جلسه بیستم-ديدگاها پيرامون حكم امضائي وتاسيسي


دانلود-جلسه بیستم-PDF

ديدگاها پيرامون حكم امضائي وتاسيسيجلسه بیستم
ديدگاها پيرامون حكم امضائي وتاسيسي
۰۳/۰۸/۱۳۸۹

ديدگاهها:

عرض شد لازم است قبل از ذكر اقوال و انظار پيرامون صحت تقسيم حكم شرعي به حكم تاسيسي و امضائي مواردي را براي روشن شدن محل نزاع بيان كنيم كه در مجموع پنج مورد و نكته را ذكركرديم. حالا لازم است كه ديدگاهها و انظار را ذكركنيم تا ببينيم حق در مساله كدام است.

عنايت داشته باشيد كه اين ديدگاهها با عنايت به آن پنج نكته­اي كه براي محل نزاع گفتيم ارائه مي­شود يعني آن نكته ها را به عنوان يك امر مفروض و مفروغ عنه گرفته­ايم تا حدود محل بحث معلوم شود، مثلا اگر ديدگاهي را به عنوان منكر حكم امضائي معرفي كرديم آن ديدگاه در حقيقت منكر حكم امضائي به معنای امضاء الشارع نيست بلكه منكر جعلي بودن حكم امضائي است و همين طور بقيه مواردي كه اشاره شد.

اما به طور كلي در مساله تقسيم حكم شرعي به حكم امضائي و تاسيسي و يا به تعبير ديگر در وجود و عدم حكم شرعي امضائي سه ديدگاه مطرح است.

ديدگاه اول:

ديدگاه اول قائل است به اينكه تقسيم حكم شرعي به حكم تاسيسي و امضائي صحيح است، يعني بعضي قائلند به اينكه حكم امضائي همانند حكم تاسيسي يك حكمي است كه توسط شارع جعل شده و ما مي­توانيم آن را به عنوان يك حكم شرعي محسوب كنيم. مثل عبادات كه عمدتا حكم تاسيسي محسوب مي­شوند و توسط شارع جعل شده­اند احكام امضائي هم كه عمدتا در باب معاملات به چشم مي­خورند، اينها هم توسط شارع جعل شده­اند، پس هر دو مجعول شارع اند؛ لذا تقسيم حكم شرعي به حكم امضائي و تاسيسي صحيح است.

مشهور متاخرين به اين نظر قائل هستند از جمله كساني كه قائل به اين نظر مي­باشند مرحوم محقق اصفهاني [۱] ، مرحوم محقق نائيني [۲] که در چند موضع عباراتي دارند كه از آن، اين نظر استفاده مي­شود، همچنين مرحوم محقق عراقي [۳] به كرات تعبير به جعل تاسيسي و جعل امضائي دارند و همچنین مرحوم آقاي خويي [۴] . مرحوم آقاي بروجردي [۵] هم صريحا مي­گويند صحت در معاملات جعل شده چون ترتب اثر بر اساس جعل شرعي است ولو آن جعل امضائي و تقريري باشد.

اينها نمونه­هايي از كساني هستند كه به نوعي مساله جعل را در احكام امضائيه پذيرفته­اند البته شايد به صراحت نگفته باشند كه احكام شرعيه بر دو دسته هستند ولي وقتي حكم امضائي را در مقابل حكم تاسيسي بكار مي­برند و وقتي در حكم امضائي سخن از جعل به ميان مي­آورند پس قبول دارند كه حكم امضائي هم يك حكم شرعي است. لذا طبق اين ديدگاه تقسيم حكم شرعي به حكم امضائي و تاسيسي صحيح است و همانطوري كه براي حكم تاسيسي جعل شرعي قائلند براي حكم امضائي جعل شرعي را پذيرفته­اند.

ديدگاه دوم:

ديدگاه دوم اين است كه حكم امضائي به عنوان يك مجعول شرعي در مقابل حكم تاسيسي نداريم يعني طبق اين ديدگاه فقط در جايي كه شارع حكمي را تاسيس مي­كند مساله جعل مطرح است و در مواردي كه شارع حكم عقلا را پذيرفته، جعل صورت نمي­گيرد، يعني حكم امضائي مجعول نداريم؛ امضاء داريم ولي جعل نيست؛ اين ديدگاه در واقع قائل به عدم صحت تقسيم است يعني تقسيم حكم شرعي به حكم امضائي و حكم تاسيسي را نمي­پذيرد.

ما درمحل نزاع گفتيم كه بحث اين است كه آيا حكم امضائي به عنوان يك مجعول شرعي در مقابل حكم تاسيسي هست يا خير؟ و حال كه كسي مي­گويد در امضاء جعل صورت نمي­گيرد يعني نفي حكم امضائي جعلي؛ يعني عدم پذيرش صحت تقسيم حكم شرعي به حكم امضائي و حكم تاسيسي، قبلا در ابتداي اين بحث عبارات بعضي از بزرگان را نقل كرديم و گفتيم كه بعضي از بزرگان كلمه امضاء را اساسا در مقابل جعل و انشاء به كار برده­اند مثلا مرحوم آشتياني [۶] يا خود امام(ره) [۷] هم درمواردي امضاء را در مقابل جعل قرار داده­اند، اما به هر حال نفس قرار دادن امضاء در مقابل جعل وانشاء حاكي از اين است كه طبق اين نظر در امضاء مساله جعل و انشاء مطرح نيست.

امام(ره) به صراحت غير قابل انكاري در اين مورد اظهار نظر كرده­اند كه چون به تشريح اين نظريه كمك مي­كند بخشهاي از مطالب ايشان را بيان مي­كنيم البته مناسب است خود شما مراجعه كنيد.

کلام امام(ره):

امام(ره) معتقدند كه شارع مي­تواند مطابق بناي عقلاء حكمي را تشريع كند، يعني اگر شارع بر اساس بناي عقلاء حكمي را تشريع كند هيچ منعی ندارد و محذوري پيش نمي­آيد ولي به اين كار نيازي نيست. [۸] توجه داشته باشيد اينجا دو بحث است يكي اينكه بگوييم شارع نمي­تواند در جايي كه عقلاء حكمي دارند حكمي جعل كند ولي يك وقت مي­گوييم شارع مي­تواند ولي نيازي به اين كار نيست. آن وقت ادله­اي كه بر اساس بناي عقلاء وارده شده ارشاد به حكم عقلا خواهد بود و شارع در اين موارد هيچ حكم شرعي ندارد. به نظر امام(ره) امضاء شارع اين است كه شارع در جایی که عقلاء حکمی دارند رها كرده و همان حكم عقلاء را براي بعث در مساله كافي دانسته و ديگر شارع تصرفي نكرده است. [۹] بعد ايشان نتيجه مي­گيرند كه در مواردي كه عقلاء بنائی دارند صرف عدم ردع شارع كافي است.

لذا اگر گفتيم شارع در جايي ببيند عقلاء حكمي دارند همين كه آن را رها بكند و مخالفت نكند و منعي از آن نكند اين همان امضا است؛ اگر اين راگفتيم اين روشن است كه مساله جعل در كار نیست و معناي انكار جعل در آن هست و كسي كه قائل به عدم ردع شود طبيعتا منكر حكم امضائي هم خواهد بود.

حالا نكته­اي را عرض مي­كنيم كه امام(ره) مي­فرمايد: اساسا شارع نمي­تواند در احكام عقلا تصرف كند چون هيچ حاكمي نمي­تواند در اعتبارات حاكم ديگري تصرف كند و اگر شارع نسبت به موردي از بناي عقلا منع مي­كند اين در حقيقت تخصيص آن حكم است نه اينكه اعتبارعقلاء را تغيير دهد. [۱۰]

نکته­ای در کلام امام(ره)

اينجا اين سوال مطرح مي­شود كه آيا بين آن مطلبي كه از ايشان نقل کردیم و اين مطلب سازگاري وجود دارد يا نه؟ آيا اگر گفتيم امكان اينكه شارع مطابق حكم عقلا حكمي را تشريع كند هست ولي نيازي به اين كار نيست واين سخن كه شارع نمي­تواند در احكام عقلاء تصرف كند و نمي­تواند در اعتبارات حاكم ديگر تصرف كند و اگر در مواردي هم اين كار را كرد اين درواقع تخصيص آن حكم است، آيا بين اين دو مطب ناسازگاري نيست؟

ايشان در يك جا مي­فرمايد امكان اينكه شارع مطابق بناي عقلا حكمي جعل كند هست ولي نيازي نيست و چون شارع
مي­بيند كه عقلاء يك بنایي دارند؛ آن را به رسيمت مي­شناسد و آنرا رها مي­كند و نيازي ندارد به اينكه حكمي جعل كند مطابق حكم عقلاء ولي امكانش هست و در جاي ديگر مي­فرمايند اصلا شارع نمي­تواند در احكام و بناي عقلا تصرف كند چون هيچ حاكمي نمي­تواند در اعتبارات حاكم ديگر تصرفي كند؟به نظر شما اين دو سخن با هم همخواني دارد يا ندارد؟

سوال : در اولي امكانش امكان ذاتي است ولي در دومي امتناعش امتناع بالغير است.

استاد : خير اين گونه نيست و اين محل بحث ما نيست، ما مي­خواهيم ببينيم در فرض بودن يك حكم عقلائي و در مقايسه با آن آيا جعل شرعي هم ممكن است يا نه؟

سوال : مي­شود آن را در دو مقام مطرح كرد، يكي مقام ثبوت و ديگری اثبات؛ كه در مقام ثبوت تعارضي بين حكم عقل و شرع نيست.

استاد :در اينجا حكم عقلي نداريم، بناي عقلا و حكم عقلاء است. بحث در احكام امضائيه است در مقابل حكم تاسيسي؛ احكام امضائي را گفتيم يعني يك چيزي بين عقلا وجود دارد مثلا اينكه اين بيع معتبر است، شارع مي­خواهد اين را امضاءكند اينجايي كه اين حكم را امضا مي­كند آيا حكمي را جعل مي­كند و حكم امضائي حكم مجعول شرعي است يا اينكه نه حكم امضائي نداريم و در مقام امضاء شارع فقط تاييد مي­كند آنچه را كه در نزد عقلاء رايج است و تاييد مي­كند به اين معنا كه بدون اينكه حكمي را جعل كند و بدون اينكه حكمي را انشاء كند آن را تاييد مي­كند؛ بحث ما سر اين است. حال ما مي­خواهيم ببينيم آيا امكان دارد در مواردي كه شارع مي­بيند عقلاء حكمي دارند يك حكمي مطابق با حكم عقلاء جعل كند يعني يك جعل امضائي داشته باشد.

سوال: بين آن دو سخن امام(ره) تنافي نيست چون در مقام اول می­گوید مي­تواند جعل كند ولي نيازي نيست و در مقام دوم مي­فرمايد نمي­تواند تصرف كند در جهت مخالف آن حكم عقلاء؛ يعني حيثيت آن دو كلام متفاوت است و تنافي وجود ندارد.

استاد: بله؛ همانطوري كه ايشان گفتند ظاهرش اين است كه بين اين دو سخن تنافي و ناسازگاري نيست و رفع تنافي همانگونه است كه ايشان مطرح كردند .

مطلب ديگري را كه بايد مورد بحث قرار بگيرد اين است كه آيا واقعا در مواردي كه عقلا حكمي دارند امكان جعل شرعي هست يا نيست؟ اين در اصل بحث ما خيلي مهم است. اگر كسي بگويد امكان جعل از ناحيه شارع نسبت به آنچه كه عقلاء مي­گويند نيست يعني امكان حكم امضائي را نفي كرده و اصلا امكان تقسيم حكم شرعي به حكم امضائي و حكم تاسیسی نخواهد بود.

در مجموع نتيجه ديدگاه دوم اين شد كه بر اساس اين ديدگاه تقسيم حكم شرعي به حكم امضائي و تاسيسي صحيح نيست.

ديدگاه سوم:

اين ديدگاه را به قصد خاصي مستقل ذكر مي­كنيم و در واقع ديدگاهي غير از آن دو ديدگاه است،گرچه مي­شود با يك تكلفي اين ديدگاه را به يكي از آن دو ديدگاه برگرداند.

ديدگاه سوم اين است كه در مواردي كه عقلاء داراي يك حكمي هستند امضاء شارع به معناي جعل حكم مماثل با حكم عقلاء است، طبق اين ديدگاه در حقيقت اين حكم امضائي نوعي تاسيس است و به حسب عنوان ظاهري مي­گوييم امضاء است ولي به حسب واقع تاسيس است.

پس واقعيت حكم امضائی تاسيس است و آن هم جعل حكم مماثل با حكم عقلاء و ما اگر امضاء مي­گوییم اين عنوان و اسمش است ولي حقيقتش تاسيس است. اين ديدگاه يك نوع جمع بين دو ديدگاه قبلي است.

بحث جلسه آينده: بررسي ديدگاه سوم و كلام صاحب منتقي الاصول [۱۱] .



[۱] . نهاية ‌الدارايه، ج۳، ص ۱۳۱

[۲] . فوائد الاصول، ‌ج ۴، ص۳۲۵

[۳] . نهاية الافكار ج۴، ص۹۰؛ همچنين ج ۳، ص ۲۲۵ ؛ ج۲، ص ۴۹۵

. [۴] محاضرات،ج ۵، ص۱۲

. [۵] حاشيه كفايه، ج۱، ص ۴۲۰

[۶] . بحر الفوائد،ج۱، ص۲۹۴ يا اوثق الوسائل، ص ۵۹۸

[۷] . در بحث قاعده من ملك، ص ۱۷۳

[۸] . كتاب البيع، ج ۴، ص ۴۰۷ و همچنين ج۳، ص ۵۸

[۹] . انوار الهدايه، ج۱، ص۲۰۴

[۱۰] . مناهج الاوصل ج ۱، ص ۱۷۳ وهمچنين كتاب البيع ج ۱، ص ۷۸

[۱۱] . ‌ج ۷ ، ص ۲۴تا ۲۶