جلسه چهل و چهارم
ادله کرامت ذاتی انسان – دلیل دوم: روایات – روایات معارض – طایفه پنجم، ششم، هفتم، هشتم، نهم و دهم
۱۴۰۴/۰۳/۰۳
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در روایات معارض با روایات دال بر کرامت انسانی بود؛ چهار طایفه از این روایات را نقل کردیم و اجمالاً پاسخ دادیم. طوایف متعدد دیگری بر عدم کرامت دلالت میکند یا حداقل به گفته برخی ظاهر آنها نفی کرامت انسانی است. ما مثل گذشته از هر طایفهای به یکی دو روایت اشاره میکنیم.
طایفه پنجم
طایفه پنجم، روایاتی است که دال بر اهانت و بغض نسبت به کفار و اعداء دین، اعداء اهلبیت(ع) به خصوص ناصبیها است.
روایت اول
«عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَالَ: مَنْ أَحَبَّ كَافِراً فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَ كَافِراً فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ ثُمَّ قَالَ(ع): صَدِيقُ عَدُوِّ اللَّهِ عَدُوُّ اللَّهِ…».
روایت دوم
روایت دوم که شدیدتر از روایت قبلی است، روایتی است که در عیون الاخبار آمده و صاحب وسائل آن را نقل کرده است؛ روایت نسبتاً طولانی است و اینگونه شروع میشود: «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا(ع) فِي حَدِيثٍ قَالَ: إِنَّمَا وَضَعَ الْأَخْبَارَ عَنَّا فِي الْجَبْرِ وَ التَّشْبِيهِ الْغُلَاةُ الَّذِينَ صَغَّرُوا عَظَمَةَ اللَّهِ فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا وَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ عَادَانَا وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ وَالانَا وَ مَنْ قَطَعَهُمْ فَقَد وَصَلَنَا وَ مَنْ وَصَلَهُمْ فَقَدْ قَطَعَنَا وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ بَرَّنَا وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ جَفَانَا وَ مَنْ أَكْرَمَهُمْ فَقَدْ أَهَانَنَا وَ مَنْ أَهَانَهُمْ فَقَدْ أَكْرَمَنَا وَ مَنْ رَدَّهُمْ فَقَدْ قَبِلَنَا وَ مَنْ قَبِلَهُمْ فَقَدْ رَدَّنَا وَ مَنْ أَحْسَنَ إِلَيْهِمْ فَقَدْ أَسَاءَ إِلَيْنَا وَ مَنْ أَسَاءَ إِلَيْهِمْ فَقَدْ أَحْسَنَ إِلَيْنَا وَ مَنْ صَدَّقَهُمْ فَقَدْ كَذَّبَنَا وَ مَنْ كَذَّبَهُمْ فَقَدْ صَدَّقَنَا وَ مَنْ أَعْطَاهُمْ فَقَدْ حَرَمَنَا وَ مَنْ حَرَمَهُمْ فَقَدْ أَعْطَانَا». روایت درباره جماعتی از مسلمین و شیعیان است که با عنوان غلات معروف شدهاند، در این روایت اهانت، اسائه و بغض، عداوت، جفا و امثال اینها ذکر شده است. اینها همه نشان میدهد که هرچند بخشی از انسانها کرامت ندارند. درست است شمول ندارد، ولی بالاخره نسبت به برخی از انسانها نفی کرامت میکند.
به علاوه، برخی روایاتی که ناصبیها و خارجیها را به عنوان کلاب و سگها معرفی کرده است؛ در برخی تعبیر «کلاب اهل النار» آمده و در برخی همین دنیا آنها را به عنوان کلب معرفی کردهاند.
طایفه ششم
طایفه ششم، روایاتی است که دلالت بر جواز بهتان به برخی از انسانها دارد. روایاتی که مربوط به اهل بدعت وارد شده که هم برائت از آنها را لازم دانسته و هم اهانت و تهمت و بهتان به آنها را جایز دانسته است. امام صادق(ع) فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِي فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلِ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةِ وَ بَاهِتُوهُمْ كَيْلَا يَطْمَعُوا فِي الْفَسَادِ فِي الْإِسْلَامِ وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا يَتَعَلَّمُونَ مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِي الْآخِرَةِ». میفرماید آنها را سب کنید، به آنها بهتان و تهمت بزنید، از آنها تبری بجویید و بعضی دستورات دیگر. بالاخره جواز سب ولو نسبت به یک گروهی، جواز تهمت و اینکه هر چه در مورد آنها میخواهید بگویید، یعنی هر چیزی که موجب تضعیف موقعیت و احترام آنها نزد مردم شود، شما این کار را انجام بدهید.
طایفه هفتم
طایفه هفتم، روایاتی است که دلالت بر جواز یا حتی لزوم لعن دارد؛ روایاتی که در مورد لعن وارد شده، نسبت به دستهها و صنوف مختلف از انسانها بیان شده است. شاید بتوانیم بگوییم این روایات تواتر معنوی دارند، در این روایات لعن نسبت به کفار، نسبت به نواصب، نسبت به خارجیها، نسبت به غلات، مجاز شمرده شده است؛ از جمله «لَعَنَ اللَّهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّدٍ» ؛ «لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ» ؛ «لَعَنَ اللَّهُ الْقَدَرِيَّةَ لَعَنَ اللَّهُ الْحَرُورِيَّةَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُرْجِئَة» ؛ «لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ غَارِسَهَا وَ عَاصِرَهَا وَ شَارِبَهَا وَ سَاقِيَهَا وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِيَهَا وَ آكِلَ ثَمَنِهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَةَ إِلَيْهِ» ؛ «لعنة الله علی الظالمین». غیر از این عناوین کلی، نام بعضی از اشخاص هم در برخی روایات برده شده که به خصوص مورد لعن قرار گرفتهاند. لعن در واقع توهین و اهانت است؛ حال چگونه یک انسان ولو کافر باشد، میتواند این چنین مورد توهین قرار بگیرد، این نشان میدهد که کرامت ذاتی وجود ندارد.
طایفه هشتم
طایفه هشتم، روایاتی است که بر تحقیر اهل ذمه دلالت دارد؛ یعنی با اینکه اهل ذمه با حکومت و حاکم اسلامی قرارداد دارند و جزیه میپردازند، اما در عین حال در برخی روایات بر این جهت تأکید شده که هنگام گرفتن جزیه، آنها را تحقیر کنید. «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) مَا حَدُّ الْجِزْيَةِ عَلَى أَهْلِ الْكِتَابِ وَ هَلْ عَلَيْهِمْ فِي ذَلِكَ شَيْءٌ مُوَظَّفٌ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَجُوزُوا إِلَى غَيْرِهِ فَقَالَ ذَاكَ إِلَى الْإِمَامِ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ مَا شَاءَ عَلَى قَدْرِ مَالِهِ بِمَا يُطِيقُ إِنَّمَا هُمْ قَوْمٌ فَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْ أَنْ يُسْتَعْبَدُوا أَوْ يُقْتَلُوا فَالْجِزْيَةُ تُؤْخَذُ مِنْهُمْ عَلَى قَدْرِ مَا يُطِيقُونَ لَهُ أَنْ يَأْخُذَهُمْ بِهِ حَتَّى يُسْلِمُوا فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ وَ كَيْفَ يَكُونُ صَاغِراً وَ هُوَ لَا يَكْتَرِثُ لِمَا يُؤْخَذُ مِنْهُ حَتَّى يَجِدَ ذُلًّا لِمَا أُخِذَ مِنْهُ فَيَأْلَمَ لِذَلِكَ فَيُسْلِمَ … وَ لَيْسَ لِلْإِمَامِ أَكْثَرُ مِنَ الْجِزْيَةِ إِنْ شَاءَ الْإِمَامُ وَضَعَ ذَلِكَ عَلَى رُءُوسِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ شَيْءٌ وَ إِنْ شَاءَ فَعَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى رُءُوسِهِمْ شَيْءٌ فَقُلْتُ فَهَذَا الْخُمُسُ فَقَالَ إِنَّمَا هَذَا شَيْءٌ كَانَ صَالَحَهُمْ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص)». این هم به نوعی بر عدم کرامت ذاتی دلالت میکند.
طایفه نهم
طایفه نهم، روایاتی است که دلالت بر نجاست کفار میکند؛ البته بعضی از فقها در مورد غیر کفار و برخی فرقههای به ظاهر مسلمان هم حکم به نجاست کردهاند. اما بالاخره روایات فراوانی وارد شده که کفار را نجس دانسته است؛ این غیر از آیات است، ما فعلاً به آیات کاری نداریم؛ مثل «إنما المشرکون نجس»، این نوعی اهانت و نفی کرامت است. اینها خودش دو گروه است.
برخی از روایات که مربوط به کفار است، نجاست کفار را به تبع نجاست برخی از چیزهایی که آنها مصرف میکنند قرار داده است؛ یعنی یک نجاست عرضی؛ مثل خمر، خنزیر. لذا در مورد آنها تعبیر نجس به کار رفته و پرهیز از ظروف مورد استفاده آنها را خواستار شده است.
بعضی از روایات هم به طور کلی نجاست آنها را بیان کرده، بدون اشاره به آنچه میخورند و آنچه میآشامند؛ این ظهور در آن دارد که اینها یک نجاست ذاتی دارند. بعضی از روایات هم چهبسا هر دو را جمع کرده است: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ آنِيَةِ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ الْمَجُوسِ فَقَالَ لَا تَأْكُلُوا فِي آنِيَتِهِمْ وَ لَا مِنْ طَعَامِهِمُ الَّذِي يَطْبُخُونَ وَ لَا فِي آنِيَتِهِمُ الَّتِي يَشْرَبُونَ فِيهَا الْخَمْرَ». این از یک جهت نجاست را به اعتبار آنیه و ظروف آنها قرار داده و خمر. اما میفرماید از طعام و غذایی که آنها میپزند هم استفاده نکنید. این چهبسا به آنیه یا لحم مربوط نباشد، بلکه آنها را به عنوان نجس معرفی کرده است.
در بعضی از روایات هم حتی از مصافحه و دست دادن با کفار منع کرده است؛ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فِي رَجُلٍ صَافَحَ رَجُلًا مَجُوسِيّاً قَالَ يَغْسِلُ يَدَهُ وَ لَا يَتَوَضَّأُ». اینجا به صورت کلی منع کرده است.
«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا(ع) فِي مُصَافَحَةِ الْمُسْلِمِ الْيَهُودِيَّ وَ النَّصْرَانِيَّ قَالَ مِنْ وَرَاءِ الثَّوْبِ فَإِنْ صَافَحَكَ بِيَدِهِ فَاغْسِلْ يَدَكَ».
بعضی از این روایات مورد اشکال قرار گرفته است؛ یک اشکال این است که بالاخره وقتی مصافحه میکند، لزوماً دست او رطوبت ندارد و دست خشک مشکلی ندارد و لذا بعضیها گفتهاند این ارتباطی با مسئله نجاست ندارد؛ نفس مصافحه و گرم گرفتن با آنها مبغوض خداوند تبارک و تعالی است. میخواهد قبح این کار را به مسلمانان بفهماند.
به هرحال عمده این است که این روایات علیرغم تفاوتی که از حیث موضوعات دارند، چون برخی ناظر به نجاست ذاتی هستند، برخی دال بر نجاست عرضی اما از آنها عدم کرامت انسان استفاده میشود. اگر نجاست او را ذاتی بدانیم چنانچه در مورد خود آیه «انما المشرکون نجس» این اختلاف هست، اکثراً آن را دال بر نجاست ذاتی میدانند؛ اما برخی میگویند از آن خبث باطنی فهمیده میشود و دال بر نجاست ذاتی نیست و اگر هم کافر و مشرک نجاست داشته باشد، به اعتبار خوک و خنزیر و شرابی است که میخورند و مینوشند. به هرحال هر کدام از اینها که باشد، چه نجاست ذاتی و چه نجاست عرضی، چه مبغوض بودن و مکروه بودن هر نوع ارتباط با کفار که حداقل بعضی از روایات این معنا را میرساند، دال بر نفی کرامت انسان است.
طایفه دهم
طایفه دیگری از روایات هست که خود مشتمل بر چند طایفه جزئی دیگر است و این طوایف جزئی هر یک قابلیت این را دارد که طایفه مستقلی باشد؛ اما ما همه اینها را تحت یک عنوان قرار میدهیم و آن روایاتی است که دال بر شدت عمل با کفار است، چه در مجازات و چه در دیه و حدود و قصاص، ارث، شهادت … من فقط عناوین را میگویم و عبور میکنم.
روایات حرمت نکاح با اهل کتاب ، روایات استرقاق و قتل و تضییق بر اسیر کافر ، روایات قتال با کفار تا پذیرش اسلام ، روایات تضییق بر مرتد ، روایات دال بر عدم حرمت دم ناصبی و مال او؛ برخی روایات وارد شده مبنی بر اینکه نه دم ناصبی حرمت دارد و نه مال او. روایات عدم قصاص مسلمان به قتل کافر ، روایات عدم قبول شهادت کافر علیه مسلمان ولو کان ذمیاً ، روایات محرومیت کافر از ارث مسلمان . این روایات هست و کم هم نیستند؛ این چند نمونه تحت یک عنوان قابل جمع هستند. شدت و حدت در برخورد با کفار و منتحلین بالاسلام …
اینها همه حاکی از عدم کرامت انسان است؛ اینکه کافر از ارث مسلمان محروم نشود، شهادت او پذیرفته نشود، مال و خون او را مباح بدانند، اینها همه دال بر این است که این دسته از انسانها کرامت ندارند؛ اینها با کرامت قابل جمع نیست. چه توهینی بالاتر از اینها و چه تضییقات و فشارهایی بالاتر از آنچه اینجا گفته شده است؟
بحث جلسه آینده
ملاحظه فرمودید ما ده طایفه روایت را گفتیم که این طایفه اخیر، خودش چندین طایفه است که ما آنها را تحت یک عنوان تجمیع کردیم. آن چهار طایفه اول را پاسخ دادیم، اما این شش طایفه اخیر آیا قابل پاسخ است؟ یعنی آیا تعارض این روایات با روایات دال بر کرامت قابل رفع است یا نه و میتوانیم بین اینها جمع کنیم؟ این مطلبی است که بسیار اهمیت دارد و برای ما راهگشا است. اینجا پاسخهای کلی و عمومی از تعارض این شش طایفه با روایات بر کرامت میتوانیم بدهیم و در عین حال برای هر یک از اینها پاسخ اختصاصی هم میتوانیم ذکر کنیم. چون فرصت کم است، من اجمالاً پاسخهای کلی و مشترک را عرض میکنم و اگر در این میان نیازی به توضیح در مورد بعضی از این طوایف بود، انشاءالله عرض خواهم کرد.