جلسه اول-مقدمات بحث اصول


دانلود-جلسه اول-PDF

مقدمات بحث اصولجلسه اول
مقدمات بحث اصول
۰۷/۰۷/۱۳۸۸

ویژگی­های درس خارج اصول

بنا است که ان­شاءالله به حول و قوّه الهی و عنایات حضرت بقیّة الله روحی له الفداء یک بحث اصول را از ابتداء شروع کنیم که این بحث دارای ویژگی­هایی است:

 ويژگي اول:

 بحث اصول به طور خاصی وسیع و گسترده شده در حالی­که بعضی از بحث­هائی که در درس­های خارج اصول مطرح می­شوند ثمره عملی ندارند جز این­که تطویل بوده و باعث از بین رفتن فرصت­ها و عمر است لذا بعضی از بحث­هائی که در علم اصول به نظر می­رسد خیلی ضروری نباشد وارد آن­ها نخواهیم شد. می­دانید یک دوره خاج اصول از پنج، شش سال طول می­کشد تا پانزده سال؛ واقعاً پانزده سال برای بحث­هائی که به هر حال ثمره عملی آن­چنانی یا اصلاً ثمره عملی ندارد به نظر می­رسد زائد باشد. از بزرگان ما مثل مرحوم آیه الله بروجردی و امام رحمةالله علیهما از کسانی بودند که معتقد بودند علم اصول بیش از حدّ متورم شده و نیاز به تهذیب دارد مثلاً در همین ابتدای بحث کفایه تعریفی دارد به این­که موضوع کل علم مایبحث فیه عن عوارضه الذاتیه، همین یک جمله در بعضی از درس­های اصول و بعضی از کتاب­ها ، ده­ها صفحه مطلب و ده­ها جلسه وقت طلّاب را می­گیرد، خوب بحث از این­که آیا عرض ذاتی چیست یا قریب و بعید اعراض ذاتیه چیست و نظر فلاسفه درباره آن چیست این­­ها در هیچ جای فقه کاربردی ندارد لذا سعی ما اینست که بعضی از این بحث­های اصولی مطرح نشود و تهذیب بکنیم مثلاً شما بحث­های خارج اصول شهید مرحوم صدر را ببینید چه آن­که به قلم آقای هاشمی شاهرودی نوشته شده و چه آنچه که به قلم آقای حائری نوشته شده، می­بینید که کم­تر وارد این بحث­ها شدند و یا مثلاً منتقی الاصول مرحوم آقای روحانی که بسیاری کتاب متقن و محکمی است، مرحوم آقای روحانی از بحث وضع شروع کرده و این بحث­های مقدّماتی را، بسیاری­اش را وارد نشده لذا بنای ما بر این است که در آن بحث­هائی­که ثمره عملی به هیچ وجه، نه مقدمتاً و نه غایتاً تأثیری در عملیات استنباط ندارد واردش نشویم.

 ویژگی دوم:

ویژگی دوم بحث ما این است که ساختار بحث­های اصولی دچار اشکالاتی است، بحث اشکالاتی که به ساختار علم اصول و تقسیم­بندی مباحث اصول وارد می­شود بحث تازه­ای نیست درست است که هنوز با توجه به این­که این اشکالات هم مطرح شده امّا یک کار شایسته­ای انجام نگرفته که این تقسیمات عوض شود و در یک فضای جدید و ساختار جدید بحث کنند، مثلاً از جمله کسانیکه اشکال جدّی به ساختار بحث­های اصولی دارد مرحوم کمپانی است و شاگردشان مرحوم آقای مظفر که دیدید در اصول فقه ترتیب بحث­هایش حداقل تفاوت­های آشکاری دارد با کتاب­های پیشینیان ایشان، یا از معاصرین هم بعضی از بزرگان بر این وقوف دارند که این ساختار محلّ اشکال است مثلاً شما در حلقات شهید صدر در ابتدای بحث­های اصولی یک مطالبی را می­بینید که واقعاً بحث­های خوبی است و هیچ جا مستقلاً مورد بحث قرار نمی­گیرد مثلاً بحث از حقیقت حکم شرعی، ما می­گوئیم علم اصول عبارتست ازعلم به قواعدی که ممهد برای استنباط حکم شرعی، یعنی همه مدارعلم اصول بر استنباط حکم شرعی دور می­زند حالا این حکم شرعی چیست از حقیقت حکم شرعی و اقسام حکم شرعی در هیچ جای علم اصول مستقلا بحث نمی­شود لذا خوب است که درباره حقیقت حکم شرعی، بحث­هائی حتماً صورت بگیرد یا مثلاً درخود کفایه ملاحظه فرمودید که بسیاری از بحث­هائی که در جلد اول (چاپ­های قدیمی) مثل مباحث اجتماع امر و نهی، بحث ضدّ، بحث مقدمّه واجب آمده بحث­هائی است که در مباحث الفاظ ذکر شده در حالی­که ربطی به مباحث الفاظ ندارند بعضی بحث­ها اصلاً جزء مسائل علم اصول نیستند بلکه به عنوان مبادی علم اصولند، حال ما ضمن حفظ ترتیب بحث­های کفایه، تا آن­جائی­که مقدور باشد سعی می­کنیم این امور را رعایت کنیم  این تغییرات و جابه­جائی­ها هم صرف این نیست که یک بحث را از یک­­جا بردارید و به جای دیگر ببرید این­ها فروعی و شاخه­هائی دارند جایگزیني هر یک از این شاخه­ها و فروع در جای خودش یک کار گروهی گسترده­ی عمیقی را طلب می­کند مثلاً ۱۴ امری که مرحوم آخوند در اول کفایه مطرح کردند اصلاً علوم نیاز به موضوع دارند یا ندارند یا ملاک تمایز علوم چیست یا تعریف علم اصول یا موضوع علم اصول یا فایده آن، این­ها بحث­هائی است که جزء مسائل علم اصول نیست بلکه جزء مبادی عمومی علم اصول است ما این­ها را معنون به عناوین خودش خواهیم کردو سعی می­کنيم که انشاءالله تا آن­جائی­که مقدور باشد با حفظ ترتیبی که مرحوم آقای آخوند در کفایه دارند این بحث­هائی که نیازی به برخی تغییرات دارد اين تغييرات را اعمال کنیم.

 ویژگی سوم:

تا آن­جائی که مقدور باشد در هر بحثی یک اجمالی از سیر تاریخی آن بحث را مطرح ­مي کنیم غیر از سیر تاریخی علم اصول که حالا امروز می­خواهیم به آن بپردازیم سیر تاریخی هر مسئله را بیان می­نمائیم می­دانید هر بحثی و هر مسئله­ای از مسائل و مباحث علم اصول بالاخره یک پیشینه تاریخی دارد و این خودش خیلی مهمّ است مثلاً بحث وضع ازکی وارد علم اصول شده، باز این هم نیاز به یک تحقیق وتتبع گسترده دارد که همه کتاب­ها بررسی شود امّا تا آن­جائی­که مقدور باشد ما سعی می­کنیم حداقل در عناوین عمومی و مسائل و مباحث کلی، این بحث­ها را یک ریشه­یابی تاریخی بکنیم و ببینیم که این بحث­ها از کی وارد علم اصول شده چون شما هر چه از زمان ائمه سلام الله علیهم فاصله می­گیرید، می­بینید که مباحث روز به روز گسترده­تر شده و بحث­های تازه­ای وارد شده، خوب، خیلی از این بحث­ها در اوائلی که فن اصول و علم اصول تنظیم شده نبوده و بعد به مرور پیدا شده لذا تا آن­جا که مقدور باشد این را هم پیگیری می­کنیم.

 ویژگی چهارم:

خصوصیت چهارم اينكه فقط در حدّ نقل اقوال اصلی عامه و اهل سنت، در کنار بحث­هائی که داریم متعرّض اقوال آن­ها هم شویم گرچه همین اختلافاتی که ما در بحث­های خودمان داریم و بین علماء امامیّه مطرح است طبیعتاً در بین علماء اهل سنت هم وجود دارد پرداختن به ادله آن­ها، نقد ادلّه آن­ها کار دشواری است گر چه قدیم رسم بوده مثلاً الذریعة مرحوم سید مرتضی الذریعه الی اصول الشریعه تقریباً مبسوط­ترین و مفصّل­ترین کتاب اصولی است که ابتداءاً نوشته شده یعنی اگر بخواهیم بگوئیم اولین کتاب اصولی مفصل و مبسوط توسط چه کسی نوشته شده همه بالاتفاق می­گویند مرحوم سید مرتضی، گر چه قبل از او شیخ مفید رساله­ای در علم اصول داشته ولی یک کتاب جامع این کتاب الذریعه است یکی از ویژگی­های مهم کتاب الذریعه إلی اصول الشریعة سیّد مرتضی توجه به آراء علماء عامّه است یعنی به صورت مبسوط نه فقط در حدّ نقل اقوال علماء اهل سنت بلکه اقوال آن­ها را نقل می­کند ادله آن­ها را تفصیلاً نقل می­کند و مورد اشکال قرار می­دهد یعنی این یک خصوصیت بسیار ممتازی بود که در اوان شکل­گیری این علوم اين جهت مورد توجه بود، توجه به آراء اهل سنت هم در اصول و هم در فقه، حالا ممکن است ضرورت­های تاریخی بوده که تا حدّی هم این بوده ضرورت­های تاریخی ایجاب می­کرده در اصول و در فقه و در کلام یعنی اگر بخواهیم به روز بودن را معنی کنیم علماء ما در گذشته به روزتر بودند تا امروز چون به طور مقارنه­ای فقه و اصول و کلام و اعتقادات را بررسی می­کردند خود شیخ طوسی، سید مرتضی علامه حلّی شما نگاه بکنید هر چه جلوتر می­آئیم این مقارن بحث کردن ضعیف­تر می­شود که این مطلب هم باید ریشه­یابی شود حال ما اگر بخواهیم وارد بحث­های مقارنه­ای شویم خیلی طولانی خواهد شد ادلّه آن­ها با ذكر اختلافاتی که دارند  بحث شود و نقل و نقد بشود فقط در حدّ ذکر اقوال و اشاره­ای که آشنایی اجمالی با آراء آن­ها پيدا بشود  سعی می­کنیم در هر بحثی این را متعرض بشویم.

خلاصه:

 پس به طور کلی ما بحثمان را با این چهار خصوصیت که ۱ ـ تقریباً ریشه­یابی یا بررسی تاریخی مباحث در هر مسئله ۲ ـ تهذیب اصول و حذف بعضی مطالب غیر ضروری ۳ ـ تغییر ساختار تا حدی که ممکن است ۴ ـ ذکر آراء اهل سنت و اقوال آن‌ها والبته منابعی که باید به آن منابع مراجع بفرمایید آن را هم در خلال این بحث­ها عرض خواهیم کرد و تا حد مقدور ما سعی می­کنیم إن­شاء­الله عمل بکنیم.

بررسی سیر تاریخی علم اصول

 اما مسئله­ای که قبل از ورود به بحث­های مقدماتی علم اصول به نظرم رسید تا حدی لازم است مطرح بشود بررسی سیر تاریخی علم اصول است، اصلاً علم اصول چه بود؟ و چه شد؟ از کجا شروع شد تا به این جا رسید، می­دانید این بحث اگر رأساً بخواهد مورد بررسی قرار بگیرد بحث بسیار طولانی است اما ما در حد یکی دو جلسه اجمالاً متعرض  این بحث می­شویم .

جهات اهمیت بحث:

به چند دلیل این بحث اهمیت دارد. و در ابتدای بحث دو دلیل برای اهمیت این بحث ذکر می­کنیم:

دلیل اول:

یکی این که فی نفسه آشنایی با سیر تاریخی هر علمی و توجه به تطور هر علمی به انسان یک شناختی بهتر برای ورود به آن علم می­دهد ، باز این هم از بحث­هایی است که مستقلاً در حوزه مورد آموزش قرار نمی­گیرد گر چه کسی ممکن است شخصاً مطالعاتی داشته باشد اما بسیار بسیار مهم است. اصلاً یک سیر تطور علوم الآن خیلی هم مرسوم است در دنیا که هر علمی را که می­خواهند بخوانند کنار آن علم یک آشنایی با تطورات و تحولات آن علم پیدا می­کنند پس فی نفسه آشنایی با این تطورات برای طالب آن علم یک شناخت بهتری ایجاد می­کند

دلیل دوم:

 دلیل دوم برای این که ما این مسئله را واردش می­شویم و در حد بسیار مختصر مورد بحث قرار می­دهیم این است که در خلال بررسی تصورات علم اصول شما با عالمان و صاحب­نظران برجسته و منابع اصیل این علم آشنا می­شوید من الآن گاهی می­بینم کسی خارج می­خواند دو سال- سه سال یا پنج سال ولی أمهّات کتاب­های اصولی را نمی­شناسد ما نمی­خواهیم این جا کتاب­شناسی بحث کنیم ما نمی­خواهیم رجال و تراجم بحث کنیم اما حداقل برجستگان این فن کتابشان را باید مورد توجه قرار دهیم به هر حال ما وقتی که اسم یک کتاب مهم اصولی را می­شنویم باید بدانیم که این کتاب اصلاً مربوط به علم اصول است خیلی بد است کسی در حوزه سالها درس بخواند اما دو تا کتاب اصولی را نشناسد ويا  دو تا عالم برجسته اصولی را نشناسد پس فایده­ی دوم این بررسی آشنایی با عالمان و بزرگان علم اصول و منابع اصیلی که این علم باید مورد عنایت قرار بگیرد چه قدیماً چه جدیداً این فایده­ی دوم یکی از راه­های مهم عمق بخشیدن به دانش ما توجه به آثار گذشتگان است اصلاً ما به مرور باید با این کتاب­ها مأنوس بشویم به این کتاب­ها باید مراجعه کنیم اصلاً روش­شناسی­ها با همین مأنوس شدن با این کتاب­ها معلوم می­شود خیلی­ها هستند دارای یک نحله­ی فکری هستند در اصول و یا در فقه و یا در کلام اما روش­هایشان متفاوت است سبک­شناسی و روش­شناسی خود اندیشمندان خودش یک مسئله­ی مهمی است حالا لازم نیست در هر بحثی شما رجوع کنید به همه­ی این کتاب­ها اصلاً این کار مقدور نیست ولی حداقل یک جوری باشد که در طول یک سال تحصیلی یک بار سراغ معارج برويد یک بار اصلاً الذریعه را باز کنید فهرستش را ببینید ندارید کتاب­خانه­ها ندارند الحمدالله الآن این سی­دی­ها آمده که همه­ی این چیزها را دارد یعنی حداقل در طول این سال­هایی که یک دوره علم اصول شما می­خوانید حداقل کتاب­های مهم علم اصول را از ابتداء تا به امروز حداقل هر کدام را چند باری مراجعه کرده باشید و فهرستش را نگاه کرده باشید لذا من تأکید دارم إن­شاءالله این را پی­گیری بفرماييد.

پیدایش و پایه­گذار علم اصول:

مطلب سومی که امروز می­خواهیم عرض کنیم باز قبل از ورود به بررسی ادوار علم اصول و این را هم خیلی مختصر می­خواهیم عبور کنیم این است که آیا پیدایش علم اصول توسط اهل سنت بوده یا شیعه این یک بحثی است که هر کدام از این نظریات طرفدارانی هم دارد .

نظر اول: توسط اهل سنت

جمع زیادی عقیده دارند که پیدایش علم اصول به وسیله­ی اهل سنت بوده این­ها دو گروه هستند:

دسته اول:

 یک دسته اخباری­ها هستند، اخباری­ها معتقدند اساساً پیدایش علم اصول به وسیله­ی اهل سنت بوده است روی همین مبانی فکری­ که اخباریین دارند که قائل هستند به این­که ما برای استنباط احکام جز روایات هیچ طریق دیگری نداریم لذا ابزاری برای استنباط نیاز نداریم همین ظواهر اخبار مبنای احکام شرعی است ما محتاج چیز دیگری نیستیم مثل میرزا محمد امین استرآبادی که در واقع پایه­گذار این مکتب فکری اخباری­گری بود البته در بین اخباری­ها قول افراطی و غیر افراطی وجود دارد بعضی­ها به این شدت قائل نیستند اما عموماً به ظواهر اخبار و روایات اعتماد می­کنند لذا این­ها معتقد هستند علم اصول به وسیله­ی اهل سنت پایه­گذاری شد آن­ها بودند که قواعدی را برای استفاده­ی احکام از منابع باب کردند آن­ها بودند که پای عقل را به دایره­ی استنباط باز کردند ما نیاز به ابزار نداریم خود مرحوم محمد امین استرآبادی معتقد است که دو عامل باعث شد پای اصول وارد شیعه بشود. ۱ ـ غفلت ۲ ـ تأثیرپذیری از علمای اهل سنت همچنین ایشان معتقد است شیخ مفید تحت تأثیر دو  نفر ۱ ـ ابن جنید ۲ ـ ابن ابی عقیل و اعتمادی که به این دو نفر داشت پای اصول را به میان شیعه باز کرد، بعد به وسیله­ی شاگردان شیخ مفید مثل سید مرتضی و شیخ طوسی این کم کم گسترش پیدا کرد ایشان می­گوید ما نیاز به قواعد اصولی نداریم.

 بعضی از اخباری­ها معتقد هستند و اگر شیخ مفید شیخ طوسی و سید مرتضی آمدند به سراغ اصول و قواعد اصولی این­ها اعتقادی به اصول نداشتند اصلاً نیازی نمی­دانستند فقط برای الزام خصم ­آمدند به یک سری قواعد اصولی توجه پیدا کردند چون عامه و اهل سنّت به قواعد اصولی اعتماد می­کردند این­ها آمدند برای این­که آن­ها را محکوم بکنند والزام بكنند آن­ها را به گفته­های خودشان از قواعد اصولی بحث کردند بنابر این هیچ وجهی برای این مسئله نیست پس یک دسته از کسانی که معتقد هستند علم اصول به وسیله­ی اهل سنت پایه­گذاری شده است اخباریین هستند.

دسته دوم:

 دسته­ی دومی هم هستند که این­ها هم معتقد هستند که علم اصول به وسیله­ی اهل سنت پایه­گذاری شده است منتهی این دسته­ی دوم دیگر اخباری نیستند این­ها یک استدلال دیگری دارند برای مدعای خودشان استدلالشان این است که می­گویند تا زمانی که ائمه (ع) در حیات بودند و در دسترس مردم بودند مردم و بزرگان و صحابه با مراجعه به ائمه سؤالات خودشان را در مورد احکام شرعی از این­ها می­پرسیدند نیازی به این قواعد نبود این­ها از باب این­که احتیاجی به این قواعد اصولی نبوده می­گویند اهل سنت مقدم هستند چون معروف است که یک عده­ای عقیده­اشان این است که اولین کسی که در علم اصول کتاب نوشت شافعی بود رئیس یکی از مذاهب چهارگانه­ی اهل سنت اينها مي گويند تا زمان غیبت که ائمه بودند محتاج به این قواعد اصولی ما نبودیم با مراجعه به اهل بیت (ع) احکام را مردم می­گرفتند و می­پرسیدند و جوابشان را هم داشتند پس احتیاجی نبوده به اینکه اين قواعد استفاده بشود با عنایت به این­که نیازی به این قواعد نبوده و این نیاز بعد از زمان غیبت پیدا شده پس از نظر تاریخی این گروه معتقدند که اهل سنت مقدم بر شیعه هستند و در پیدایش علم اصول آن­ها بر شیعه پیشی گرفتند . پس این دو گروه هر کدام به یک دلیلی معتقدند که اهل سنت پایه­گذار علم اصول بودند

نظر دوم و حق: توسط شیعه

 اما در مقابل این­ها یک نظر که نظر صائب و صحیحی هم هست این است که علم اصول به­وسیله­ی شیعه و به وسیله­ی اصحاب ائمه پایه­گذاری شد و حتی مقدم بر اهل سنت، ممکن است دایره­ی احتیاج آن­ها وسیع­تر بوده باشد.

دلایل:

وقرائن و شواهد محکمی داریم بر این­که اساساً پایه­گذار علم اصول خود اهل بیت (ع) بودند.

اولاٌ:

این که در زمان خود اهل بیت توسط اصحاب اهل بیت کتاب­هایی در زمینه­ی علم اصول نوشته شده مقدم بر شافعی حتی مقدم بر شیبانی که بعضی­ها قائلند به این­که از شافعی جلوتر بوده، اما کتاب­هایی است که اصحاب اهل بیت در این رابطه نوشته اند که به چند نمونه اش اشاره می­کنیم -که البته در این نوشته­ای که خدمتتان داده شده است به بعضی از تألیفات اشاره شده است-: هشام بن حکم متوفی ۱۷۹ هجری قمری البته بعضی­ها ۱۹۹ هم گفتند کتاب الفاظ و مباحث را نوشته­اند یونس بن عبدالرحمن کتاب اختلاف الحدیث و مسائله را نوشته­اند کتاب اختلاف الحدیث محمد بن ابی عمیر که از اصحاب امام کاظم (ع) بوده متوفی ۲۱۷ رسالة فی اجتماع الامر و النهی فضل بن شاذان از اصحاب امام جواد (ع) یا در زمان غیبت صغری کتاب الناسخ و المنسوخ علی بن ابراهیم بن هاشم قمی و یا کتاب القیاس از عبدالله جعفر حمیری هم در زمان غیبت صغری و قبلش در بین اصحاب ائمه این­ها نوشته شده است. در حالی که نظر مشهور اهل سنت این است که اولین کتابی که در بین اهل سنت نوشته شده است توسط شافعی است یک کتاب الرساله دارد متوفی ۲۰۴ در حالی که هشام بن حکم متوفی ۱۷۹ است و شافعی متوفی ۲۰۴ است. بعضی­ها معقدند اولین کتاب اصولی که نوشته شده است مال امام شافعی است ابن خلدون و سیوطی و این­ها معتقد هستند که این مال این موقع است البته یک عده معتقدند که قبل از شافعی هم در رابطه با علم اصول کتاب نوشته شده است. مثل ابن ندیم و…. در الفهرست می­گوید كه  محمد بن حسن شیبانی متوفای ۱۸۲ یا ۱۸۹ است کتابی دارد به نام اصول الفقه که این طبيعتاً از شافعی جلوتر است. آن­هم چیزی حدود ۱۵ سال طبق یک نقل و حدود ۲۲ سال طبق نقل دیگر یا ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم. به هر حال چه ابو یوسف باشد چه شیبانی باشد این­ها مقدم بر شافعی بودند. بین ۱۵ تا ۲۰ سال مقدم بر شافعی بودند. پس این­که بگوییم اولین کتاب اصولی را شافعی نوشته درست نيست از خود عامّه زودتر از شافعی دیگران نوشتند امّا حتی اگر شیبانی يا ابو یوسف را هم نگاه کنیم باز در عین حال هشام بن حکم مقدم بر این­ها است لذا در مجموع می­توانیم قاطعانه بگوییم که پایه­گذاری علم اصول توسط اهل بیت علیهم­السلام و اصحاب اهل بیت علیهم­السلام بوده و کتاب هم در همان زمان مقدّماً علی اهل السنه نوشته شده البته ممکن است در ادامه به دلایل مختلف، آن­ها بیشتر نیازمند بودند که از علم اصول استفاده کنند اما در پیدایش آن شیعیان مقدم بودند

ثانیاٌ

دلیل دوم بر اینکه ما معتقد هستیم  امامیه در پیدایش علم اصول فقه مقدم بر اهل سنت هستند روایات است و بعضی روایاتی که از خود اهل بیت (ع) وارد شده است  مفید این مطلب است ،یعنی در بین روایاتی که از اهل بیت (ع) وارد شده است انسان به وضوح این شواهد را می­بیند (علینا القاء الاصول و علیکم التفریع) ما اصول را به شما القاء می­کنیم و تفریع با شما، روایات دیگری هم است از ائمه که می­تواند در این جهت مورد توجه قرار بگیرد..

 بحث جلسه آینده: بیان سير تاریخی و ادوار علم اصول