جلسه چهل و سوم-قول مشهور- دلیل دوم(آیات)


دانلود-جلسه چهل و سوم-PDF

قول مشهور- دلیل دوم(آیات)جلسه چهل و سوم
قول مشهور- دلیل دوم(آیات)
۰۳/۱۰/۱۳۹۰

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در دلیل دوم بر اثبات عدم خلو واقعةٍ عن الحکم الشرعی بود، عرض کردیم به آیات متعددی از قرآن استدلال شده که هیچ واقعه­ای و فعلی از وقایع و افعال مربوط به انسان نیست الا اینکه در آن یک حکم شرعی وجود دارد و منظور از حکم شرعی هم اعم از حکم تأسیسی یا امضائی، با واسطه یا بی واسطه است. آیه اول که در جلسه گذشته ذکر کردیم آیه شریفه:«یا أیها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم فإن تنازعتم فی شیءٍ فردّوه إلی الله و الرّسول…» [۱] ، در جلسه گذشته تقریب استدلال به این آیه را عرض کردیم و گفتیم این استدلال مخدوش است.

محصل اشکالاتی که به استدلال به این آیه شده این است که:

اولاً: صدر آیه؛ یعنی«یا أیها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم» معنایش این است که خدا و رسول را در آنچه که امر و نهی کرده­اند اطاعت کنید و این لزوماً به این معنا نیست که خدا و رسول در مورد همه چیز حکم دارند.

ثانیاً: ذیل آیه؛ یعنی«فإن تنازعتم فی شیءٍ فردّوه إلی الله و الرّسول» در مورد اختلاف و نزاع و خصومت است؛ یعنی در واقع می­گوید در مواردی که بین شما نزاع و خصومت در کارهای خودتان پیش آمد از خدا و رسول داوری بطلبید.

ثالثاً: بر فرض که ذیل آیه شامل حکم هم بشود؛ یعنی«فإن تنازعتم فی شیءٍ فردّوه إلی الله و الرّسول» اعم باشد از نزاع و خصومت در آنچه که به انسان مربوط است یا اختلاف و نزاع در حکم خدا، سلمنا که معنای«فإن تنازعتم فی شیءٍ فردّوه إلی الله و الرّسول» معنای عامی باشد که به نوعی اختلاف در حکم را هم شامل شود باز هم قابل استدلال نیست چون معنایش این است که اگر شما در چیزی اختلاف و نزاع نداشتید می­توانید بدون رد به خدا و رسول بر طبق آنچه که خودتان قبول دارید عمل کنید. پس لزوماً اثبات وجود حکم در همه افعال و وقایع از این آیه استفاده نمی­شود.

آیه دوم:

خدا می­فرماید:«فلا و ربِّکَ لا یؤمنونَ حتّی یُحَکّمُوکَ فیما شجَرَ بینهم ثمَّ لا یجِدوُا فی أنفسِهِم حرَجاً ممّا قضَیتَ و یُسلّموا تسلیماً» [۲] ، به خدا قسم آن­ها مؤمن نخواهند بود مگر اینکه در اختلافات خود تو را به داوری بطلبند و آن گاه پس از داوری تو در دل احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند، نه تنها ظاهراً داوری تو را می­پذیرند بلکه با کمال رضایت و بدون کم­ترین ناراحتی داوری تو را می­پذیرند و اگر این کار را نکنند مؤمن نیستند. اینکه در این آیه شریفه گفته شده:«فلا و ربِّکَ لا یؤمنونَ حتّی یُحَکّمُوکَ» مؤمن نیستند الا اینکه آنچه که تو حکم می­کنی با کمال رضایت باطنی می­پذیرند معنای این جمله این است که هر چه رسول خدا(ص) فرمودند باید پذیرفته شود و رسول خدا(ص) در مورد همه چیز امر و نهی داشته­اند پس معلوم می­شود که حکم شرعی همه جا ثابت است. تقریب استدلال به این آیه از آیه قبلی مشکل­تر است و کاملاً روشن است که استدلال به این آیه درست نیست.

اشکال:

اولاً: این آیه مربوط به نزاع و خصومات است و ربطی به حکم و قانون الهی ندارد.

ثانیاً: بر فرض که بپذیریم آیه شامل موارد اختلاف در حکم هم بشود باز هم مدعا را ثابت نمی­کند؛ چون معنایش این است که در مواردی که اختلاف و نزاع نباشد نیازی به داوری پیامبر(ص) نیست و خود مردم می­توانند قانون وضع و جعل کنند لذا استدلال به این آیه هم قابل قبول نیست.

آیه سوم:

آیه شریفه:«اَلیوم أکمَلتُ لکم دینَکم و أتمَمتُ علیکم نعمَتی و رضیتُ لکمُ الإسلامَ دیناً» [۳] : امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین جاودان و همیشگی شما پذیرفتم، این همان آیه­ای است که در جریان حجة الوداع در بازگشت از سفر حج بر پیامبر(ص) نازل شد.

استدلال به این آیه به این بیان است که اکمال دین و اتمام نعمت به این است که خداوند تبارک و تعالی همه چیز را بیان کند و چیزی را فروگذار نکرده باشد، اگر موردی یا جایی باقی مانده باشد که خداوند در آن مورد قانونی وضع نکرده باشد و حکمی نداشته باشد اکمال دین و اتمام نعمت معنا ندارد، کمال هر شیء عبارت است از رسیدن شیء به آخرین نقطه و جایگاهی که قابلیت آن را دارد؛ یعنی اینکه یک شیء به حد أعلای ظرفیت خودش برسد، اگر چیزی هنوز ظرفیت­های نهفته و قابلیت­های به فعلیت نرسیده داشته باشد معنا ندارد که ما از آن به عنوان کامل یاد کنیم و بگوییم به کمال رسیده است، کمال دین هم معنایش همین است؛ یعنی بالاترین مرتبه ممکن برای دین و برنامه زندگی و سعادت دنیا و آخرت انسان؛ چون دین مجموعه­ای از احکام و قوانین الهی است که موجب سعادت انسان می­شود و دین کامل دینی است که برترین برنامه را برای زندگی انسان ارائه دهد اما اگر هنوز چیزهایی وجود داشته باشد که ارائه نشده باشد معنا ندارد که گفته شود نعمت را بر شما تمام کردم، پس اینکه خداوند می­فرماید: دین شما را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام کردم دال بر این است که هر آنچه که در سعادت انسان نقش داشته گفته شده است، حال آیا با این وجود می­توان گفت دین در مورد بخشی از وقایع و حوادث زندگی انسان حکم و قانونی ارائه نداده است؟ حتی اگر در موردی خداوند تبارک و تعالی اختیار جعل را به پیامبر(ص) یا امام معصوم(ع) یا فقیه جامع الشرائط داده باشد اینهم بخشی از همان قانون کلی است که با إذن شارع آن کار انجام شده پس در آن محدوده هم خلأ وجود ندارد، طبق تقریر اولی که ما از محل نزاع کردیم در این موارد هم تأیید یا امضاء شارع وجود دارد؛ یعنی می­توان حکم و قانونی را که توسط شخص مأذون از طرف خدا وضع شده به خود خداوند متعال استناد داد و اگر غیر از این باشد اکمال دین و اتمام نعمت معنا ندارد لذا به نظر ما دلالت این آیه بر مدعا(عدم خلو واقعةٍ عن الحکم الشرعی) تمام است.

آیه چهارم:

آیه شریفه:«و ما من دابّةٍ فی الأرض و لا طائرٍ یطیرُ بجَناحَیهِ الا اممٌ اَمثالُکم ما فرَّطنا فی الکتاب مِن شیءٍ ثمّ إلی ربّهم یُحشَرون» [۴] : هیچ جنبنده­ای در زمین و هیچ پرنده­ای در آسمان که با دو بال خود پرواز می­کند نیست مگر اینکه امت­هایی همانند شما هستند، در صدر این آیه بحث از این است که حیوانات هم مثل انسان­ها امت­هایی هستند که حشر دارند- در مورد حشر حیوانات بحث­های زیادی صورت گرفته که آیا حیوانات هم حشر دارند و مورد سؤال واقع می­شوند یا نه؟ که باید در جای خودش مورد بحث قرار گیرد- عمده این قسمت آیه است که خداوند می­فرماید:«ما فرَّطنا فی الکتاب مِن شیءٍ ثمّ إلی ربّهم یُحشَرون»؛ یعنی ما هیچ چیزی را در این کتاب فروگذار نکردیم بعد در ادامه می­فرماید سپس همه به سوی پروردگارشان محشور می­شوند اعم از جنبندگان و پرندگان و انسان­ها. اینکه می­فرماید: ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکرده­ایم با توجه به اینکه نکره در سیاق نفی افاده عموم می­کند دال بر این است که همه چیز بیان شده است، البته به این نکته توجه داشته باشید که به قرینه بعضی از آیات دیگر معنای اینکه خداوند متعال می­فرماید ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم این نیست که همه علوم اعم از علوم طبیعی و تجربی و غیره و قواعد علوم با جزئیاتشان ذکر شده باشد بلکه منظور این است که اموری که مربوط به هدایت انسان است را بیان کرده­ایم.

آنچه مهم است این نکته است که خداوند متعال می­فرماید: ما همه آنچه که در مسیر هدایت و سعادت انسان مورد نیاز است را بیان کرده­ایم اما اینکه چگونه بیان کرده­ایم اطلاق دارد و این بیان گاهی به شکل یک قانون جزئی و گاهی به شکل یک قاعده عمومی است و گاهی با یک حکم تأسیسی و گاهی هم با یک امضاء است و حتی گاهی هم با وگذار کردن اختیار جعل حکم و قانون به بعضی از اشخاص با ویژگی­ها و اوصاف خاص است که همه اینها مشمول اطلاق آیه از این جهت است، پس در درجه اول خداوند تبارک و تعالی می­فرماید ما همه آنچه را که برای هدایت انسان مورد نیاز است بیان کرده­ایم، البته کیفیت بیان مختلف است.

وقتی خداوند می­فرماید ما هیچ چیزی را فروگذار نکرده­ایم قابل جمع نیست با این ادعا که گفته شود خداوند متعال در بعضی از وقایع و حوادث زندگی انسان چیزی را بیان نکرده حتی به این شکل که جعل قانون و حکم آن را به دیگران واگذار کرده باشد، لذا به نظر ما دلالت این آیه هم بر مدعا(عدم خلو واقعةٍ عن الحکم الشرعی) تمام است.

آیه پنجم:

آیه شریفه:«و یومَ نبعثُ فی کلّ اُمّةٍ شهیداً علیهم مِن أنفسِهم و جِئنا بک شهیداً عَلی هؤلاءِ و نزَّلنا علیک الکتابَ تبیاناً لکلِّ شیءٍ و هدیً و رحمةً و بُشری للمسلمین» [۵] خداوند تبارک و تعالی هشدار می­دهد و می­فرماید: به یاد آورید روزی را که از هر امتی گواهی از خودشان بر آن­ها مبعوث می­کنیم و تو را گواه بر آنان قرار می­دهیم و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیان­گر همه چیز و مایه­ هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است. شاهد مثال این قسمت از آیه است که خداوند می­فرماید:«و نزَّلنا علیک الکتابَ تبیاناً لکلِّ شیءٍ و هدیً و رحمةً و بُشری للمسلمین»، در واقع خداوند می­فرماید: ما هیچ چیزی را در این کتاب فروگذار نکردیم؛ یعنی همه چیزهایی که تبیان برای هر چیزی است را ذکر کرده­ایم و هیچ شیئی نیست که تبیان نشده باشد، ادعای ما این است که حکم همه امور و افعال و وقایع مورد نیاز انسان در قرآن و روایات وارد شده است و حتی در بعضی از روایات این مضمون وجود دارد که همه چیز در خود قرآن بیان شده است، البته اینها قابل جمع است.

با اینکه خداوند متعال می­فرماید ما هیچ چیزی را فروگذار نکرده­ایم و همه چیز بیان شده است اما در ادامه می­فرماید:«هدیً و رحمةً و بُشری للمسلمین» که این بیان در واقع تفسیر«تبیان لکل شیء» است؛ یعنی آنچه را که ما در این کتاب آورده­ایم و بیان کرده­ایم در جهت هدایت امور است، از این جهت تبیان است نه اینکه یک یک موجودات عالم و ذرات و سلول­ها و قوانین طبیعی و مادی و همه آنچه را که از اسرار است بیان شده است، پس«تبیان لکل شیء» روشن می­کند که منظور از بیان همه چیز، آن چیزهایی است که در جهت هدایت انسان باشد و این همان قرینه­ای است که در آیه قبلی به آن اشاره شد که عرض کردیم به قرینه آیات دیگر منظور از«ما فرَّطنا فی الکتاب مِن شیءٍ» این نیست که همه چیز بیان شده باشد بلکه منظور بیان چیزهایی است که مربوط به هدایت انسان باشد.

در روایتی از امام صادق(ع) در مورد«تبیان لکل شی» آمده است که خداوند متعال در قرآن هر چیزی را بیان کرده، امام صادق(ع) می­فرمایند: به خدا سوگند هیچ چیزی را که بندگان خدا به آن نیاز دارند فرو گذاشته نشده تا کسی نتواند بگوید: ای کاش چنین چیزی در قرآن نازل می­شد، هیچ چیزی نبوده که مورد نیاز مردم باشد مگر اینکه خداوند متعال آن را در قرآن نازل کرده است، این روایت از همان روایاتی است که عرض کردیم می­گویند همه چیزهایی که مورد نیاز مردم است خداوند در قرآن نازل کرده است. به نظر ما استدلال به این آیه هم بر مدعا(عدم خلو واقعةٍ عن الحکم الشرعی) تمام است.

آیه ششم:

آیه شریفه:«أَیَحسبُ الإنسانُ أن یُترَکَ سُدیً» [۶] : آیا انسان گمان می­کند که بی­هدف رها می­شود. بر اساس این آیه شریفه انسان بی­هدف رها نشده؛ یعنی انسان تحت نظارت و هدایت ماست، رها شدن چه در کلّ افعال و وقایع و چه نسبت به بخشی از امور و وقایع مربوط به زندگی باشد فرقی نمی­کند، اینجا لسان آیه لسان نفی رها شدن انسان است و می­گوید انسان رها آفریده نشده و تحت کنترل قوانینی است که ما وضع کرده­ایم و از این نتیجه گرفته­اند که پس معلوم می­شود خداوند تبارک و تعالی در همه جا و نسبت به همه امور زندگی انسان هم برنامه و هدف دارد.

اشکال:

به نظر می­رسد استدلال به این آیه تمام نیست، آنچه که از این آیه و آیات قبلی و بعدی این آیه استفاده می­شود این است که خداوند متعال می­فرماید انسان عبث آفریده نشده چون قبلش اشاره به خلقت انسان از نطفه بی­ارزش می­کند و بعد می­فرماید ما او را موزون کردیم و آن نطفه بی مقدار متعفن به یک جسم موزون تبدیل می­شود بعد می­فرماید این انسان می­میرد و ما دوباره او را زنده می­کنیم و همه اینها آزمون و آزمایشی است برای انسان که در سرای آخرت یا به عذاب الیم یا به نعمت­های جاودان و بی­کران واصل شود، آنچه که در این آیه بر آن تأکید شده این است که انسان از ابتدای خلقت تا لحظه مرگ در حرکت است و بی­هدف آفریده نشده، اینکه انسان بی­هدف آفریده نشده هیچ ملازمه­ای ندارد با اینکه خداوند باید در همه امور مربوط به زندگی او حکم و قانونی وضع کرده باشد، پس هیچ ملازمه­ای بین عبث نبودن خلقت انسان و وجود حکم و قانون در همه شئون زندگی انسان نیست.

لذا در مجموع از این آیات شش­گانه که ذکر کردیم تنها آیات سوم، چهارم و پنجم بر عمومیت و گستردگی احکام شرعی دلالت می­کنند اما آیات اول، دوم و ششم مدعا(عدم خلو واقعةٍ عن الحکم الشرعی) را ثابت نمی­کند لذا اجمالاً دلیل دوم(آیات) هم تمام است، پس تا اینجا دلیل اول(دلیل عقلی) تمام بود و دلیل دوم(آیات) هم فی الجمله تمام است.

بحث جلسه آینده: دلیل سوم که روایات باشد را در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد که آیا روایات، مدعای ما(عدم خلو واقعةٍ عن الحکم الشرعی) را ثابت می­کند یا خیر؟

«والحمد لله رب العالمین»



[۱] . نساء/۵۹.

[۲] . نساء/۶۵.

[۳] . مائده/۳.

[۴] . أنعام/۳۸.

[۵] . نحل/۸۹.

[۶] . قیامة/۳۶.