جلسه بیست و چهارم – ۴- معلی بن خُنیس

جلسه ۲۴ – PDF 

جلسه بیست و چهارم

۴- معلی بن خُنیس

۱۳۹۳/۰۲/۰۷

خلاصه جلسه گذشته:

عرض کردیم چند دلیل بر وثاقت معلی بن خُنیس اقامه شده که این ادله را در جلسه گذشته اشاره کردیم که اجمال آن ادله همان ادله‏ای بود که در گذشته هم بر وثاقت روات دیگر به آنها استناد شد؛ از جمله روایت اجلّاء، وقوع در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم و مهمترین آنها بعضی روایاتی بود که در مدح معلی بن خنیس وارد شده است.

ما گفتیم روایت اجلاء به تنهایی دال بر وثاقت نیست اما وقوع معلی بن خنیس در بخش اول از تفسیر علی بن ابراهیم قمی می‏تواند وثاقت او را ثابت کند چون آنچه محل اشکال است وقوع در بخش دوم تفسیر علی بن ابراهیم می‏باشد، لذا به ملاحظه مجموع آنچه که گفته شد مخصوصاً روایات متعددی که در مدح معلی بن خنیس وارد شده می‏توان وثاقت او را ثابت کرد.

ادله ضعف:

دلیل اول: نظر بعضی از اعلام علم رجال

۱- نجاشی درباره معلی بن خنیس می‏گوید: «ضعیفٌ جداً لایعول علیه».

۲- ابن غضائری هم درباره او می‏گوید: «و لاأری الاعتماد علی شیء من حدیثه» ضمن اینکه جمله دیگری به این مضمون درباره او دارد که «کان اول امره مغیریا ثم دعا إلى محمد بن عبد الله»، که در اعتقاد او هم تشکیک کرده و او را به انحراف متهم کرده است.

دلیل دوم: روایات دال بر مذمت او

روایاتی که در مذمت معلی بن خنیس وارد شده به سه مشکل اساسی در رابطه با معلی بن خنیس اشاره کرده است:

۱) معلی بن خنیس سر ائمه (ع) را افشاء می‏کرده و رازدار نبوده و قتل او هم به همین جهت صورت گرفته و امام (ع) کأنّ پیش بینی کرده بودند او به خاطر همین امر کشته خواهد شد.

عن حفص الابيض قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام أيام صلب المعلى بن خنيس، قال: فقال لي : «يا حفص، اني أمرت المعلى بن خنيس بأمر، فخالفني فابتلي بالحديد، اني نظرت اليه يوما و هو كثيب حزين، فقلت له: ما لك يا معلى؟ كأنك ذكرت أهلك و مالك و ولدك و عيالك، قال: أجل، قلت: ادن مني، فدنا مني فمسحت وجهه، فقلت: اين تراك؟ قال: أراني في بيتي، هذه زوجتي، و هذا ولدي، فتركته حتى تملى منهم، و استترت منهم حتى نال منها ما ينال الرجل من أهله، ثم قلت له: ادن مني ، فدنا مني، فمسحت وجهه فقلت: أين تراك؟ فقال: أراني معك في المدينة، هذا بيتك، قال: قلت له: يا معلى، ان لنا حديثا مَن حفظه علينا حفظ الله عليه دينه و دنياه، يا معلى، لا تكونوا أسرى في أيدي الناس بحديثنا، ان شاؤوا منّوا عليكم، و ان شاؤوا قتلوكم. يا معلى، انه من كتم الصعب من حديثنا، جعله الله نورا بين عينيه و زوّده القوة فی الناس (رزقه الله العزة في الناس) و من أذاع الصعب من حديثنا لم يمت حتى يعضه السلاح، يا معلى بن خنيس، أنت مقتولٌ فاستعد».

امام صادق (ع) به حفص فرمودند: من به معلی بن خنیس دستوری دادم و او مخالفت کرد و به همین خاطر جان خود را از دست داد، بعد امام (ع) می‏فرمایند: من روزی به معلی بن خنیس نظر کردم و او را غمگین دیدم، به او گفتم گویا تو به فکر اهل و عیالت هستی که این قدر غمگینی؟ معلی گفت: بله، به او گفتم: نزدیک من بیا، نزدیک آمد و من صورت او را مسح کردم و بعد به او گفتم چه چیزی می‏بینی؟ گفت: خودم را در میان اهل بیتم می‏بینم، دوباره دست به صورتش کشیدم و او دید که در مدینه است بعد امام (ع) در ادامه فرمودند: من به معلی گفتم: کسی که سخنان ما را که قابل درک برای همه نیست کتمان کند خداوند متعال بین او و دو چشمش نوری قرار می‏دهد و قوت او را در بین مردم بیشتر می‏کند اما کسی که سخنان مشکل ما را افشاء کند و در بین مردم نشر دهد نخواهد مرد مگر اینکه سلاح او را موعظه کند، یعنی فقط سلاح است که در او اثر می‏گذارد- هر کسی ظرفیت شنیدن بعضی از مطالب را ندارد، در بین اصحاب خود پیامبر (ص) و ائمه (ع) بعضی افراد بوده‏اند که ظرفیت شنیدن همه مطالب را نداشته‏اند لذا معصومین (ع) هر مطلبی را به آنها نمی‏گفتند، کسی که ظرفیت شنیدن هر مطلبی را ندارد چه بسا با شنیدن آن منکر آن گردد کما اینکه در رابطه با بعضی از علوم توصیه شده هر کسی دنبال آنها نرود چون هر کسی توانایی اخذ آن علوم را ندارد- بعد در آخر این روایت امام (ع) به معلی بن خنیس می‏فرمایند: تو به خاطر افشاء اسرار ما جانت را از دست خواهی داد، پس آماده باش.

نظیر همین روایت از مرحوم شیخ مفید هم در کتاب الغیبة نقل شده است.

۲) مشکل دیگری که معلی بن خنیس داشته و در بعضی روایات به آن اشاره شده این است که او اعتقاد داشته ائمه (ع) از انبیاء هستند. کشی نقل کرده: روزی بین ابن ابی یعفور و معلی بن خنیس بحث واقع شد، ابن ابی یعفور می‏گفت اوصیاء، علماء ابرارند ولی معلی بن خنیس می‏گفت اوصیاء، انبیاء هستند تا اینکه هر دو بر امام صادق (ع) داخل شدند، وقتی که نشستند امام (ع) خطاب به معلی بن خنیس فرمودند: «یا عبدالله ابرء ممن قال انّا انبیاء»؛ من بیزارم از کسی که بگوید ما از انبیاء هستیم.

۳) مشکل سوم این بوده که معلی بن خنیس ذبایح اهل کتاب را حلال می‏شمرده و می‏خورده است.

کشی نقل می‏کند که ابن ابی یعفور و معلی بن خنیس یک روزی در نیل بودند و در ذبایح یهود اختلاف کردند، معلی بن خنیس از ذبیحه یهود خورد اما ابن ابی یعفور نخورد، خدمت امام صادق (ع) رفتند و اختلاف خود را در مورد جواز و عدم جواز خوردن ذبایح یهود مطرح کردند، امام (ع) عمل ابن ابی یعفور را تأیید کردند و فرمودند: معلی بن خنیس اشتباه کرده که از ذبیحه یهود خورده است.

مجموعاً به غیر از نظر نجاشی و ابن غضائری در بعضی از روایات سه مشکل فوق برای معلی بن خنیس ذکر شده است.

بررسی ادله ضعف:

بررسی دلیل اول:

تضعیفات ابن غضائری مورد اعتماد نیست چون او اهل رمی به غلو بوده لذا نوعاً به تضعیفات او توجه نمی‏شود.

اما آنچه از نجاشی نقل شده بود هم قابل قبول نیست، چون وجه تضعیف معلی بن خنیس از طرف نجاشی به خاطر بعضی از عقایدی بوده که از او منتشر شده لذا گمان شده اهل غلو است و به خاطر همین عقیده او را تضعیف کرده‏اند کما اینکه این مطلب  از بعضی از عبارات قابل استفاده می‏شود.

بررسی دلیل دوم:

دلیل دوم بر ضعف معلی بن خنیس سه مشکلی بود که در روایات به آن اشاره شده بود.

در درجه اول به نظر می‏رسد مسئله افشاء سر ائمه (ع) اساساً هیچ مشکلی در اخذ روایات معلی بن خنیس ایجاد نمی‏کند و روایتی که در این زمینه ذکر شد سوای ضعف سندی آن نمی‏تواند مشکلی در رابطه با وثاقت معلی بن خنیس ایجاد کند، چون توصیه امام (ع) دال بر رعایت احتیاط و عدم ذکر آن برای دیگران دال بر عدم وثاقت نمی‏باشد، حتی دال بر انحراف در عقیده هم نیست، چون امام (ع) که به معلی بن خنیس می‏فرمایند: این اسرار را برای دیگران نقل نکن به خاطر این بوده که اگر برای دیگران ذکر کنی برای خودت مشکل ایجاد خواهی کرد، بعلاوه اینکه امام (ع) او را قابل دانسته که بعضی از اسرار را برای او بیان کرده است.

اما روایت دال بر این که معلی بن خنیس اوصیاء را از انبیاء می‏دانسته هم نمی‏تواند دال بر ضعف معلّی باشد، چون اختلاف او و ابن ابی یعفور گویا همیشگی بوده و این دو دائماً در حال گفتگو و بحث بوده‏اند، لذا وقتی ابن ابی یعفور مقام ائمه (ع) را از حدی که معلی بن خنیس به آن اعتقاد داشته پایین‏تر آورده و ائمه (ع) را در حد ابرار قرار داده، معلی بن خنیس هم عکس العمل نشان داده و ائمه (ع) را نبی شمرده و بعضاً در محاورات و گفتگوها پیش می‏آید که بعضی از سخنان به عنوان عکس العمل سخن و حرفی است که دیگران می‏زنند. بر فرض هم بگوییم معلی بن خنیس اوصیاء را از انبیاء شمرده و امام (ع) هم فرموده ما از انبیاء نیستیم لذا او از این اعتقاد برگشته بنابراین صرف اینکه معلی بن خنیس اوصیاء را از انبیاء دانسته دلیل بر ضعف او تلقی نمی‏شود.

اما در رابطه با مشکل سوم که گفته شد معلی بن خنیس ذبایح یهود را حلال دانسته و می‏خورده عرض می‏کنیم:

اولاً: این روایت مبتلا به معارض است و در بعضی از روایات بنا بر نقل شیخ مفید و سید مرتضی عکس این قضیه ذکر شده، یعنی گفته ابن ابی یعفور ذبیحه یهود را خورده و معلی بن خنس آن را نخورده است.

ثانیاً: بر فرض که معلی بن خنیس عقیده به حلیت اکل ذبایح یهود داشته است لطمه‏ای به اصول عقاید او نمی‏زند و حاکی از ضعف او در نقل حدیث نمی‏باشد و هیچ اشکال و خدشه‏ای در وثاقت او ایجاد نمی‏کند.

نتیجه: لذا با توجه به اینکه ادله ضعف مورد خدشه واقع شد و روایات مادحه زیادی هم دال بر وثاقت معلی بن خنیس وارد شده مجموعاً به نظر می‏رسد ادله‏ای که در قدح و ذم معلی بن خنیس ذکر شده اعم از کلمات بعضی از بزرگان علم رجال و روایات، نمی‏تواند ضعف و عدم وثاقت او را ثابت کند، لذا به نظر می‏رسد معلی بن خنیس شخصی ثقه و مورد اعتماد بوده و انحراف و غلوی هم که به او نسبت داده شده ثابت نیست بنابراین روایات او قابل اخذ است.