جلسه بيست و سوم-مشیخه کتاب فقیه

دانلود-جلسه بيست و سوم-PDF

جلسه بيست و سوم
مشیخه کتاب فقیه
21/۱۲/۱۳۸۹

مشیخه کتاب فقیه:

قبل از ورود به بحث از اعتبار کتاب من لا یحضره الفقیه بحثی باقی مانده که این را هم را عرض می­کنیم و بعد وارد بحث از اعتبار روایات من لا یحضره الفقیه می­شویم .

وجه تسمیه:

همانطور که سابقاً هم اشاره کردیم در آخر کتاب من لا یحضره الفقیه بخشی است به نام مشیخه، مَشیخه به کسر شین، اسم مکان است از شیخ و شیخه به معنای مَسنده؛ یعنی محل ذکر شیوخ و اسناد، مَشیَخه به سکون شین و فتح یاء، جمع شیخ مثل شیوخ و مشایخ است، پس ما یک مَشیخه داریم و یک مَشیَخه، چرا به آن بخشی که در آخر کتاب من لا یحضره الفقیه آمده و در آن طرق اتصال شیخ صدوق به روات نقل شده، مشیخه می­گویند؟ جواب این است که چون مشیَخه موضع ذکر مشیخه است یعنی در آن محل، مشایخ و شیوخ شیخ صدوق و واسطه­هایی که بواسطه آن­ها اتصال سند روشن می­شود ذکر شده، پس بخش آخر کتاب را به این جهت مشیخه گفته­اند و این وجهی است که مرحوم میرداماد در الرواشح السماویه ذکر کرده است.

علت آوردن مشیخه:

ذکر سلسله سند در بخشی تحت عنوان مشیخه اولین بار توسط شیخ صدوق انجام شد که برای اختصار، اسانید روایات و سلسله سند را حذف کرده و بعد سلسله سند را به بخش پایانی کتاب منتقل کرده، البته حذف اسانید قبل از شیخ صدوق در کتاب کافی هم صورت گرفته اما خیلی محدود بوده، بنای شیخ صدوق بر اختصار متن کتاب بوده و عمدتاً هم چون نظرش به عامه مردم بوده ضرورتی برای ذکر اسناد و طرق خودش نمی­دید اما بعداً چون این کتاب مورد رجوع دانشمندان و علماء هم قرار می­گرفت ضروری دید که اسناد حذف شده را به گونه­ای آشکار بکند لذا اساس این کار اولین بار توسط شیخ صدوق و به منظور کوتاه کردن اسناد و مختصر نمودن کتاب صورت گرفت منتها برای اینکه این از ابهام خارج شود در آخر کتاب طرق خودش را به اصحاب اصول معتبره و کتب و راویان ذکر کرد.

ترتیب مشیخه:

ترتیب ذکر شیوخ در مشیخه به این صورت است که از ابتدا مرحوم شیخ صدوق اسناد را ملاحظه کرده و به ترتیبی که به نام راوی خاصی برخورد می­کند طریق خودش را به آن راوی در بخش مشیخه ذکر می­کند البته ذکر مشایخ روایات، طبق این روش برای پیدا کردن نام راوی خاصی با مشکل مواجه می­شود یعنی مثلاً اگر در وسط کتاب من لایحضره الفقیه خواسته باشید طرق اتصال شیخ صدوق را به آن راوی پیدا کنید باید از اول کتاب شروع به جستجو کنید تا به آن محدوده­ای برسید که نام آن راوی ذکر شده یعنی ترتیب مشیخه الفبایی نبوده ولی بعداً برای سهولت دسترسی به نام رُوات، مشیَخه را طبق ترتیب الفبایی نوشتند و مشیخه را بر اساس حروف الفبا تنظیم کردند. مرحوم شیخ صدوق در مشیخه طریق خودش را به حدود ۴۰۰ نفر از روات و اصحاب اصول ذکر کرده ولی طریق خودش را به حدود۱۲۰ نفر ذکر نکرده، اینکه می­گوییم حدوداً، به خاطر این است که در اینجا اختلاف است مثلاً مرحوم مجلسی مشایخ و کسانی که شیخ صدوق از آنها روایت نقل کرده را ۵۱۰ نفر می­داند که می­گوید نام ۳۹۶ نفر از مشایخ ذکر شده ولی نام حدود ۱۱۶ نفر ذکر نشده که از باب نمونه به یک مورد اشاره می­کنیم مثلاً یک روایتی از عماربن موسی ساباطی ذکر شده به این مضمون که:«روی عمار بن موسی الساباطی عن ابی عبد الله(ع) فی الصائم….» [۱] ، عمار ساباطی از مشایخ شیخ صدوق نیست ولی با مراجعه به بخش مشیخه می­توانیم طریق شیخ صدوق را تا عمار مشخص کنیم و این سند را از حالت تعلیق خارج کنیم زیرا در سند روایت که در متن کتاب آمده روایت معلق ذکر شده و طریق شیخ صدوق تا عمار ساباطی مشخص نشده، اما وقتی به مشیخه مراجعه می­کنیم شیخ صدوق طریق را به این نحو مشخص می­کند و می­فرماید:«کل ما کان فی هذا الکتاب عن عمار بن موسی الساباطی فقد رویتُه عن ابی و محمد بن حسن بن احمد بن الولید رضی الله عنهما عن سعید بن عبدالله عن احمد بن حسن بن علی بن فضال عن عمرو بن سعید المدائنی عن مصدّق بن صدقه عن عمار بن موسی الساباطی…..»؛ می­گوید هر چه که من در این کتاب از عمار موسی الساباطی نقل کرده­ام از این طریق بوده و در تمام بخش­های مشیخه طرق خود را به همین ترتیب ذکر می­کند منتها عرض کردیم که شیخ صدوق در مشیخه طریق خودش را به حدود ۴۰۰ نفر ذکر کرده ولی طریق خودش را به حدود۱۲۰ نفر نقل نکرده مرحوم علامه مجلسی می­گوید حدود ۳۰۰ روایت از این ۱۲۰ نفری نقل شده که شیخ صدوق طریق خودش به آنها را در مشیخه ذکر نکرده، البته بعداً خواهیم گفت که بعضی معتقدند ولو طریق شیخ صدوق به این تعداد ذکر نشده اما به قرینه سایر کتب شیخ صدوق و یا طریقی که در کتاب کافی نقل شده می­توان طریق شیخ به این روات را کشف کرد.

مراسیل شیخ صدوق:

مسئله مهم دیگری که در کتاب من لایحضره الفقیه وجود دارد و باید به آن توجه کرد مرسلاتی است که در این کتاب وجود دارد، مراسیل شیخ صدوق تقریباً ثلث روایات من لایحضره الفقیه را تشکیل می­دهند. منظور از مراسیل روایاتی است که حتی با مراجعه به بخش مشیخه کتاب هم نمی­توان سند آنها را معلوم کرد یا به این جهت که همه سند روایت حذف شده مثلاً گفته:«قال الصادق(ع)…» یا «رُوِیَ عن الصادق(ع)…» که نام هیچ راویی ذکر نشده تا شیخ صدوق بخواهد طریق خودش را به آن راوی در بخش مشیخه بیان کند لذا در این بخش این مشکل وجود دارد پس مراسیل شیخ صدوق روایاتی هستند که حتی با مراجعه به بخش مشیخه هم نمی­توان آنها را مسند کرد و یا به این جهت که بخشی از سند حذف شده اما نام راوی آغاز سند در مشیخه نیامده یعنی مثلاً ابتدای سند آمده اما از وسط سند به بعد تا امام معصوم(ع) نام راویی ذکر نشده، حکم این مراسیل چیست و درباره این مراسیل باید چکار بکنیم؟ در رابطه با مراسیل شیخ صدوق سه قول وجود دارد که در ذیل به آنها اشاره می ­ کنیم.

اقوال در رابطه با مراسیل شیخ صدوق:

۱. عده­ای قائلند به اینکه مراسیل شیخ صدوق مطلقاً حجتند.

۲. عده­ای قائلند به اینکه مراسیل صدوق مطلقاحجت نیستند.

۳. عده­ای قائل به تفصیل شده­اند.

دلیل قول اول(قول به حجیت مطلقا):

استناد به عبارت خود شیخ در مقدمه­ی کتاب من لایحضره الفقیه است که می­فرماید:«ولم اقصد فیه قصد المصنفین فی ایراد جمیع ما رووه بل قصدت الی ایراد ما اُفتی به و اَحکم بصحته و اعتقد فیه انه حجهٌ بینی و بین ربی»؛ من در این کتاب مثل بقیه مصنفان قصد گرد آوری همه روایات را نداشتم بلکه تصمیم گرفتم فقط روایاتی را ذکر کنم که بر مبنای آن فتوا می­دهم و به صحت آن­ها حکم می­کنم و به حجیت آن­ها بین خودم و خدای خودم معتقد هستم، این عبارت در حقیقت می­خواهد بگوید هر آنچه از روایات در کتاب من لایحضره الفقیه آمده از نظر شیخ صدوق حجت و قابل اخذ بوده، قطعاً روایاتی که از نظر سندی مشکل داشته یا اگر راویان ضعیف و مجهول در سند روایات وجود داشتند که نمی­توانست مورد استناد فتوای شیخ صدوق قرار بگیرد.

دلیل قول دوم(قول به عدم حجیت مطلقا):

این عده معتقدند که درست است که شیخ صدوق در مقدمه کتاب به صراحت همه روایات را صحیح دانسته ولی مراد وی از صحت همان صحت قدمایی است. زیرا حکم شیخ صدوق به صحت اخبار کتاب فقیه مستند به قرائن و اماراتی است که برای او روشن بوده ولی برای ما معلوم نیست. لذا آنچه وی در مقدمه کتاب فرموده اجتهاد شخصی اوست و برای دیگران اعتباری ندارد چون این در واقع اخبار عن حدس می­باشد نه اخبار عن حس تا مشمول ادله حجیت خبر قرار گیرد. بنابراین نه تنها این شهادت مراسیل او را صحیح قرار نمی­دهد بلکه صحت مسانید او را هم ثابت نمی­کند. از جمله کسانی که به این قول معتقدند مرحوم آقای خویی می­باشد. [۲]

دلیل قول سوم(قول به تفصیل):

تفصیلی که قائل در اینجا مطرح می­کند این است که اگر شیخ صدوق روایت را با تعابیر جزمی بیان می­کرد مثلاً می­گفت: «قال الصادق(ع)» در این صورت این روایت همانند مسند است. زیرا با قاطعیت به امام نسبت می­دهد و می­گوید:«قال الصادق(ع)» ـ در این فرض معلوم است که شیخ صدوق خودش به صدور این روایت از معصوم(ع) معتقد بوده و الا هیچ گاه کسی مثل صدوق اگر اطمینان به صدور روایتی از امام(ع) پیدا نکند آن را به او نسبت نمی­دهد. ولی چنانچه روایتی را با تعبیر غیر جزمی نقل کند مثل اینکه بگوید: «روی عن الصادق(ع)…» یا «فی روایة…» در این صورت این روایت مسند محسوب نمی­شود.

چون این تعبیر نشان دهنده این است که خود او هم به صدورش از معصوم اطمینان نداشته است.

به هر حال در مورد مراسیل شیخ صدوق اختلاف است. این مطلب را ما در ضمن بحث از اعتبار روایات کتاب من لایحضره الفقیه مورد بررسی قرار خواهیم داد ولی اجمالاً عرض کنم که اکثر روایاتی که در کتاب فقیه به صورت مرسل آورده شده در کتابهایی مثل کافی یا کتاب­های دیگر خود شیخ صدوق به صورت مسند ذکر شده­اند. مرحوم مجلسی اول می­گوید: اکثر مراسیل صدوق از کتاب کافی نقل شده است.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . من لایحضره الفقیه، ج۲،ص۱۱۳.

[۲] . معجم رجال الحدیث، مقدمه/۹۴.