خارج اصول – جلسه نود و یکم – اطمینان – بررسی جریان احکام سه گانه قطع در اطمینان 

جلسه ۹۱ – PDF

جلسه نود و یکم 

اطمینان – بررسی جریان احکام سه گانه قطع در اطمینان  

۱۴۰۱/۱۲/۰۲۳

بررسی جریان احکام سه ‎گانه قطع در اطمینان

بعد از آن که اصل حجیت اطمینان و همچنین وجه حجیت آن معلوم شد، نوبت به این رسید که ببینیم آیا احکام سه‎گانه‎ای که برای قطع ذکر شد و نوعا به عنوان آثار قطع شناخته می‎شوند، آیا در مورد اطمینان نیز جریان دارند یا خیر؟ و اگر جریان دارند آیا این احکام آثار اطمینان محسوب می‎شوند یا به عنوان دیگری برای اطمینان ثابت هستند؟ آن سه حکم عبارتند از وجوب متابعت؛ حجیت به معنای منجزیت و معذریت و همچنین طریقیت.

۱.لزوم متابعت

از جهت متابعت می‎توانیم بگوییم متابعت و پیروی اطمینان نیز لازم است. از نظر آنها آنچه که توسط آنها به عنوان یک قاعده و قانون شناخته می‎شود لازم الاتباع است. عقلا، کسی را که از بنای عملی آنها تخلف کند سرزنش می‎کنند و او را مستحق ذم می‎دانند و نیز کسی را که پیروی کند مدح می‎کنند. به طور کلی این یک امر مسلم و قطعی است که عقلا نسبت به قوانینی که جعل می‎کنند چه به صورت مکتوب و چه به صورت عملی انتظار پیروی دارند. زیرا اگر مخالفت شود و موافقت صورت نگیرد، مفاسد فراوانی به دنبال دارد، بنابراین وجوب پیروی و متابعت اطمینان ثابت است و این نیز به واسطه سیره عقلا است.
آنها که وجوب پیروی از قطع را یکی از آثار قطع می‎دانند و به عنوان خود قطع و علم معتقدند که پیروی و متابعت لازم است، چه بسا در مورد اطمینان نیز همین نظر را داشته باشند. اما ما که به طور کلی این‎ها را از آثار قطع ندانستیم و گفتیم لزوم پیروی از قطع در حقیقت بر می‎گردد به حسن اطاعت و قبح معصیت و اساسا لزوم پیروی از این دو انتزاع شده است و لذا این را از آثار قطع ندانستیم، در باب اطمینان نیز می‎توانیم بگوییم اینها از آثار اطمینان محسوب نمی‎شوند بلکه از باب لزوم پیروی و اطاعت از امارات معتبرند. زیرا همانطور که اماره مخالفتش جایز نیست و موافقتش نیکو شمرده می‎شود اطمینان نیز کذلک. شما ببینید اگر این از آثار خود اطمینان بما هو اطمینان بود، طبیعتا معنایش این بود که خود اطمینان موضوعیت دارد در حالیکه می‎بینیم ممکن است این اطمینان بر خلاف واقع باشد، یعنی اگر نود و نه و نیم درصد اطمینان دارد و نیم درصد احتمال خلاف می‎دهد، کاملا بر عکس بوده و صد در صد خلاف واقع باشد ولی باز پیروی از اطمینان لازم است، زیرا آنچه موضوع برای اطاعت و معصیت است، خود این طریق است، خود این چیزی است که اماره بر واقع دانسته شده است. پس با توجه به امکان خطایی که در اطمینان است و ممکن است این با واقع مطابق نباشد، باز قبح معصیت و مخالفت ثابت است، حسن اطاعت ثابت است. این بواسطه این است که این طریق و این راه را خود عقلا نسب و جعل کردند.

۲. حجیت

در مورد مسئله حجیت به معنای معذریت و منجزیت نیز اگر خاطرتان باشد عرض کردیم این نیز از آثار قطع محسوب نمی‎شود. یعنی خود قطع و یقین موضوعیت ندارد، اگر می‎خواست از آثار قطع باشد در واقع معنایش این بود که قطع و یقین موضوعیت دارد در حالیکه ما گفتیم، عقل است که می‎گوید اطاعت مولا لازم و مخالفت با او قبیح است و چون قطع را یک راهی می‎داند برای موافقت و مخالفت، می‎گوید اگر برخلاف قطع باشد استحقاق عقاب خواهد بود، اگر کسی با قطعش مخالفت کند مستحق عقاب است و اگر با قطعش موافقت کند مستحق پاداش است. قطع حجیت دارد، منجز و معذر محسوب می‎شود ولی این دو از آثار خود قطع نیستند بلکه حکم عقل به حسن اطاعت و قبح معصیت بر قطع تطبیق داده شده است.
در مورد اطمینان نیز جای این پرسش است که آیا اطمینان حجت است یا خیر؟ یعنی منجز و معذر محسوب می‎شود یا خیر؟ پاسخ این سوال را طی چند جلسه قبل دادیم، هم اصل حجیت اطمینان را اثبات کردیم و هم وجه حجیت آن را بیان کردیم. گفتیم اطمینان حجت است، بر خلاف عده‎ای که منکر حجیت آن بودند. وجه حجیتش را نیز سیره عقلا دانسیتم، گفتیم عقلا به اطمینان اخذ می‎کنند و شارع نیز از این سیره و روش منع نکرده است.
حال سوال این است که آیا حجیت و منجزیت به حکم عقل برای اطمینان ثابت است یا با جعل و امضاء شارع مثل امارت؟ این پاسخش کاملا روشن است. معلوم است که حجیت اطمینان دیگر به حکم عقل نیست، ما وقتی وجه حجیت اطمینان را سیره عقلا می‎دانیم، قهرا عقل کنار می‎رود، لذا می‎شود مثل امارات که با جعل، حجیت پیدا کرده و عقلا جاعل محسوب می‎شود و شارع نیز امضا کرده است. پس حکم دوم نیز در مورد اطمینان ثابت است، لکن دیگر حکم عقل نیست.

۳. طریقیت

ما در مورد قطع عرض کردیم که قطع طریق الی الواقع است و طریق تام هم محسوب می‎شود، لکن این اثر قطع نیست بلکه عین قطع است. آیا این ویژگی در مورد اطمینان وجود دارد یا خیر؟ آیا اطمینان طریق الی الواقع یا خیر؟ می‎توانیم بگوییم اطمینان طریق به سوی واقع است ولی کالتام است، نه تام.
طریق تام یعنی طریقی که هیچ قصور و نقصی در آن نیست و واقع را بتمامه نشان می‏دهد. وقتی شما هیچ احتمال خلاف نمی‏دهید یعنی هیچ نقطه تاریک و ابهام ولو ناچیز وجود ندارد، واقع بتمامه منکشف است، شما واقع را می‎بینید، هیچ حجابی ولو بسیار بسیار ناچیز وجود ندارد، اما در مورد اطمینان سخن از احتمال خلاف بسیار بسیار اندک است، نیم درصد، کمتر یا بیشتر احتمال خلاف داده می‏شود. پس طریقیت به سوی واقع دارد، اما این طریقیت تام نیست گفتیم کالتام است، زیرا احتمال خلاف آنقدر ناچیز است که عقلا آن را نادیده می‎انگارند و کالعدم فرض می‎کنند. برای همین است که اطمینان را نازل منزله قطع می‎دانند و اصلا عرف به آن یقین می‎گوید، یقین عرفی همان اطمینان است. پس طریقیت دارد و این طریقیت، طریقیت کالتام است.
البته حکم سوم شاید مستقلا تاثیری بر مباحث نداشته باشد و لذا برخی اساسا این را به عنوان یکی از آثار حتی برای قطع هم بیان نکردند، زیرا می‎گویند این عین قطع است و اطمینان نیز کذلک، طریقیت آن تام به معنای حقیقی کلمه نیست ولی عرف آن را یک طریق تام می‎داند.
هذا تمام الکلام فی مبحث الاطمینان.

بحث جلسه آینده

غیر از برخی نکات و مطالبی که در ابتدا راجع به ضرورت بحث از قطع، اینکه آیا این مسئله اصولی است یا خیر؟ تفاوتش با برخی مباحث کلامی و امثال آن مطرح شد، عمدتا در مورد احکام سه گانه قطع گفتگو کردیم. احکام قطع این سه بود که درباره آن به تقصیل بحث شد و آن گاه به مناسبت در مورد اطمینان مباحثی را بیان کردیم.
در مورد اقسام قطع سخن خواهیم گفت. قطع یک تقسیماتی دارد، مثل قطع طریقی و موضوعی که خودشان تقسیماتی دارند که در آینده به آن می‏پردازیم. لکن بحثی که طبق ترتیب کفایه اینجا مطرح شده بحث تجری است. اینکه تجری چیست؟ حقیقت تجری کدام است؟ و اینکه آیا تجری جایز است یا حرام؟ اینها بحث‎هایی است که انشاء الله دنبال خواهیم کرد.

تقارن بهار طبیعت و بهار دلها

امسال در حالی سال شمسی به پایان می‎رسد که در طلیعه آن ماه مبارک رمضان آغاز می‏شود. برای برخی از اولیا خدا ماه رمضان آغاز سال است حقیقتا. روزه داری که در این ماه امساک می‏کند به معنای حقیقی کلمه، هم از اکل و شرب و طعام و هم سایر اعضاء و جوارحش اهل امساک می‎شوند، گوش و چشم و دست و پا، این آغازی برای او محسوب می‎شود. همه قوای پنج‎گانه حسی برای صائم حقیقی باید راه امساک پیش بگیرند و امساک این قوا و اعضا و جوارح بسیار مهمتر است از امساک در اکل و شرب و برخی از امور دیگر، بلکه بالاتر، صائم حقیقی اهل امساک قلبی است، اهل امساک نسبت به خطورات ذهنی است، آنها همه مراتب امساک هستند، انسان‎ها ممکن است فقط نسبت به اکل و شرب روزه باشد اما سایر اعضا و جوارحش ممسک نباشند، مثل قبل هر چیزی را ببینند و بشنوند و زبانشان به هر چیزی بچرخد و دهانشان به هر چیزی باز شود، یک مرتبه بالاتر، برخی حتی ذهن و قلب و خیالشان را نیز کنترل می‎کنند، امساک را به دایره خطورات ذهنی توسعه می‎دهنند، نمی‎گذارند هر چیزی به ذهنشان خطور کند و سوء ظن‎ها احاطه‎شان کند، نمی‎گذارند تخیلات و افکار ناروا آنها را احاطه کند.
موفقیت حقیقی در ماه رمضان واقعا به این است که انسان مراقب خودش باشد در همه ابعاد، یعنی هم سطح مراقبت‎ها و هم عمق مراقبت‎ها را مراقبه کند. بالاخره این یک فرصتی است، در ماه رمضان زمینه و بستر برای مراقبت و امساک فراهم می‎شود. یعنی کأنه یک اردویی است که خداوند متعال برای انسان در سال یک بار قرار می‎دهد که در آن اردو به حظ و لذت ها ی معنوی برسد. در بقیه ماه‎های سال انسان به طور عادی زندگی می‎کند و از تمتعات بهره‎مند می‎شود، به خاطر مواجهاتی که با دنیای پیرامونش دارد ممکن است جدا شدن از برخی از امور برایش سخت باشد، ولو همه حلال، اما زمینه مراقبت و کنترل با عنایت خداوند در ماه رمضان بیشتر می‏شود، خود گرسنگی، خود اینکه هرچه که انسان می‎خواهد ولو حلال، نمی‎تواند استفاده کند، این یک استعدادی برای انسان فراهم می‎کند که ظرفیت روحی خودش را تکامل ببخشد. آن قدرت روحی جز با برخی از این امساک‎ها پدید نمی‎آید. یعنی خداوند یک مقدار فضای متفاوتی را برای انسان ایجاد می‎کند برای جهش و تکامل. از این فرصت باید استفاده کرد، سالی یک بار خداوند، در ماه رمضان انسان را به یک اردوی تربیتی خاص می‎برد، برای همین است که برخی از سالکان الی الله مبدأ سالشان را رمضان قرار می‎دادند، زیرا رمضان بهار قرآن است و بهار زندگی حقیقی است. رمضان است که شکوفه‎های وجود انسان را باز می‎کند و فطرت انسان در آن شکوفا می‎شود. همانطور که سال شمسی و بهار طبیعی باعث می‎شود شکوفه‎ها سرباز کنند و طبیعت طراوتی پیدا کند و از نو زندگی را آغاز کند، رمضان نیز بهار معنوی زندگی انسان است. حال امسال این دو بهار با هم مقارن شدند، بهار ظاهری و بهار باطنی، بهار طبیعی و بهار معنوی، خیلی از ما قدر بهار را در طبیعت نمی‎دانیم، همانطور که قدر بهار را در معنویات نمی‎دانیم. توجه به تقارن این دو بهار خیلی به ما می‎تواند کمک کند، بهار در طبیعت، امیدی برای حرکت و کوشش و تلاش است و بهار معنوی و رمضان فرصتی است برای جبران خطاها و گذشته‎ها، برای آغاز یک زندگی تازه، سلوک صحیح، برای کسب رضایت خداوند متعال و گمان نکنیم که وقت گذشته و نمی‎شود کاری کرد، گمان نکنیم که دیگر ما قادر به تربیت خودمان نیستیم، گمان نکنیم فایده‎ای ندارد، این نوروزها از پس هم می‎آیند و می‎روند و دیر یا زود که چندان دیر نیست، نوروزها و بهارهایی خواهد آمد که هیچکدام از ما در این عالم نیستیم و تبدیل به خاک و پوسیده شدیم اما حقیقت وجودی ما نمی‎پوسد. آن چیزی که باقی می‎ماند روح ما است، با آنچه که کسب کرده. روح ما، هویت ما، شخصیت ما که باقی است و جاودانه می‎ماند در گرو هر چیزی است که کسب کرده، « كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ » ؛ هرچه که کسب کردیم با ماست و تا آخر با ما می‎ماند، خوب یا بد، ممکن است تا به حال کسب ما از دنیا برای زندگی جاودانه خوب نبوده ولی می‎توانیم از صفر دوباره آغاز کنیم، دوباره می‎توانیم سرمایه بیندوزیم، دوباره می‎توانیم ذخائر معنوی خودمان را افزایش دهیم و از آنها به عنوان سرمایه‎هایی در زندگی ابدی استفاده کنیم. این یک چیزی است که به راحتی فراهم نمی‎شود، حقیقتا باید دلها را از کینه و کدورت‎ها و بدبینی‎ها خلاص کرد، حقیقتا دوستدار دیگران بود، حقیقتا اهل خیرخواهی بود، به معنای حقیقی کلمه، اهل خدمت به دیگران بود، کمک به دیگران سرمایه جاودانی انسان است، آنچه انسان برای خودش جمع می‎کند اندوخته او نیست، اندوخته و سرمایه انسان هر آن چیزی است که به دیگران می‎دهد اعم از مادی و معنوی، محبت به دیگران، کمک به دیگران، به هر شکلی که انسان از خودش به دیگران عطا می‎کند ولو در حد یک سخن محبت آمیز، ولو در حد یک احوال پرسی و سلام کردن، اینها چیزهای کمی نیست، اینهاست که سرمایه ابدی برای انسان است. انشاء الله خداوند این فرصت را به ما بدهد که از این تقارن استفاده کنیم و اندوخته‎ها و سرمایه‎های خودمان را اضافه کنیم.

برچسب‌ها:, , , , , , , ,