جلسه سی و پنجم-امر سوم : حقیقت انشاء


دانلود-جلسه سی و پنجم-PDF

امر سوم : حقیقت انشاءجلسه سی و پنجم
امر سوم : حقیقت انشاء
۳۰/۰۸/۱۳۸۸

نظر مختار و قول حق در حقیقت انشاء:

بعد از بررسی آراء و اقوال مختلفی که در باب حقیقت انشاء ذکر شده بود، نوبت به بیان قول حق در مساله و نظر مختار می­رسد.

در مجموع به نظر می­رسد در بین اقوال اربعه ذکر شده، قول مشهور به حق نزدیک­تر باشد لکن نظر مختار تفاوتهایی در بعضی از قسمت­ها با نظر مشهور دارد، مشهور انشاء را اینگونه معنا کردند:« ایجاد المعنا باللفظ فی الوعاء المناسب له یا فی عالم الاعتبار» البته که این تعریفی که ذکر شده تعریفی است که برای جمل انشائی است یعنی جمله انشائیه عبارت است از« ایجاد المعنا باللفظ فی العالم المناسب له» در حالی که بحث انشاء اعم است از جمله انشائیه است لذا اگر ما خواسته باشیم حقیقت انشاء را معنا کنیم باید به گونه­ای معنا کنیم که اختصاص به جمل انشائی نداشته باشد.

از این رو در باب حقیقت انشاء به نظر می­رسد که انشاء را باید اینگونه تعریف کرد:«ایجاد شیء بقولٍ او فعلٍ فی عالم الاعتبار» اگر بخواهیم این تعریف را برای یک جمله انشائی ذکر کنیم همان تعریفی است که مشهور گفته­اند، لذا این تعریف همان تعریف مشهور است منتهی اینجا عرض کردیم که اختصاص به لفظ ندارد و اگر خواسته باشیم در یک حوزه وسیع­تری انشاء را معنا کنیم اینطور باید معنا کنیم.

و البته تفاوتی که به نظر ما بین جمل خبریه و جمل انشائیه وجود دارد غیر از آن است که در نظر مشهور است که در جای خودش به این تفاوت اشاره خواهیم کرد.

ارکان نظر مختار:

ابتدا درباره این تعریف بحث می­کنیم، انشاء عبارت است از اینکه یک چیزی یا یک حقیقتی به سبب قول یا فعل در عالم اعتبار ایجاد شود این تعریف دارای سه جزء و رکن است:

جزء اول:

اولین جزء آن مساله و قید ایجاد شیء است، در انشاء مسئله ایجاد مطرح است یعنی ایجاد چیزی که قبلا نبوده و الان به وجود آمده است ولو اینکه این وجود، وجود اعتباری باشد و در عالم اعتبار بوجود آمده باشد، به هر حال این وجود اعتباری با این ایجاد تحقق پیداکرده و قبل از این تحقق نداشته است و منظورمان از تحقق این نیست که یک تحققی داشته باشد بر خلاف مرحوم عراقی بلکه یک چیزی که در عالم اعتبار عقلاء آنرا اعتبار کرده­اند.

این جزء – ایجاد- برای خارج کردن اخبار است چون در اخبار چیزی ایجاد نمی­شود در اخبار در واقع حکایت معنا است، یک اشکالی که بر طبق نظر و تعریف مشهور و مرحوم آخوند و دیگران وارد بود اینکه تعریف آنها شامل جمل خبریه هم می­شود و حتی طبق بعضی از تعاریف شامل مفردات هم می­شد اما ما وقتی می­گوییم ایجاد المعنا باللفظ یا ایجاد الشیء بقول او فعل فی عالم الاعتبار مرادمان این است که در اخبار اصلا ایجاد المعنا را نداریم بلکه در اخبار حکایت معنا است، اگر به یاد داشته باشید مشهور برای فرق بین اخبار و انشاء مسئله قصد و داعی را ذکر کردند و گفتند هم در اخبار و هم در انشاء ایجاد المعنا باللفظ هست ولی اختلاف بین اینها به قصد و داعی است که تار ة ایجاد المعنا باللفظ به قصد تحقق زمینه برای این امور اعتباریه در عالم اعتبار است که این می­شود انشاء و اُخری قصد و داعی از ایجاد معنا به لفظ حکایتی از یک معنایی در گذشته یا حال یا آینده که تحقق داشته و یا تحقق پیدا خواهد کرد که این می­شود جمله خبریه.

به عبارت دیگر طبق نظر مشهور و بعضی از بزرگان فرق بین اخبار و انشاء را در مسئله قصد وداعی قرار دادند و الا طبق نظر آنها هم در انشاء وهم در اخبار ایجاد المعنا باللفظ تحقق داشته است در حالی که ما عقیده داریم مساله فرق بین اخبار و انشاء وراء مسئله قصد و داعی است، در انشاء ایجاد هست ولی در اخبار اساسا ایجاد نیست و فقط حکایت است چیزی و معنایی ایجاد نمی­شود و در اخبار هر چه که هست حکایت است لذا همه آنهایی که فرق بین انشاء و اخبار را مساله قصد و داعی قرار دادند به نظر ما حرفشان صحیح نیست، این راجع به جزء اول که مسئله ایجاد است.

جزء دوم:

اما جزء دوم مساله و قید قول او فعل است که در تعریف گفتیم «ایجاد شیء بقول او فعل» علت اینکه قول و فعل را عرض کردیم این است که این معنای اعتباری فقط بوسیله لفظ ایجاد نمی­شود و چه بسا در مواردی زیادی انشاء به وسیله فعل تحقق پیدا می­کند مثل معاطات، در معاطات درست است لفظ نقشی ندارد ولی همان حقیقتی که با لفظ بیع ایجاد می­شد با فعل و با اخذ و اعطا تحقق پیدا می­کند، لذا وجهی ندارد که ما مساله انشاء را اختصاص به لفظ بدهیم و انشاء «ایجاد یک معنایی و یک چیزی یا به سبب لفظ است یا به سبب فعل است» لذا با این بیان مثل معاطات هم در دایره معنای انشاء قرار می­گیرند.

جزء سوم:

جزء سوم تعریف قید فی وعاء الاعتبار است که این هم معنایش روشن است و وعاء اعتبار یعنی یک ظرفی که نه عالم ذهن است و نه عالم خارج بلکه یک فضای قراردادی بین عقلاء است یعنی یک فضای تعریف شده، با حد ومرز قراردادی و یک فضایی مجازی این می­شود عالم اعتبار، پس حقیقت انشاء ایجاد یک چیزی به قول یا فعل در عالم اعتبار است.

بر این اساس اگر بخواهیم جمل انشائیه را معنا کنیم چون عرض کردیم که انشاء اعم از جمله انشائیه است و جمل انشائیه جملاتی هستند که وضع شده­اند برای دلالت یا وضع شده­­اند برای ایجاد یک معنایی در عالم اعتبار برای دلالت بر ایجاد یک معنایی به لفظی در عالم اعتبار که اگر انشاء را ما اینگونه معنا کردیم و جمله انشائیه را هم اینطور تفسیر کردیم مجموعاً این بیان، همان بیان مشهور است.

منتهی ما باید برای اینکه بیان مشهور را بپذیریم باید آن اشکالاتی که به مشهور شده بود و قبلا توضیحش گذشت، آن اشکالات را برطرف کنیم که اول باید این اشکالات ذکر شود و پاسخ آن را بدهیم، البته دو اشکال بود که از یکی اشکالات همان جا پاسخ داده شد و یک اشکال دیگر باقی می­ماند که این اشکال را باید جواب بدهیم.

فرق جمل انشائیه و خبریه بنا بر نظر مختار:

منتهی قبل از آنی که به دفع آن اشکال بپذیریم تا قول مشهور تثبیت بشود و مورد قبول قرار بگیرد به مناسبت فرق بین جمل انشائیه و جمل خبریه را اینجا عرض می­کنیم تا تفاوتی که بین نظر ما و نظر مشهور در فرق بین جمل انشائیه و جمل خبریه وجود دارد معلوم گردد.

عرض کردیم که مشهور فرق بین جمله­های خبریه و انشائیه را در مساله داعی و قصد می­دانند یعنی هم جمله خبریه و هم جمله انشائیه را می­گویند ایجاد المعنا باللفظ است و یا بنا بر برخی تعابیر همان استعمال است. منتهی قصد و داعی در اینها با هم متفاوت است اما ما عرض می­کنیم که در جمله خبریه مسئله اخبار است و ایجاد در جمله انشائیه است اما نکته مهم این است که بعضی­ها قائل­اند به اینکه در جمله خبریه مسئله حکایت از وجود یک چیزی در عالم ذهن یا در عالم خارج است و شما وقتی می­گویید «ضرب زیدٌ» در اینجا حکایت از فعل ضرب که در گذشته در خارج اتفاق افتاده است و وقتی
می­گویید«الانسان کلی» در اینجا حکایت از نسبتی که بین انسان و کلیت در ذهن وجود دارد لذا می­گویند اخبار عبارت است از اینکه ما از چیزی حکایت بکنیم در موطن خودش که این موطن یا ذهن است یا خارج.

اما به نظر می­رسد که جمله خبریه معنایش این نیست جمله خبریه عبارت است:« از جمله­ای که وضع شده برای بیان وجود نسبت بین دو چیز در نفس»، چرا می­گوییم جمله خبریه حکایت می­کند از وجود نسبتی که در نفس وجود دارد؟ چرا نمی­گوییم خارج یا ذهن؟ علت آن این است که نسبت بین دو چیز در خارج موجود نيست بايد این نسبت در نفس ایجاد بشود و بعد بوسیله جمله خبریه از این نسبت حکایت بشود چون ما آنچه که در خارج می­بینیم طرفین نسبت است و اتصاف یکی از طرفین به طرف دیگر مثلا وقتی می­گوییم زید قائمٌ اینجا آنچه که در خارج وجود دارد زید است و اتصاف زید به قیام، اتصاف زید به قیام غیر از نسبت بین زید و قیام است و اتصاف یک امر خارجی است اما نسبت بین زید و قیام که در یک جمله شکل می­گیرد این ظرفش خارج نیست این نسبت در خارج وجود ندارد، می­آییم در ذهن، وقتی می­گوییم «الانسان حیوان ناطق» آیا واقعا در ذهن بین انسان و حیوان ناطق که دو مفهوم تصوری هستند این نسبت وجود دارد؟ یا ما این نسبت را در ذهنمان ایجاد می­کنیم؟ که مسلما این نسبت در ذهن وجود ندارد و ما آنرا ایجاد می­کنیم. یا حتی مثلا در قضایای کاذبه، که در این قضایا که اساسا دروغ هست وقتی یک چیزی نقل می­شود بالاخره این موارد هم جمله خبریه­اند منتهی جمله خبریه کاذب، در جملات خبریه کاذبه طرفین در خارج هستند اما نسبت بین اینها اساسا وجود ندارد و سلب نسبت می­شود و به حسب واقع این نسبت نیست نه در خارج است و نه درذهن، اما در نفس نسبت بین این دو ایجاد می­شود. پس معلوم می­شد که آن نسبت نه در ذهن وجود دارد و نه در عالم خارج فثبتَ که در عالم نفس ما این نسبت را ایجاد می­کنیم.

وقتی ما می­خواهیم جمله خبریه و یک مرکب تام خبری و یک قضیه خبریه را معنا و تفسیر بکنیم باید بگونه­ای تفسیر کنیم که شامل انواع و انحاء جمله خبریه بشود یعنی هم دروغ و هم راست، هم صادق و هم کاذب، هم آنهایی که در ذهن­اند و ظرفشان ذهن است و هم آنهایی که ظرفشان خارج است هم آنهای که حمل اولی در آنها تحقق دارد و هم آنهایی که حمل شایع صناعی است را شامل شود یعنی باید به طوری جمله خبریه را معنا کنیم که شامل همه انواع و انحاء قضیه خبریه بشود.

سوال: فرق بین ذهن و نفس چیست؟

استاد: در افق نفس ما نسبت را ایجاد می­کنیم کاری که ما می­کنیم این است که وقتی می­گوییم زید قائمٌ اینجا آمدیم حکایت می­کنیم از نسبتی بین زید و قیام و در نفس ما این نسبت ایجاد شده است یعنی اول این نسبت در افق نفس ایجاد می­شود و بعد به وسیله خبر از آن حکایت می­شود و حال سوال می­کنید که منظور از نفس چیست؟ ببینید ما یک وقت
می­گوییم الانسان کلی اين یک قضیه ذهنی است که مفهوم انسان و کلی جایش در ذهن است اما این نسبت بین کلیت و انسان صرف نظر از اینکه شما یک تصرفی می­کنید و نسبت را ایجاد می­کنید آیا وجود دارد یا وجود ندارد؟ ما نمی­خواهیم بگوییم نفس یک چیزی جدای از ذهن است ولی می­خواهیم بگوییم این نسبت تقرر ذهنی ندارد و اینطور نیست که یک نسبتی بین این دو در ذهن شما وجود دارد و از آن حکایت می­کنید شما این نسبت را ایجاد می­کنید که منظور ما این است. این نکته مهمی است یعنی اینچنین نیست که همانطور که در خارج مثلا زید و قیام با هم اتصاف دارند در ذهن هم بین کلیت و انسان یا بین انسان و حیوان ناطق یک چیزی هست که ما داریم حکایت می­کنیم، نه چنین نیست در ذهن هیچی نیست مفهوم انسان هست، مفهوم کلی هم هست، اما این نسبت بین کلیت و انسان را شما ایجاد می­کنید حالا ممکن است بگویم این اتصاف در ذهن هست اما اتصاف غیر از نسبت است، می­آیم سراغ انسان حیوان ناطق که اینجا اصلا اتصافی نیست و اصلا به حیوان ناطق چه اتصافی دارد، آنجایی که مفهومی اجزاء جنسی و فصلی او ذکر می­شوند چه اتصافی وجود دارد اینجا الانسان حیوان ناطق در ذهن شما چه نسبتی و ارتباطی بین آنها هست آیا غیر از این است که شما این نسبت را در نفستان ایجاد می­کنید و بعد بوسیله جمله خبریه از این حکایت می­کنید.

پس ببینید حق در جمله خبریه این است که جمله خبریه عبارت است از حکایت و بیان وجود نسبت بین دو چیز که در نفس وجود دارد یعنی اول این نسبت ایجاد می­شود و بعد با جمله خبریه از این نسبت حکایت می­کنیم.

سوال: لازمه قول شما این است که قائل به یک وجود نفسی غیر از وجودات اربعه شویم؟

استاد: نه، وجود نفسی نیست، اگر هم باشد وجود حقیقی است مثلا چطور صفات نفسانیه وقتی در شما شکل می­گیرد و در افق نفس شما چیزهایی که تحقق پیدا می­کند، مگر غیر از این است که می­گوییم وجود حقیقی­اند، نفس این قدرت را دارد که خلق بکند، و این منافات ندارد. و این سوال را ما تکرار می­کنیم که آیا صرف نظر از تصرف شما این نسبت وجود دارد یا ندارد؟ آیا بدون تصرف و دخالت شما این نسبت وجود دارد یا ندارد؟ که مسلما در جواب خواهید گفت چیزی غیر از این تصرف وجود ندارد پس شما این نسبت را ایجاد می­کنید بعد با جمله خبریه از این جمله حکایت می­کنید که این در افق نفس است که یک ایجاد حقیقی است که آن نسبت را در نفستان ایجاد می­کنید آن نسبتی که در نفس شما ایجاد
می­شود یک امر حقیقی است یعنی یک ارتباطی و علقه­ای بین این دو تا پیدا می­شود و اینها را یکی می­دانید. و در حقیقت ما نمی­خواهیم وجود نفسی را از وجود ذهنی جدا کنیم. نفس انسان یک معنای وسیعی دارد یک وقت می­گوییم تمنی یک صفت واقعی نفسانی است و در نفس ما تمنی شکل می­گیرد، که می­پرسیم در کجا این تمنی شکل می­گیرد؟ اینکه
می­گوییم تمنی وجود یا طلب حقیقی وجود دارد که اینها از صفات حقیقیه و واقعیه هستند، اینها در کجا وجود دارند؟ یعنی چیزی جدای از ذهن نیست، آیا اینها از جنس علم حضوری­اند و از جنس تشنگی و گرسنگی­اند؟ این که نیست، میل حقیقی یک صفت حقیقی است که در افق نفس شکل می­گیرد، و مسلم است این که می­گویم ما این نسبت را در نفس ایجاد می­کنیم از جنس اینکه گرسنگی را که در خودمان حس می­کنیم نیست و از جنس علم حضوری نیست طبیعتا این امور وقتی می­گوییم افق نفس یعنی در ذهن به وسیله انسان ایجاد می­شود، اینطور نیست که یک چیز جدای از ذهن باشد ولی در عین حال نمی­توانیم بگوییم حکایت از ثبوت یک نسبت در ذهن می­کند این نسبت در ذهن نیست و ما این نسبت را ایجاد می­کنیم و بعد از او حکایت می­کنیم. البته نه اینکه درذهن ثبوت دارد و ما داریم حکایت می­کنیم برای اینکه مساله دقیقا مشخص شود مثال می­زنیم به اینکه در خارج آیا نسبت بین زید و قیام در خارج وجود دارد؟ که مسلما این نسبت در خارج وجود ندارد و ما این نسبت را ایجاد می­کنیم و بعد از آن حکایت می­کنیم به قیاس همین در قضایایی که محمولش در ذهن است مثل الانسان کلی یا حیوان ناطق .

سوال: اگر عدم و رابطه سلبی باشد یک امر حقیقی نمی­شود؟

استاد: آن هم نسبت است، همین که می­گوید بین اینها چنین چیزی وجود ندارد یعنی قضیه سالبه نفی نسبت می­کنید یعنی به عبارت دیگر ایجاد می­کنید عدم رابطه را بین این دو تا و با جمله خبریه از آن حکایت می­کنید. یعنی در واقع می­خواهیم بگویم سلب نسبت هم یک عملیاتی است که در افق نفس شکل می­گیرد، جداکردن و انفکاک بین این دو و اینکه بین این دو هیچ رابطه­ای نیست یک نوع خلق و ایجاد است.

نتیجه:

فتحصل مما ذکر کله که حق در مساله انشاء، قول مشهور است، منتهی دو نکته را باید توجه کرد:

اولا: این که ما انشاء را منحصر در جمل انشائیه نمی­دانیم و البته مشهور هم این را نگفتند و جمل انشائی را معنا کردند، اما در واقع در انشاء یک حقیقتی به لفظ یا قول در عالم اعتبار تحقق پیدا می­کند و این وجودی که بواسطه انشاء تحقق پیدا می­کند یک وجود اعتباری است این یک وقت سببش لفظ است و در بعضی موارد سببش فعل است و حتی ممکن است غیر از فعل و لفظ باشد و اینکه ما فقط در تعریف قول وفعل را ذکر کردیم به این خاطر است که غالبا به این دو وسیله ایجاد می­شود و الا در نظر داشتیم که قید غیرهما را هم اضافه بکنیم که تعریف شامل همه موارد بشود ولی فقط این دو قید را آوردم به خاطر اینکه غالبا به فعل و قول ایجاد می­شود. پس قول حق این است که انشاء سببش فقط لفظ نیست و به غیر از لفظ هم تحقق پیدا می­کند.

وآنچه که به نظر می­رسد با مشهور اختلاف نظر داریم در فرق بین جمل انشائیه و جمل خبریه است و تفسیری که ما از جمله انشائی می­کنیم و الا جمله انشائیه طبق این معنا با مشهور تفاوتی ندارد یعنی جمله انشائی عبارت است از ایجاد المعنا باللفظ در عالم اعتبار اما معنای جمله خبریه با آن چیزی که مشهور گفتند یکی نیست، مشهور فرق بین جمله انشائیه و خبریه را در مسئله داعی و قصد دانستند ولی نظر ما این است که اساسا این فرق نیست و فرق بالاتر از داعی و قصد است.

ثانیاً:

اینکه علاوه بر اینکه در جمله خبریه حکایت از یک نسبتی می­شود و حکایت از وجود نسبت بین دو چیز می­شود؛ این حکایت از وجود نسبت نه نسبتی که در ذهن یا در خارج باشد کما اینکه دیگران گفته­اند بلکه ما این نسبت را در نفسمان ایجاد می­کنیم و با جمله خبریه از آن حکایت می­کنیم این محصل کلام حق در مساله و فرق نظر مختار با نظر مشهور در جمله خبریه است.که ما باید آن دو اشکالی که به نظر مشهور وارد شده بود ذکر بکنیم و اگر می­خواهیم بگوییم این قول حق است باید آن اشکالات را دفع بکنیم.

بحث جلسه آینده: دفع اشکالات نظر مشهور و بیان تنبیهات در مساله حقیقت امر انشاء، ان شاء الله.