جلسه هجدهم
ادله حرمت تشریع و قول به غیر علم
۱۳۹۰/۰۷/۲۷
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بعد از اینکه مشخص شد به واسطه قاعده ملازمه ما نمیتوانیم از حکم عقل به قبح تشریع و قبح قول به غیر علم، کشف خطاب شرعی کنیم و نمیتوان این حکم عقل را مستتبع خطاب شرعی دانست به جهت همان اشکالی که در این مسئله وجود دارد که در جلسه گذشته ذکر شد حال بحث این است که چنانچه یک خطاب شرعی و دلیل شرعی در این مسئله بود این خطاب شرعی باید بر ارشاد حمل شود یا مولویت؟ با عنایت به مطالبی که گفته شد به نظر میرسد اولاً این امور؛ یعنی تشریع و قول به غیر علم از اموری نیستند که جعل شرعی به آنها تعلق نگیرد بلکه قابل جعل شرعی هستند و چنانچه دلیل شرعی هم بر حرمت اینها وارد شد بر مولویت حمل میشود، این خودش بحث مبسوطی را میطلبد که چگونه در موارد حکم عقل ما میتوانیم دلیل شرعی و خطاب شرعی را حمل بر مولویت کنیم، آنچه که ما فعلاً میتوانیم ادعا کنیم این است که از ادله شرعیه حرمت مولوی فهمیده میشود بخاطر اینکه امکان دارد ملاک حرمت شرعی از ملاک حکم عقل قویتر باشد خلافاً للمحقق الخراسانی.
تنبیه دوم
تنبیه دوم در مورد ادله حرمت تشریع و حرمت قول به غیر علم است. کسانی مثل محقق نائینی که قائل به انطباق این دو عنوان بر هم هستند و تشریع و قول به غیر علم را مساوی میدانند فقط به یک سنخ ادله برای حرمت تشریع و قول به غیر علم استدلال کردهاند اما ما که این دو را دو عنوان مستقل میدانیم ناچاریم به دو سنخ ادله متفاوت بر حرمت این دو تمسک کنیم گرچه ممکن است بعضی از ادله مشترک بین هر دو عنوان باشد.
ادله حرمت تشریع
برای حرمت تشریع به ادله اربعه استدلال شده که فهرستوار آنها را ذکر میکنیم.
دلیل اول: آیات
آیه شریفه:«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترََى عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا لِّيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيرِْ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الظَّلِمِين» [۱] ،
آیه شریفه:«فَمَنِ افْترََى عَلىَ اللَّهِ الْكَذِبَ مِن بَعْدِ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُون» [۲] و آیه شریفه:«…قُلْ ءَاللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلىَ اللَّهِ تَفْترَُون» [۳] ، برای حرمت تشریع مورد استناد قرار گرفته است، اگر به این آیات دقت شود این آیات در مورد افتراء به خداست، افتراء؛ یعنی به خدا نسبت دروغ دادن.
تقریب استدلال
تقریب استدلال به این آیات به این نحو است که افتراء، مطلق اسناد چیزی به خدا نیست بلکه عبارت است از اسناد چیزی به خدا که یقین دارد از ناحیه خدا نیامده است، حال اگر افتراء را به این معنا گرفتیم که افتراء نسبت دادن چیزی به خداست که یقین دارد از خدا نیست در این صورت شامل تشریع هم میشود؛ یعنی این آیات هم دال بر حرمت کذب و افتراء است و هم دال بر حرمت تشریع میباشد و تعبیراتی که در این آیات به کار رفته است مثل:«إِنَّ اللَّهَ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الظَّلِمِين» و«فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُون» بر حرمت افتراء و تشریع دلالت میکند.
دلیل دوم: روایات
روایاتی که برای حرمت تشریع به آنها استناد شده روایاتی است که در باب بدعت وارد شده است، این روایات در مورد بدعت است ولی تشریع با بدعت فرقی نمیکند و تشریع هم مثل بدعت داخل کردن چیزی در دین است که جزء دین نیست پس حرمت تشریع هم از این روایات استفاده میشود.
روایت اول: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):«إذا ظَهَرَتِ البِدَع فی امّتی فَلیُظهِرِ العالمُ عِلمَه فمن لم یفعل فعلیه لَعنةُ الله» [۴] اگر بدعتها در امت من ظاهر شود عالم باید علمش را اظهار کند و اگر این کار را نکند لعنت خدا بر او باد.
به عنوان یک نکته این را عرض کنیم که رسالت علماء سنگین است، باید با بدعتها مبارزه شود، البته باید توجه شود که چیزی واقعاً بدعت باشد و با آن مبارزه شود نه اینکه هر چیز را بدعت بنامیم، مشکل این است که ما همیشه دچار افراط و تفریط هستیم، بعضی در مقابل بدعتها بی توجه هستند که مشمول لعنت الهی قرار میگیرند، بعضی هم به محض اینکه کسی سخنی میگوید در مقابل او موضع میگیرند که بدعت است؛ مثلاً قبل از انقلاب وقتی شهید مطهری کتاب حجاب را نوشت عده زیادی در مقابل ایشان موضع گرفتند و این کتاب را بدعت در دین معرفی کردند، پس باید مواظب باشیم که دچار افراط و تفریط نشویم؛ یعنی نه باید هر چیزی و هر رطب و یابسی را که کسی ادعا میکند در مقابل آن سکوت کنیم و نه این قدر تنگ نظر باشیم که هر چیزی را که نمیپسندیم به بدعت متهم کنیم.
روایت دوم: قال النبی(ص):«من أتی ذا بِدعةٍ فَعَظَّمَهُ فإنّما یَسعی فی هَدم الإسلام» [۵] کسی که نزد اهل بدعتی برود و او را تعظیم کند در هدم و از بین بردن اسلام تلاش کرده است.
روایت سوم: قال رسول الله(ص):«أَبی اللهُ لِصاحب البِدعة بِالتّوبَة قیل یا رسولَ الله(ص) و کَیفَ ذلک قال إنّه قد اُشرِبَ قلبُه حبُّها» [۶] ؛ یعنی خداوند نسبت به صاحب بدعت إبا دارد که توبه کند و راه توبه را به روی او میبندد، سؤال شد چطور یا رسول الله(ص)؟ حضرت فرمودند: قلبش مملو از عشق و محبت آن بدعت میشود و امکان بازگشت نیست.
روایت چهارم : عن أبی جعفر(ع) و أبی عبدالله(ع) قالا:«کُلُّ بِدعةٍ ضَلالة و کُلُّ ضَلالةٍ سَبیلُها إلی النّار» [۷] : هر بدعتی ضلالت است و هر ضلالتی منجر به جهنم خواهد شد.
روایت پنجم: عن امیرالمؤمنین(ع) أنّه قال:«إنّ مِن أَبغَضِ الخَلق إلی الله عزّ و جل لَرَجُلَین رجلٌ وکَّلَهُ الله إلی نفسه و هو جائرٌ عَن قَصدِ السّبیل مَشعوفٌ بِکلام بِدعةٍ غَلَبه حبّه و أَحرَقَه» [۸] : مبغوضترین مردم نزد خداوند متعال دو نفرند کسی که خدا او را به خودش واگذار کند و او از راه درست جدا میشود و به سخن بدعت آمیز مشعوف میشود؛ شعف یعنی اینکه چیزی دل انسان را اشغال کند و آتش بزند یعنی شعلههای خواستن نسبت به آن بدعت در دلش شعلهور میشود و قلبش را میسوزاند.
دلیل سوم: اجماع
حرمت تشریع و بدعت اجماعی است.
دلیل چهارم: عقل
عقل هم بر حرمت تشریع دلالت میکند برای اینکه تشریع، تصرف در سلطنت مولی و خروج از وظیفه عبودیت مولی است لذا عقل میگوید ورود به حریم الهی قبیح است. پس به ادله اربعه حرمت تشریع ثابت شد.
ادله حرمت قول به غیر علم
برای حرمت قول به غیر علم هم به ادله اربعه استدلال شده است که در ذیل به آنها اشاره میکنیم:
دلیل اول: آیات
بعضی به همان آیاتی که در مورد حرمت تشریع به آنها استناد شده برای حرمت قول به غیر علم استناد کردهاند.
ممکن است اشکال شود که آیاتی که ذکر شد، حرمت افتراء را ثابت میکند و ربطی به قول به غیر علم ندارد.
پاسخ این است که اگر افتراء را به معنای مطلق اسناد چیزی به خدا بدانیم اعم از اینکه یقین داشته باشیم خدا آن را نگفته یا یقین نداشته باشیم در این صورت افتراء شامل قول به غیر علم هم میشود و حرمت قول به غیر علم هم با استناد به این آیات ثابت میشود اما اگر گفتیم افتراء به این معنا نیست کما هو الحق و گفتیم افتراء به معنای اسناد چیزی به خدا است که یقین دارد خدا نگفته است در این صورت شامل قول به غیر علم نمیشود چون در قول به غیر علم عدم العلم اخذ شده و افتراء، اسناد ما لا یعلم انه من الشارع بالشارع نیست، اگر افتراء را اینگونه معنا کنیم این آیات موضوعاً شامل قول به غیر علم نخواهد شد.
محقق نائینی میفرماید: ولو اینکه افتراء را عنواناً منطبق بر قول به غیر علم ندانیم اما باز هم میتوانیم به این آیات برای تحریم قول به غیر علم استناد کنیم چون در این آیات، افتراء در مقابل إذن قرار گرفته است، یعنی افتراء جایز نیست چون بدون اذن چیزی به خدا نسبت داده شده است اما اگر با إذن باشد جایز است، به قرینه مقابله افتراء با اذن میتوانیم نتیجه بگیریم هر چیزی که در آن اذن نباشد به افتراء محرَّم ملحق میشود، وقتی افتراء مقابل اذن قرار میگیرد؛ معنایش این است که شما حق ندارید بدون اذن خدا کاری کنید، هر چیزی بدون اذن خدا باشد از قبیل افتراء محرَّم است؛ یعنی حکم افتراء را دارد نه اینکه افتراء باشد چون عرض کردیم افتراء موضوعاً بر قول به غیر علم صدق نمیکند اما قول به غیر علم از مواردی است که انسان مأذون نیست بدون علم چیزی را به خدا نسبت دهد پس همین که انسان با عدم العلم چیزی را به خدا نسبت دهد یعنی اذن ندارد، به استناد آیاتی که ذکر شد هر چیزی که در آن اذن از طرف خدا نباشد حرام است پس قول به غیر علم هم از آن جایی که بدون اذن خداست و در اسناد آن به خدا اذن وجود ندارد حرام است، نتیجه اینکه استدلال به این آیات برای قول به غیر علم به بیانی که ذکر شد ممکن است، این آیات ولو مربوط به افتراء است و به موضوع قول به غیر مربوط نمیشود ولی با توجه به بیانی که ذکر شد قول به غیر علم را هم شامل میشود پس جنس استدلال به این آیات برای قول به غیر علم با جنس استدلال برای تشریع فرق میکند، در تشریع عرض کردیم این آیات افتراء را حرام کرده، تشریع هم افتراء است پس تشریع هم حرام است اما در قول به غیر علم نمیتوان گفت قول به غیر علم، افتراء است تا قول به غیر علم هم به خاطر افتراء بودن حرام باشد بلکه میگوییم آیات، موضوعاً دلالت بر حرمت قول به غیر علم نمیکند اما حکماً دلالت بر حرمت قول به غیر علم میکند، حرمت قول به غیر علم از آیات مربوط به حرمت افتراء معلوم میشود به این بیان که این آیات افتراء، را در مقابل اذن قرار داده، هر چیزی که از طرف خدا اذن نداشته باشد حرام است پس قول به غیر علم هم که در آن، اذن نیست حرام است لذا قول به غیر علم حکماً به افتراء ملحق میشود [۹] .
بحث جلسه آینده: بقیه ادله حرمت قول به غیر علم را انشاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.
[۴] . کافی، ج۱، باب البدع و الرأی و المقاییس، ص۵۴، حدیث۲.
نظرات