جلسه هفتاد و هفتم
آثار قطع – اثر سوم: طریقیت و کاشفیت قطع – جمع بندی – اشکال به شیخ انصاری و پاسخ محقق اصفهانی
۱۴۰۱/۱۲/۰۲
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در اثر سوم از آثار قطع یعنی مسئله طریقیت و کاشفیت قطع بود. گفتیم سه دیدگاه در این رابطه وجود دارد لکن حق در مسئله این است که طریقیت و کاشفیت از آثار قطع نیست بلکه عین قطع است. محقق نایینی فرمود «بل یصح ان یقال أنها عین القطع» درست این است که بگوییم طریقیت و کاشفیت عین قطع است نه اینکه اثر یا از لوازم ذاتی قطع باشد. این حق در مسئله است، محقق نایینی و محقق اصفهانی هم به این نظر و این دیدگاه معتقدند.
سوال:
استاد: این را دیروز توضیح دادیم که برخی گفتند منظور از طریقیت و کاشفیت فی نظر القاطع است. مسئله مهم این است که طریقیت و کاشفیت تامه عبارت است از نقطه تاریک نداشتن، احتمال خلاف ندادن، کسی که جهل مرکب دارد هیچ نقطه مبهمی برای او نیست، او گمان میکند واقع را میبیند، یعنی یقین به حقیقت و واقع دارد، این قطع و یقین او کاشف تام است، حال اینکه مقصد یا واقع را اشتباه کرده، چیزی از این خصوصیت نمیکاهد. یعنی خصوصیت تاریک نبودن هیچ نقطهای از آن حقیقت، اگر من یقین داشته باشم چه یقینم مطابق واقع باشد و چه مطابق واقع نباشد، این حقیقت نوریه محضه وجود دارد، یعنی من تمام را نور میبینم و هیچ ابهام و تاریکی در این صفحه نمیبینم. قطع عبارت است از انکشاف تام، کاشفیت تام. حال این قطع به واقع اصابت کند یا نکند حرف دیگری است، ما داریم قطع را تفسیر میکنیم، بالاخره کسی که جهل مرکب هم دارد، این خصوصیت قطع او دقیقا مثل کسی است که یقین بالمعنی الاخص به شئ دارد و مطابق واقع هم هست هر دو نورٌ محضٌ، هیچ نقطه سیاهی در آنها نیست، زیرا اصلا یک درصد احتمال خلاف نمیدهد. اصلا قطع یعنی چه؟ چه کسی گفته است که قطع حتما باید واقع اصابت کند؟
سوال:
استاد: قطع ما چه به واقع برسد و چه نرسد، قطع، افراد مختلف، همه یک خصوصیت دارد و آن اینکه هیچ نقطه ابهامی در آن نیست.
سوال:
استاد: قطع یعنی طریقیت تامه، کاشفیت تامه، شما چطور میگویید این اثر آن است؟ وقتی قطع را تجزیه و تحلیل میکنیم اصلا قطع چیزی غیر از این نیست. شما به حواشی مسئله توجه میکنید در حالیکه باید به خود این موضوع فکر کنید که یقین و قطع یعنی چه؟ یعنی اینکه هیچ احتمال خلافی وجود ندارد و هیچ ابهام و تاریکی در این صفحه نمیبینم؛ قطع و یقین را مقداری بشکافید، آیا چیزی غیر از طریقیت و کاشفیت است؟
جمع بندی کلی در مورد آثار قطع
پس تا اینجا ما هیچ یک از این سه اثر را قبول نکردیم، نه اینکه بگوییم قطع این خصوصیات را ندارد بلکه گفتیم اینها از آثار قطع نیست خلافا للشیخ الانصاری و المحقق الخراسانی و کثیرٍ من الاصولیین. بسیاری وجوب متابعت قطع را قبول کردند به عنوان یک اثر، برخی وجوب متابعت به ضمیمه حجیت و منجزیت و معذریت را پذیرفتند و برخی طریقیت را به عنوان یک اثر قبول کردند.
اما به نظر ما:
1. طریقیت و کاشفیت: اثرقطع نیست بلکه عین قطع است. ما نمیگوییم قطع طریقیت و کاشفیت ندارد؛ انکار این ویژگی را نمیکنیم بلکه بحث در این است که آیا این خصوصیت اثر قطع است یا لازمه عقلی قطع است، لازم ذاتی قطع است یا نه؟ طریقیت و کاشفیت چیزی جز قطع نیست.
2. حجیت (منجزیت و معذریت): گفتیم این اثر قطع نیست، کسی که یقین به تکلیف پیدا میکند، در حقیقت میداند اگر مولا را بخواهد اطاعت کند باید به این تکلیف عمل کند، عقل حکمی دارد به عنوان لزوم اطاعة المولی وحرمة معصیه المولی؛ این حکم عقلی است. وقتی کسی یقین به تکلیف پیدا میکند، تکلیف را میبیند، اینجا حکم عقلی وسط میآید و میگوید حالا که فهمیدی تکلیف این است باید به تکلیف مولی عمل کنی، مبادا با تکلیف او مخالفت کنی. پس این اثر قطع نیست، قطع برایش تکلیف را نمایانده، وقتی تکلیف مشخص شد مثل همه جا عقل حکم میکند به لزوم اطاعت و عمل و حرمت مخالفت و ترک.
پس اشتباه نکنید؛ ما نمیخواهیم بگوییم کسی که قطع پیدا کرده میتواند با قطعش مخالفت کند، یقینا نمیتواند، اگر مخالفت کند معاقب خواهد بود. اما حکم به استحقاق عقاب اثر قطع نیست بلکه همان حکم عقلی لزوم اطاعة المولی است. اینها با هم فرق میکند. ما میگوییم این همان حکم لزوم اطاعت مولی است. پس این هم اثر قطع نیست.
3. وجوب متابعت قطع: که از سوی برخی به عنوان یک اثر مستقل بیان شده و از سوی برخی دیگر عین همان منجزیت و معذریت دانسته شده، یعنی این دو را یک اثر دانستند. ما گفتیم این نیز اثر قطع نیست، بلکه در واقع همان حکم عقل است، یعنی عقل وقتی نگاه میکند مکلف به چیزی یقین پیدا کرد میگوید باید از آن پیروی کند.
تعبیر محقق خراسانی این بود «وجوب متابعته عقلا»، شیخ انصاری خیلی عبارتشان معلوم نبود که آیا شرعا یا عقلا مراد است ولی علی الظاهر مراد ایشان نیز وجوب عقلی باید باشد. اما اینکه این را به عنوان یک اثر برای قطع محسوب کنیم، گفتیم این هم اثر قطع نیست، زیرا وجوب متابعت قطع یعنی وجوب متابعت مقطوع به، خود قطع که یکی از حالات نفسانی است، پیروی از آن معنا ندارد. قطع یک متعلقی دارد که به آن مقطوع به گفته میشود، وجوب متابعت از قطع یعنی لزوم عمل به مقطوع به، لزوم عمل به تکلیف. وقتی چیزی متیقن و مقطوع شد، وقتی یک تکلیفی از ناحیه مولی واصل شده، ما یقین کردیم به وجوب نماز جمعه، عقل میگوید اطاعت مولی لازم است، پس این اثر قطع نیست.
البته اگر بخواهیم تسامح (چون ممکن است کسی اینجا در مورد اثر اول اشکال کند، بگوید پیروی از قطع با خود قطع فرق دارد، اینکه عین قطع نیست.) و تنازل کنیم، شاید بتوانیم بگوییم این امر را به عنوان یک اثر مسامحتا بپذیریم، اما آن دو امر دیگر قطعا اثر قطع نیستند، یکی عین قطع است و یکی نیز حکم عقل به لزوم اطاعت مولی است. طبیعتا کسی که اطاعت نکند مستحق عقاب است، آن اثر قطع نیست. پس اگر بخواهیم مقداری با تسامح برخورد کنیم نهایت این است که وجوب متابعت را به عنوان یک اثر برای قطع قبول کنیم، اینکه انسان به چیزی یقین پیدا میکند اثرش این است که باید به آن عمل کند، از آن پیروی کند.
این نهایت مطلبی است که در این مقام میتوانیم ذکر کنیم.
کلام شیخ انصاری و بررسی آن
شیخ انصاری فرمود متابعت قطع واجب است «لأنه بنفسه طریق الی الواقع» زیرا قطع بذاته و نفسه طریق به سوی واقع است. اینجا یک اشکالی شده است به شیخ انصاری که محقق اصفهانی به آن پاسخ داده و آن را دفع کرده است.
اشکال
علتی که شیخ ذکر کرده، عین مدعا است؛ مدعا عین دلیل و علت است، میگوید متابعت قطع واجب است زیرا قطع طریق به سوی واقع است. معنای طریق بودن به سوی واقع چیست؟ معنای آن این است: «أنه واجب الاتباع» اینکه میگوییم چیزی طریق به سوی واقع است یعنی باید از آن پیروی کرد و باید در آن مسیر حرکت نمود. پس شیخ انصاری مدعای خودش را به عنوان دلیل بیان کرده است، «متابعة القطع واجب لأنه بنفسه طریق الی الواقع» این مثل این میماند که گفته باشد «متابعة القطع واجبة لوجوب متابعته» آنچه که مدعا است به عنوان دلیل بیان کرده است. مدعا را که نمیتوانیم در مقام علت قرار دهیم.
پاسخ محقق اصفهانی
محقق اصفهانی میفرمایند: ما اینجا یک کبری داریم و یک صغری.
کبری: وجوب اطاعة حکم المولی و حرمت معصیته، اطاعت مولی واجب و معصیت او حرام است.
صغری: قطع در واقع از موارد اطاعت از مولی است و شیخ انصاری خواسته آن کبری را بر مورد قطع تطبیق دهد، اینکه مثلا ما یک حکمی را تحت یک کبرایی قرار دهیم خیلی متعارف هم میباشد. مثلا اگر گفته شود «اکرم الفاضل» یعنی یک دلیلی داشته باشیم دلالت کند بر وجوب اکرام فاضل، ما این را به عنوان یک کبری مفروغ عنه بگیریم. حال اگر کسی بگوید «اکرم زیدا لکونه مستعد، زکی» زید را اکرام کنید برای اینکه این آدم باهوشی است، با استعداد و باهوش است. ذکر این علت در واقع تطبیق آن کبری بر این صغری است، این معنایش این نیست که ما علت را نفس مدعا قرار میدهیم. اگر میآید میگوید زید با استعداد و باهوش است، لازمه آن این است که این فاضل باشد. پس دستور به اکرام زید و معلل کردن او به این امر، در واقع تطبیق آن کبری بر صغری است.
اینجا نیز شیخ انصاری همین کار را کرده، درست است که قطع حقیقتش همان طریقیت و انکشاف است، القطع هو الطریقیه، ولی اگر کسی بیاید وجوب متابعت قطع را معلل کند به بیان حقیقت قطع، این هیچ اشکالی ندارد، میگوید متابعت قطع واجب است، چرا؟ زیرا حقیقت قطع طریقیت و کاشفیت به سوی واقع است. اینجا هر چند حقیقت قطع را بیان میکند، ولی غرض او این است که این را مندرج در یک کبری کلی قرار دهد، یعنی لزوم اطاعت حکم مولی و حرمت معصیت مولی.
لذا ایشان معتقد است این اشکال به شیخ انصاری وارد نیست و به نظر میرسد این سخن قابل قبول است. خود شیخ انصاری که تنها مسئله وجوب متابعت قطع را در بین آثار ذکر کرده، «یجب متابعة القطع لأنه بنفسه طریق الی الواقع» دیگر به مسئله منجزیت اشارهای نکردند، وجوب متابعت را فقط به عنوان اثر بیان کرده و علتش را نیز همان مسئله طریقیت و کاشفیت قرار داده، یعنی طریقیت را به عنوان اثر بیان نکرده، حال ما که نظرمان این است که وجوب متابعت نیز از آثار قطع نیست.
بحث جلسه آینده
بحثی که به دنبال این بحث مطرح می شود و فردا انشاء الله آن را دنبال خواهیم کرد این است که آیا این آثار برای قطع قابل جعل یا رفع هستند یا نه؟ قهرا در این مسئله هر کسی به هر اثری ملتزم شد این بحث را میتواند آنجا مطرح کند. این بحث در مورد آثار مطرح میشود.
نظرات