جلسه ۴۲ – PDF

جلسه چهل و دوم

ادله کرامت ذاتی انسان – دلیل دوم: روایات – روایات معارض – طایفه اول – روایت اول، دوم و سوم – بررسی طایفه اول

۱۴۰۴/۰۲/۲۷

خلاصه جلسه گذشته

بحث ما درباره ادله کرامت ذاتی بود؛ عرض کردیم به طوایفی از روایات استناد شده برای کرامت ذاتی انسان فی‌الجمله، صرف نظر از اینکه دامنه و قلمرو این کرامت کجاست و چه حقوقی به واسطه این کرامت ثابت می‌شود، این مطلبی است که بعداً باید به آن بپردازیم. ده طایفه از روایات ذکر شد. طایفه آخر که گفتیم روایات بسیاری است که در کتاب العشرة در وسائل و کافی آمده، این باب واسعی است که می‌توانیم با ذکر استقلالی برخی از این روایات، به عدد این طوایف اضافه کنیم؛ اما اجمالاً این مقدار برای مدعا کفایت می‌کند. تقریب استدلال به این روایات هم اجمالاً بیان شد و معلوم شد که ما روایاتی داریم که به واسطه آنها می‌توانیم اثبات کنیم انسان دارای یک حریم و حرمتی است و امتیازات خاصی از سوی خداوند به او عطا شده است؛ هر چند در مقابل این امتیازات خاص، انتظارات و مسئولیت‌های خاصی هم متوجه انسان است.

روایات معارض

در مقابل این طوایف، روایاتی داریم که معارض با این روایات محسوب می‌شوند، هرچند خود این روایات معارض هم طوایف مختلفی دارد. ما در مورد آیات هم به آیات معارض پرداختیم؛ لکن آنطور که در ذهن من هست، شاید یک‌یک آیات معارض را بررسی نکردیم بلکه یک پاسخ کلی دادیم. در مورد آنها هم شاید پاسخ‌های اختصاصی و جزئی‌تر هم قابل ذکر است. به هرحال روایات معارض چند طایفه هستند؛ حتی‌المقدور سعی می‌کنم که این طوایف را تجمیع کنم تا عدد آنها زیاد نشود، آن هم با توجه به فرصت کمی که داریم.

طایفه اول

یک طایفه از روایات، دلالت بر نفی کرامت کفار، مخالفین و بعضی انسان‌ها دارد؛ یعنی با تعبیر«لا کرامة» وارد شده است.

روایت اول

«عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ النَّصْرَانِيِّ يَكُونُ فِي السَّفَرِ وَ هُوَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ فَيَمُوتُ قَالَ لَا يُغَسِّلُهُ مُسْلِمٌ وَ لَا كَرَامَةَ وَ لَا يَدْفِنُهُ وَ لَا يَقُومُ عَلَى قَبْرِهِ وَ إِنْ كَانَ أَبَاهُ». سؤال از یک شخص مسیحی است که در سفر همراه مسلمین بوده و از دنیا رفته است؛ امام(ع) فرمود: مسلمان او را غسل ندهد، مسلم او را دفن نکند و بر قبر او نایستد، اگرچه آن شخص نصرانی پدرش باشد. این روایت به وضوح بر عدم کرامت کافر دلالت می‌کند.

روایت دوم

«عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) رَجُلٌ يُحِبُّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ لَا يَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ يَقُولُ هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّنْ خَالَفَهُ فَقَالَ هَذَا مِخْلَطٌ وَ هُوَ عَدُوٌّ فَلَا تُصَلِّ خَلْفَهُ وَ لَا كَرَامَةَ إِلَّا أَنْ تَتَّقِيَهُ». می‌گوید به امام باقر(ع) عرض کردم کسی است که امیرالمؤمنین(ع) را دوست دارد و محب امیرالمؤمنین(ع) است، اما از دشمنان او تبری نمی‌جوید و می‌گوید این نزد محبوب‌تر است تا آن کسی که با او مخالفت می‌کند؛ امام(ع) چند امر و نهی دارد و بعد می‌فرماید «و لا کرامة»، این شخص کرامت ندارد.

روایت سوم

این طایفه از روایات نشان می‌دهد که کافر و بعضی از اصناف مردم و از جمله مخالفین، کرامت ندارند؛ در مورد عامه می‌فرماید: «وَ اللَّهِ وَ لَا كَرَامَةَ لَهُمْ» .
این روایات معارض است با آنچه که ما قبلاً گفتیم؛ ما این همه تلاش کردیم که بگوییم کرامت ذاتی است و همه انسان‌ها بهره‌مند از یک کرامتی هستند و آن را مستند به برخی از امور کردیم. اینجا به صراحت در این دسته از روایات نفی کرامت می‌کند؛ این معارض با آن روایات است. اینجا باید چه کار کنیم؟

بررسی طایفه اول

اولاً باید ببینیم آنچه در این روایات نفی شده، چیست؛ آیا اصل کرامت است یا مرتبه یا مراتبی از کرامت؟ تنوع افرادی که در این روایات از آنها نفی کرامت شده، نشان می‌دهد که «لا کرامة» در این موارد ناظر به اصل کرامت نیست. کسانی که از آنها نفی کرامت شده، مخالفین، عامه، شخصی که محب امیرالمؤمنین(ع) است اما از دشمنان امیرالمؤمنین(ع) تبری ندارد؛ این غیر از عامه است، یعنی ولایت دارد اما برائت ندارد؛ مسیحی و نصرانی که حضرت فرموده «لا کرامة له». در مورد تارک الزکاة و مانع الزکاة تعبیر این است: «مَنْ مَنَعَ قِيرَاطاً مِنْ زَكَاةِ مَالِهِ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَا بِمُسْلِمٍ وَ لَا كَرَامَةَ يَا عَلِيُّ تَارِكُ الزَّكَاةِ يَسْأَلُ اللَّهَ الرَّجْعَةَ إِلَى الدُّنْيَا …». معلوم است اینها مشکلی از جهت دین و مذهب و ولایت ندارند اما اهل زکات نیستند. یک گروه از آنها کسانی هستند که نه به درد دینشان می‌خورند و نه به درد دنیایشان؛ «فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ (ص) لِعَلِيٍّ (ع) قَالَ: يَا عَلِيُّ مَنْ لَمْ تَنْتَفِعْ بِدِينِهِ وَ لَا دُنْيَاهُ فَلَا خَيْرَ لَكَ فِي مُجَالَسَتِهِ وَ مَنْ لَمْ يُوجِبْ لَكَ فَلَا تُوجِبْ لَهُ وَ لَا كَرَامَةَ». پیامبر(ص) در وصیتی به علی(ع) می‌فرماید: کسی که اهل خیر رساندن، نه برای دنیا و نه برای آخرت نیست و به درد دنیا و آخرت تو نمی‌خورد، همنشینی با او برای تو سودی ندارد و لا کرامة.
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ رَجُلٍ نَالَ مِنْ خَالَتِهِ فِي شَبَابِهِ ثُمَّ ارْتَدَعَ يَتَزَوَّجُ ابْنَتَهَا قَالَ لَا قُلْتُ إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَفْضَى إِلَيْهَا إِنَّمَا كَانَ شَيْ‏ءٌ دُونَ شَيْ‏ءٍ فَقَالَ لَا يُصَدَّقُ وَ لَا كَرَامَةَ». این مربوط به نکاح در شرایط خاصی است؛ کسی یک کاری کرده بوده و می‌گوید با دخترش ازدواج کند؟ «فَقَالَ لَا يُصَدَّقُ وَ لَا كَرَامَةَ».
«سَأَلْتُهُ عَنْ طَلَاقِ السَّكْرَانِ فَقَالَ لَا يَجُوزُ وَ لَا كَرَامَةَ». طلاق کسی که مست است جایز نیست. بعد می‌فرماید: لا کرامة.
در مورد لعان هم این تعبیر به کار رفته است.
در مورد بعضی فقها این تعبیر آمده است: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا كُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَيْئاً وَ لَا كَرَامَةَ».
یک روایت هم مربوط به مردی است که همسرش را قذف کرده است: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَقْذِفُ امْرَأَتَهُ قَالَ يُجْلَدُ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ إِنْ عَفَتْ عَنْهُ قَالَ لَا وَ لَا كَرَامَةَ».
طبق این روایاتی که نقل کردیم، هفت ـ هشت گروه و صنف، کسانی هستند که خودشان به اعتبار کاری که انجام داده‌اند، حضرات معصومین(ع) با این تعبیر در مورد آنها سخن گفته‌اند. مثلاً این مورد اخیر که می‌گوید «إِنْ عَفَتْ عَنْهُ قَالَ لَا»، اگر زن ببخشد مردی که او را قذف کرده، باز هم می‌فرماید این تأثیر ندارد و لا کرامة؛ این ناظر به شخص است. در بعضی از این روایات تعبیر «لا کرامة» به آن کرامتی که محل بحث ماست ارتباطی ندارد؛ گاهی ناظر به عمل و کاری است که انجام شده؛ یعنی می‌خواهد بگوید کار آنها ارزشی ندارد. گاهی ناظر به شخص است؛ اما اگر ناظر به شخص هم هست، منظور نفی یک مرتبه‌ای از کرامت است، نه اصل کرامت. شیعه‌ای که لعان کرده یا شیعه‌ای که سکران بوده و طلاق داده، یا شیعه‌ای که زکات نداده، شیعه‌ای که مجالست با او هیچ خیری برای دنیا و آخرت انسان ندارد، در مورد همه اینها گفته شده «لا کرامة». لکن آیا اینجا نفی کرامت می‌کند بالمرة؟ آیا کلاً کرامت را نفی می‌کند یا یک مرتبه‌ای از کرامت را نفی می‌کند؟ … عرض ما این است که آن کرامتی که ما با طوایف ده‌گانه روایات آن را ثابت کردیم، غیر از این کرامت است. تنها روایتی که می‌تواند با کرامت محل بحث ما به نوعی معارض باشد، تعبیری است که در مورد یک نصرانی به کار برده؛ همچنین در مورد عامه. از بین همه این روایاتی که ما گفتیم، ملاحظه فرمودید اغلب آنها مربوط به موضوع مورد بحث ما نیست؛ لذا همانطور که من ذکر کردم تعبیر «لا کرامة» در آنها ارتباطی به بحث ندارد. یعنی آن کرامت در یک محدوده‌ای ثابت می‌شود و این کرامت در یک محدوده دیگر نفی شده و در معنای مرتبه و اساساً متفاوت است.
سؤال:
استاد: مثل «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِدِ»، نمی‌خواهد بگوید حقیقت کرامت را ندارد؛ چون قبل از آن می‌گوید … «مَنْ مَنَعَ قِيرَاطاً مِنْ زَكَاةِ مَالِهِ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَا بِمُسْلِمٍ وَ لَا كَرَامَةَ»، لا کرامة به قرینه «فلیس بمؤمن و لا بمسلم» ناظر به اصل کرامت نیست.
یکی هم روایت مربوط به مسیحی که در سفر از دنیا رفته است. در مورد او تعبیر امام(ع) این است: «لَا يُغَسِّلُهُ مُسْلِمٌ وَ لَا كَرَامَةَ وَ لَا يَدْفِنُهُ وَ لَا يَقُومُ عَلَى قَبْرِهِ»، مسلمان او را غسل ندهد؛ نمی‌گوید رها شود، می‌گوید مسلمان او را دفن نکند؛ مسلمان بر قبر او نایستد، ولو اینکه پدرش باشد. در واقع این دستورات برای این است که تفاوت بین یک مسلمان و غیرمسلمان در بعضی آداب معلوم شود، آدابی که برای دفن یک مسلمان هست، مسلماً آداب ویژه‌ای است؛ ما قبلاً هم گفتیم اینکه خداوند تبارک و تعالی امتیازاتی را برای مسلمانان قرار بدهد (به دلایلی که در جای خود باید بیان شود)، این معنایش آن نیست که نفی کرامت از دیگران کند. ممکن است همه انسان‌ها در یک دسته از امتیازات و حقوق یکسان باشند، اما برای مسلمانان امتیازات ویژه‌ای هم در نظر گرفته شود؛ این هیچ اشکالی ندارد. ممکن است شما راجع‌به همین هم سؤال کنید که چرا برای مسلمانان و پیروان مذهب اهل‌بیت(ع) مزیت‌هایی در نظر گرفته شده است؛ بله، این سؤالی است که باید در فضای دیگری به آن پاسخ داده شود که چرا این امتیازات قرار داده شده است. اما وجود این امتیازات دلیل بر عدم کرامت ذاتی برای انسان نیست. همانطور که برخی عقوبت‌ها و مجازات‌ها نسبت به بعضی انسان‌ها و بعضی کفار و مجرمان، دلیل بر نفی کرامت ذاتی نمی‌شود.
پس آنچه در این روایت نسبت به نصرانی نفی شده، نفی یک دسته از احترامات ویژه مسلمین است؛ یعنی آنچه را که شما برای مسلمانان لازم است انجام بدهید، آن احترام خاصی که برای یک میت مسلمان لازم است، آن احترامات لازم نیست؛ اما نگفته او را دور بیندازید، نگفته دفن نکنید؛ فرموده بر سر قبر او نایستید. …
سؤال:
استاد: آن بحث دیگری است؛ ما می‌خواهیم ببینیم آیا این دلالت بر عدم کرامت ذاتی می‌کند؟ خیر. … اینکه می‌فرماید مسلمان او را دفن نکند، مسلمان او را غسل ندهد، مسلمان بر قبر او نایستد. نفی احترام ویژه و تکریم ویژه که مربوط به اموات از مسلمین است، هیچ منافاتی با وجود کرامت ذاتی ندارد. … ما هیچ وقت ادعا نمی‌کنیم که اینها در همه چیز با هم مساوی و یکسان هستند؛ اینجا دو بحث هست. یکی اینکه اینها اصلاً هیچ احترام و حرمت و حقی ندارند؛ دیگر اینکه علاوه بر اینکه همه انسان‌ها در برخی حقوق و امتیازات مشترک هستند، برای مسلمین و برای گروه‌هایی از مسلمین، امتیازات خاصی قرار داده شود؛ مثل اینکه در یک کلاس، معلم و مدیر امکاناتی را برای همه فراهم کند اما در عین حال برای بعضی از شاگردان که بیشتر در جهت مقاصد مدیر یا معلم تلاش می‌کنند، جوایز خاصی را هم قرار بدهند.
سؤال:
استاد: اینکه می‌گوید «لا کرامة»، معلوم است که ناظر به جسد است؛ اگر به اعتبار عقل و اراده و اختیار باشد که میت مسلمان هم اینها را ندارد … اگر به اعتبار این امور باشد، فرقی بین مسلمان و غیرمسلمان نیست.
در رابطه با عامه، این تعبیر آمده است: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُ قَالَ: مَا يَضُرُّ مَنْ كَانَ عَلَى وَلَايَتِنَا وَ مَحَبَّتِنَا أَنْ لَا يَكُونَ لَهُ مَا يَسْتَظِلُّ بِهِ إِلَّا الشَّجَرُ وَ لَا يَأْكُلُ إِلَّا مِنْ وَرَقِهَا أَخَذَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ لَزِمْتُمُونَا فَقَالَ بَعْضُ مَنْ حَضَرَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا لَنَرْجُو أَنْ لَا يُسَوِّيَنَا اللَّهُ وَ هَؤُلَاءِ يَعْنِي الْعَامَّةَ». ما امید داریم که ما و اینها را یک طور نبیند، مساوی نبیند؛ ما که نسبت به شما این چنین هستیم. این عبارت مهم است: «قَالَ لَا وَ اللَّهِ وَ لَا كَرَامَةَ لَهُمْ». اینجا درست است که تعبیر «لا کرامة لهم» به کار برده، اما این در مقایسه با پیروان اهل‌بیت(ع) است؛ یعنی نفی کرامت نه مطلقا، بلکه نسبی. خود مطلبی که این شخص گفته، قرینه است بر اینکه منظور نفی یک مرتبه‌ای از کرامت است، نه نفی الکرامة رأساً و بالمرة. می‌گوید ما امید داریم که اینها با ما در یک حد نباشند؛ حضرت می‌فرماید: نه، آنها ارزش و کرامت ندارند. کرامت ندارند، یعنی در مقایسه با شما، نه اینکه مطلقا؛ اصلاً در مقام بیان وجود و عدم وجود کرامت، آن هم کرامت ذاتی نیست. لذا روایاتی که به صراحت در آنها نفی کرامت شده، هیچ کدام معارض آن روایات محسوب نمی‌شود؛ چون نفی مراتبی از کرامت را می‌کند و ناظر به کرامت ذاتی نیست؛ در حالی که بحث ما و موضوع روایاتی که ما ذکر کردیم، اصل کرامت و وجود کرامت در همه انسان‌هاست. لذا به نظر می‌رسد که این روایات معارض محسوب نمی‌شوند.
سؤال:
استاد: در همان روایاتی که مثبت هستند و مورد استناد مستدل قرار گرفته‌اند، روایات ضعیف وجود دارد؛ اینجا هم روایات ضعیف وجود دارند. اما در هر دو طایفه، روایات خوب و معتبری هم هستند. ما با فرض تنزل از مسئله سند، از نظر دلالت این پاسخ را می‌دهیم.