خارج اصول – جلسه نود و دوم – تجری – تنقیح موضوع و قلمرو آن

جلسه ۹۲ – PDF

جلسه نود و دوم

تجری – تنقیح موضوع و قلمرو آن

۱۴۰۲/۰۲/۱۰

 

تنقیح موضوع و قلمرو تجری

اولین مطلبی که در طلیعه بحث از تجری لازم است مورد توجه قرار بگیرد تنقیح موضوع بحث است و بعد از آن پاسخ به چند پرسش که به آنها اشاره خواهیم کرد.
اولا باید دید تجری در لغت و اصطلاح به چه معناست و دامنه آن از حیث موضوع تا کجاست؟ به عبارت دیگر تجری را در چه محدوده‎ای می‎توانیم تصویر کنیم؟ آیا فقط در باب قطع تصویر می‎شود یا شامل امارات، اصول عملیه و امثال اینها نیز می‎شود؟

معنای لغوی و اصطلاحی تجری

از نظر لغوی معنای تجری معلوم است، جری بر مولا، در مقابل انقیاد که به معنای تسلیم است. تجری به معنای لغوی هم شامل تجری اصطلاحی می‎شود و هم شامل اطاعت. انقیاد به معنای لغوی نیز اینچنین است، یعنی هم شامل عصیان می‎شود و هم شامل انقیاد اصطلاحی. زیرا معنای لغوی تجری، معنای عامیانه تجری پررویی در مقابل مولا است، جرأت پیدا کردن در مقابل مولا است. پررویی یعنی کسی عملا مخالفت نکند، ولی ذاتا در مقابل مولا می‎خواهد سرکشی کند. انقیاد یعنی تسلیم و پذیرش. این معنای لغوی تجری و انقیاد است.
از نظر اصطلاحی عبارت است از اینکه انسان با قطع و یقین به ثبوت یک تکلیف با آن مخالفت کند. یعنی مخالفت اعتقادیه.
اگر حقیقتا تکلیفی از ناحیه خداوند تبارک و تعالی ثابت باشد و این شخص با علم به اینکه این تکلیف از ناحیه خدا ثابت شده، آن را ترک کند و با آن مخالفت کند، اصطلاحا به آن عصیان گفته می‎شود، اما اگر تکلیفی در واقع ثابت باشد و او نیز یقین به ثبوت آن تکلیف داشته باشد و آن را انجام دهد، این می‎شود اطاعت.
اما تجری این است که انسان به تکلیفی یقین پیدا کند، لکن در واقع آن تکلیف ثابت نباشد. حال اینجا اگر با این تکلیف یقینی که به حسب واقع نیز ثابت نشده است، مخالفت کند اصطلاحا به آن تجری گفته می‎شود، مثلا لیوان پر از مایعی است و او یقین دارد این خمر است، اما برای اینکه با این دستور مخالفت کند آن را می‎نوشد اما در واقع خمر نبوده، این می‎شود تجری.
انقیاد هم این است که با علم به اینکه این تکلیف ثابت است آن را انجام بدهد در حالیکه به حسب واقع تکلیفی در کار نبوده، این اصطلاحا انقیاد است، او مثلا یقین داشته که اجتناب از این مایع حرام است، اما به حسب واقع این مایع آن مایعی که لازم الاجتناب بوده نبوده، اما مکلف ترک کرده، این می‎شود انقیاد.
پس اگر بخواهیم تجری و انقیاد را به معنای اصطلاحی در نظر بگیریم به طور کلی با اطاعت و عصیان مباین هستند. اما اگر تجری و انقیاد را به معنای لغوی در نظر بگیریم، آنگاه نسبت به اطاعت و عصیان عام و خاص مطلق هستند، یعنی شامل اطاعت و عصیان نیز می‎شوند.

قلمرو تجری

اما مهم این است که دامنه تجری و انقیاد آیا فراتر از قطع و یقین است و شامل برخی از حجج دیگر نیز می‎شود یا خیر؟ آیا تجری و انقیاد در مورد امارات معنا دارد و ما می‎توانیم تجری و انقیاد را نسبت به امارات تثبیت کنیم، نسبت به اصول عملیه، نسبت به قطع موضوعی، اینها مواردی است که باید تببین کنیم تا این موضوع به درستی روشن شود.

۱. امارات

تصویر تجری و انقیاد در امارات مبتنی بر این است که چه مبنایی در باب امارات اختیار کنیم. زیرا در باب امارات دو مبنای طریقیت و سببیت وجود دارد. طبق یک مبنا تجری و انقیاد در امارات تصویر نمی‎شود، اما طبق مبنای دیگر تصویر می‏شود.

۱.بر مبنای طریقیت

مبنای طریقیت که مشهور به آن قائل هستند معنایش این است که همه امارات طریق به سوی واقع هستند، یعنی اگر خبر واحد به عنوان یک اماره قائم شود بر وجوب نماز جمعه و ما نیز به اعتبار اینکه این از سوی شارع بیان شده، آن را اتیان کنیم، اما در واقع واجب نباشد، اینجا می‎توانیم بگوییم انقیاد تحقق دارد. یا مثلا اگر روایتی بر وجوب نماز جمعه قائم شد و ما با آن مخالفت کنیم و البته معلوم شود که در واقع نیز نماز جمعه واجب نبوده، اینجا نیز تجری تحقق پیدا می‎کند.
وقتی می‎گوییم اماره از باب طریقیت حجت است یعنی اماره طریقی است به سوی واقع؛ ممکن است شما را به واقع برساند یا نرساند. لذا اینجا می‏توانیم عنوان تجری و انقیاد را تصور کنیم.

۲. بر مبنای سببیت

بنابر مبنای سببیت، قیام اماره موجب می‎شود حکمی بر طبق مؤدای اماره جعل شود. مثلا همین روایتی که دلالت بر وجوب نماز جمعه می‎کند بنابر مبنای سببیت باعث می‎شود یک حکمی مثل حکم این مؤادی اماره جعل شود، ولو در واقع حکمی نبوده و نماز جمعه واجب نبوده، اما همین که این اماره و خبر واحد قائم شد بر وجوب، مثل همین، حکمی حادث می‎شود، یک حکمی خلق می‏شود. اینجا دیگر مخالفت با واقع معنا ندارد، زیرا وقتی روایت زراره مثلا قائم شد به وجوب نماز جمعه، پس یک حکمی پدید می‎آید مثل سایر احکام شرعی، اگر نماز جمعه را بخوانم اطاعت کردم، اگر نخوانم عصیان کردم، زیرا اینجا ملاک، این حکم جدیدی است که بر طبق اماره جعل شده است، دیگر کاری نداریم که در واقع نماز جمعه واجب است یا خیر. بنابر مبنای سبیت، امارات سبب جعل احکام مماثل می‎شوند، آنوقت اگر کسی بر طبق آن عمل ‎کند می‎شود مطیع، اما اگر بر طبق آن عمل نکند می‎شود عاصی؛ اینجا دیگر تجری و انقیاد معنا ندارد.
سوال:
استاد: این در خود حکم که مشکلی ندارد، بلکه در موضوع است. بنابر مبنای سببیت که روایتی قائم شده بر حرمت شرب تتن؛ یک حکمی مماثل با مؤدای اماره اینجا جعل می‎شود به عنوان حرمت شرب تتن. کسی می‎آید این کار را مرتکب می‎شود و شرب تتن می‎کند، در حالیکه شرب تتن اساسا به حسب واقع واجب نیست، اما چون مماثل با مؤدای آن حکمی جعل شده اینجا اگر با مؤدای این حکم مخالفت کند می‎شود عاصی و اگر موافقت کند می‏شود مطیع. اینجا دیگر ما تجری و انقیاد نداریم، شما می‏خواهید بگویید خب، اگر روایت قائم شده بر اینکه شرب تتن حرام است، مکلف هم یقین دارد که شرب تتن می کند و به حسب واقع شرب تتن حرام نیست، در حالیکه این اصلا تتن نیست و چیز دیگری است.
سوال:
پاسخ: فرض این است که؛ مؤدای اماره را با واقع متفاوت می‎دانیم، می‎گوییم در واقع این حکم ثابت نیست، در لوح محفوظ حکم ثابت نیست.
پس تجری و انقیاد شامل امارات هم می‎شود به این معنا که می‎توانیم تجری و انقیاد را نه تنها در قطع، بلکه در امارات نیز تصویر کنیم به شرط اینکه حجیت امارات را از باب طریقیت بدانیم، اما اگر از باب سببیت بدانیم در آن تصویر نمی‎شود.
سوال:
استاد: خیر، احتجاج یعنی شما اخذ به حجتی بکنید در برابر مولا؛ چه برای فعل و چه برای ترک، اگر مورد بازخواست قرار گرفتی بتوانی حجتی ارائه کنی. آیه‎ای، روایتی، فتوایی.
سوال:
استاد: این می رود در دایره موضوع.
سوال:
استاد: می‏گویید شرب تتن در واقع حرام است. چه چیزی دلالت بر حرمت شرب تتن کرده؟ اماره. یعنی اماره‎ای قائم شده بر اینکه شرب تتن حرام است، مثل روایت، به حسب واقع نیز حرام است، این آقا چیزی را استعمال می‎کند به گمان اینکه این تتن است، بعد معلوم می‎شود که تتن نبوده است. شما می‏خواهید بفرمایید تجری و انقیاد را می‎توان تصویر کرد.
عرض ما این است که اگر اماره‎ای قائم شود بر حرمت شرب تتن، طبق مبنای سببیت اینجا یک حکمی جعل می‎شود یا خیر؟ مفروض شما این است که حرمت به حسب واقع ثابت است و اماره نیز قائم شده است.
سوال:
استاد: سه فرضی که گفته می‎شود در این جهت تفاوت دارند:
اشعریون می‎گویند یک حکمی به حسب واقع ثابت است، وقتی اماره قائم می‎شود آن حکم قبلی پاک می‎شود و این جایگزین می‎شود. یعنی ملائکه نشستند، قلم و تخته و پاک کن دستشان است، یک حکمی را نوشتند ولی هر اماره‎‎ای که پیش هر کسی قائم شد آن حکم را پاک کنند و این را جایش بنویسند، جایگزین می‎شوند بعضی از انظار.
یک عده می‎گویند لوح محفوظ سفید است و چیزی روی آن نوشته نشده است و ملائکه هر حکمی که فقیه یا فقیهان به آن رسیدند را منعکس کنند در لوح محفوظ.
مسلک شیخ انصاری نیز تلفیقی است بین این دو.
فرضی که شما می‎فرمایید این است که بالاخره حکمی در واقع ثابت است یا اساسا ثابت نیست؛ فرقی نمی‏کند یا پاک می‏کنند لوح را یا از اول نشستند تا ببینند چه اماره‏ای برای چه کسی قائم می‏شود. از نظر حکم که تغییری نمی‎کند، عمده در موضوع است. می‎خواهیم ببینیم آیا از نظر موضوع اگر این اشتباه صورت بگیرد می‎توانیم تجری و انقیاد را تصویر کنیم یا خیر؟ آن در یک فرض دیگری است که نظیرش را ما در مورد قطع مطرح خواهیم کرد زیرا آنجا نیز بحث است که آیا قطع طریقی است یا موضوعی؟ اگر قطع موضوعی باشد آنجا نیز می‏گوییم که مسئله تجری و انقیاد مطرح نمی‎شود که دلیلش را بیان خواهیم کرد.

۲. اصول عملیه

می‎خواهیم ببینیم تجری و انقیاد شامل مؤادی اصول عملیه نیز می‎شود یا خیر؟ به این معنا که ما تجری و انقیاد را در اصول عملیه و مؤدای آنها نیز تصویر کنیم. مثلا ما با استصحاب ثابت کردیم وجوب نماز جمعه را در عصر غیبت. گاهی با روایت و اماره وجوب نماز جمعه ثابت می‎شود، اما گاهی وجوب نماز جمعه را با استحصاب ثابت می‎کنیم، می‎گوییم در عصر غیبت نماز جمعه واجب بود، الان شک می‏کنیم که نماز جمعه وا‏جب است یا خیر؛ استصحاب بقاء وجوب نماز جمعه را می‏کنیم. اینجا می‏توانیم بگوییم تجری و انقیاد تصویر می‎شود؟
این مبتنی بر این است که ما چه معنایی از شک در ذهن داشته باشیم. آیا منظور از این شک شکی است که استمرار دارد یا شک فعلی مراد است؟ اگر شک مستمر ملاک باشد، اصلا تحقق این شک بسیار کمیاب است. چطور می‎تواند شکی استمرار پیدا کند، بالاخره شک بعد از مدتی زائل می‎شود. اما اگر منظور فعلی باشد نه شک مستمر، یعنی الان که شک کرده، دنبال دلیل گشته است، دلیلی پیدا نکرده لذا با استصحاب می‎خواهد نماز جمعه را ثابت کند. اینجا می‎خواهیم ببینیم آیا تجری و انقیاد تصویر می‎شود یا خیر؟
به نظر می‎رسد اینجا نیز باید ببینیم چه مبنایی در باب اصول عملیه داریم. آیا اصول عملیه اگر بر چیزی دلالت کردند، یک حکم ظاهری بر طبق آن اصل عملی جعل می‎شود یا نه حکم ظاهری جعل نمی‎شود بلکه صرفا برای خروج از تحیر و سرگردانی یک وظیفه عملی قرار داده شده است.
اگر مثل محقق خراسانی قائل شویم به اینکه مثلا لاتنقض الیقین بالشک جعل حکم ظاهری می‏کند؛ لاتنقض الیقین بالشک در مورد نماز جمعه، یک حکمی به نام وجوب نماز جمعه جعل می‎کند. در این صورت تجری و انقیاد پیش نمی‎آید بلکه اطاعت و عصیان محقق می‎شود یا با این موافقت می‎کنیم یا مخالفت.
اما اگر گفتیم اصول عملیه حکم ظاهری جعل نمی‎کنند بلکه اصول عملیه در واقع صرفا یک وظیفه‎ای را برای ما در حالت سرگردانی معین می‏کند، اینجا دیگر حکمی نیست که به وسیله آن اطاعت و عصیان تحقق پیدا کند بلکه چه بسا عنوان تجری و انقیاد تحقق پیدا کند.

نتیجه

تجری و انقیاد در باب یقین به حکم متصور است. در باب امارات بنابر مبنای طریقیت متصور است و همچنین در باب اصول عملیه. این تابع مبنایی است که در باب اصول عملیه اتخاذ می‎کنیم که آیا اصول عملیه جعل حکم ظاهری می‎کند یا نمی‏کند.
پس در سه بعد دامنه تجری و انقیاد در شرایطی تحقق پیدا می‏کند، هم در مورد یقین، هم در مورد امارات و هم در مورد اصول عملیه.

بحث جلسه آینده

چند مورد دیگر باقی می ماند که آیا تجری و انقیاد در مورد آنها متصور است یا خیر؟ این موارد را که بیان کنیم بحث در دایره و دامنه تجری و انقیاد معلوم می شود و بعد باید برویم سراغ مسائلی که عرض کردیم.

برچسب‌ها:, , , , , ,