جلسه سی و هشتم
امر سوم : حقیقت انشاء
08/۰۹/۱۳۸۸
بحث ما در تنبیهات مساله انشاء بود و عرض کردیم که در اینجا چند تنبیه باید ذکر شود تا به بعضی از ابهامات یا نکاتی که مخفی مانده است پاسخ داده و حل شود، تنبیه اول در فرق بین اعتبار و انشاء بود و محصل این تنبیه همان طوری که گفتیم این بود که اعتبار یک بناگذاری در محیط عقلاء است و چیزی است که به دست شخص معتبر که اعتبارش نافذ است در یک محیط عقلائی اعم از اینک این محیط عقلائی عام باشد یا یک محیط خاص باشد تحقق پیدا میکند و وجود اعتباری که در اثر اعتبار بوجود میآید آثار خاص خودش را دارد مثل وجود ذهنی و وجود خارجی، انشاء همانطوری که قبلا عرض شد عبارت است«ایجاد چیزی به فعل یا لفظ در عالم اعتبار» و ما عرض کردیم که در نظر بدوی انشاء و اعتبار مساوی هستند اما برای اینکه پاسخ دقیقتری در باب فرق بین اعتبار و انشاء داده شود عرض کردیم که باید تنبیه دوم و سوم را عرض کنیم و بعد یک نتیجهگیری کلی داشته باشیم.
تنبیه دوم این است که انشاء به حسب قصد به انحاء و اقسام مختلف تقسیم میشود چهار قسم برای انشاء به حسب قصد میتوانیم ذکر کنیم.
۱- قسم اول این است که در انشاء، انشاء و اعتبارِ هوهویت و اتحاد میشود یعنی گاهی از اوقات در انشاء قصد این است که در وعاء اعتبار اتحاد و هوهویت بین دو چیز ایجاد شود و این اتحاد، اتحاد حقیقی و هوهویت حقیقی نیست بلکه یک اتحاد و هوهویت اعتباری است مثلا در روایت داریم (الفقاع خمرٌ اِستسغره الناس) فقاع خمری است که مردم آنرا کوچک میشمارند، الان بین فقاع و خمر اتحاد و هوهویتی ایجاد شده و قصد از انشاءِ این مسئله در مورد فقاع ایجاد یک هوهویت اعتباری است بین فقاع و خمر، لذا همان آثاری که برای خمر مترتب میشود بر فقاع هم مترتب است. در این قسم همانطور که ملاحضه فرمودید به سبب انشاء قصد شده است یک مصداق اعتباری برای خمر درست شود.
۲- قسم دوم این است که در انشاء قصد ایجاد یک اضافه و رابطه شود، مثل اینکه بین زید و مال یک نحوه اضافه و ربط درست شود، این اضافه و ربطی که بین زید و مال ایجاد میشود در واقع این یک اضافه و ربط حقیقی نیست بلکه یک اضافه اعتباری است. مثلا وقتی گفته میشود «وهبتُ هذا المال لزید» در واقع اینجا دارد بین زید و مال یک ربط و اضافه ایجاد میشود. همانطور که ملاحظه میفرمایید در این قسم دوم هم به حسب قصد است که انشاء به این شکل تحقق پیدا میکند. حالا این از یک حیثی در خصوص هبه این مسئله ایجاد ربط است و الا اگر بخواهیم با دقت نگاه کنیم در مثل بیع هم یا بقیه اسباب نقل و انتقال بالاخره یک ربطی بین آن منتقل الیه و مال ایجاد میشود، اما ما حالا از یک حیث خواستیم تفاوتی کند با بیع و امثال آنها که بعد عرض میکنیم.
۳- قسم سوم از اقسام انشاء در واقع این است که قصد تحقق یک سببی در عالم اعتباریات میشود که با تحقق آن سبب اثر مترتب میشود، مثل مسئله حیازت کسی که مالی را حیازت میکند مثل ماهی در دریا یا پرنده در آسمان را، این حیازت در واقع موضوع برای ترتب اثر عند الشارع یا عند العقلاء ایجاد میکند- البته در خصوص حیازت یک بحثی هست که آیا در حیازت قصد ملکیت معتبر است یا نه؟ یک اختلافی است که در جای خودش باید بحث شود که آیا قصد ملکیت در حیازت اعتبار دارد یا ندارد؟ بعضیها میگویند در حیازت قصد ملکیت معتبر است یعنی وقتی که دارد شخصی حیازت میکند باید قصد ملکیت هم بکند و بعضی دیگر میگویند قصد ملکیت در حیازت اعتبار ندارد- علی ای حال آنچه که هست این است که در این قسم از انشاء، قصد تحقق یک سببی را که به نظر عقلاء منشا اثر هست را میکند، این در مقابل سببهایی مثل موت مورث است که آنها امور غیر اختیاری بودند و این هم بالاخره یک سببی است که منشا آثاری است ولی این سببی است که با اختیار خود شخص تحقق پیدا میکند و قصد هم میکند و عقلاء هم بر این حیازت اثر مترتب میکنند.
۴- قسم چهارم از اقسام انشاء این است که شخص قصد تحقق یک ماهیت اعتباری را میکند، منظور از ماهیت اعتباری یعنی یک ماهیت و یا یک موضوعی که اعتباری است مثل بیع، وقتی بعتُ گفته میشود طبیعت بیع در اینجا ایجاد میشود و این بیع یک ماهیت اعتباری است و یک امر حقیقی که نیست، که البته این ماهیت وقتی اعتبار و ایجاد شد این منشا آثار خاص خودش مثل ملکیت است حتی اگر بگوییم بیع با ملکیت مساوی هم نیستند، این اقسام اربعهای که میشود برای انشاء به حسب قصد ذکر کرد.
تنبیه سوم: معتبر کیست؟
تنبیه سوم این است که ما وقتی سخن از اعتبار به میان میآوریم این اعتبار حتما نیاز به معتبر دارد و قبلا گفتیم که معتبر کسی است که امرش نافذ است حالا این نفوذ امر یا مربوط به عقلاء است یا مربوط به شارع است لذا هر کسی نمیتواند معتبر محسوب شود، این از یک طرف.
حال اگر فرض بفرمائید عقلاء و شارع مثلا برای بیع، اعتبار ملکیت برای خریدار ایجاد کنند یعنی بیع را سبب اعتبار ملکیت قرار دادند و این در شرع و در بین عقلاء هست، عقلاء وقتی کسی بیع میکند این بیع را سبب برای ملکیت میدانند و شارع هم فرموده «احل الله البیع» همان بیع عرفی عقلائی را امضا کرده و مورد تایید قرار داده است و البته یک سری حدود و شرایط برای آن قرار داده است اما به هر حال همان بیع عرفی را مورد امضا قرار داده و تایید کرده که این بیع میتواند سببیت برای ملکیت داشته باشد، پس معتبر در مورد اینکه بیع سبب برای ملکیت است یا عقلاء هستند یا شرع، حالا سوال این است که در اینجا نقش بایع و مشتری چیست؟ این نسبت عقلاء و شارع از یک طرف و بایع و مشتری از یک طرف باید معلوم شود. وقتی بایع میگوید بعت و مشتری هم قبلت را میگوید، آیا اینجا بایع دارد ایجاد میکند چیزی را، بایع میگوید بعتُ مسلما دارد انشاء میکند، آیا یعنی دارد یک وجود اعتباری ایجاد میکند؟ اینجا آیا بایع معتبر است؟ این بایع که مسلما انشاء میکند. آیا هر بایع شخصی یا هر مشتری معتبر محسوب میشوند؟ اگر اینها معتبر هستند پس شارع و عقلاء چه نقشی دارند؟ ما گفتیم که انشاء عبارت است از «ایجاد معنا به لفظ در عالم اعتبار»، بایع هم میگوید بعت و معنای را به این لفظ در عالم اعتبار ایجاد میکند حالا ما میتوانیم بگوییم این بایع است که دارد اعتبار ملکیت میکند؟ بالاخره در یک مورد خاص که فروشند چیزی را میفروشد و خریدار هم قبلت را میگوید، آیا در این مورد خاص نقش شارع و عقلاء از یک طرف و بایع از طرف دیگر در خصوص این مورد چیست؟ این مسئلهی مهمی است که باید حل شود؟ ما قبلا همانطور که گفتم اعتبار یک امر شخصی نیست خلافا لمرحوم آقای خویی که ایشان میفرمود نقش بایع و مشتری فعلیت دادن آن اعتبارات عقلائیه است یعنی وقتی بایع میگویید بعت دارد آنرا را فعلی میکند، که ما باید این مشکل را حل کنیم.
این نکته از نکاتی است که در بحثها منقح نشده است و کسانی که در مقام تعریف انشاء قرار گرفتهاند وارد این بحث نشدهاند و اینکه بالاخره این بایع مسلما انشاء میکند و بایع بدون اختیار که کاری را انجام نمیدهد، بایع انشاء میکند، حالا در این مورد عقلاء وشارع چه نقشی دارند؟ که گفتید آنها معتبرند و ما هم میگوییم عقلاء و شارع اعتبار کردهاند، اعتبار کردهاند یعنی اینکه بنا گذاری کردند براینکه بیع سبب برای ملکیت باشد و پس در این جا نقش بایع چه میشود؟ آنچه که مسلم است و همانطور که در ذهن شما هست بنا بر آنچه که گفتید این است که عقلاء و شارع اسباب این امورات اعتباریه را تعیین میکند.
اقسام اعتباراتی که معتبر(عقلاء و شارع )انجام میدهند:
ما در اینجا اول نقش عقلاء و شارع را مورد بررسی قرار میدهیم و بعد به سراغ نقش اشخاص میرویم این بحث را دقت کنید و این یک بحثی است که هر مبنایی که در باب انشاء داشته باشیم این مسئله را در رابطه با او حل کنیم.
اقسام و انحاء اعتباراتی که عقلاء و شارع میکنند عبارت است از:
الف) گاهی شارع و عقلاء یک سبب غیر اختیاری و غیر ارادی اما واقعی را موجب حدوث یک امر اعتباری قرار میدهند مثل موت مورث، که فوت یک نفر باعث انتقال اموال او به ورثه میشود و یعنی سببیت تکوینی ندارد، این را شارع و عقلاء اعتبار کردهاند به عنوان یک سبب برای ملکیت وراث به عبارت دیگر شارع اعتبار کرده است موث مورث سببٌ للملکیت که یک امور واقعی غیر اختیاری است.
ب) وگاهی از اوقات شارع و عقلاء یک امر اختیاری واقعی را سبب ملکیت قرار میدهند یعنی عقلاء و شارع یک امر واقعی اختیاری را سبب برای حدوث یک امر اعتباری قرار میدهند مثل حیازت که بالاخره نزد شارع حیازت سببیت دارد برای ملکیت و این سببیت قطعا اعتباری است یعنی شارع اعتبار کرده «حیازت سببٌ للملکیه» که یک امر واقعی اختیاری است.
ج) و گاهی یک ماهیت اعتباری را خودش را سبب برای ملکیت قرار میدهند مثل بیع، بیع ماهیت اعتباری است و یک امر واقعی نیست، بیع غیر از حیازت است، بیع غیر از موت مورث است، در عین حال سببیت هم دارد و خود بیع یک ماهیت اختراعی و اعتباری است که نزد عقلاء رایج است و شارع هم این ماهیت اختراعی اعتباری را سبب برای ملکیت قرار داده است؛ در مورد هبه هم همین طور است و قس علی ذلک.
خود ملکیت هم یک امر اعتباری است. پس در واقع شارع و عقلاء گاهی اعتبار سببیت میکنند و انشاء سببیت میکنند مثل مثالهای فوق یعنی گاهی موت مورث را سبب یک امر اعتباری قرار میدهند و گاهی حیازت را سبب حدوث یک امر اعتباری قرار میدهند و گاهی حتی بیع و هبه و امثال اینها را سبب برای یک امر اعتباری قرار میدهند. که در مورد اول و دوم ما نقش عقلاء و شارع را تبیین کردیم که گاهی ایجاد سبب میکنند و اعتبار سببیت میکنند و میگویند این امر واقعی غیر اختیاری سبب برای ملکیت است وگاهی این امر واقعی اختیاری سبب برای ملکیت است .
پس یک نقش مهم عقلاء و شارع در این امور که قابل انکار هم نیست این است که اعتبار و انشاء سببیت میکنند، حالا اعتبار سببیت میکنند، سببیت چه چیز برای چیز؟ خودش یک مسئله و مرحلهای دیگری است. ولی اصل اعتبار و انشاء سببیت به ید عقلاء و شارع است این دست هیچ کس نیست و این عقلاء و شارع هستند که میتوانند بگویند این امر واقعی و غیر اختیاری مثل موت سببٌ برای یک امر اعتباری و یا اینها هستند اعتبار و انشاء بکنند که حیازت سببٌ للملکیت و این عقلاء وشارعاند که میتواند اعتبار و انشاء بکنند که بیع سببٌ للملکیت؛ پس یک نقش غیر قابل انکار برای شارع و عقلاء همین اعتبار سببیت است و این دست بایع و مشتری نیست و ما نمیتوانیم هیچ وقت سببیت را اعتبار و انشاء کنیم این مسلما در اختیار معتبر و کسی که امرش نافذ است و او عبارت است از عقلاء وشارع .
سراغ سبب و مسبب میآییم که سبب یک امر واقعی، دست هیچ کس نیست و یک امر تکوینی است اعم از اینکه اختیاری باشد یا غیر اختیاری، مثلا حیازت یک امر واقعی است ولی اختیاری یا موت یک امر واقعی ولی غیر اختیاری است، اما بیع، سببیت بیع برای ملکیت را عقلاء و شارع اعتبار کردهاند اما خود بیع یک ماهیت اعتباری است، اولاً حدود و ثغور این ماهیت را چه کسی تعریف کرده است؟ چه کسی این وجود و تحقق اعتباری را به آن داده است؟ معتبر عقلاء و شارعند، یعنی این ماهیت اعتباری اختراع عقلاء و شارع است. که در اینجا هم اشخاص در اختراع نقشی ندارند، این زوایای مختلف این بحث است که باید دقت بفرمائید که به رابطه بین انشاء و اعتبار کمک میکند یعنی شخص خریدار که این خانه را میخواهد بخرد یا مشتری در اختراع این ماهیت اعتباری نقشی نداریم، بله هر روز در جامعه عقلاء ماهیات مخترع و عقود جدید به میان میآید که سابقهای نداشته و انواع و اقسام معاملات بسیاری از این عقود که امروزه رایج هم هست ، اینها در محیط عقلائی ایجاد شده است که حالا کار یک نفر بود یا یک جمع بودهاند که بعدا در جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است و تبدیل شده به یک ماهیت اختراعی و اعتباری، باز اینجا شارع هم یا امضاء میکند یا نمی کند که به این جهت کار نداریم عمده این است که اختراع و اعتبار این ماهیات به ید معتبر است و اشخاص در ایجاد این ماهیات اعتباریه به معنای کلی آن هیچ نقشی ندارند. این از ناحیه سبب بود.
مسبب در این امور فرض این است که یک امر اعتباری است، اینجا این نسبت را خوب دقت کنید ما وقتی میگوییم سببیت و انشاء و اعتبار سببیت کار عقلاء و شارع است و این سببیت خودش یک امر اعتباری است و یک امر تکوینی که نیست این سببیت یک طرفش سبب است و یک طرفش مسبب وسبب اعم از این بود که واقعی باشد یا اعتباری، و گفتیم آن اسباب و ماهیات اعتباری کار عقلاء و شارع است اما در مورد مسبب هم آیا میشود همان دو قسمی که در مورد سبب بود تقسیم شود و ما هم مسبب واقعی داشته باشیم و هم مسبب اعتباری؟ که در جواب این سوال میگوییم مسبب فقط اعتباری است و مسبب در بیع ملکیت عین است یا ملکیت منفعت است و به حسب هر عقد و ایقاعی که در مسئله وجود دارد فرق میکند، که این ملکیت به معنای کلیاش یعنی یک نحوه اضافه و ربط بین ملکیت و عین و یک اضافه بین مال و مالک است را معتبر معین میکند، پس اینجا شخص نقشی ندارد.
نقش بایع و مشتری:
ملاحظه فرمودید که انشاء و اعتبار سببیت به دست عقلاء و شارع است و خود سبب اگر اعتباری باشد نه امر واقعی باز به دست معتبر یعنی عقلاء و شارع است و مسبب اعتباری است نزد عقلاء و شارع، یعنی در همه اینها معتبر شارع و عقلاء هستند پس بایع و مشتری دارای چه نقشی هستند؟ بایع و مشتری چه کاری انجام میدهد؟ فروشنده که با بعت خانه خود را میفروشند و میگویید« بعتُ هذه الدار» و انشاء بیع میکند.
در مورد اشخاص آنچه که مسلم میتوان گفت این است که کار آنها ایجاد موضوع است برای اعتبار عقلاء و شارع، یعنی وقتی بایع میگوید بعت، در واقع دارد موضوع درست میکند برای اعتبار عقلاء و شارع، موضوع برای اعتبار عقلاء درست میکند یعنی اینکه یک مصداقی از آن طبیعت بیع را دارد تحقق میبخشد و آن ماهیت اعتباری را با انشاء خودش، یک مصداقی از او را ایجاد میکند که اگر این مصداق ایجاد شد این میشود منشا برای اعتبار عقلاء.
پس در واقع ما نباید به بایع و مشتری به عنوان معتبر نگاه کنیم و اگر معتبر و مُنشِا میگوییم -که البته مُنشِا هست و انشاء بیع میکنند- در واقع موضوع برای اعتبار عقلاء درست میکنند نه آن اعتبار و انشائی که بخواهیم بگوییم بایع و مشتری معتبرند چون عقیده ما این است که اعتبار یک امر شخصی نیست.
گفته بودیم که بعد از تنبیه سوم جواب دقیقی برای تنبیه اول و اینکه رابطه بین اعتبار و انشاء چیست؟ ذکر کنیم که بعد از این دو تنبیه باید عرض کنیم که با توجه به تنبیه دوم و سوم شک میشود در رابطه تساوی انشاء و اعتبار، به حسب نظر بدوی گفتیم که بین انشاء و اعتبار نسبت تساوی است چون بالاخره هر انشائی یک اعتبار است وقتی میگوییم «ایجاد المعنا باللفظ فی وعاء الاعتبار» یعنی داریم یک معنایی را با لفظ در عالم اعتبار ایجاد میکنیم و یک وجود اعتباری درست
میکنیم، از این طرف ما وقتی معتبرین را نگاه میکنیم که معتبر یا عقلاء هستند یا شرع؛ میبینیم که اینها اعتبار میکنند سببیت را یا سبب را و یا مسبب را، و این وسط نقش بایع و مشتری یا مستاجر و موجر و همه طرفین عقود چیست؟ که مسلما معتبر نیستند و انشاء هم دارند، این را که ملاحظه میکنیم نمیتوانیم قائل به اتحاد بین انشاء و اعتبار باشیم و ما میگوییم اصل اعتبار به دست عقلاء و شارع است و آنها هستند که امرشان در مساله اعتبار نافذ است و آنها هستند که معتبر محسوب میشوند اما اشخاص چه نقشی دارند؟ آنچه که اجمالا و فی الجمله نه بالجمله میشود ادعا کرد این است که اشخاص و افراد یا به صورت ارادی و اختیاری یا غیر ارادی سبب برای اعتبار عقلاء ایجاد میکنند و موضوع برای اعتبار عقلاء و شرع درست میکنند، حالا خود این سبب گاهی یک امر واقعی و گاهی یک امر اعتباری و انشائی است. در مورادی که سبب یک امر اعتباری است عمدتا در آنجا ما این مسئله را با آن مشکل داریم که بالاخره بایع انشاء میکند آیا میتوانیم بگوییم که اینجا معتبر هم هست، که به یک معنا میتواند معتبر باشد و به یک معنا نمیتواند معتبر باشد، لذا اگر بخواهیم به جهت توجه کنیم میبینیم که هر جهتی از این جهات مبعد و مقرب یک معنایی است که بالاخره رابطه بین اعتبار و انشاء از یک جهت و حیث تساوی است و از یک حیث در این موارد با مشکل مواجه میشویم فتامل.
بحث جلسه آینده: بیان تنبیهات چهارم و پنجم وبیان حقیقت حکم شرعی که تا اینجا این مباحث مقدمه بود برای بیان حقیقت حکم شرعی که در تعریف علم اصول اخذ شده بود.
نظرات