جلسه یازدهم
ادله قاعده _ دلیل اول: آیات _ آیه سوم و چهارم _ اشکال صاحب عناوین
۱۴۰۰/۰۸/۱۶
جدول محتوا
آیه سوم: آیه ۱۸۵ سوره بقره
بحث در استدلال به برخی از آیات برای اثبات مشروعیت قاعده لاحرج بود.
آیه سوم آیه ۱۸۵ سوره بقره است: «وَ مَن کانَ مَریضاً أَو عَلی سَفَرٍ فَعِدّۀٌ مِن أَیّامٍ أُخَر یُریدُ الله بِکُمُ الیُسر و لا یُریدُ بِکُمُ العُسر». هر یک از شما که بیمار یا مسافر باشید، به جای آن روزهای دیگری را روزه بگیرد و خداوند متعال برای شما یسر و سهولت آسانی خواسته نه سختی و مشقت.
تفاوت این آیه با دو آیه قبل
این آیه با آیات قبلی تفاوت دارد. عمده ترین فرق این آیه با دو آیه قبلی این فقره از آیه است که میفرماید «یُریدُ الله بِکُمُ الیُسر»، چون بر فرض که «لا یُریدُ بِکُمُ العُسر» همان مضمون «و ما یُریدُ الله لیجعلَ علیکم مِن حَرَج» باشد، اما در جنبه ایجابی آن دو آیه دیگر این فقره از آیه و این معنا در آن نبود. اینجا میفرماید «یُریدالله بکم الیُسر»، اینکه «یُریدُ الله بکمُ الیُسر» به چه معنا است و آیا این خود یک قاعده دیگری را افاده میکند یا اگر قاعده دیگری را افاده نمیکند، قلمرو قاعده لاحرج را توسعه میدهد یا خیر. اینها بحث هایی است که باید بعدا و هنگامی که سخن از قلمرو قاعده لاحرج داریم، آنجا انشاءالله این مسئله را بررسی کنیم. اجمالا ما با این فقره از آیه که «و لا یُریدُ بکم العُسر» هست کار داریم و در این رابطه بحث خواهیم کرد. بنابراین توجه داشته باشید خود قسمت اول آیه یعنی «یُریدُ الله بکمُ الیُسر» میتواند در کنار جمله بعدی تا حدودی به توسعه قلمرو قاعده کمک کند لکن ما به مسئله قلمرو بعدا میپردازیم.
تقریب استدلال به آیه
برای اثبات قاعده لاحرج به این آیه از ناحیه بسیاری از بزرگان استدلال شده است. اگر بخواهیم فهرستی از فقیهانی که به این آیه برای قاعده لاحرج تمسک کردند نام ببریم، از خود شیخ مفید گرفته تا فقهای معاصر را میتوانیم ذکر کنیم. شیخ مفید در مقنعۀ، سید مرتضی در رسائل، ابن زهرۀ در غنیۀ، علامه حلی در همه کتاب های این مطلب را ذکر کرده، شهید اول در ذکری، ابن فهد در المهذب البارع، شهید ثانی در مسالک، مقدس اردبیلی در مجمع الفائدۀ، فاضل هندی در کشف اللثام.
این فهرستی از کسانی است که به این آیه استدلال کردند و خواسته اند اثبات کنند قاعده لاحرج را با این آیه. بعد از اینکه اشاره ای اجمالی به تفاوت این آیه با دو آیه قبل داشتیم و نیز کسانی که به این آیه استناد کردند، خوب است تقریب استدلال به این آیه را هم عرض کنیم.
تقریبا وجه استدلال به این آیه روشن است. خداوند متعال در آیه میفرماید: هر کسی از شما مریض باشد و یا در سفر باشد، لازم نیست در حال مرض و سفر روزه بگیرد، بلکه میتواند در ایام دیگری روزه را به عنوان وظیفه عهده دار شود. سپس «یُریدُ الله بکم الیُسر» و «لا یُریدُ بکم العُسر» کأن در مقام تعلیل ذکر شده اند. یعنی کأن خداوند تبارک و تعالی میخواهند بفرماید اینکه وجوب روزه از مسافر و مریض برداشته میشود، بدان علت است که خداوند متعال برای شما آسانی خواسته نه اینکه شما را در مشقت و سختی قرار دهد. اگر «ما یُریدُ الله بکم الیُسر» و «لا یُریدُ بکم العُسر» را علت بدانیم برای رفع تکلیف به صوم، آنوقت میتوان گفت این اختصاص به صوم ندارد بلکه در همه احکام و تکالیف اینچنین است. یعنی هر جایی که یک تکلیف شرعی منجر به حرج و مشقت و ضیق بر مکلف شود، میتواند آن تکلیف را رفع کند و کنار بزند.
لذا این آیه به نظر میرسد از نظر استدلال مشکلی ندارد و البته روایاتی هم در ذیل این آیه وارد شده (در خصوص همین آیه ۱۸۵ سوره بقره) که تایید میکند استفاده و تعلیل را، عرض کردم در مورد این آیه نکته ای وجود دارد که بخشی از آن مربوط به قلمرو این قاعده است که در جای خودش آن را مطرح میکنیم و دیگری هم روایاتی است که در ذیل این آیه ذکر شده که اینها را بعدا در بخش روایات متعرض خواهیم شد. چون اگر بخواهیم آنها را ذکر کنیم و بعدا هم در بخش روایات متعرض شویم، تکرار پیش میآید و موجب خستگی است.
آیه چهارم: آیه ۲۸۶ سوره بقره
آیه چهارم، آیه ۲۸۶ سوره بقره است: «لا یُکَلّفُ الله نَفساً إِلّا وُسعَها». این آیه که یک فقره از آیه نسبتا طویل ۲۸۶ است، مستقلا مورد استناد قرار گرفته. مرحوم نراقی در عوائد این آیه را ذکر کرده است. در ادامه آیه ۲۸۶ این دو قسمت هم هست: «رَبَّنا وَ لا تَحمِل عَلَینا إصراً کَما حَمَلَته علی الّذین مِن قَبلِنا رَبَّنا و لا تُحَمِّلنا ما لاطاقَۀَ لَنا به وَاعفُ عَنّا». مرحوم نراقی جداگانه به قسمت دوم آیه ۲۸۶ هم استناد کرده و فرموده: و منها: الآیات؛ قالَ الله سُبحانَه «لا یُکَلّف الله نفسا إلا وسعَها و قال تبارَکَ و تعالی «رَبّنا و لا تَحمل علینا إصرا». یعنی از آیه ۲۸۶ تارۀ به صدر این آیه و أخری به بخش دیگری از این آیه استناد کرده اند. کأن دو آیه قابل استدلال اند و به عنوان مستند قاعده لاحرج ذکر شده اند. البته اگر ما بخواهیم دقت بیشتری به خرج دهیم، حتی میتوان گفت «ربّنا و لا تَحمِل عَلَینا إصراً از ربّنا» و «لا تُحَمّلنا ما لا طاقَۀ لنا به» هم قابل تفکیک است؛ یعنی خود این دو هم مستقلا میتوانند مورد استناد قرار گیرند. بر این اساس ما اینها را جداگانه ذکر میکنیم.
به هر حال «لا یُکلّفُ الله نفساً الا وسعها» را بعضی از بزرگان در کتاب های قواعد فقهی مستقلا ذکر کرده اند. مانند مرحوم نراقی در عوائد، مرحوم آقای بجنوردی قواعد فقهیه و برخی دیگر از اعاظم خود این آیه را مستقلا ذکر کرده اند.
تقریب استدلال به آیه
«لایُکَلّفُ الله نفسا إلا وُسعَها»، معنایش این است که خداوند هیچ کسی را جز به اندازه توانایی اش مکلف نمیکند. اما تمامیت استدلال به این آیه متوقف است بر اینکه وسع به معنای یُسر باشد. یعنی بگوییم «لایُکَلّفُ الله نفسا إلا وُسعَها»، همانطور که بعضی از مفسرین ولو مشعرا إلی ضعف هذا القول گفته اند، این است: لا یُکَلّفُ الله نفساً إلا یسرها دون عسرها؛ یعنی وسع را به معنای یُسر بگیرند. اگر بگوییم وُسع به معنای یُسر است، یعنی اینکه خداوند هیچ کسی را مکلف نمیکند مگر به اندازه ای که برایش میسور باشد. قائلین به تمامیت استدلال به این آیه اینگونه آیه را معنای میکنند که وسع را به معنای یُسر میگیرند.
اشکال صاحب عناوین
اما در اینجا نظر مخالف با این قول هم هست. برخی از بزرگان از جمله میر فتّاح صاحب عناوین اشکال کرده اند که خیر، این آیه دلالت بر قاعده لاحرج ندارد. ایشان در حقیقت دو اشکال میکند و میگوید:
اشکال اول: اینکه ما وسع را به معنای یُسر بگیریم، نه با نظر اهل لغت سازگار است و نه با روایات همخوانی دارد. ایشان میگوید وُسع عبارت است از طاقت. در کتاب های لغت هم همه گفته اند وُسع به معنای طاقت و توانایی است نه به معنای یُسر. مثلا در قاموس وُسع اینچنین معنا شده: الجدۀ و الطاقۀ. جوهری در صحاحُ اللغۀ وسع را اینطور معنا کرده: الجدۀ و الطاقۀ. و کم نیستند کتاب های لغتی که این را به همین معنا گرفته اند.
علاوه بر این، در روایات هم وسع را به همین معنا دانسته اند و ما روایاتی داریم که در آنها تقریبا با مضمون همین آیه بیان شده، وسع به معنای طاقت در نظر گرفته شده.
از جمله روایتی که در احتجاج وارد شده و خداوند در حدیثی قدسی میفرماید: و ذلک حکمی فی جمیع الأمم أن لا أکلّفَ خلقا فوقَ طاقتهم. میگوید این حکم من است در میان همه امت ها که هیچ قوم و خلقی را فوق طاقت آنها مکلف نکنم.
یا مثلا روایتی که معلی از امام صادق نقل کرده که امام میفرماید: إنّا و الله لا نُدخِلُکم إلا فی ما یَسَعُکم. ما والله شما را داخل نمیکنیم مگر در چیزی که وسعت داشته باشید، یعنی طاقت داشته باشید.
در صحیحه هشام هم آمده: الله اکرم مِن أن یُکَلّف النّاس ما لا یُطیقون.
در روایتی دیگر در کافی آمده که امام صادق (ع) میفرماید: هذا دینُ الله الذی أنا علیه و آبائی عند قول حمزۀ إن الله لم یُکَلّف العباد ما لَم یَستَطیعون و لَم یُکَلِّفُهُم إلا ما یُطیقون و یا یَستَطیعون.
در حدیث معروف رفع آمده: رُفِعَ عن أمّتی تسعۀ، که یکی از آن موارد ما لا یُطیقون است.
این اشکال اولی است که صاحب عناوین میکند و آن این است که وُسع به حسب آنچه که در کتاب لغت و در روایات وارد شده که نوعا ناظر به این آیه هم هست، به معنای قدرت، طاقت و وسعت است نه به معنای یُسر که مستدل گمان کرده.
اشکال دوم: که در واقع نتیجه اشکال اول است، این است که اساسا آیه نفی تکلیف از چیزی میکند که خارج از وسع انسان است، یعنی در حقیقت دارد نفی تکلیف میکند از خارج از طاقت انسان. و نفی تکلیف از چیزی که فوق طاقت انسان است، امری عقلی است. عقل قاطعانه حکم میکند به قبح تکلیف به ما لا یُطاق، و ما از اول هم گفتیم که اساسا تکلیف به ما لا یُطاق از موضوع بحث ما در قاعده لاحَرَج بیرون است. اگر این دو را با هم در نظر بگیریم، دیگر این آیه قابل استدلال نیست.
علی أیحالٍ سخن ایشان این است که وقتی تکلیف به ما لا یُطاق به معنای قدرت و توانایی ممنوع است عقلا و آیه هم دارد به این مسئله اشاره میکند چون وُسع به معنای طاقت و قدرت است، نتیجه این میشود که اصلا این آیه به درد استدلال نمیخورد.
پس ملاحظه فرمودید با اینکه جمع بسیاری از آقایان به این آیه استناد کرده اند، اما مع ذلک این اشکال را صاحب عناوین کرده و حداقل این است که به این آیه شاید نتوان مستقلا استناد کرد.
این اشکالی بود که در مورد این آیه وجود دارد.
حال نتیجه چیست؟ آیا میتوانیم به صدر این آیه استناد کنیم و بگوییم به تنهای دلالت میکند بر قاعده لاحرج و آن را اثبات میکند؟ با این بیان به نظر میرسد حق با صاحب عناوین است، یعنی ظاهر «لا یُکَلّفُ الله نفسا إلا وسعها» با توجه به معنایی که برای وسع ذکر شده که همان طاقت و توان و قدرت است و میخواهد بگیود خداوند متعال اساسا تکلیفی که خارج از توان و قدرت انسان باشد متوجه او نمیکند که این در حقیقت بیان و ارشاد به همان حکم عقل است، با این حساب به نظر میرسد که این آیه به تنهایی نمیتواند مستند واقع شود و اثبات کند قاعده لاحرج را.
چند آیه دیگر هم باقی مانده که بعد از بررسی آنها، وارد در روایات خواهیم شد.
نظرات