خارج اصول – جلسه هفتادم – آثار قطع – اثر دوم: حجیت قطع –  نظر محقق اصفهانی                               

جلسه ۷۰ – PDF

جلسه هفتادم

آثار قطع – اثر دوم: حجیت قطع –  نظر محقق اصفهانی

۱۴۰۱/۱۱/۱۸

     

خلاصه جلسه گذشته

بحث در آثار قطع بود، اثر اول مورد بررسی قرار گرفت. اثر دوم یعنی حجیت به معنای منجزیت و معذریت ذکر شد و گفتیم در اینکه این اثر با اثر اول، یعنی وجوب متابعت قطع یکی است یا دو اثر مستقل محسوب می‎شوند یا یکی از لوازم دیگری است و بالعکس اختلاف است.
محقق خراسانی اینها را به عنوان دو اثر جداگانه برای قطع ذکر کرده است، اما محقق اصفهانی معتقد است اینها دو اثر نیستند، بلکه یک اثر محسوب می‎شوند. وجوب متابعت قطع به نظر محقق اصفهانی عبارت است از همان حکم عقلی (البته این حکم عقلی توضیح دارد) به استحقاق عقاب در صورت مخالفت و استحقاق ثواب در صورت موافقت و اگر هم به واقع اصابت نکرد، معذر محسوب می‏شود.

نظر محقق اصفهانی

حال بحث ما رسید به کلام محقق اصفهانی که نظر ایشان را باید توضیح دهیم و بعد مورد بررسی قرار دهیم. این نظر از این جهت که اشاره به اختلاف اساسی ایشان با بسیاری دیگردارد، مهم تلقی می‎شود.

مبنای نظر محقق اصفهانی

نوعا در مورد حسن عدل و قبح ظلم، عقیده دارند این یک حکم عقلی است، اما محقق اصفهانی می‎گوید این حکم عقلی نیست، یک حکم عقلایی از قضایای مشهوره‎ای است که تطابقت علیها آراء العقلاء، این یک اختلاف کلیدی است بین محقق اصفهانی و دیگران، در خصوص قضیه العدل حسن و الظلم قبیح؛ و آنگاه آثار مهمی دارد که به جای خودش باید به آن پرداخته شود، لذا به این بحث دقت کنید، بخصوص در مورد قطع قابل توجه است و هم به نحو کلی با رأی ایشان آشنا بشوید مناسب وخوب است.

آثار نظر محقق اصفهانی

یک اثر مهم عملی هم که در همین بحث دارد این است که اگر ما مسئله منجزیت و معذریت را حکم عقل بدانیم، این دیگر قابلیت جعل توسط شارع و سلب حجیت توسط شارع از او گرفته می‎شود. دیگر کسی نمی‎تواند حجیت را برای قطع جعل کند یا حجیت را از آن سلب کند. اما طبق نظر محقق اصفهانی اساسا این جزء مجعولات عقلایی است. اگر گفتیم استحقاق عقاب در صورت مخالفت از قضایای مشهوره عقلایی است، به این معنا است که عقلاء آن را جعل کردند و وقتی عقلاء آن را جعل کرده باشند، معنایش این است که شارع نیز می تواند حجیت را برای قطع جعل کند یا از آن سلب کند.
نتیجه مهم این بحث و اختلاف، در منجزیت علم اجمالی روشن می‎شود. اگر گفتیم منجزیت و معذریت قطع و علم، اعم از اجمالی و تفصیلی یک حکم عقلی است، دیگر امکان اینکه اصل عملی در اطراف علم اجمالی جعل شود و جریان پیدا کند وجود ندارد. اما اگر نظر محقق اصفهانی را بپذیریم و منجزیت و معذریت را از مجعولات عقلایی و بنائات عقلایی بدانیم امکان جعل اصول عملیه در اطراف علم اجمالی وجود دارد. این اثر مهمی است شما مکرر شنیدید و گفتید که در اطراف علم اجمالی اصل جاری نمی‎شود، علم اجمالی که بیاید به نجاست هذا او ذاک دیگر نمی‎توانید اصل برائت جاری کنید، باید از هر دو اجتناب شود. اما اگر به مبنای محقق اصفهانی ملتزم شویم، امکان جعل اصول عملیه در اطراف علم اجمالی وجود دارد، آنجا با اینکه علم اجمالی هست اما اصل عملی نیز جاری شود.
به هر حال این مبنا و نظر و اختلافی که در این مسئله وجود دارد فی نفسه مهم و دارای آثار عملی فراوانی است، هم در این بحث و هم در مواضع دیگر، لذا خوب عنایت بفرمایید که محقق اصفهانی چه می‎گوید.

نظر محقق اصفهانی

محقق اصفهانی می‏فرماید: مسئله تأثیر قطع در تنجز تکلیف یا به تعبیر دیگر استحقاق عقاب با وجوب متابعت قطع فرقی ندارد، اساسا اگر گفته می‎شود عقلا واجب است عمل کردن به قطع و پیروی از آن این چیزی جز منجزیت و معذریت و استحقاق عقاب در صورت مخالفت نیست، اصلا معنای وجوب متابعت قطع این است، حکم به استحقاق عقاب برای کسی که با قطع مخالفت می‎کند. منتهی باید ببینیم این استحقاق از دید چه کسی است؟ حاکم به این استحقاق کیست؟ چه کسی می‎گوید اگر کسی با قطعش مخالفت کند مستحق عقاب است؟
مشهور می‎گویند حاکم به این استحقاق عقل است و البته همانطور که قبلا هم اشاره کردیم منظور از حکم عقل به استحقاق عقاب، همان ادراک است و الا عقل که حاکم نیست، یعنی بعث و زجر ندارد، تنها درک می‎کند که اگر کسی با قطع خودش به تکلیف مخالفت کند مستحق عقاب است.
اما محقق اصفهانی بر خلاف مشهور معتقد است که اگر استحقاق عقاب در مخالفت با تکلیف پیدا می‎شود یک امر جعلی عقلایی است، کاری به عقل ندارد. ایشان می‎گوید یک امر جعلی عقلایی، دیگران می‎گویند یک امر عقلی ذاتی، چرا؟ می‎گوید از دید عقلا کسی که با مولای خودش مخالفت کند، آن هم با تکلیف و دستور واصل از سوی مولا، یعنی برایش معلوم شده که مولا یک دستوری داده و این دستور به او هم رسیده، اما در عین حال مخالفت می‎کند چنین شخصی مستحق عقاب است، زیرا از زی رقیت و عبودیت خارج شده است، زیرا به وظیفه عبودیت و بندگی خودش آشنا نبوده، عبدی که از زی عبودیت و بندگی خارج شود در حقیقت به مولا هتک کرده و هتک مولا ظلم به مولا است.
پس تا اینجا ایشان مخالفت با دستور مولا را معصیت مولا مصداق ظلم قرار داده است این را برده تحت عنوان ظلم و چون ظلم قبیح است و کسی که ظلم کند مستحق عقاب است، پس این مخالفت نیز موجب استحقاق عقوبت می‎شود.
حال حسن عقل و قبح ظلم بر چه اساسی ثابت است؟ چرا ظلم قبیح است و چرا عدل حسن است؟ اصلا خود حسن عدل و قبح ظلم یعنی چه؟ اینکه می‎گوییم عدل نیکوست و ظلم زشت است، این خودش یعنی چه؟ این معنایش این است که عدل مستحق مدح است، ظلم مستحق ذم است، یعنی عقلا کسی را که ظلم کند مستحق سرزنش می‎دانند و کسی را که عدل بورزد مستحق ستایش، پس این عقلاء هستند که ظلم را قبیح می دانند و عدل را حسن، علتش چیست؟ حفظا للنظام و ابقائا للنوع، عقلاء ظلم را قبیح و عدل را حسن می‎دانند برای حفظ نظام اجتماعی، برای بقاء نوع بشر. می‎گویند اگر قرار باشد هر کسی که ظلم می‎کند عقاب نشود، استحقاق عقاب نداشته باشد، اگر کسی عدل می‎ورزد مستحق پاداش نباشد جامعه و نظام اجتماعی به هم می‎ریزد، نوع بشر نابود می‏شود. اگر کسی ترس ازعقاب نداشته باشد نوع بشر و نسل بشر از بین می‎رود. پس عقلاء به خاطر مصالح خودشان و برای حفظ نظام اجتماعی و ابقاء نوع بشر، بنا را بر این گذاشتند که عدل حسن باشد، یعنی فاعلش مستحق مدح و بنا گذاشتند که ظلم قبیح باشد و فاعلش مستحق ذم. یعنی جعل کردند این را، اعتبار کردند و بنای عملیشان بر این بوده که ظالم را معاقب بدانند و عادل را مثاب و هدف از این جعل نیز معلوم است.
بنابراین العدل حسن و الظلم قبیح، از قضایای مشهوره شمرده می‎شوند. در منطبق در بحث صناعات خمس خواندید، ما دو دسته قضایا داریم، البته بیشتر است ولی با این دو اینجا کار داریم، قضایای برهانیه و قضایای مشهوره؛
قضایای برهانیه در حقیقت آن چیزهایی است که عقل آنها را ادراک می‎کند و مواد آنها منحصر در شش تا است که از آن به ضروریات ست، یعنی ضروریات شش‎گانه یاد می‎شود، اولیات، حسیات، فطریات، تجربیات، متواترات و حدسیات. می‎گویند حسن عدل و قبح عقل هیچ کدام از اینها نیست. وقتی این دو قضیه الظلم قبیح و العدل حسن، داخل در هیچ یک از این ضروریات شش گانه نیست، پس جزء قضایای مشهوره است.
قضایای مشهوره نیز قضایایی است که مما تطابقت علیها آراء العقلاء، آنچه که عقلا بر آن توافق کردند، توافق عقلاء یعنی بنای عملی عقلاء بر این امور آن هم به جهت حفظ نظام اجتماعی و نگاه داشتن نسل بشر.
پس محقق اصفهانی تصریح می‎کند که عقل به استحقاق عقاب کسی که با تکلیف و دستور مولا مخالفت می‎کند حکم نمی‎کند، عقل نمی‎گوید این مستحق عقاب است، بلکه کسی که با قطعش مخالفت کرده مستحق عقاب است زیرا مولا را هتک کرده و بر خلاف زی عبدودیت و رقیت عمل کرده و هتک مولا ظلم است و قبیح شمرده می‎شود ولی قبحش مجعول عقلاست نه عقل، عقل چنین چیزی را درک نمی‎کند که البته اینها را بررسی می‎کنیم.
بنابراین مخالفت با قطع و دستور مولا را یک مصداقی از الظلم قبیح قرار دادند، یعنی گفتند عنوان ظلم بر این منطبق است پس مشمول حکم عقلاء و بناء عملی عقلاء بر قبح این عمل می‎شود. وقتی این طورشد پس معلوم می‎شود استحقاق عقاب ناشی از چیست و علتش کدام است.

بررسی نظر محقق اصفهانی

اما همانطور که این کلام و این نظر مهم است و آثاری دارد، اما اشکالاتی نسبت به این نظر وارد شده است. به برخی از مواضعی که این مبنا می‎تواند در آن اثرگذار باشد اشاره شد.
گفته شد محقق اصفهانی در واقع این دو را یکی می‎داند، دو تا نمی‎داند، حال بعضی تلاش می‎کنند در دفاع از محقق خراسانی که بگویند اینها دو اثر است و یک اثر نیست ولی محقق اصفهانی اصرار دارند این که اینها یک اثر هستند و دو اثر نیستند. ما الان با این نزاع کاری نداریم، می‎خواهیم ببینیم آن فرمایش و کلام محقق اصفهانی تمام است یا خیر؟
اینجا اشکالاتی به ایشان شده است، محقق خویی اشکال کرده، شهید صدر یک اشکالی به ایشان کرده است، چند اشکال به این کلام محقق اصفهانی شده و نوعا هم با این مطلب که العدل حسن و الظلم قبیح از مشهورات باشند نه از عقلیات، مخالفت کردند.

برچسب‌ها:, , , , , , , , , ,