جلسه دهم
مفهوم غایت – مقام ثانی: آیا غایت داخل در مغیا میباشد یا خیر؟ بررسی جهات سه گانه – اقوال در مقام ثانی – حق در مسئله
۱۴۰۰/۰۷/۲۱
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در مقام دوم مربوط به این بود که آیا غایت داخل در مغیا است یا خیر؟ عرض کردیم تأثیر این بحث در مفهوم غایت تنها در سعه و ضیق مفهوم میباشد. بنابر اینکه ما قائل به دخول غایت در مغیا شویم یا بگوییم غایت از مغیا خارج است. مهمترین مسئله در این بخش این است که محل نزاع به وضوح روشن شود. برای این منظور عرض کردیم جهاتی باید مورد رسیدگی قرار بگیرد.
دیروز جهت اول گذشت و گفتیم که منظور از غایت در اینجا چیست. گفتیم: منظور از غایت یعنی آن چیزی که مدخول حروفی مثل «الی» و «حتی» است و دارای اجزاء یا امتداد است، لذا برخی موارد از دایره بحث خارج میشوند.
ادامه بررسی جهت اول
در جهت اول یک مورد محل اختلاف است، اینکه گفتیم مدخول «الی» و «حتی» یعنی اشیاء و چیزهایی که دارای اجزاء و امتداد هستند، در برخی موارد مثل «اکلت السمکة حتی رأسها» اختلاف شده که آیا این قبیل موارد نیز داخل در محل نزاع هستند یا خیر؟
کلام محقق عراقی
محقق عراقی در این مورد ادعا میکنند که مدخول «حتی» در این مثال در مغیا داخل است . یعنی وقتی دستور به «أکل سمکه حتی راسها» داده میشود در واقع دلالت بر این میکند که «رأس السمکه» نیز داخل در حکم است. لکن برخی مخالفت کردند و گفتند این مورد اساسا از محل نزاع خارج است. یا مثل «قدم الحاج حتی المشاة» حتی پیادهها هم رسیدند، حج کنندگان همگی وارد شدند. پس محقق عراقی معتقد است در این مورد مدخول «حتی» داخل در بحث است و این ظهور دارد در اینکه مدخول «حتی» داخل در مغیا است.
اشکال امام خمینی به محقق عراقی
لکن اشکالی که بعضی مثل امام خمینی به ایشان دارند این است که اینجا بین «حتی» عاطفه و «حتی» خافضه و جر دهنده خلط شده، این «حتی» دلالت بر این نمیکند که مدخولش داخل در مغیا است، زیرا اساسا کلمه «حتی» در اینجا عاطفه است و در غایت استعمال نشده، لذا این مورد را از محل نزاع خارج کردند یا «مشاة» در مثال دوم اگر بعد از «حتی» ذکر شده، دیگر نزاع در اینکه آیا داخل در مغیا است یا نه، جریان پیدا نمیکند. زیرا اساسا «حتی» در این مورد در غایت استعمال نشده، بلکه این «حتی» عاطفه است.
پس به نظر ایشان خلافا للمحقق العراقی این از دایره بحث ما خارج است این «حتی»، «حتی»غائیه نیست.
حال ممکن است کسی ادعا کند که اگر رأس مجرور خوانده شود، به جای اینکه بگوییم «حتی رأسَها» بگوییم «حتی راسِها»، دیگر «حتی» به عنوان غایت مطرح است، لذا جای این بحث وجود دارد. این دیگر بر میگردد به بحثهایی که در ادبیات باید مطرح شود، اما فعلا در این مقام ملاحظه میفرمایید که بعضی آن را از محل نزاع خارج میدانند.
جهت دوم
ما در مورد غایات یک بحثی در علم فلسفه داریم که غایت در فلسفه به معنای نهایة الجسم است، آنجا این بحث است که آیا نهایة الجسم هم جزیی از جسم است یا خیر؟ به نظر میرسد که بحث از دخول یا خروج غایت در مغیا یا از مغیا ارتباطی با آن بحثی که در فلسفه راجع به غایت مطرح شده ندارد. آن بحث مبتنی است بر اینکه آیا جزء لایتجزا، ممتنع است یا خیر و چون برخی بین این دو مطلب خلط کردند، گفتند این موضوع مبتنی بر این مسئله است که آیا جزء لایتجزا ممتنع است یا خیر؟ از کسانی که این بحث را مبتنی بر آن مسئله کرده محقق حایری در کتاب درر است. در حالی که بحث از غایت در اصول به کلی متفاوت از بحث از غایت در فلسفه است و چون اینچنین است این موضوع ارتباطی با آن مسئله امتناع یا عدم امتناع جزء لایتجزا ندارد.
جهت سوم
بحث از دخول غایت یا خروج آن از مغیا، هم در غایت الحکم جریان پیدا میکند و هم در غایت الموضوع. محقق خراسانی در متن کفایه میفرماید: غایة الحکم از دایره این نزاع خارج است، نزاع مربوط به جایی است که غایت، غایت موضوع باشد، لکن در حاشیه خود از این حرف عدول کردند و فرمودند غایت حکم، یعنی مدخول «حتی» یا «الی» اگر یک امر ذات الاجزاء باشد، داخل در محل نزاع است، مثل «اتموا الصیام الی اللیل» که «لیل» یک امری است که دارای اجزاء است و این بحث در مورد آن قابل طرح است که آیا «لیل» با همه اجزائش که غایت حکم قرار گرفته داخل در مغیا است یا خارج مغیا؟ لذا وجهی برای حصر این نزاع به غایت موضوع وجود د ندارد، پس شامل غایت حکم نیز میشود. در همین مثال «صم الی اللیل» این بحث مطرح میشود که آیا وجوب «صوم» با انتهای «یوم» منقطع میشود، یا تا زمان دخول مقداری از شب نیز باقی میماند یا اساسا فراتر از این است؟ لذا این نزاع آنجا نیز جریان دارد.
مطلب دیگری در مقام دوم باقی نمانده، کلیاتش همین مطالب سه گانه بود که بالاخره نزاع در اینکه غایت داخل در مغیا است یا خیر؟ با عنایت به این جهات ثلاثه باید مورد بررسی قرار بگیرد.
اقوال در مقام دوم
قول اول (محقق خراسانی)
برخی فرمودند به طور کلی غایت داخل مغیا نیست. از جمله کسانی که این را فرموده، محقق خراسانی است، ایشان یک دلیل برای این مطلب ذکر کرده و میفرماید: علت اینکه غایت داخل در مغیا نیست این است که غایت از حدود مغیا شمرده میشود، وقتی شارع میگوید: «اتموا الصیام الی اللیل»، «لیل» حد وجود صیام است و حد الشئ یکون خارجا عنه، حد یک چیز از خود آن چیز خارج است. پس به همین دلیل حکم در مورد غایت ثابت نیست، زیرا موضوع حکم مغیا است و حکم برای خود غایت ثابت نیست، زیرا غایت خارج از مغیا است، به عنوان اینکه غایت حد برای مغیا محسوب میشود و حد شئ نمی تواند داخل در خود شئ باشد.
اشکال محقق اصفهانی به محقق خراسانی
محقق اصفهانی در تعلیقه و حاشیهای که نسبت به این سخن محقق خراسانی دارند، کأنه یک اشکالی کرده است. محصل اشکال ایشان این است که حد یک چیز در اصطلاح معقول خارج از آن چیز است. توضیح مطلب این است که: مبدأ الشئ و منتهی الشئ، دو معنا دارد، اول اینکه منظور از مبدأ اول یک شئ و منظور از منتهی، آخر یک شئ باشد. احتمال دوم یا معنای دوم این است که منظور از مبدأ الشئ، ما یبتدأ من عنده و منظور از منتهی الشئ، ما ینتهی عنده الشئ است. این دو معنا با هم فرق میکند، یک وقت می گوییم اول یک شئ یا آخر یک شئ. اگر بگوییم اول الشئ و آخر الشئ، این مسلما داخل در خود شئ است، اول شئ و آخر شئ جزیی از خود شئ است اما اگر بگوییم ما یبتدأ من عنده و ما ینتهی عنده الشئ، آن چیزی که شئ نزد او تمام یا آغاز میشود، این خارج از شئ است.حال با توجه به اینکه مبدأ و منتهی دو معنا دارد و طبق یک معنا داخل در شئ و طبق معنای دیگر خارج از شئ است، باید ببینیم نزاع در اینجا در کدام یک از این دو جریان دارد؟ اینکه نزاع میکنیم غایت داخل در مغیا است یا خارج از مغیا، اینکه مدخول «حتی» و «الی» که همیشه منتهای شئ است، آیا معنای اول را میگوید یا معنای دوم؟ همه بحث در این جا این است.
محقق خراسانی فرمودند که حد الشئ خارج عن حقیقة الشئ و به این ترتیب خواستند بگویند مدخول «حتی» و «الی» دیگر جزء مغیا نیست، لکن اگر حد اصطلاحی را به معنایی دانستیم که خارج از حقیت شئ است، این دلیل بر این نیست که مدخول «حتی» و «الی» حد به همین معنا باشد.
اشکال محقق اصفهانی به محقق خراسانی این است که ایشان میگوید: حد الشئ خارج عن الشئ، این معنای حد بحثی در آن نیست، لکن اینکه مدخول «الی» و «حتی» که منتهای شئ یا غایت الشئ میشود داخل در مغیا است یا خیر؟ لازمهاش این نیست که مدخول «الی» و «حتی» حد اصطلاحی و آن چیزی باشد که خارج از حقیقت شئ است، لذا استدلال محقق خراسانی شاید از این جهت محل اشکال باشد.
بررسی اشکال محقق اصفهانی
اشکال محقق اصفهانی به محقق خراسانی در واقع بر این اساس استوار شده که محقق خراسانی حد را در کلام خودش به معنای فلسفی گرفته و گفته خارج از حقیقت شئ است، ولی این اول کلام است، از کجا چنین مطلبی را میتوانیم به گردن محقق خراسانی بگذاریم؟ بلکه اساسا چه بسا نظر محقق خراسانی در مورد غایت، ولو اینکه تفسیر به حد الشئ کرده و آن را خارج دانسته، همان معنای عرفی باشد، یعنی کأنه محقق خراسانی میخواهد بفرماید: غایت در نظر عرف به معنای حد الشئ و نهایة الشئ است، نه آن معنای دوم، تا آن اشکال وارد شود. پس با این بیان بعید نیست بگوییم اشکال محقق اصفهانی به محقق خراسانی وارد نیست.
به نظر میرسد نظر محقق خراسانی از اشکال محقق اصفهانی مصون است، ایشان معتقد است غایت الشئ، خارج عن الشئ است، زیرا به معنای حد است، پس غایت الحکم خارج عن الحکم، غایت داخل در مغیا نیست.
قول دوم (محقق حایری)
ایشان اینجا تفصیل داده بین اینکه غایت، غایت فعل یا موضوع باشد و بین غایت الحکم. ایشان میگوید: در مثل «سر من البصره الی الکوفه» که غایت قید فعل است یا به تعبیر دیگر قید موضوع است، داخل در مغیا است، اما در مواردی که غایت قید حکم باشد خارج از مغیا است. همان تفصیلی که در اصل مفهوم غایت داده شد، این تفصیل را اینجا نیز کأنه ایشان قبول کرده است.
وجه این مسئله هرچند به درستی تبیین نشده، ولی چه بسا همان وجهی که در مورد مفهوم گفته شد به نحو دیگری اینجا تطبیق شود که وقتی میگوییم غایت موضوع یا غایت فعل، مثل «سر من البصرة الی الکوفه» کأنه متکلم میخواهد این «سیر» که فعل مکلف است، به داخل کوفه هم باشد، یعنی کوفه جزیی از «سیر» است، این غایت یعنی مدخول «الی» که کوفه باشد، در واقع جزیی از آن «سیر» است، اما در جایی که غایت قید حکم باشد مثل «اتموا الصیام الی اللیل» اینجا حکم تا این غایت مسلما واجب است اما وقتی غایتش حاصل میشود دیگر کأنه حکم منتفی میشود. پس غایت جزیی از حکم نیست، داخل در مغیا نیست، بلکه خارج از حکم است.
قول سوم (صاحب منتقی الاصول)
غایت به حسب موارد مختلف است. در برخی موارد داخل در مغیا است و در برخی موارد خارج از مغیا است و این چیزی است که تابع قرائن و شرایط و موارد مختلف است. یعنی به حسب موارد استعمال متفاوت است، مثلا اگر متکلم بگوید من تا روز جمعه منتظر تو هستم، «انتظرتک الی یوم الجمعه» معنایش این است که روز جمعه نیز داخل در یوم الانتظار یا داخل در انتظار است، شاهدش هم این است که اگر مثلا مخاطب به این شخص بگوید که مگر تو نگفتی تا روز جمعه منتظرم، من روز جمعه آمدم ولی شما نبودی، در این موارد این داخل در مغیا است.
اما بعضی از موارد خارج از مغیا است مثل «اتموا الصیام الی اللیل» لذا نمیتوانیم یکی از این دو طرف را به نحو حتمی تعیین کنیم. به عبارت دیگر اگر در کلام قرینهای باشد به استناد قرینه میتوانیم بفهمیم داخل در مغیا است یا خیر؟ اما اگر قرینهای نباشد که تعیین کند، کلام مجمل میشود، یعنی نه ظهور در دخول غایت در مغیا دارد و نه ظهور در عدم دخول غایت در مغیا.
طبق این قول کأنه، نه میتوانیم بگوییم غایت داخل در مغیا است و نه میتوانیم بگوییم خارج است بلکه مجمل میباشد، لذا به حسب موارد باید ببینیم قرینه بر چه دلالت میکند.
تقریبا این اقوال سه گانهای است که در این مقام وجود دارد و ذکر شده و هر کدام نیز قائلی دارد.
حق در مسئله
به نظر میرسد حق در مسئله همان است که محقق خراسانی گفتند، عدم الدخول مطلقا، ظاهر این است که غایت داخل در مغیا نیست و دلیل آن نیز در واقع فهم عرف است، یعنی ما وقتی به عرف مراجعه میکنیم در مثل «سر من البصرة الی الکوفه»، اگر این سیر منتهی شد به دروازه کوفه آیا اینجا این امر امتثال نشده؟ کسی به عبد میگوید که امتثال نکردی؟ امر شده بود به سیر بصره تا کوفه، اینجا از نظر عرف این امر امتثال شده و موضوع «سر من البصرة الی الکوفه» محقق شده است، موضوع این نیست که حتما باید وسط شهر کوفه برود، یعنی اگر مثلا تا دم دروازه کوفه رفت بگویند اینجا سیر الی الکوفه محقق نشده، در «اتموا الصیام الی اللیل» نیز همینطور؛ یا مثلا اگر کسی بگوید: «إنی قرئت القرآن الی سورة النور» من قرآن را تا سوره نور قرائت کردم، معنایش این است که سوره نور را دیگر قرائت نکردم، منتهای قرائت من سوره نور است لکن خود سوره نور قرائت نشده است یا اگر کسی بگوید من تا ظهر خوابیدم یا تا ساعت فلان خوابیدم، معنایش این است که آن ساعت و وقت داخل در نوم او نیست.
به طور کلی از نظر عرف مدخول «الی» و «حتی» هر جا ذکر شود، داخل در مغیا نیستند، پس عمده دلیل برای عدم دخول غایت در مغیا انسباق این معنا، انسبا عدم دخول، به ذهن عرف است و عرف هم فرقی بین غایت حکم و موضوع نمیبیند. بله اگر جایی قرینهباشد که غایت داخل در مغیا باشد فبها، اما عرف در مواجهه با جملات و قضایایی که داخل غایت هستند فرقی نمیکند چه مدخول «الی» باشد و چه مدخول «حتی» این را میفهمد که اینها داخل در مغیا نیست.
سوال:
پاسخ: آن مثال هم همینطور است. یک وقت گفته میشود من تا ساعت هشت منتظرم، روز چون یک زمان طولانی دارد، شما می گویید من تا ساعت هشت منتظرم، اگر آن شخص ساعت هشت بیاید و طرف او نباشد، اگر سوال کند چرا نبودی، می تواند بگوید من گفتم تا ساعت هشت و شما نبودی. اگر بگوید من تا روز فلان منتظرم، می گوییم این روز فلان این خودش یک قرینه ای دارد که این هم جزئش است و بحث ما در جایی است که قرینه ای نباشد وقتی تا زمان فلان را ذکر میکنند یعنی من تا آن حد منتظرم و دیگر آن خودش داخل در محدوده انتظار نیست، مگر اینکه یک قرینه ای باشد.
لزوم تعامل صحیح با اهل سنت
امام عسکری(ع) میفرماید: « أُوصیکُمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ الْوَرَعِ فی دینِکُمْ وَالاْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الأَمانَهِ إِلی مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ (ص) صَلُّوا فی عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذا وَرَعَ فی دینِهِ وَ صَدَقَ فی حَدیثِهِ وَ أَدَّی الاْمانَهَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِیٌ فَیَسُرُّنی ذلِکَ»
این روایت اجزائش قابل توضیح و شرح است. من به یک نکتهاش میخواهم اینجا تکیه کنم.
حضرت میفرماید: من شما را به تقوای الهی، ورع الهی و تلاش در راه خدا و صدق و راستگویی و امانتداری در مورد هر کسی که امانتی به شما سپرده، چه فاسق باشد و چه بدکار باشد و چه نیکو کار باشد، سجده طولانی، حسن همجواری و همسایگی سفارش میکنم که اساسا پیامبر اسلام برای همین امور و این مسائل مبعوث شد.
این یک مقدمهای است که حضرت فرموده، بعد در ادامه میفرماید: «صلوا فی عشائرهم» در نمازهای اینها شرکت کنید، با آنها نماز بخوانید، یعنی عامه، اهل سنت، در نمازهای آنها شرکت کنید، بر جنازههای آنها حاضر شوید، از بیمارانشان عیادت کنید و حقوق آنها را ادا کنید، این تعاملی است که ما به عنوان شیعیان باید با اهل سنت طبق وصیت امام عسکری(ع) داشته باشیم. اینکه کسی بگوید شرایط فرق کرده است، آن موقع شرایط کذا بوده والان کذا؛ به یک معنا در دید کلان شرایط الان هم همینطور است، یعنی کسی اشکال صغروی نکند که شرایط آن موقع فرق میکرده، از باب جدل عرض نمیکنم، زیرا سخن ائمه علیهم السلام و عمل و رفتار ایشان فراتر از این جهت بوده. میگویند هر کدام از شما، پیروان و شیعیان ما اگر این کارها را بکند: «فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذا وَرَعَ فی دینِهِ وَ صَدَقَ فی حَدیثِهِ وَ أَدَّی الاْمانَهَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ» نتیجهاش این است که گفته میشود این یک شیعه است و این مرا خوشحال میکند، اینکه شما صدق در سخن با راستگویی با امانتداری و ادای دیون مردم با شرکت در جماعات آنها، با عیادت از مریضهای آنها، دینداری خودتان را نشان دهید، این مرا خوشحال میکند.
حال ببینید واقعا اینها مطالب و نکاتی است که امام عسکری(ع) فرموده که بنیان و قوام جامعه دینی، شیعی و انسانی است و صلاح و سعادت انسان در گرو عمل به اینها است، آن وقت درست در همین ایامی که باید مظهر چنین روشی باشد، (امام عسکری(ع) میفرماید: این است که من را شاد و مسرور میکند و هر قدمی بر خلاف این طبیعتا نمیتواند موجب مسرت و خوشحالی امام عسکری(ع) شود) می بینیم که رفتارها و کارهایی صورت میگیرد و مطالبی گفته میشود و سخنانی بر زبان جاری میشود که قطعا نه تنها موجب سرور و شادمانی خوشحالی امام عسکری(ع) نیست بلکه موجب این میشود که غمگین شوند. به هر حال اگر بر خلاف نظر و بر خلاف مشئ آنها حرکت شود، طبیعتا نمیتواند مرضی آن بزرگوار واقع شود.
نظرات