق به این مسئله تصریح کرده و مواردی را دیگران درباره شیخ صدوق گفته­اند که ما به هر دو قسم اشاره می­کنیم.

مواردی که خود شیخ صدوق نقل کرده:

مورد اول:

روایتی را خود شیخ صدوق در مورد نماز و روزه­ی روز غدیر نقل می­کند، در آخر آن روایت شیخ صدوق می­فرماید:«فإنّ شیخَنا محمد بن الحسن کان لایصحِّحُه…. فهو عندنا متروکٌ غیرُ صحیحٍ» [۱] ، می­گوید این روایتی که در مورد نماز و روزه غدیر وارد شده توسط شیخ ما تصحیح نشده است.

مورد دوم:

در اول کتاب المقنع شیخ صدوق می­فرماید:«و حذفت الاسناد منه لان لا یَثقُلَ حملُه و لایصعب حفظه و لایَمِله قاری اذا کان ما اُبینه فی الکتب الاصولیه موجوداً مبیناً علی المشایخ العلماء الفقهاء الثقات رحمهم الله تعالی» [۲] ، می­گوید: من اسناد را حذف کردم تا تحمل روایت و ضبط و حفظ روایت سنگین نباشد و موجب خستگی قاری روایت نشود و چون این روایات را علماء فقیه ثقه بیان کرده­اند و اسنادش موجود و معلوم است من اسناد این روایات را حذف کرده­ام تا تحمل روایت سنگین نباشد، اینکه می­گوید آنچه را ما در کتب اصولی گفته­ایم بر طریق و گفته مشایخ علماء فقهاء ثقه استوار است دال بر وثاقت مشایخ خود شیخ صدوق و مشایخ مشایخ خودش و اصحاب اصول اربعمأء می­باشد؛ یعنی روایاتی که شیخ صدوق نقل می­کند یا از مشایخ خودش نقل کرده و یا از اصحاب اصول اربعمأء نقل کرده و در مورد آن­ها تصریح به ثقه بودن می­کند.

مواردی که دیگران نقل کرده اند:

مورد اول:

شیخ طوسی در کتاب فهرست در ترجمه شخصی به نام سعد بن عبدالله از شیخ صدوق عبارتی را نقل می­کند که این عبارت می­تواند شاهد بر مدعا(شیخ صدوق به وثاقت روات اهمیت می­داده) باشد، عبارت این است:«و قد رویت عنه کل ما فی المنتخبات مما اَعرف طریقَه من الرجال الثّقات» [۳] این عبارت را شیخ طوسی از قول شیخ صدوق نقل می­کند که شیخ صدوق می­گوید: من از سعد بن عبدالله روایت کرده­ام آنچه را در منتخبات بود منتها از طریقی که من می­دانم از ثقات نقل کرده؛ یعنی آن روایاتی را که از رجال ثقات نقل کرده من هم از او روایت کرده­ام، این عبارت دلالت روشنی دارد بر اینکه شیخ صدوق به ثقه بودن راوی اهمیت می­داده است.

مورد دوم:

نجاشی در مورد ابن ولید(استاد شیخ صدوق) می­گوید: ابن ولید از کتاب نوادر الحکمه محمد بن احمد بن یحیی اشعری بعضی از روات را استثناء کرده، پیرامون مستثنیات ابن ولید بحث واقع شده که چرا ابن ولید بعضی از روات نوادر الحکمه را استثناء کرده بحث شده که آیا استثناء ابن ولید دلیل بر ضعف روات استثناء شده هست یا نه؟- بعضی گفته­اند همین که ابن ولید بعضی از روات کتاب نوادر الحکمه را استثناء کرده دال بر این است که آن­ها ضعیف بوده­اند، بعضی دیگر گفته­اند: این استثناءات دلالت بر ضعف روات نمی­کند- در ادامه نجاشی می­گوید ابن نوح با اینکه همه استثناءات ابن ولید را می­پذیرد اما در مورد استثناء محمد بن عیسی بن عبید بر شیخ صدوق و استادش(ابن ولید) اشکال کرده که چرا محمد بن عیسی بن عبید را از نوادر الحکمه استثناء کرده است در حالیکه او ثقه است و ظاهر العداله است ما از این عبارت می­فهمیم که شیخ صدوق به تبع استادش(ابن ولید) به مسئله وثاقت روات اهمیت می­داده اگر اهمیت نمی­داد دلیلی بر استثناء بعضی روات از کتاب نوادر الحکمه وجود نداشت. [۴]

مورد سوم:

شیخ طوسی در مورد شیخ صدوق می­گوید:«انه کان جلیلاً حافظاً للاحادیث بصیراً بالرجال ناقداً للاخبار». [۵] تعبیر«بصیراً بالرجال» شاهد است بر اینکه شیخ صدوق نسبت به راویان احادیث شناخت کامل داشته است لذا نمی­توان گفت شیخ صدوق بدون اینکه به وثاقت راوی اهمیت بدهد و بدون توجه به وثاقت و عدم وثاقت راوی هر روایتی را اخذ می­کرده است.

مورد چهارم:

شیخ طوسی می­فرماید:«انّا وَجدنَا الطّائفة میَّزَتِ الرِّجال النّاقلة لِهذِه الاَخبار فوَثَّقت الثِّقات مِنهُم و ضَعّفَت الضُّعَفاء و فرَّقوا بَین مَن یَعتَمد علی حَدیثِه و روایتِه و مَن لایُعتَمد علی خَبَرِه». [۶] می­گوید ما طائفه­ای را پیدا کردیم که رجال نقل کننده این اخبار را از هم تمییز دادند و توثیق کردند ثقات آن­ها را و تضعیف کردند ضعاف آن­ها را و فرق گذاشتند بین کسانی که احادیث آن­ها قابل اعتماد هست و کسانی که احادیث آن­ها قابل اعتماد نیست، کلام شیخ طوسی که به طور عام ذکر شده و شامل شیخ صدوق هم می­شود دال بر این است که به مسئله ثقه بودن روات اهمیت می­داده­اند.

مورد پنجم:

شیخ طوسی می­فرماید:«وَاستَثنَوا الرِّجال مِن جُملَة ما رَوَوهُ مِن التَّصانیف فی فَهارِسِهم حتّی اَنّ واحداً منهم اذا اَنکر حدیثاً نَظر فی اَسناده و ضَعَّفه بروایته هذه عادتُهم علی قَدیم الوقت و حَدیثه» [۷] ؛ یعنی عادت بزرگان از قدیم و جدید بر این بوده که در اسناد روایات نظر می­کردند و اگر روایتی را کنار می­گذاشته­اند حتماً به جهت ضعف راوی بوده است.

نتیجه: از دو موردی که خود شیخ صدوق به وثاقت روات احادیث تصریح می­کند و همچنین از مواردی که دیگران در مورد شیخ صدوق گفته­اند نتیجه می­گیریم شیخ صدوق به ثقه بودن روات اهمیت می­داده است.

بحث جلسه آینده: پاسخ اشکال دوم(شیخ صدوق در تصحیح و تضعیف روات مقلد مشایخ خودش بوده و تصریح شیخ صدوق در مقدمه کتابش صحت جمیع روایات را ثابت نمی­کند) که بر دلیل اول(تصریح شیخ صدوق در مقدمه کتاب من لایحضره الفقیه به صحت جمیع روایات این کتاب بر صحت جمیع روایات این کتاب دلالت می­کند) وارد شده بود را در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد. «والحمد لله رب العالمین»


[۱] . من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۱.

[۲] . المقنع، ص۵۰.

[۳] . الفهرست، ص۱۰۲.

[۴] . رجال نجاشی، ج۲، ص۲۴۲.

[۵] .فهرست، ص۴۹۵.

[۶] . عده الاصول، ص۳۶۶.

[۷] . همان.