خارج اصول – جلسه هشتاد و هشتم – اطمینان – مقام اول: بررسی حجیت اطمینان – اشکال به دلیل دوم حجیت و بررسی آن   

جلسه ۸۸ – PDF

جلسه هشتاد و هشتم 

اطمینان – مقام اول: بررسی حجیت اطمینان – اشکال به دلیل دوم حجیت و بررسی آن   

۱۴۰۱/۱۲/۲۰

خلاصه جلسه گذشته

بحث در حجیت اطمینان بود. عرض کردیم در مورد حجیت اطمینان یک قول این است که اطیمنان حجت نیست. قائلین به عدم حجیت اشکال کردند در ادله حجیت اطمینان.
دلیل اول که از سوی منکران مورد خدشه قرار گرفته بود بیان شد و این خدشه‎ها مورد پذیرش قرار گرفت.
دلیل دوم متشکل از دو مقدمه بود:
۱. سیره عقلاء بر اخذ به اطمینان است و اطمینان مورد پذیرش عقلا است.
۲. ردع و منعی از سوی شارع نسبت به این سیره وارد نشده، پس اطمینان حجت است.
عرض کردیم بعضی از منکران از جمله مرحوم حکیم در «المحکم فی اصول الفقه» به هر دو مقدمه اشکال کردند، هم وجود سیره عقلا بر اخذ به اطمینان را انکار کردند و هم گفتند شارع از این سیره بر فرض ثبوتش منع کرده است.
سخن در بیان رادع و مانع مورد ادعای ایشان بود. گفتند دو دسته ادله داریم که اینها مانع و رادع آن سیره عقلاییه بر فرض ثبوتش محسوب می‎شوند.
۱. ادله برخی از قواعد و اصول بود که بیان کردیم.
۲. رادع دیگر از سیره عقلاء برخی روایات است که وقتی این روایات را ملاحظه می‎کنیم می‎بینیم ما را از اخذ به اطمینان منع کردند.

ادله خاصه (روایات)

چند روایات است که ادعا شده از اطمینان ردع کرده‎اند:

روایت اول: موثقه عمار ساباطی

«سَأَلَ عَمَّارُ بْنُ مُوسَى السَّابَاطِيُّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الرَّجُلِ يَجِدُ فِي إِنَائِهِ فَأْرَةً وَ قَدْ تَوَضَّأَ مِنْ ذَلِكَ الْإناء مِرَاراً وَ غَسَلَ مِنْهُ ثِيَابَهُ وَ اغْتَسَلَ مِنْهُ وَ قَدْ كَانَتِ الْفَأْرَةُ مُنْسَلِخَةً»
عمار ساباطی در مورد مردی سوال می‎کند از امام صادق(ع) که این شخص در ظرف خودش که آب در آن بود و مورد استفاده قرار می‎داد، موشی را پیدا کرد و از این آبی که موش در آن پیدا شده بود، مرارا وضو گرفت یا غسل کرد یا لباسش را با آن آب شست و تطیهیر کرد در حالیکه «وَ قَدْ كَانَتِ الْفَأْرَةُ مُنْسَلِخَةً» موش از هم پاشیده شده بود، یعنی بدنش متلاشی شده بود، «فَقَالَ إِنْ كَانَ رَآهَا فِي الْإناء قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ أَوْ يَتَوَضَّأَ أَوْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا رَآهَا فِي الْإناء فَعَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ وَ يُعِيدَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ» حضرت فرمود اگر آن موش را در این ظرف قبل از آن که غسل کند، قبل از آن که وضو بگیرد یا قبل از آنکه لباسهایش را با آب آن بشوید دیده باشد، بر او واجب است هم لباس هایی که با آن آب کشیده دوباره بشوید و هم وضویش را اعاده کند و نمازش را اعاده کند و هم غسل کند و هر چیزی که «أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ» با این آب به او اصابت کرده است. اما بعد می‎فرماید «وَ إِنْ كَانَ إِنَّمَا رَآهَا بَعْدَ مَا فَرَغَ مِنْ‌ ذَلِكَ وَ فَعَلَهُ فَلَا يَمَسَّ مِنَ الْمَاءِ شَيْئاً وَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ» اما اگر این موش را بعد از اینکه این کارها را انجام داد دیده، بالاخره این موش را ندیده، وضو گرفته، غسل کرده و بعد دیده در این آب این موش متلاشی شده وجود دارد، می‎گوید «فَلَا يَمَسَّ مِنَ الْمَاءِ شَيْئاً» به این آب دست نزند، «وَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ» ولی دیگر چیزی بر او نیست، اینکه اعاده وضو یا غسل کند، یا اینکه لباسهایش را تطهیر کند یا غسلش را تکرار کند، نه.«لِأَنَّهُ لَا يَعْلَمُ مَتَى سَقَطَتْ فِيهِ» در اینصورت چرا نباید این کار را نکند زیرا این یقین ندارد که چه زمانی موش در این آب آفتاده «ثُمَّ قَالَ لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ إِنَّمَا سَقَطَتْ فِيهِ تِلْكَ السَّاعَةَ الَّتِي رَآهَا.» بعد می‎فرماید چه بسا همان لحظه‎ای که این را دیده در آب افتاده، شاید زمانی که وضو می‎گرفته یا لباسش را می‎شسته در آن آب نبوده.
ایشان می‎گوید این روایت منع از اخذ به اطمینان است و طبق این روایت اطمینان حجت نیست. زیرا کسی که با این آب وضو گرفته و غسل کرده است، بعد می‎آید این موش متلاشی شده را در آب می‎بیند، تقریبا اطمینان دارد که این موش باید یک مدتی نسبتا طولانی در آب افتاده باشد تا متلاشی شده باشد، نسبت به این مطلب اطمینان تقریبا حاصل بوده که این موش یک مدت طولانی است که در آب افتاده است، یعنی قبل از وضو گرفتن و اغتسال و غسل ثیاب، بوده ولی بعد دیده، قبلش ندیده. با اینکه این اطمینان را دارد، حضرت فرمودند آنهایی که گرفتی درست است، زیرا یقین ندارد، می‎گوید الان دیدی، درست است که الان دیده ولی متلاشی شده این موش را دیده و اطمینان دارد که با توجه به تلاشی بدن این موش که این یک مدت نسبت مدیدی در این آب بوده و قبل از افعال او، این موش در آب افتاده است، ولی با این حال حضرت می‎فرماید «لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ لِأَنَّهُ لَا يَعْلَمُ مَتَى سَقَطَتْ فِيهِ» » زیرا یقین ندارد که چه زمانی در آب افتاده. بله احتمال دارد این را متلاشی شده در آب انداختند، ولی این احتمال در حد یک درصد و نیم درصد است، ولی اطمینان دارد که این خیلی وقت پیش در این آب افتاده است.
پس با اینکه این شخص اطمینان دارد به وجود این موش قبل از وضو و اغتسال، ولی حضرت فرمود که به این اطمینان کأنه توجه نکند، برای اطمینان او حجیت قائل نشدند، زیرا ملاک را یقین قرار دادند، این معلوم می‎شود اطمینان حجت نیست.

روایت دوم: روایت زراره

عن زراره قال: «قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ غَيْرُهُ أَوْ شَيْ‌ءٌ مِنْ مَنِيٍّ … فَإِنْ رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ قَالَ تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً قَطَعْتَ الصَّلَاةَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ»
زراره می‎گوید من به امام عرض کردم به لباس من خونی چکید، یا یک قطره‎ای از منی، این را توضیح می‎دهد که در لباسم چنین چیزی اتفاق افتاده، بعد می‎گوید ولی من این خون یا منی را در حال نماز بر روی لباسم دیدم، داشتم نماز می‎خواندم دیدم این لباس من این مشکل را دارد، تکلیف من چیست؟ « قَالَ تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ» نماز را نقض کن و اعاده کن منتهی کی ؟ «إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ» اگر در یک موضعی در لباس شک کردی و آنگاه آن را در حین نماز دیدی، یعنی قبلش شکی داشتی و بعد در حین نماز آن را دیدی اما اگر شکی نداشتی، بعد این را روی لباست دیدی و تازه و تر بود، اینجا نماز را قطع می‎کنی و لباس را می‎شویی و بعد بنا را بر نماز می‎گذاری « ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي» زیرا تو یقین نداری «لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ» این یک چیزی است که باعث شده این روی لباس تو قرار بگیرد و سزاوار نیست که یقین را با شک نقض کنی. خب این چگونه دلالت بر عدم حجیت اطمینان می‎کند؟
این شخص می‎گوید من این را در حین نماز دیدیم، اما حضرت چه فرمود؟ می‎گوید « إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ» اینجا «تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيد»، اما اگر شک نکردی و بعد این را روی لباست دیدی، احتمال اینکه مثلا در حین نماز خون به لباس آغشته شده باشد، احتمال ضعیفی است. در مورد منی نیز همینطور که این احتمال خیلی ضعیف است که کسی لباسش آغشته به منی بوده و از کنار این رد شده، لباسش به لباس او خورده و این آغشته به این نجاست شده است. با این حال، با اینکه احتمال آغشته شدن لباس به خون یا منی در حین نماز بسیار ضعیف است و تقریبا اطمینان دارد که این خون یا منی مربوط به خودش است، اما حضرت فرمودند که این از قبل بوده، نه اینکه کس دیگری الان باعث این نجاست شده باشد، این معلوم می شود از قبل روی لباس خودش بوده، تقریبا اطمینانی است برای خودش، ولی حضرت چه فرمودند؟ در جایی که قبلش ندیده و خبر نداشته و الان این اطمینان پیدا شده می‎فرماید نمازی که خوانده « بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ» بنا را بر نماز بگذار و مشکلی ندارد و درست است، چرا؟ «لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي» تو یقین نداری که این از خودت بوده «لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ » این یک احتمال یک درصدی است، اگر اطمینان حجت بود حضرت نباید این را می‎فرمود، نباید چنین حکمی را صادر می‎کرد و بعد می‎فرماید یقین را با شک نقض نکن. پس معلوم می‎شود که اطمینان حجت نیست و الا امام این را نمی‎فرمود.
عبارت ایشان این است «بل الاقتصار علی التنبیه للاحتمال الضعیف مشعر او ظاهر فی المفروغیه عن الاکتفاء به فی الرجوع الی الاصل»

روایت سوم: صحیحه عبد الرحمن حجاج

«سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) عَنْ رَجُلٍ يَبُولُ بِاللَّيْلِ فَيَحْسَبُ أَنَّ اَلْبَوْلَ أَصَابَهُ فَلاَ يَسْتَيْقِنُ فَهَلْ يُجْزِيهِ أَنْ يَصُبَّ عَلَى ذَكَرِهِ الماء وَ لاَ يَتَنَشَّفَ قَالَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) «يَغْسِلُ مَا اِسْتَبَانَ أَنَّهُ قد أَصَابَهُ وَ يَنْضِحُ مَا يَشُكُّ فِيهِ مِنْ جَسَدِهِ و ثِيَابِهِ وَ يَتَنَشَّفُ قَبْلَ أَنْ يَتَوَضَّأَ».
می‎گوید من سوال کردم از امام (علیه السلام) درباره مردی که شب بول می‎کند، لکن «يَحْسَبُ أَنَّ اَلْبَوْلَ أَصَابَهُ» تقریبا اطمینان دارد که بول به او اصابت کرده است، اما یقین ندارد. «فَهَلْ يُجْزِيهِ»؟آیا این اکتفا می‎کند که صرفا علی ذکره آب بریزد و استبراء نکند؟
«تنشف» به معنای استبراء است «وَ يَتَنَشَّفُ قَبْلَ أَنْ يَتَوَضَّأَ»، صاحب وسائل اینطور معنا می‎کند، «یستبرأ قبل أن یستنجأ»؛ «تنشف» یعنی استبراء، وضو که اینجا که آورده «قبل از یتوضأ» یعنی قبل از «استنجا» یعنی قبل از اینکه طهارت بگیرد خوب است که استبراء کند «وَ يَتَنَشَّفُ قَبْلَ أَنْ يَتَوَضَّأَ»، یعنی استبراء کند قبل از آنکه تطهیر کند و استنجاء کند.
«یحسب» و «حسبان» یک معنای عامی دارد که اطمینان را نیز شامل می‎شود؛ خود ایشان می‎گوید: «فأن الاطمئنان داخل فی الحسبان فی مورد الحدیث ان لم یکن متیقن منه، فالحکم بعدم وجوب الغسل فی غیر مورد الاستبانه ظاهر فی عدم حجیه الاطمئنان» اطمینان نیز داخل در همین «یحسب» است. با اینکه این است حضرت فرموده است «فَلاَ يَسْتَيْقِنُ»؛ یقین پیدا نکرده، هر جا که یقین پیدا نکرده طهارت جاری می‎شود. پس با اینکه اطمینان دارد که بول اصابت کرده ولی چون یقین به معنای حقیقی ندارد و یک احتمال خلافی می‎دهد حضرت می‎فرماید به این اطمینان توجه نکن.

روایت چهارم: صحیحه محمد بن مسلم

«عَنْ أَحَدِهِمَا (عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ) : فِي اَلَّذِي يَذْكُرُ أَنَّهُ لَمْ يُكَبِّرْ فِي أَوَّلِ صَلاَتِهِ فَقَالَ «إِذَا اِسْتَيْقَنَ أَنَّهُ لَمْ يُكَبِّرْ فَلْيُعِدْ وَ لَكِنْ كَيْفَ يَسْتَيْقِنُ»
محمد بن مسلم نقل می‎کند عن احدهما، از یکی از دو امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) فرمودند در مورد کسی که یادش می‎آید که اول نماز تکبیر نگفته، حضرت فرمود اگر یقین دارد که تکبیر نگفته است اعاده کند نمازش را، اما چطور یقین پیدا می‎کند؟ اینکه حضرت می‎فرماید «كَيْفَ يَسْتَيْقِنُ» می‎خواهد بفرماید آن یقین عقلی که هیچ احتمال خلافی در آن داده نشود به این زودی تحقق پیدا نمی‏کند، این معنایش این است که حتی اگر اطمینان هم پیدا کند اشکالی ندارد؛ اطمینان دارد که تکبیر نگفته است اما حضرت فرموده است تا زمانی که یقین پیدا نکرده که حصول یقین نیز کار سختی است، این اشکالی ندارد. پس این نیز نشان می‎دهد که حجیت ندارد.

روایت پنجم: صحیحه زاره و بکیر

«زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: إِذَا اِسْتَيْقَنَ أَنَّهُ قَدْ زَادَ فِي اَلصَّلاَةِ اَلْمَكْتُوبَةِ رَكْعَةً لَمْ يَعْتَدَّ بِهَا وَ اِسْتَقْبَلَ اَلصَّلاَةَ اِسْتِقْبَالاً إِذَا كَانَ قَدِ اِسْتَيْقَنَ يَقِيناً.»
امام باقر(ع) می‎فرماید اگر یقین دارد که در نماز واجب رکعتی را اضافه کرده، « لَمْ يَعْتَدَّ بِهَا» به آن اعتنا نکند و از اول بخواند، آن نماز به درد نمی‏خورد «وَ اِسْتَقْبَلَ اَلصَّلاَةَ اِسْتِقْبَالاً إِذَا كَانَ قَدِ اِسْتَيْقَنَ يَقِيناً.» این تأکیدی که حضرت بر یقین می‎کند، می‎خواهد بگوید آن یقین واقعی اگر تحقق پیدا کرد، ولی اگر آن یقین نبود و اطمینان بود این اشکالی ندارد.

روایت ششم: صحیح محمدبن مسلم

«قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) عَنْ رَجُلٍ اِسْتَيْقَنَ بَعْدَ مَا صَلَّى اَلظُّهْرَ أَنَّهُ صَلَّى خَمْساً قَالَ فَكَيْفَ اِسْتَيْقَنَ»
می‎گوید از امام باقر (علیه السلام) سوال کردم در مورد مردی که بعد از آن که نماز ظهر خوانده، یقین کرده به جای چهار رکعت، پنج رکعت نماز خوانده، حضرت فرموده «فَكَيْفَ اِسْتَيْقَنَ»، چطور یقین پیدا کرده؟ یعنی کأنه یقین پیدا نمی‏شود اینکه می گوید «فَكَيْفَ اِسْتَيْقَنَ» اطمینان منظور نیست و الا اطمینان خیلی وقتها انسان پیدا می‏کند، یک یا دو درصد احتمال خلاف می‎دهد، می‎خواهد بگوید آنچه که باعث می‎شود که نمازش خدشه دار شود، یقین به معنای حقیقی کلمه است.
ایشان دو روایت هم از باب شهادات ذکر می‏کند،می ‎فرمایند «و قد یستأنس لما ذکرنا بما دل علی لزوم الاحتیاط فی الشهاده» .
می‏گویند به روایاتی که دلالت بر لزوم احتیاط در باب شهادات می‏کند می‎شود استیناس کرد. سپس دو روایت نقل می‏کنند:

روایت هفتم: روایت علی بن قیاس

«لا تَشهَدَنَّ بشهادَةٍ حتّى تَعرِفَها كما تَعرِفُ كَفَّكَ»
در باب شهادت می‎فرمایند هر کسی نرود بگوید من شهادت می‎دهم، شهادت وقتی می‏دهند باید طوری باشد که مثل دو دستشان برایشان یقینی باشد، این ظاهرش این است که اطمینان حجیت ندارد.
ایشان می‏گوید همه این روایات دلالت می کند بر اینکه بر فرض اینکه سیره عقلا ثابت باشد اعتبار ندارد در این مورد. اگر آنها به اطمینان اخذ کنند ما این همه روایات داریم که دلالت می کند بر اینکه اطمینان اعتبار ندارد.

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , ,