جلسه هشتاد و هشتم-بررسی انظار مختلف در رابطه با نسبت بین حکم و موضوع


دانلود-جلسه هشتاد و هشتم-PDF

بررسی انظار مختلف در رابطه با نسبت بین حکم و موضوعجلسه هشتاد و هشتم
بررسی انظار مختلف در رابطه با نسبت بین حکم و موضوع
۲۲/۰۱/۱۳۹۱

بحث در بیان نسبت بین موضوع و حکم بود، تا اینجا کلام بعضی از بزرگان را نقل کردیم که بعضی فرموده­اند نسبت بین موضوع و حکم نسبت علیت است، بعضی تعبیر به سببیت کرده­اند و بعضی هم گفته­اند نسبت بین موضوع و حکم نسبت معروض و عارض است.

نظر چهارم: نظر محقق اصفهانی

چهارمین نظر، نظر محقق اصفهانی است، عرض کردیم ایشان معتقد است که نسبت بین موضوع و حکم نسبت بین ماهیت و عوارض ماهیت است.

ایشان مقدمةً می­فرمایند: عارض بر دو قسم است: عارض وجود و عارض ماهیت؛ منظور از عارض وجود چیزی است که محتاج به یک موضوع موجود است مثل بیاض که در وجودش نیازمند به یک موضوع موجود است، سفیدی از عوارض وجود است؛ چون برای تحققش به یک موضوع موجود مثل دیوار نیازمند است تا بر آن عارض شود، خود عوارض وجود بر دو قسم­اند: عوارض عینیه و عوارض ذهنیه. عوارض ذهنیه مثل عوارض نوعیه و عوارض جنسیه که اینها هم محتاج وجود معروض در ذهن هستند؛ مثلاً وقتی می­گویید«الإنسان کلیٌ» کلیت یکی از عوارض وجود ذهنی انسان است و از عوارض عینی نیست و به عالم خارج ربطی ندارد، اینکه گفته می­شود عوارض وجود بخاطر این است که وجود بر دو قسم است که عبارتند از وجود ذهنی و وجود عینی، طبیعتاً عوارض وجود هم بر دو قسم می­شود؛ عوارض وجود ذهنی و عوارض وجود عینی؛ یعنی همان گونه که مثلاً یک موجود خارجی دارای عوارض است موجود ذهنی هم دارای عوارض است لکن هر یک از اینها به حسب خودش دارای عوارض است و عوارض نوعیه و عوارض جنسیه از عوارض وجود ذهنی هستند؛ یعنی باید معروض اینها در ذهن موجود شود تا این عوارض تحقق پیدا کند. بعضی از عوارض هم از عوارض عینیه هستند؛ یعنی مربوط به وجود عینی و خارجی هستند مثل بیاض که برای تحقق نیازمند به یک موجود است که بر آن عارض شود. سفید یک موجود خارجی می­باشد و می­شود آن را در خارج نشان داد ولی سفیدی از عوارضی است که برای تحقق نیازمند معروض است. پس به طور کلی معنای عارض وجود معلوم شد و دو قسم هم برای عارض وجود ذکر کردیم. عارض وجود چیزی است که محتاج به یک موضوع موجود است و بر دو قسم است؛ عارض وجود ذهنی و عارض وجود عینی.

قسم دوم، عارض ماهیت است؛ منظور از عوارض ماهیت چیزهایی است که احتیاج به یک موضوع موجود در خارج یا ذهن ندارد بلکه ثبوت معروض به ثبوت عارض است؛ به تعبیر دیگر عروض تحلیلی است؛ مثلاً ما جنس و فصل را در نظر می­گیریم و می­گوییم انسان یک نوع است که دارای جنس و فصل است. فصل انسان، ناطق و جنس آن حیوان می­باشد و انسان به عنوان یک نوع دارای این جنس و فصل است. جنس فی حد ذاته مبهم است؛ یعنی حیوان به عنوان جنس، مبهم است و تحصل و تعین آن به فصل است که ناطق یا ساهل باشد پس تحصل و تعین جنس به تعین طبیعت فصل و تحصل آن است. ما اینجا می­گوییم فصل که بر جنس عارض می­شود عروض آن بر جنس از عوارض ماهیت محسوب می­شود یا مثلاً اینکه طبیعت نوع، ثبوت خارجی ندارد مثل انسان که یک طبیعت نوعیه است و در خارج ما بإزاء ندارد و در صورتی این طبیعت نوعیه تشخص ماهوی پیدا می­کند که یک ماهیت شخصیه­ای مثل زید یا عمرو به آن ضمیمه شود، ماهیت شخصیه زید، حسن، عمرو و همه اشخاص انسانی به تحلیل عقلی به طبیعت نوعیه انسانیه و تشخص ماهوی منحل می­شوند که آن انسان فرزند فلانی است و متولد فلان تاریخ است. اینجا ثبوت طبیعی انسان به ثبوت همین فرد و حصه­ای است که در مرتبه ذات آن شخص متقرر است.

برای اینکه چیزی از عوارض ماهیت محسوب شود به هیچ وجه نیازمند یک موضوع موجود نیست و فقط در حد تحلیل است، شما وقتی می­گویید نوع دارای دو جزء جنس و فصل است، این­ها أجزاء تحلیلی عقلی هستند وگرنه در خارج و ذهن وجود ندارند. درست است که ظرف این تحلیل عقلی ذهن است اما این به این معنی نیست که برای این عوارض ماهیت ما باید یک موجود ذهنی داشته باشیم؛ چون عوارض ماهیت اصلاً نیازمند به موضوع نیستند نه در ذهن و نه در خارج؛ مثل فصل که عرض خاص جنس است؛ یعنی جنس فی حد نفسه مبهم است و ضمیمه فصل به جنس به آن تشخص می­دهد و تا قبل از آنکه فصل به جنس ضمیمه شود تعین و تشخصی در کار نیست. آنچه ذکر شد مقدمه­ای بود که محقق اصفهانی در توضیح عوارض وجود و عوارض ماهیت ذکر کرده­اند.

سؤال: با توجه به اینکه محقق اصفهانی فرمودند عوارض بر دو قسم هستند که عبارتند از عوارض وجود و عوارض ماهیت و عوارض وجود را نیز بر دو قسم دانستند؛ عوارض وجود عینی و عوارض وجود ذهنی و عوارض نوعیه و جنسیه را از عوارض وجود ذهنی دانستند اشکال این است که عوارض نوعیه و جنسیه نمی­توانند جزء عوارض وجود ذهنی باشند؛ چون اگر این دو از عوارض وجود ذهنی دانسته شوند که بر وجود عارض می­شوند تشخص می­یابند در حالی که عوارض نوعیه و جنسیه عوارض ماهیت هستند و ما از جنبه وجودی اینها صرف نظر کرده­ایم.

استاد: در صورتی عوارض جنسیه و نوعیه از عوارض ماهیت محسوب می­شوند که عروض تحلیلی داشته باشند؛ مثلاً هر چیزی که در ذهن وجود پیدا کند موجود ذهنی می­شود و تصور چیزی که در ذهن تحقق پیدا می­کند چه از معقولات اولیه باشد و چه از معقولات ثانویه مثل انتزاعیات و هر آن چیزی که بر آن موجود ذهنی عارض می­شود از عوارض وجود محسوب می­شود پس وقتی ما می­گوییم عوارض ذهنیه، به حیث وجود ذهنی در عالم وجود به عنوان یک وجود خارجی نگاه نمی­کنیم بلکه این وجود ذهنی در مقابل وجود خارجی است که آثار آن هم متفاوت با وجود خارجی است پس وجود ذهنی در مقابل وجود خارجی است؛ یعنی همان شخص وقتی در ذهن فرض شود از عوارض ذهنی است که نوع و جنس آن دارای عوارضی است.

محقق اصفهانی بعد از ذکر مقدمه فوق الذکر می­فرمایند حکم نسبت به موضوع همیشه از قبیل عوارض ماهیت است نه عوارض وجود؛ یعنی از قبیل عارض نسبت به معروض نیست بلکه از قبیل فصل نسبت به جنس است.

ایشان می­گوید نسبت حکم به موضوع از قبیل عوارض ماهیت است نه عوارض وجود؛ چون مراد از حکم یا اراده و کراهت تشریعی است و یا بعث و زجر اعتباری است:

اگر مراد از حکم، اراده و کراهت تشریعی باشد در این صورت معقول نیست موجود باشد؛ چون اراده عبارت است از شوق مؤکّد و این شوق مؤکَّد از دو حال خارج نیست؛ یا مطلق است؛ یعنی به چیزی متعلق نشده و یا به چیزی متعلق شده است، شوق مطلق معنی ندارد؛ یعنی اینکه انسان بگوید من اشتیاق شدید دارم ولی وقتی از او سؤال کنند به چه چیزی اشتیاق داری بگوید چیز خاصی نیست فقط می­دانم که اشتیاق دارم این معنی ندارد و معقول نیست که شوق مطلق در نفس تحقق پیدا کند پس شوق حتماً باید به چیزی متعلق شود. حال اگر این شوق بخواهد به چیزی متعلق شود آن شیء نه به وجود ذهنی و نه به وجود خارجی موجود نیست؛ یعنی اگر ما حکم را عبارت از اراده بدانیم و اراده هم همان شوق مؤکَّد باشد این شوق نمی­تواند مطلق باشد؛ چون اصلاً شوق مطلق معقول نیست پس شوق حتماً باید به چیزی تعلق بگیرد که در این صورت هم آن شیء که شوق به آن تعلق گرفته نه به وجود ذهنی و نه به وجود خارجی موجود نیست. ایشان سپس توضیح می­دهند که چرا شوق نمی­تواند به وجود ذهنی و وجود خارجی متعلق شود.

و اگر مراد از حکم، بعث و زجر اعتباری باشد؛ یعنی بعث و زجری که از انشاء به داعی جعل داعی انتزاع شده در این صورت هم بعث و زجر حتماً باید به چیزی تعلق بگیرد و آن چیز حتماً باید وجود اعتباری داشته باشد چون خود بعث و زجر، اعتباری هستند و چیزی هم که بعث و زجر به آن تعلق می­گیرد باید اعتباری باشد و آنچه اعتباری است نه وجود ذهنی دارد و نه وجود خارجی بلکه ماهیت است. لذا ایشان می­گوید ثبوت حکم متوقف بر موضوع نیست چون نسبت بین حکم و موضوع از قبیل عوارض ماهیت است. [۱] فرمایش ایشان ادامه دارد که در جلسه آینده اشاره خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . نهایة الدرایة، ج۳، ص۵۳۰.