قواعد فقهیه – جلسه چهل و هشتم – قلمرو کرامت ذاتی انسان – حقوق ناشی از دسته اول امتیازات – ۱. حق ناشی از عقل – ۲. حق ناشی از اراده و اختیار – ۳. حق ناشی از فطرت – ۴. حق ناشی از نیکوترین خلقت – ۵. حق ناشی از قدرت تسخیر موجودات – ۶. حق ناشی از عواطف انسانی – حد و مرز حقوق شش‌گانه

جلسه ۴۸ – PDF

جلسه چهل و هشتم 

قلمرو کرامت ذاتی انسان – حقوق ناشی از دسته اول امتیازات – ۱. حق ناشی از عقل – ۲. حق ناشی از اراده و اختیار – ۳. حق ناشی از فطرت – ۴. حق ناشی از نیکوترین خلقت – ۵. حق ناشی از قدرت تسخیر موجودات – ۶. حق ناشی از عواطف انسانی – حد و مرز حقوق شش‌گانه

۱۴۰۴/۰۳/۱۱

قلمرو کرامت ذاتی انسان

بعد از بیان مبانی کرامت ذاتی انسان و نیز ادله آن که بخش زیادی از مباحث ما را به خودش اختصاص داد، نوبت به تعیین قلمرو کرامت ذاتی انسان می‌رسد. البته از خلال بحث‌های گذشته، چه در فصل اول که درباره مبانی بود و چه در فصل دوم که پیرامون ادله بود، می‌توان به قلمرو کرامت ذاتی انسان پی برد. آنچه در این جلسه و به صورت خلاصه و فشرده می‌توان گفت (و قاعدتاً هم به جهت کمبود فرصت و هم به دلیل عدم نیاز به تفصیل بیشتر، در یک جلسه بتوانیم آن را بیان کنیم)، این است که این بحث به صورت پراکنده و کراراً و از زوایای مختلف در گذشته، هم در هنگامی که از مبانی سخن می‌گفتیم و هم در بیان ادله و بررسی آن، مطرح شده و قلمرو تا حدودی معلوم شده است؛ اینجا در حقیقت به وضوح و روشنی بیشتر این حدود را تعیین می‌کنیم. البته یک جمع‌بندی هم خواهیم داشت.
ما در بررسی مبانی کرامت ذاتی انسان گفتیم امتیازاتی که خداوند متعال به انسان عنایت فرموده، دو دسته است:
1. یک دسته امتیازاتی که خداوند به انسان فارغ از هرگونه جنسیت و عقیده و رنگ و نژاد عطا کرده و ما شواهد و قرائن آن را ذکر کردیم. این دسته عبارتند از: عقل، اراده و اختیار، فطرت، نیکوترین خلقت، قدرت تسخیر موجودات و عواطف انسانی. البته اینکه این امتیازات به حسب واقع شش امتیاز است و اینها را می‌توانیم به کلی مستقل از یکدیگر ببینیم یا بعضی از اینها قابل بازگشت به بعضی دیگر است، جای بحث دارد ولی این خیلی مهم نیست.
2. دسته دوم امتیازات که در واقع کرامت اکتسابی را در انسان اثبات می‌کند. یعنی نشان می‌دهد که انسان این استعداد و شایستگی را دارد که به آن کرامات دست پیدا کند؛ مثل خلیفه الهی شدن، مسجود ملائکه واقع شدن و برخی دیگر از امور.

حقوق ناشی از دسته اول امتیازات

دسته اول امتیازات که ما گفتیم اینها شش امتیاز و نعمت و کرامت خاص اعطایی خداوند به انسان است و همه انسان‌ها از اینها بهره‌مند هستند؛ عقل دارند، ارده و اختیار دارند، فطرت دارند، به نیکوترین خلقت آفریده شده‌اند، قدرت تسخیر موجودات را دارند و بهره‌مند از عواطف انسانی هستند، موجب مزیت او بر سایر موجودات شده است. به نظر ما هر یک از این امتیازات، منبع پیدا شدن حقی ویژه برای انسان است؛ همان طور که شهید مطهری فرمود: «هر استعداد طبیعی مبنای یک حق طبیعی است و یک سند طبیعی برای آن به شمار می‌آید». تعبیر ایشان این است که: دستگاه خلقت این سند طلبکاری را در وجود انسان قرار داده و در وجود گوسفند قرار نداده است. ایشان یک مثالی زده که انسان حق درس خواندن و استعداد درس خواندن و دانا شدن را دارد؛ این استعداد در گوسفند نیست. چون این استعداد هست، انسان این حق را دارد و گوسفند این حق را ندارد. لذا ما بر مبنای این امور شش‌گانه، حقوقی را برای انسان به عنوان حقوق فطری و طبیعی به رسمیت می‌شناسیم که این حقوق صرف نظر از ایمان و اعتقاد و اسلام و کفر برای همه انسان‌ها ثابت است.

۱. حق ناشی از عقل

اولین مورد عقل بود؛ گفتیم عقل در اینجا به معنای قدرت تفکر، کشف مجهول از معلوم، منبع تفکر آدمی؛ از این کرامت چند حق ناشی می‌شود که شهید مطهری به برخی از آنها اشاره کرده است:
1. حق تفکر و اندیشیدن؛ کسی که عقل دارد، حق دارد که بیندیشد و تفکر کند.
2. حق یادگیری و تعلم؛ انسان حق دارد یاد بگیرد و بداند.
3. حق تحقیق و پژوهش و پرسش.
اینها همه ناشی از عقل است. خدا عقل را داده برای اینکه انسان یاد بگیرد، تفکر کند، پژوهش و پرسش کند. اینها حداقل‌هایی است که من عرض می‌کنم؛ اگر احصاء کنیم، می‌توان برخی از حقوق دیگر را با الفاظ و عبارات دیگر بیان کرد.

۲. حق ناشی از اراده و اختیار

دومین مورد، اراده و اختیار است. ما قبلاً گفتیم که اراده و اختیار به یک معنا ناشی از عقل است؛ حالا فرض می‌کنیم این خودش یک کرامت مستقل است که خداوند به انسان عطا کرده است. به هرحال انسان آزاد آفریده شده و صاحب اراده و اختیار است. این کرامت و امتیاز، برای انسان یک حقی ایجاد می‌کند و آن اینکه کسی حق ندارد چیزی را به او تحمیل کند؛ کسی حق ندارد او را در وضع اضطرار و اکراه قرار بدهد برای هر مقصودی؛ این پذیرفته نیست. ما قبلاً گفتیم اطاعت و عصیان تنها در صورت وجود اراده و اختیار معنا دارد؛ اگر اراده و اختیار در انسان ثابت نباشد، اطاعت و عصیان معنا ندارد، مسئولیت و پاسخگویی معنا ندارد، عقاب و ثواب معنا ندارد، مجازات معنا ندارد. پس حقی که از این کرامت ناشی می‌شود، این است که هیچ کسی نمی‌تواند انسان را بر ایمان وادار کند؛ این هم برای همه انسان‌ها ثابت است.

۳. حق ناشی از فطرت

سومین مورد، فطرت است؛ با تفسیری که ما کردیم، گفتیم فطرت غیر از عقل است. فطرت یک کشش و ندای درونی و یک فهم درونی است. چون هم برخی بینش‌ها فطری هستند و برخی کشش‌ها؛ هم گرایش دارد و هم بینش. خداوند برای دانایی‌های انسان یک پایه‌ای را در وجود او قرار داده و یک گرایشی را در همه انسان‌ها به سوی خودش قرار داده است. هدف از آن هم معلوم است؛ سعادت و رساندن انسان به مقصد اعلای خلقت. این امتیاز و کرامت هم خاص انسان است و یک حقی از آن ناشی می‌شود که من اسم آن را حق بهره‌مندی از راهنمایی و هدایت می‌گذارم. بر این اساس، انسان حق دارد تحت تربیت و هدایت و راهنمایی قرار بگیرد.

۴. حق ناشی از نیکوترین خلقت

چهارمین مورد، نیکوترین خلقت است. در مورد نیکوترین خلقت گفتیم این می‌تواند از یک جهت در دسته اول امتیازات قرار بگیرد و از جهت دیگر می‌تواند در دسته دوم امتیازات قرار بگیرد؛ اگر نیکوترین خلقت اشاره داشته باشد به مقام قرب و سعادت، مسجود ملائکه شدن، مقام خلافت الهی، این یک کرامت اکتسابی است؛ یعنی استعداد نیکوترین خلقت را دارد. اما به یک معنا نیکوترین خلقت خودش فعلیت دارد، نه اینکه می‌تواند بهترین مخلوق باشد. ما گفتیم این خودش اشاره به یک فعلیت دارد و یک مزیت خاص برای انسان است؛ اگر این معنا را ذکر کنیم، بعید نیست که به فطرت برگردد که در این صورت حق ناشی از آن معلوم است. اما اگر هیچ کدام از این دو نباشد، نیکوترین خلقت یعنی اینکه انسان را چه از جهت جسمی و چه از جهت روحی، چه از جهت مادی و چه از جهت معنوی، به بهترین وجه خلق کردیم؛ اساس خلقت انسان این چنین بود. منتها وقتی در عالم ماده قرار گرفت، به واسطه حضور در عالم طبیعت و انس با طبیعت، گرفتار حجاب‌ها و ظلمت‌هایی شد که او را از حقیقت خودش دور کرد ولی باید به اصل خودش بازگردد. این هم برای همه است؛ چه کافر و چه مسلمان، همه بر احسن تقویم خلق شده‌اند و به اسفل سافلین آمده‌اند. خود این، اقتضای یک حقی دارد و آن حق رشد کردن و تعالی است.

۵. حق ناشی از قدرت تسخیر موجودات

پنجمین امتیاز، قدرت تسخیر موجودات است. این قدرت تسخیر چه‌بسا ناشی از عقل و اراده و اختیار باشد، اما ما این را مستقلاً ذکر کردیم. حق ناشی از این قدرت، استفاده از نعمت‌های خدادادی در این عالم و بهره‌مندی از مواهب طبیعی است؛ چه مستقیم و بدون امتزاج این نعمت‌ها و چه با امتزاج و اختلاط اینها. اینکه خداوند می‌فرماید ما اینها را برای شما مسخر قرار دادیم، یعنی شما با استفاده از آنها می‌توانید برای رفع نیازهای خود اقدام کنید؛ البته در چهارچوب قوانین و مقرراتی که وجود دارد. این حق برای انسان هست که در این عالم زندگی کند و برای زندگی خودش از این مواهب استفاده کند.
سؤال:
استاد: اینجا به طور خاص است؛ هم اصل حیات آدمی و هم اینکه به بهترین شکل و با ترکیب عناصر این عالم و تسخیر موجودات این عالم می‌تواند از آنها بهره بگیرد.

۶. حق ناشی از عواطف انسانی

ششمین امتیاز، عواطف انسانی است. خداوند بشر را دارای احساسات و عواطف قرار داده و این در هیچ موجودی نیست. این مزیت و کرامت یک حقی را به دنبال دارد؛ یک حقی از این ناشی می‌شود و آن هم حق عدم جواز ظلم و اذیت و آزار و تحقیر و توهین است. انسان به گونه‌ای آفریده شده که از نظر عاطفی و احساسی باید حریمش رعایت شود؛ بله، ممکن است کسی بگوید که به حیوان هم نباید ظلم کرد. بله، به حیوان هم نباید ظلم کرد، اما برای حیوان توهین و تحقیر معنا ندارد؛ حیوان نمی‌فهمد که تحقیر چیست. انسان است که چه‌بسا تحقیر و توهین برای او از ضرب‌وشتم بسیار سخت‌تر باشد. این عواطف و احساسات انسانی برای او یک حقی را ثابت می‌کند و آن اینکه کسی نمی‌تواند به او ظلم کند و او را تحقیر کند، به او توهین کند.

حد و مرز حقوق شش‌گانه

بنابراین به دنبال این شش کرامت، حقوقی ثابت می‌شود که این حقوق برای انسان بما هو انسان ثابت است؛ انسان با ایمان یا منهای ایمان. انسان مسلمان و کافر در این جهت فرقی ندارند؛ همه انسان‌ها حق اندیشیدن، تفکر، یادگیری و تعلم، تحقیق و پژوهش و پرسش را دارند. همه انسان‌ها از دایره تحمیل، اکراه و اجبار بیرون هستند؛ همه انسان‌ها حق دارند هدایت شوند تا آخر عمر؛ همه انسان‌ها حق استفاده از نعمت‌ها و مواهب طبیعی را دارند؛ همه انسان‌ها از توهین و تحقیر و ظلم رنج می‌برند و کسی نمی‌تواند به آنها ظلم کند. این حقوق برای همه ثابت است؛ لکن اثبات این حقوق به این معنا نیست که هیچ حد و مرزی برای آنها وجود ندارد. همانطور که در جلسه گذشته اشاره شد، همه حقوقی که به نام حقوق بشر معروف گردیده و در اعلامیه جهانی حقوق بشر ذکر گردیده، با حدود و مرزهایی مواجه هستند. ممکن نیست ما این حقوق را به طور مطلق برای انسان ثابت کنیم؛ چون لازمه آن، تعارض، هرج و مرج، مشاجره و نزاع است، مخصوصاً در جایی که تزاحم بین حقوق پیش می‌آید، این باعث می‌شود اساساً زندگی بهم بریزد و کره زمین دیگر قابل سکونت نباشد. در زندگی اجتماعی بالاخره بین مصالح افراد و جامعه تزاحم و تعارض پیش می‌آید و برای کنترل آن، مصلحت‌های عمومی بر مصالح شخصی تقدم دارد و این در همه دنیا و در میان همه مردم مورد پذیرش است. در همه دنیا برای کسی که از حد خودش تجاوز می‌کند، مجازات در نظر می‌گیرند و محدودیت و محرومیت قائل هستند. پس این یک امر عقلایی است که حتی اگر ما دامنه کرامت ذاتی انسان را آنگونه که امروز گمان می‌شود وسیع بدانیم، اما مطلق نیست؛ همه این کرامت‌ها و حقوق ناشی از کرامت‌ها با اموری محدود شده است. البته ما اکنون در صدد بیان محدودیت به صورت کلی هستیم و مورد به مورد آنچه که در فقه مطرح شده یا در برخی روایات مطرح شده، مدنظر ما نیست. این عوامل محدودکننده عبارتند از:
1. مصالح عمومی و مصالح عامه و حقوق جامعه که مقدم بر مصالح فرد و حق فرد است.
2. حفظ نظام اجتماعی و جلوگیری از هرج و مرج؛ این یک قاعده و ضابطه است که بر تمام این حقوق حاکم است.
3. مجازات خاطیان و تعدی‌کنندگان به حقوق دیگران؛ مجازات خاطیان یک اصل است، اما در عین حال تناسب بین جرم و مجازات باید رعایت شود؛ یعنی اینطور نیست که اگر کسی به دست خودش کاری کرد که مجبور شدند او را مجازات کرده و بعضی از حقوق را از او سلب کنند؛ مثلاً حق تعلم و یادگیری نداشته باشد، حق انتخاب برای یک سال نداشته باشد، افزون بر جرم او مجازات‌های دیگری هم بر او روا باشد، بلکه تناسب بین جرم و مجازات لازم است. یعنی اگر ما به خاطر ارتکاب برخی جرایم، او را از بعضی حقوق محروم می‌کنیم یا مجازات‌هایی را برای او در نظر می‌گیریم و او وادار می‌کنیم به اینکه در یک زندان زندگی کند یا وادار می‌کنیم به عنوان تبعید در یک شهر زندگی کند، این معنایش آن نیست که از سایر حقوق هم محروم شود. لذا این حدود هیچ منافاتی با حقوق یاد شده ندارد؛ یعنی هم این حقوق برای انسان بما هو انسان ثابت است و هم جامعه، قانون‌گذار، حاکم، مجری، حکومت، می‌تواند او را به واسطه برخی رفتارها از بعضی از این حقوق محروم کند. ما اگر می‌گوییم تفاوتی بین مسلمان و کافر از حیث کرامت نیست و آنچه که برای مسلمان به عنوان حق ثابت است، برای کافر هم ثابت است، منظورمان این نیست که در همه حقوق این چنین است. ما نه آن دیدگاه افراطی را می‌پسندیم و نه این دیدگاه تفریطی؛ نه مثل برخی که معتقدند هر کرامتی برای انسان ثابت شده، به تبع ایمان و بندگی خداست و اساساً انسان منهای ایمان و منهای بندگی خدا، هیچ کرامتی ندارد و هیچ حقی برای او ثابت نیست و مثل حیوان و اضل از حیوان است و نه مانند دیدگاهی که گرفتار تفریط شده و معتقد است انسان بما هو انسان و با قطع نظر از ایمان و بندگی خدا، همه حقوق را دارد؛ یعنی هیچ تفاوتی بین مسلمانان و غیرمسلمانان در حقوق نیست. لذا اینکه مثلاً یک مسلمان بتواند با یک کافر ازدواج کند، منعی برای آن نمی‌بینند؛ می‌گویند کافر از مسلمان ارث می‌برد؛ در قصاص و خیلی از امور دیگر، …. هم این غلط است و هم آن. ما می‌گوییم کرامت‌های ذاتی انسان عبارت از این امور است و براساس آنها حقوقی برای او ثابت می‌شود. اصطلاح کرامت ذاتی را هم اینجا به کار بردیم با همان معنایی که گفتیم؛ یعنی بزرگداشت، تکریم و احترام به انسان بما هو انسان؛ این نعمت‌ها به او داده شده و بالفعل هم است و هیچ کدام هم قوه و استعداد نیست. این نعمت‌ها هم نوعی تکریم و گرامیداشت او محسوب می‌شود و حقوقی هم از آنها ناشی می‌شود که همه انسان‌ها از آن بهره‌مند هستند. این حقوق باید مراعات شود. اما سایر حقوق که برای بعضی از انسان‌ها ثابت است، ناشی از کرامت‌های اکتسابی است. بنابراین تفاوت در حقوق ناشی از آن کرامت‌ها هم قابل پذیرش است. ما این تفاوت‌ها را می‌توانیم بپذیریم.
پس در وهله اول قلمرو حقوق انسان‌ها به اعتبار انسانیت و حیات انسانی، در محدوده همان کرامت‌های ذاتی است. این حقوق در همه جا به رسمیت شناخته شده، الا اینکه آن انسان ـ چه مسلمان و چه کافر ـ برخلاف مصلحت عمومی و مصلحت جامعه عمل کند یا به حقوق و آزادی‌های دیگران تعرض نماید، که در این صورت محدودیت‌ها و محرومیت‌هایی برای او ایجاد می‌شود، آن هم به عنوان مجازات. ضمن اینکه تناسب بین جرم و مجازات باید لحاظ شود. به غیر از این، از سایر حقوق خودش بهره‌مند است. مثلاً اگر به زندان انداخته شود، این معنایش آن نیست که مشکلات و محدودیت‌های دیگری برای او ایجاد شود.
بر این اساس، اغلب مواردی که در فقه ممکن است به عنوان مورد نقض کرامت مطرح شود، با این بیان قابل رفع است؛ البته برخی موارد کماکان باقی می‌ماند که جای سؤال دارد، ولی می‌توانیم با بررسی و بازخوانی آنها و ملاحظه این اصل و قاعده، درباره آنها تجدید نظر کنیم. شما ملاحظه فرمودید که مشهور در مواردی فتاوای خاصی دارند که با این قاعده ناسازگار است؛ مثلاً در مورد اسیر چه‌بسا فتوا به جواز اذیت و آزار داده شده؛ صاحب جواهر روایاتی که دال بر احسان به اسیر و اطعام و برّ به اوست را حمل بر استحباب کرده است؛ در حالی که ظاهر این روایات استحباب نیست، بلکه یک وظیفه و تکلیف است. اما ما ملزم به تبعیت از مشهور نیستیم؛ ما می‌توانیم در آنچه که مزاحم و منافی با حقوق یاد شده است، تجدید نظر کنیم. ما حقوقی را به عنوان حقوق ناشی از این کرامت‌ها ذکر کردیم و می‌گوییم هر حکمی که با این حقوق منافات دارد، باید درباره آن تجدید نظر شود. بدیهی است که برخی از موارد هم مجازات و محرومیت‌هایی است که ناشی از عملکرد خود اشخاص است.