جلسه بیست و ششم – ۵- عمر بن حنظله

جلسه ۲۶ – PDF 

جلسه بیست و ششم

۵- عمر بن حنظله

۱۳۹۳/۰۲/۱۶

  بحث درباره عمر بن حنظله بود، عرض کردیم به چند دلیل بر وثاقت او استدلال شده که ما به ادله وثاقت در جلسه گذشته اشاره کردیم.

بررسی ادله وثاقت:

اشکالاتی به این ادله وارد شده و به بعضی از آنها مرحوم آقای خویی نیز اشاره کرده که لازم است مورد بررسی قرار گیرد.

بررسی دلیل اول:

در مورد دلیل اول (روایت اجلاء)، اشکال این است که روایت اجلاء دلالت بر وثاقت نمی‏کند و ما قبلاً این دلیل را در مورد روات دیگر هم مورد نقد قرار دادیم و گفتیم به صرف اینکه اجلاء از کسی روایت نقل کنند وثاقت او ثابت نمی‏شود.

بررسی دلیل دوم:

دلیل دوم روایت مشایخ ثقات بود، عرض کردیم از مشایخ ثقات، صفوان بن یحیی در موارد متعدد روایاتی را از عمر بن حنظله نقل کرده است، مرحوم آقای خویی اشکال کرده که روایت مشایخ ثقات دلیل بر وثاقت نیست ولی ما در بحث توثیقات عامه گفتیم افرادی که شهرت پیدا کرده‏اند به اینکه «لایروون و لایرسلون الا عن ثقة» اگر از کسی روایت نقل کنند دلیل بر وثاقت او می‏باشد، کسانی هم که به عنوان مشایخ ثقات معروف هستند عبارتند از: ابن ابی عمیر، صفوان بن یحیی و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی. بنابراین به نظر می‏رسد دلیل دوم تمام باشد و اشکالی متوجه آن نیست.

بررسی دلیل سوم:

دلیل سوم کثرت روایات از ائمه (ع) بود و عرض کردیم بنا بر برخی روایات از جمله روایت محمد بن مروان عن علی بن حنظله که امام صادق (ع) فرمودند: « اعرفوا منازل الناس علی قدر روایاتهم عنّا»، کثرت روایات از ائمه (ع) دال بر قدر و منزلت راوی می‏باشد. مرحوم آقای خویی به این روایت به خاطر وجود سهل بن زیاد و محمد بن سنان در طریق آن اشکال کرده است، ما قبلاً وثاقت و عدم وثاقت این دو نفر (سهل بن زیاد و محمد بن سنان) را مورد بررسی قرار دادیم و نتیجه گرفتیم سهل و محمد بن سنان ضعیف نیستند و وجود آنها در سند روایت موجب ضعف سند نمی‏شود لذا اشکالی از حیث سند روایات مشاهده نمی‏شود.

به هر حال مسئله کثرت روایت از ائمه (ع) همان طور که در بحث توثیقات عامه هم به آن اشاره کردیم فی نفسه دلیل بر وثاقت نمی‏باشد. این بحث تفصیلاً در جای خودش مورد بررسی قرار گرفته لذا از اعاده آن خود داری می‏کنیم. بنابراین دلیل سوم (کثرت روایات از ائمه (ع)) هم به نظر می‏رسد قابل قبول نیست.

بررسی دلیل چهارم:

دلیل چهارم عمل به روایات عمر بن حنظله بود، گفته شد به روایات عمر بن حنظله عمل شده و روایات او مورد قبول واقع شده، از جمله روایتی که در ترجیح یکی از دو خبر متعارض وارد شده و به مقبوله عمر بن حنظله شهرت پیدا کرده است.

این دلیل هم مورد اشکال واقع شده که به نظر می‏رسد این اشکال وارد باشد چون اگر یک روایتی از شخصی مورد قبول واقع شد دلیل بر قبول همه روایات آن راوی نمی‏باشد کما اینکه در کثیری از مواقع، مشهور به یک روایتی که از یک شخص نقل شده عمل می‏کنند اما روایات دیگر او را نمی‏پذیرند، پس صرف عمل به روایت یک نفر در یک مورد، کاشف از وثاقت راوی آن روایت نمی‏باشد، چون چه بسا آن روایتی که مورد قبول واقع شده مقرون به قرائنی بوده و یا به طرق دیگری نقل شده و آن قرینه باعث پذیرش این روایت شده، لذا به نظر می‏رسد دلیل چهارم هم تمام نباشد.

تا اینجا از چهار دلیل اول فقط دلیل دوم تمام است لکن سه دلیل دیگر تمام نیست.

بررسی دلیل پنجم:

دلیل پنجم روایاتی بود که درباره عمر بن حنظله وارد شده که ما به چند روایت در این زمینه اشاره کردیم. اشکالی که به این روایات وارد شده از حیث سند این روایات می‏باشد، در سند یکی از این روایات شخصی به نام یزید بن خلیفه وارد شده که گفته‏اند این شخص واقفی است و به همین جهت استدلال به آن روایت صحیح نیست، روایت این بود: قال: قلت لابی عبدالله (ع): «انّ عمر بن حنظله اتانا عنک بوقتٍ، فقال ابو عبدالله (ع): اذن لایکذب علینا»؛ راوی می‏گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم عمر بن حنظله گاهی از طرف شما پیش ما می‏آید و مطالبی از شما را برای ما نقل می‏کند، امام (ع) فرمودند: او بر ما دروغ نمی‏بندد. دلالت این روایت مشکلی ندارد ولی چون یزید بن خلیفه که واقفی مذهب است در طریق آن قرار گرفته سنداً دچار ضعف است، لذا استدلال به این روایت تمام نیست.

در مورد یزید بن خلیفه آنچه می‏توان گفت این است که اصل واقفی بودن او مسلّم است اما مسئله عدم وثاقتش شاید قابل پذیرش نباشد چون صفوان بن یحیی در موارد متعددی از او روایت نقل کرده و ما عرض کردیم صفوان از کسانی است که «لایروون و لایرسلون الا عن ثقة»، بنابراین مشکلی متوجه این روایت نیست و استدلال به آن تمام است.

اما روایتی که خود عمر بن حنظله آن را نقل کرده: (داوود بن ابی یزید عن بعض اصحابنا عن عمر بن حنظله قال: قلت لابی جعفر (ع): «انی اظنّ انّ لی عندک منزلةً، قال: أجل» چون در شأن خودش وارد شده نمی‏تواند دلیل بر توثیق باشد، بعلاوه این روایت مشکله ارسال هم دارد چون در سند روایت آمده: «داوود بن ابی یزید عن بعض اصحابنا عن عمر بن حنظله».

در روایت دیگری هم که نقل شد، به شهادت عمر بن حنظله درباره خودش اشاره شد که عرض می‏کنیم شهادت شخص درباره خودش مسموع نیست.

نتیجه:

لذا به نظر می‏رسد از بین ادله‏ای که برای اثبات وثاقت عمر بن حنظله به آنها استناد شده فقط دلیل اول (روایت صفوان بن یحیی از او) مورد قبول باشد؛ چون صفوان بن یحیی که از مشایخ ثقات است از عمر بن حنظله روایت نقل کرده و در مورد مشایخ ثقات گفتیم اینها کسانی هستند که «لایروون و لایرسلون الا عن ثقة» و همین برای اثبات وثاقت کافی است.

در مجموع به نظر می‏رسد چون دلیلی بر ضعف عمر بن حنظله نداریم و از طرفی هم توثیق خاصی درباره عمر بن حنظله وارد نشده اما در مقابل مورد مذمت و قدح هم واقع نشده، با ملاحظه اینکه صفوان بن یحیی که ما در مورد او پذیرفتیم «لایروون و لایرسلون الا عن ثقة» چون از عمر بن حنظله در موارد متعدد روایت نقل کرده، خود این نقل می‏تواند دلیل بر وثاقت عمر بن حنظله باشد و همین برای اثبات وثاقت عمر بن حنظله کفایت می‏کند.

بقیه ادله‏ای هم که ذکر شد در کنار این دلیل می‏تواند وثاقت عمر بن حنظله را تأیید کند، یعنی تصریح شهید ثانی، روایت اجلاء، روایاتی که درباره عمر بن حنظله وارد شده هر چند سنداً ضعیف هستند و همچنین کثرت روایت او از ائمه (ع) می‏توانند دلیل اول (روایت صفوان بن یحیی از عمر بن حنظله) را تأیید کند و در مجموع به ملاحظه دلیل اول و این تأییدات می‏توان گفت عمر بن حنظله ثقه است و روایات او مقبول و معتبر است.

بله غیر از دلیل اول بقیه ادله به تنهایی نمی‏توانند وثاقت عمر بن حنظله را ثابت کنند، مثلاً یکی از آن ادله تصریح شهید ثانی بود که با توجه به اینکه ایشان در عصور متأخره بوده و شهادت او بر وثاقت عمر بن حنظله شهادت عن حسٍ نیست بلکه شهادت عن حدسٍ است و شهادت در صورتی معتبر است که عن حسٍ باشد لذا این دلیل به تنهایی نمی‏تواند وثاقت عمر بن حنظله را ثابت کند بلکه فقط به عنوان مؤید می‏توان از آن استفاده کرد.

ما تا اینجا وثاقت پنج نفر را مورد بررسی قرار دادیم که وثاقت علی بن ابی حمزه بطائنی مورد قبول واقع نشد لکن وثاقت محمدبن سنان، سهل بن زیاد، معلی بن خنیس و عمر بن حنظله فی‏الجمله پذیرفته شد.