جلسه شصت و ششم-ادله منکرین اشتراک

دانلود-جلسه شصت و ششم-PDF

جلسه شصت و ششم

ادله منکرین اشتراک

۱۳۹۰/۱۱/۲۶

خلاصه جلسه گذشته

در جلسه گذشته عرض کردیم نسبت به دلیل دوم منکرین اشتراک احکام بین کفار و مسلمین دو اشکال مطرح شده، اشکال دوم این بود که بر فرض بپذیریم تکلیف کفار به احکام شرعیه تکلیف بما لایطاق باشد مع ذلک بنا بر نظریه خطابات قانونیه توجه خطاب و تکلیف به کفار مانعی ندارد؛ چون طبق نظریه خطابات قانونیه اگر بعضی از مکلفین از اتیان عمل عاجز باشند در عین حال توجه تکلیف به آنها اشکالی ندارد؛ چون ملاک در صحت خطابات قانونیه توانایی و قدرت اکثر مکلفین است، بر این اساس گفته­اند اگر کفار نمی­توانند به تکالیف عمل کنند و از اتیان به دستورات، اوامر و نواهی عاجزند باز هم مشمول این خطابات هستند لکن عجز آنها برای آنها عذر محسوب نمی­شود پس توجه تکلیف و خطاب به کفار هیچ اشکالی ندارد.

بررسی اشکال دوم

به نظر می­رسد اشکال دوم قابل رفع است؛ یعنی بر اساس نظریه خطابات قانونیه ما نمی­توانیم خطاب را متوجه به کفار بدانیم؛ چون اشکال دوم این بود که سلمنا تکلیف کفار به فروع، تکلیف بما لایطاق باشد مع ذلک توجه خطاب طبق نظریه خطابات قانونیه اشکالی ندارد، به نظر ما این اشکال وارد نیست چون بر اساس نظریه خطابات قانونیه آنچه در توجه خطاب، ملاک است توانایی اکثر مکلفین است؛ یعنی خطاب به همه مردم اعم از قادر و عاجز تعلق می­گیرد لکن عجز عاجزین عذر محسوب می­شود، طبق این نظریه اگر تکلیف به گونه­ای باشد که اکثر مردم از اتیان به آن عاجز باشند در این صورت توجه خطاب به جمیع قبیح خواهد بود؛ چون ملاک توجه خطاب، توانایی اکثر است حال در ما نحن فیه که اکثر مردم کافر هستند؛ معنایش این است که اکثر مردم از انجام تکلیف عاجز هستند چون شرط صحت عمل، اسلام است و عبادت بدون اسلام صحیح نیست و این بدین معنی است که کفار از اتیان به اوامر و نواهی الهی عاجز بوده و صدور عمل از آنها ممتنع می­باشد. پس با ملاحظه این نکته مشکله امتناع اتیان عمل از سوی کفار؛ یعنی تکلیف بما لایطاق کما کان باقی است؛ یعنی طبق نظریه خطابات قانونیه نمی­توان مشکل را حل کرد لذا حق در مسئله همان اشکال اول است و اشکال دوم وارد نیست.

دلیل سوم: آیات

آیه اول: آیه شریفه«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَيْکُمُ الصِّيامُ کَما کُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» [۱] اي افرادي که ايمان آورده‏ايد! روزه بر شما واجب شده، همان‏گونه که بر کساني که قبل از شما بودند واجب شده بود؛ تا پرهيزکار شويد.

این آیه تکلیف به صوم را فقط برای مؤمنین ثابت کرده و اساساً خطاب متوجه به مؤمنین است.

آیه دوم: آیه شریفه«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ» [۲] .

آیه سوم: آیه شریفه«یا أیها الذین آمنوا إذا نودیَ إلی الصلوة من یوم الجمعة فاسعوا إلی ذکر الله و ذروا البیع» [۳] .

غیر از آیات فوق آیات دیگری هم هستند که خطاب در آنها به حسب ظاهر متوجه به مؤمنین شده که دلالت بر اختصاص خطاب به مؤمنین و مسلمین می­کند و شامل کفار نمی­شود و معنایش عدم اشتارک کفار با مسلمین در احکام و فروع است.

بررسی دلیل سوم

ما قبلاً در قالب یک اشکال و جواب پاسخ این استدلال را دادیم و عرض کردیم آیاتی مثل آیات فوق که در آنها قید ایمان آمده دال بر اختصاص حکم به مؤمنین نیست بلکه اگر خطاب متوجه به مؤمنین شده یا از باب تکریم و تعظیم مؤمنین است و یا از این باب است که فقط آنها هستند که اطاعت می­کنند؛ یعنی چون فی الجمله مؤمنین و مسلمین اهل اطاعت هستند خداوند متعال آنها را مخاطب قرار داده است و شاهد بر این مطلب هم این است که در مورد اصول اعتقادی که قطعاً کفار هم مکلف به آن می­باشند گاهی ملاحظه می­شود که خطاب فقط به مؤمنین متوجه شده مثل آیه شریفه«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِيدًا» [۴] ، اگر قرار بود توجه خطاب به مؤمنین دلیل بر اختصاص تکلیف به آنها باشد باید در مورد ایمان به خدا هم این چنین می­بود در حالی که قطعاً در مورد ایمان به خدا نمی­توان ادعا کرد که این تکلیف و وظیفه مختص مؤمنین است و اساساً اختصاص این خطاب به مؤمنین خالی از اشکال نیست.

نتیجه اینکه دلیل سوم هم که آیات بود بر عدم اشتراک احکام بین کفار و مسلمین دلالت ندارد.

دلیل چهارم: روایات

مستدل ادعا می­کند روایات متعددی وجود دارد که بر اختصاص احکام و فروع به مؤمنین و مسلمین دلالت دارد که ما در ذیل به چند تا از آنها اشاره می­کنیم:

روایت اول

نبوی مشهور که می­فرماید:«طلب العلم فریضةٌ علی کل مسلمٍ و مسلمة» [۵] در این روایت طلب علم به عنوان یک فریضه و امر واجب فقط برای مسلمین مقرر شده است و این نشان می­دهد که کفار مکلف به این فریضه نیستند.

بررسی روایت اول

پاسخ به این روایت همان پاسخی است که در مورد آیات گفته شد و آن این است که این روایت دلیل بر اختصاص احکام و تکالیف به مسلمین نمی­شود و اینکه خطاب به مسلمین تعلق گرفته یا بخاطر تعظیم و تکریم آنها بوده و یا بخاطر این بوده که فی الجمله مسلمین اوامر الهی را اطاعت می­کنند اگر چه به حسب ظهور بدوی خطاب فقط متوجه مسلمین شده است. علاوه بر پاسخ فوق می­توان گفت روایات دیگری هم شبیه این روایت وجود دارد که آنها را ذکر خواهیم کرد و جواب­هایی که به آن روایات خواهیم داد به نوعی پاسخ از این روایت هم خواهد بود.

روایت دوم

در ذیل آیه شریفه « وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ » [۶] از علی بن ابراهیم وارد شده که ایشان بنابر روایتی که در تفسیر خود ذکر کرده از ابان بن تغلب روایت می­کند که ابان می­گوید: «قال لی أبو عبد الله(ع) یا أبان أتری أنّ الله عزّ و جلّ طلب مِن المشرکین زکاة أموالهم و هم یشرکون به حیثُ یقول:«وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ» قلت له کیف ذلک جعلتُ فداک فسّره لی فقال(ع) ویلٌ للمشرکین الذین أشرکوا بالإمام الأول و هم بالأئمة الآخرین کافرون یا أبان إنّما دعی الله العباد إلی الإیمان به فإذا آمَنوا بالله و رسوله إفترض علیهم الفرائض» [۷] ، أبان بن تغلب می­گوید: امام صادق(ع) از من سؤالی پرسیدند و فرمودند: ای أبان آیا گمان می­کنی که خداوند تبارک و تعالی از کفار و مشرکین زکات اموالشان را طلب می­کند در حالی که مشرک هستند چون آیه قرآن می­فرماید: وای بر مشرکین آن کسانی که زکات نمی­دهند؛ یعنی امام(ع) خطاب به أبان می­فرمایند: این آیه را که می­بینی گمان می­کنی که خداوند متعال از مشرکین در حال شرک و کفر طلب زکات می­کند؟ أبان می­گوید عرض کردم پس معنای آیه چیست؟ آن را برای من تفسیر کنید . امام(ع) در جواب فرمودند: منظور از مشرکین، کفار که منکر خدا و رسول می­باشند نیست بلکه منظور کسانی هستند که به امام اول و سایر ائمه(ع) مشرک و کافرند؛ یعنی ائمه را قبول ندارند و منکر امامت و ولایت هستند بعد حضرت می­فرمایند: خداوند تبارک و تعالی ابتدا بندگان را به ایمان دعوت می­کند پس اگر به خدا و رسول ایمان آوردند فرائض بر آنها واجب می­شود.

استدلال به این روایت به همین جمله أخیر است که می­فرماید تا مادامی که انسان­ها کافر هستند و به خدا و رسول خدا ایمان ندارند فرائض بر آنها واجب نشده و معنای این مطلب عدم تکلیف کفار به احکام و فروع و به عبارت دیگر اختصاص احکام و فروع به مسلمین و مؤمنین است. پس دلالت روایت بر عدم اشتراک احکام و فروع بین کفار و مسلمین واضح و روشن است.

روایت سوم

صحیحه زراره، قال:«قلت لأبی جعفر(ع) أخبرنی عن معرفة الإمام منکم واجبة علی جمیع الخلق؟ فقال(ع): إنّ الله عزّ و جلّ بعث محمداً(ص) إلی الناس أجمعین رسولاً و حجةً لله علی جمیع خلقه فی أرضه فمَن آمن بالله و بمحمدٍ(ص) رسول الله و اتّبعه و صدّقه فإنّ معرفةَ الإمام منّا واجبةٌ علیه و مَن لم یؤمن بالله و برسوله و لم یتّبعه و لم یصدّقه و لم یعرف حقّهما فکیف یجب علیه معرفة الإمام و هو لایؤمن بالله و رسوله و یعرف حقّهما» [۸] زراره می­گوید: من به امام باقر(ع) عرض کردم به من بفرمایید که آیا معرفت امام از شما بر همه مردم واجب است و همه باید شما را به عنوان امام بشناسند حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی حضرت محمد(ص) را به عنوان رسول و حجت خودش به سوی همه مردم فرستاد پس کسی که به خدا و پیامبر(ص) ایمان بیاورد و او را تصدیق کند و از او پیروی نماید معرفت امام از ما بر او واجب است؛ یعنی معرفت امام بر کسی واجب است که به خدا و رسول او ایمان آورده باشد و چگونه ممکن است کسی که به خدا و رسولش ایمان ندارد به معرفت امام مکلف شود.

تقریب استدلال به این روایت این است که اگر معرفت امام(ع) بر کافر به خدا و رسول واجب نباشد پس سایر تکالیف و احکام به طریق اولی بر کافر واجب نیست. طبق این روایت، معرفت امام(ع) بر کسی واجب است که به خدا ایمان داشته باشد و رسول خدا را تصدیق کند؛ یعنی کسی که ایمان به خدا ندارد و رسول خدا را تصدیق نکرده معرفت امام(ع) بر او واجب نیست. حال اگر معرفت امام(ع) بر کافر و مشرک واجب نباشد به طریق اولی سایر تکالیف و فروع بر کفار و مشرکین واجب نخواهد بود مخصوصاً با توجه به اینکه اطلاع مردم به احکام و وصول احکام و فروع به مردم نوعاً از طریق امام(ع) صورت می­گیرد. پس وقتی معرفت امام(ع) بر کفار واجب نباشد سایر تکالیف به طریق اولی بر کفار واجب نخواهد بود. لذا این روایت دلالت می­کند بر اینکه کفار مکلف به احکام و فروع نیستند و احکام و تکالیف مختص مسلمین و مؤمنین است.

تذکر اخلاقی

چون امروز چهارشنبه است روایتی را از باب تذکر می­خوانم باشد که انشاء الله مورد استفاده خودم و شما قرار گیرد.

روایتی است از امیرالمؤمنین علی(ع) که حضرت می­فرمایند:«قیّدوا أنفسکم بالمحاسبة و املکواها بالمخالفة»، حضرت می­فرمایند: نفس خودتان را با محاسبه مهار کنید، محاسبه نفس از امور مهمی است که در فرمایشات اهل بیت(ع) خیلی بر آن تأکید شده است، محاسبه نفس مسیر زندگی انسان را تنظیم می­کند و در حقیقت یک کنترل جدی بر راه و روش و مسیر زندگی است مثل کسانی که در حال رانندگی هستند که اگر سرعت خود را مراقبت کنند ناخود آگاه سرعت بالا نمی­رود تا منجر به حادثه شود، محاسبه کردن نفس، امری است که مؤکداً به آن سفارش شده، علی(ع) می­فرمایند: انسان باید هر روز به خودش رجوع کند و سؤالاتی را از خودش بپرسد که چه اعمالی را انجام داده­ام، پس باید هر روز اعمال خود را کنترل کنیم که چه اعمالی از ما سر زده است؛ مثلاً با دیگران چگونه رفتار کرده­ایم؟ آیا به کسی ظلم نکرده­ایم؟ آیا حقوق دیگران را ادا کرده­ایم یا خیر؟ انسان وقتی خودش را به محاسبه عادت دهد طبیعتاً موفق به توبه نسبت به خطاهای خودش و جدّیت و تلاش برای انجام کارهای خیر و نیکو خواهد شد، اگر محاسبه نفس نباشد انسان رها می­شود و گاهی آن قدر در امور زندگی غرق می­شود که وقتی متوجه می­شود می­بیند فرسنگ­ها از مسیر اصلی دور شده و فاصله گرفته است، سخن در باب محاسبه نفس بسیار است، روایات و دستورات زیادی داریم که تأکید بر محاسبه نفس می­کنند، در مراقبت­هایی که علماء علم اخلاق توصیه و سفارش می­کنند یکی از امور مهم و اولین قدم برای تعالی روح و تکامل نفس انسانی محاسبه نفس است، پس محاسبه باعث می­شود که انسان از گناهان و غفلت­هایی که مرتکب شده توبه کند و وقتی توبه کند بار او سبک­تر می­شود و توفیق شکر نعمت پیدا می­کند، امیرالمؤمنین(ع) در ادامه روایت می­فرمایند: با مخالفت با نفس خود، مالک او شوید، تبعیت از نفس، انسان را مملوک نفس می­کند، اگر به دنبال اطاعت از خواهش­های نفسانی برویم ما عبد و مطیع نفس شده­ایم و این اشتهای سیری ناپذیر نفس بر تسلط بر انسان هیچ گاه متوقف نمی­شود پس اگر سروری و آقایی می­خواهیم و اگر به دنبال این هستیم که ابتکار عمل زندگی به دست خودمان باشد باید با خواسته­های نفسانی مخالفت کنیم و تنها راه مالک شدن بر نفس، مخالفت با نفس است که هر چه با خواهش­های نفسانی بیشتر مخالفت شود نفس هم بیشتر در مقابل انسان رام می­شود و بر عکس هر چه بیشتر به خواسته­های نفسانی پاسخ داده شود نفس هم بیشتر بر انسان مسلط خواهد شد. إنشاء الله خداوند تبارک و تعالی به ما توفیق دهد که بتوانیم نفس خود را تحت کنترل خود در آوریم و نگذاریم که نفس بر ما مسلط شود.


[۱] . بقره/۱۸۳.

[۲] . مائده/۶.

[۳] . جمعه/۹.

[۴] . نساء/۱۳۶.

[۵] . وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۱۵، باب ۴ من أبواب صفات القاضی، ح۲۷و۲۸.

[۶] . فصلت/ ۷و۶.

[۷] . تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۲۶۲.

[۸] . اصول کافی، ج۱، ص۱۸۰، باب معرفة الإمام، حدیث۳.