جلسه پانزدهم-حقیقت حکم شرعی


دانلود-جلسه پانزدهم-PDF

حقیقت حکم شرعیجلسه پانزدهم
حقیقت حکم شرعی
۲۹/۰۷/۱۳۸۸

حکم شرعی، از مبادی تصوریه علم اصول

در ابتدای بحث امروز به بررسی این نکته می پردازیم که بحث از حکم شرعی جزء کدام دسته از مباحث علم اصول است؟ چون ما عرض کردیم بعضی از مطالب مربوط به مبادی تصوریه است و بعضی ها جزء مبادی تصدیقه علم اصول هستند، مبادی هم مبادی به عمومی و خصوصی تقسیم می شد و دسته دیگر از مباحث جزء مسائل علم اصول است. اما بحث از حقیقت حکم شرعی جزء مبادی تصوریه علم اصول است؛ چون قضیه و تصدیق نیست و ما می­خواهیم ببینیم این حکم شرعی به معنای یک مفهومی که در علم اصول زیاد مورد کاربرد و استفاده هست، به چه معناست؟ لذا باید بگوییم که بحث از حقیقت حکم شرعی به لحاظ آن تقسیم بندی ها جز مبادی تصوریه علم اصول است.

دو نکته

نکته اول: دسته بندی دیگر از دیدگاهها

اما در مورد حقیقت حکم شرعی عرض کردیم انظار مختلفی وجود دارد که یک دسته بندی در جلسه گذشته بیان شد واگر بخواهیم در یک تقسیم بندی کامل­تری این انظار را دسته­بندی کنیم، می توانیم این طور بگوییم که بعضی حکم شرعی را صفت نفسانی یا از افعال نفس می دانند، قطع نظر از مساله ابراز؛ اما بعضی دیگر به نوعی مساله اظهار و ابراز در آنها لحاظ شده است.

دسته اول:

دسته­ای از آراء و انظار ناظر است به یک چیزی که به نوعی مربوط است به یکی از صفات نفسانی یا از افعال نفس قطع نظر اینکه ابراز بشود یا نشود، خواه در قالب اخبار باشد یا انشا؛ بخشی از تعاریف- البته کمتر این مورد توجه است- از این سنخ است؛ مثلا بیانی که دیروز عرض کردیم، که حقیقت حکم عبارت است از علم به مصلحت و مفسده موجوده در افعال و اصلا به ابراز کاری نداریم و علم به مصلحت و مفسده را بگوییم این حکم است. یا به اراده تشریعیه­ای که در نفس مولی شکل می­گیرد صرف نظر از ابراز و به خود آن اراده قائم به نفس مولی حکم بگوییم. یا رضا و غضبی که در نفس مولی تحقق پیدا می کند و حب و بغضی که در نفس مولی پیدا می شود اسمش را بگذاریم حکم و اصلا به جنبه ابراز و اظهارش کاری نداشته باشیم. در مورد اول که کسی بگوید حکم عبارت است از خود مصلحت و مفسده، عرض کردیم که شاید قائلی را نشود پیدا کرد و ما به قائلی برخورد نکردیم، همچنین در مورد سه نظر دیگر این که کسی قائل شده باشد به اینکه خود حب و بغض در نفس مولی و رضا و غضب در نفس مولی و اراده تشریعه در نفس مولی بدون اینکه اظهار و ابراز شود قائل روشنی برای آن ذکر نشده است.

لذا یک قسم از این آراء درباره حقیقت حکم ناظر به یک چیزی است که یا به عنوان صفت نفس یا به عنوان فعل نفس مطرح است و اصلا جنبه اظهار و ابراز در نظر گرفته نشده است. این را دیروز هم گفتیم، نه در رابطه با خصوص مصلحت و مفسده، و نه خود اراده تشریعه، خود حب و بغض، خود رضا و غضبی که قائم به نفس مولی است، با قطع نظر از ابراز و اظهار؛ این به نظر می آید که حرف صحیحی نیست و قائل مورد توجهی برای این نظر نیست.

دسته دوم:

دسته دوم به نوعی مساله اظهار و ابراز را در این چند امر لحاظ کرده اند. در اینجا یک دسته بندی کلی برای انظار بیان می­کنیم، که در ضمن آن اشاره به بعضی از انظار هم می­کنیم، نمی گویند اراده تشریعیه مطلقا و لو اظهار نشود، این حکم است، قائل نیستندکه رضا و غضب و حب و بغض قائم به نفس مولی ولو اینکه اظهار و ابراز نشود این حکم است. این دسته دوم در حقیقت حکم شرعی، مساله ابراز و اظهار را به عنوان یک قید ذکر کرده اند. این دسته بندی از دسته بندی دیروز کامل­تر است، حالا این ابراز چه بسا در قالب اخبار باشد و یا در قالب انشا، مهم این است که این دو نگاه کلی در مورد حقیقت حکم شرعی وجود دارد که عده ای حقیقت حکم شرعی را صرفا در همان صفات یا افعال قائم به نفس مولی که نام بردیم بدون اظهارو ابراز می­دانند یا حداقل احتمالش هست اما بقیه انظار و عمده انظار ناظر به این جهت ابراز و اظهار است مثلا اراده تشریعیه مبرزه را بگوییم حکم است.

اما در بین دسته دوم به اینکه چه چیزی ابراز می شود یا چگونه ابراز می شود اقوال و آرا مختلف وجود دارد؛ مثلا به عنوان نمونه عرض می کنیم که کسی بیاید این حرف را بزند که بگوید حقیقت حکم شرعی عبارت است از شوق شدید و حب شدید مولی -این مولی اعم از خدا و موالی عرفیه است و تنها مربوط به خدا نیست- به اینکه این فعل از عبد صادر بشود. اینجا ممکن است گفته شود اگر این حب و شوق شدید باشد همین قدر که این را ابراز بکند و به اطلاع مردم برساند که نسبت به این کار علاقه شدید دارم، ولو در قالب اخبار این کافی است. آیا این کار برای تحریک مردم کافی است یا نه؟ آیا عقل ما پس از اطلاع بر این شوق موکد به تحقق این امر در خارج به ما دستور امتثال این مطلوب مولی را می دهد یا نه؟ این بحثی است که باید مطرح بشود و معلوم شود که بالاخره بعضی از اینها مثل مساله حب و بغض یا شوق موکد که اگر ما اراده را به شوق موکد معنا کنیم، صرف اطلاع عبد بر مطلوب مولی ولو مولی این علاقه و رضایت و میل قلبی خودش رابه صورت خبری به اطلاع مردم برساند این کافی است برای انگیزه مردم به انجام آن کار یا نه که باید این را بررسی کنیم.

اما در مورد اولی این مشکل به نظر می رسد که ما بگوییم همین قدر که مصلحت و مفسده در چیزی باشد و این مصالح و مفاسد را مولی به بندگان ابراز بکند این کافی باشد برای اینکه مردم به سمت انجام یا ترک این امور حرکت کنند. لذا این مطلب در خصوص مصلحت و مفسده محل تامل است(دیروز بحثش گذشت).

پس به طور کلی یک بخش و وجه مشترک تقریبا تمام این اقوال که می خواهیم بررسی کنیم در این جهت است که اینها می­گویند که مساله ابراز و اظهار – خواه اعتبار یا اراده یا انشا- در آنها لحاظ شده است. این نکته به عنوان مطلع ورود به بحث برای بررسی اموری که برای شناخت حقیقت حکم شرعی لازم است.

نکته دوم:

قبل از اینکه به بیان تعاریف حکم شرعی بپردازیم به این نکته اشاره می­کنیم که که اگر ما آن چهار مرحله ای که مرحوم آخوند برای حکم ذکر کرده­اند را به عنوان یک معیار و میزان برای بررسی این تعاریف فعلا بپذیریم که خودش جای بحث دارد؛ بعضی از این تعاریف ناظر به مرحله اقتضاء است و بعضی تعاریف ناظر به مرحله مقدماتی جعل و انشا است ؛آن تعریفی که دارد حرف از مصلحت و مفسده می زند ناظر به مرحله اقتضا است و آن تعریفی که حقیقت حکم شرعی را عبارت از اراده می داند یا عبارت از حب و بغض می داند یا عبارت رضا و غضب می داند این در حقیقت نظر می­کند به مقدمات مرحله جعل، نه خود مرحله جعل و انشاء چون اراده و حب و بغض و امثال آن مقدمه هستند برای جعل و انشاء حکم.

بعضی رسما ناظر به مرحله جعل و انشاء است. بعضی ها ناظر به مرحله بعث و زجر و فعلیت است، حالا باید بررسی کنیم حقیقت حکم را که کدامیک از اینها درست است.

اقوال مختلف در حقیقت حکم شرعی

در اینجا اجمالی از اقوالی که در حقیقت حکم شرعی مطرح است را عرض می کنیم ولی باید روشن شدن قول حق محتاج به ذکر اموری هستیم مثلا اراده تشریعیه، اعتبارات و مراحل حکم و …که بعد از ملاحظه این امور معلوم شود حقیقت حکم شرعی چیست. تقریبا نه قول از متاخرین در مورد حقیقت حکم شرعی ذکر می کنیم.

مقدمتا باید بگوییم در اینجا از حقیقت حکم شرعی و اینکه روح حکم شرعی چیست بحث می کنیم؟ صرف نظر از اینکه حکم شرعی تکلیفی یاشد یا وضعی. چون داریم حقیقت حکم شرعی را بیان می کنیم؛ چون بعضی ها گفته اند از همین اول ما حکم شرعی را چون دو قسم است یک قسم وضعی و قسم دیگر تکلیفی و اینها دو سنخ متفاوت می­باشند، برای هر کدام جداگانه تعریف مستقل ارائه بدهیم ولی ما صرف نظر از اینکه این حکم، حکم تکلیفی است یا وضعی، می­خواهیم فی الجمله این حقیقت را بیان کنیم اگر چه با دقت در بسیاری از اقوال معلوم می­شود که آنها در صدد تعریف حکم تکلیفی بوده­اند. .

قول اول:

بعضی گفته­اند حقیقت حکم شرعی عبارت است:از: «خود اراده تشریعیه­ای که در نفس مولی و حاکم تحقق پیدا کرده اعم از اینکه این اراده اظهار و ابراز بشود یا نشود» [۱] . امام (ره) در ضمن نقل اقوال این را به عنوان احتمال ذکر کرده اند. ایشان سه احتمال داده اند و این را به عنوان یک احتمال گفته اند اما قائلش ذکر نشده و معلوم هم نیست.

منظور از این اراده تشریعیه این است که اراده­ای در نفس مولی محقق شده به اینکه این فعل از عبد صادر یا از ناحیه عبد ترک شود که از آن تعبیر می کنند به اراده و کراهت. اراده به صدور فعل و کراهت این فعل.

قول دوم :

دومین نظر این است که حکم شرعی عبارت است از: « الارادۀ التشریعۀ المبرزۀ باحد المظهرات من القول و الفعل » [۲] اراده تشریعیه ای که ابراز بشود -حالا این ابراز و اراده با فعل باشد یعنی فعل و عملی بیانگر آن اراده تشریعیه باشد یا قول و گفتن و خطاب این را برساند- این نظر از مرحوم آقا ضیا عراقی در بدایع الافکار که تقریرات مرحوم آقای محقق عراقی آن جا ذکر شده.

یک بیان دیگری از محقق عراقی در نهایۀ الافکار ذکر شده که تقریرات مرحوم شیخ محمد تقی بروجردی است. ایشان گفته « الارادۀ التشریعیۀ المبرزۀ بالخطاب » [۳] اراده تشریعیه­ای که با خطاب ابراز بشود. هر دو مقرر به مرحوم محقق عراقی نسبت داده­اند. فرق این دو بیان هم به این است که در اولی اراده تشریعیه به فعل یا قول ابراز شود اما در تعریف دومی فقط خطاب را به عنوان وسیله ابراز معرفی کرده است. ولی به هر حال ابراز این اراده تشریعیه در این دو تعریف مشترک است

قول سوم:

قول سوم بیان مرحوم کمپانی است. البته هر کدام از این بزرگواران در مواضع مختلف متعرض این مسئله شده­اند، حتی گاهی تعبیرات هم متفاوت است چون در مقام تعریف نبوده و اجمالا می­خواستند اشاره­ای داشته باشند.

اما آنچه از ایشان نقل شده این است: «الانشا بداعی البعث و التحریک و جعل الداعی من دون لزوم ارادۀ او کراهۀ بانسبته الی فعل المکلف فی المبدا الاعلی و لافی سایر المبادی العالیه بل فی المطلق من کان بعثه او زجره لاجل صلاح الغیر» [۴]

طبق نظر ایشان حقیقت حکم شرعی عبارت است از انشا. حکم شرعی یک انشا است به منظور بعث و تحریک مخاطب و ایجاد انگیزه درمخاطب تا این فعل را انجام دهد. ایشان می­گوید: ما اینجا نیازی به کراهت و اراده نداریم و لازم نیست که در مبدا اعلی یک اراده ای شکل بگیرد یا در مبادی العالیه مثل پیامبر یک اراده ای به صدور فعل شکل بگیرد و بدون آن، نفس انشا کافی است. که بعدا باید این اراده و انشا توضیح داده شود که این اراده چیست ؟ انشا چیست ؟تا حقیقت این تعاریف و تمایز این ها از یکدیگر مشخص بشود.

قول چهارم :

بیان چهارم از مرحوم نجفی اصفهانی است که استاد امام(ره) بوده و قاطعانه عرض می کنم که آراء امام(ره) در اصول در بعضی مطالب از ایشان متاثر است. مثلا در بحث مجاز، که در اصول مطرح می­کنند. مرحوم آقا شیخ محمد تقی اصفهانی صاحب وقایۀ الذهان در مجار سکاکی یک تصرفی کرده و تعبیرشان این است «له حسن الاختراع و لنا حسن الاتباع» یعنی او خوب اختراع کرد و ما خوب هم پیروی کریم چون خوب پر وبال و توسعه می دهد. آنجا یک مبنایی دارد که امام(ره) هم آن را اختیار کرده است. همچنین در باب مراتب حکم هم امام(ره) بر خلاف مرحوم آخوند مراحل حکم را دو مرتبه دانسته­اند؛ که مرحوم آخوند می فرماید چهار مرحله و امام(ره) معتقد است مراتب حکم دو مرحله بیشتر نیست که اصل فرمایش مرحوم امام از صاحب وقایه الذهان است، ایشان معتقد است از این چهار مرتبه و مرحله که برای حکم گفته شده، مرحله اولش که مرحله اقتضا است، این اصلا مقدمه حکم است و حکم نیست؛ مرحله تنجز حکم را جز مراحل حکم نمی­داند، می فرماید آن اثر حکم است؛ تنها این دو مرتبه است که مراحل حکم است یکی مرتبه جعل و انشا و یکی مرحله فعلیت. ایشان معتقد است که حقیقت حکم عبارت است از مرتبه فعلیت؛میفرماید «مرتبه الفعلیه التی هی حقیقتۀ الحکم اعنی البعث و الزجر » [۵] حکم عبارت است از بعث و زجر؛ این غیر از انشا است حکم عبارت است از بعث و زجر که همان مرتبه فعلیت است.

قول پنجم :

پنجمین قول از مرحوم آیت الله بروجردی است که ایشان مثل مرحوم آقا ضیا عراقی می گوید حقیقت حکم: «ارادۀ المولی صدور الفعل عن العبد » [۶] حکم عبارت است از اراده مولی مبنی بر صدور فعل از عبد، حالا بعدا بررسی می کنیم که آیا مراد ایشان نفس اراده مولی است؟ یا اراده ابراز شده را حکم می دانند؟ و نظر ایشان با نظر محقق عراقی یکی است یا متفاوت؟

قول ششم:

امام(ره) فرموده اند: « البعث الناشی من الارادۀ بحیث یکون الارادۀ کسایر المقدمات التی تعد من مبادی حصوله لا من مقوماته» [۷]

می گوید آن بعثی که از اراده ناشی شده باشد. اراده جز مقومات حکم نیست بلکه جز مقدمات حکم است.این بیان در سایر تقریرات امام مثل جواهر الاصول یا تنقیح الاصول هم آمده است.

قول هفتم:

مرحوم آقای خویی است می گوید: «اعتبار نفسانی من المولی و بالانشا یبرز هذا الاعتبار نفسانی لا انه یوجد به» [۸]

حقیقت حکم شرعی یک اعتبار نفسانی است که انسا این اعتبار را ابراز می کند و نه اینکه این ارارده بوسیله انشا ایجاد بشود.

ما این مطالب را یکی یکی توضیح می دهیم و تفاوتشان را بیان می کنیم . ایشان بالاخره معتقد است حکم شرعی از سنخ افعال اختیاری صادره از شارع است و اراده و کراهت و رضا و غضب و اینها از مبادی احکام اند که به غیر اختیارا بر نفس عارض می شود.اینها از سنخ افعال اختیاری نیستند اما حکم شرعی از سنخ افعال اختیاری است.

قول هشتم:

بعضی از دیگر هم هست مثلا آیت الله سیستانی شبیه به بعضی از انظار که گفتیم می گویند حقیقت حکم همان مرحله جعل و انشا است اقوال «المرحلۀ الجعلیه اذا صدرت ممن له اهلیۀ الجعل و الانشا» . [۹]

قول نهم :

بعضی گفته­اند حکم عبارت است از « امر اعتباری مجعول مستتبعا لارادۀ » [۱۰] یک امر اعتباری مجعول که به دنبال اراده محقق می شود.

در این تعاریف همانطور که بیان شد عده ای می گویند حکم شرعی عبارت از اراده تشریعیه مولی است و عده ای دیگر می گویند حقیقت حکم شرعی همان انشاء است ؛ جمعی می­گویند حکم شرعی عبارت است از بعث و زجر یا بعضی می گویند اعتبار نفسانی مبرزه. این اقوال بعضا قابل جمع می­باشند و نظر مستقل محسوب نمی­شوند.

حال این سوال پیش می آید که منظور از اعتبار چیست؟ وچه فرقی با انشا دارد؟ آیا بعث و زجر با انشا متفاوت است یا نه؟ برای اینکه حق در مساله روشن شود، که واقعا حقیقت حکم شرعی چیست باید اموری را به عنوان مقدمه ذکر کنیم. چون می­دانید هر مبنای که در حقیقت حکم شرعی اتخاذ شود در بسیاری از بحث های اصولی اثر دارد، در بحث واجب مطلق ومشروط، در بحث واجب معلق و منجز،در بحث مقدمه واجب، در بحث ضد و در بسیاری از بحث های دیگر این مساله اثر دارد. لذا این که ما در حکم شرعی چه مبنای داشته باشیم و چگونه به حکم شرعی نگاه کنیم تکلیف ما را روشن می کند. لذا بحث مهمی است.

بحث جلسه آینده: انشاء الله در جلسه آینده از اموری که برای شناختن حقیقت حکم شرعی مورد نیاز است بحث می­کنیم، مثلا بحث اعتباریات و انتزاعیات آیا اعتباریات و انتزاعیات یکی هستند یا فرق دارند؟ همچنین بحث از اراده تشریعی و اراده تکوینی و بعضی امور دیگر.



[۱] .

[۲] .بدایع الافکار، ج ۱،ص ۳۳۹

[۳] .نهایۀ الافکار، جلد ۴، ۱۶۷

[۴] . نهایۀ الدرایه، ج ۳ ، ۲۴

[۵] . وقایه الاذهان، ص ۴۹۷

[۶] . نهایۀ الاصول،۱۲۱

[۷] . تهذیب الاصول، جلد ۱،ص ۱۷۶

[۸] . مصباح اصول، جلد ۳، ص۷۷

[۹] . الرافد،

[۱۰] . منتقی الاصول، جلد ۲، ص ۱۴۹