جلسه هفدهم – ۱- محمد بن سنان ۲- علی بن ابی حمزه بطائنی

جلسه ۱۷ – PDF 

جلسه هفدهم

۱- محمد بن سنان ۲- علی بن ابی حمزه بطائنی

۱۳۹۲/۱۱/۲۹

نتیجه:

آخرین مطلبی که لازم است درباره محمد بن سنان گفته شود این است که با توجه به کثرت روایاتی که از طریق محمد بن سنان نقل شده کما اینکه عرض کردیم صدها روایات از او در کتب اربعه و غیره وارد شده، بالاخره تکلیف ما در رابطه با روایات او چیست؟ آنچه از مطالب گذشته معلوم شد این است که ضعف محمد بن سنان ثابت نشده بلکه حتی می‏توان ادعا کرد با توجه به ادله‏ای که بر مدح و وثاقت او اقامه شده جانب وثاقت او رجحان دارد و مشکلی هم که درباره او ذکر شد که میل به غلو داشته بر فرض ثبوت آن به وثاقت او لطمه‏ای نمی‏زند لذا با ملاحظه مطالبی که گفته شد و با توجه به کلام شیخ طوسی درباره محمدبن سنان که فرمود: «کتُبُه مثل کتب حسین بن سعید علی عددها و له کتابُ النوادر و جمیع کتبه الا ما فیها تخلیط او غلو اخبرنا بکتبه و روایاته جماعة عن ابی جعفر ابن بابویه عن ابیه عن محمد بن الحسن جمیعاً عن سعد والحِمیری و محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین و احمد بن محمد عنه»، می‏توان به روایات منقول از طریق محمد بن سنان اعتماد کرد.

دو احتمال در عبارت شیخ طوسی:

در این عبارت دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول:

شیخ طوسی همه روایات محمد بن سنان را به جز روایاتی که در آنها تخلیط و غلو وجود داشته نقل کرده یعنی روایاتی را که خالی از تخلیط و غلو بوده نقل کرده، در این صورت هر روایتی که شیخ طوسی از طریق محمد بن سنان در تهذیب و استبصار نقل کرده خالی از تخلیط و غلو است و مشکلی از حیث اعتبار ندارد.

در مورد روایاتی که شیخ صدوق و کلینی از طریق محمد بن سنان نقل کرده‏اند هم مسئله از همین قرار خواهد بود چون طریق شیخ صدوق و کلینی هم همین طریقی است که شیخ طوسی از محمد بن سنان روایت نقل کرده است، بنابراین آن دسته از روایاتی که با همین سند شیخ طوسی نقل شده در من لایحضره الفقیه و کافی نقل شده باشد معتبر است، لذا آن روایاتی که از محمد بن سنان در کتب اربعه وارد شده قابل اعتماد است. البته این کلام بنا بر این احتمال است که ما کلام شیخ طوسی را آن گونه که عرض کردیم معنی کنیم.

نکته‏ای که باید به آن توجه کرد این است که درست است شیخ صدوق و کلینی با همین طریق شیخ طوسی روایات محمد بن سنان را نقل کرده‏اند اما لزوماً این چنین نیست که در این طریق فقط روایاتی نقل شود که عاری از تخلیط و غلو باشد، چون مسئله تخلیط و غلو مربوط به محتوای روایت است و آنچه ذکر شد مربوط به سند روایت است و ربطی به دلالت و محتوای روایت ندارد، شیخ طوسی خودش صریحاً می‏گوید من روایات محمد بن سنان را که خالی از تخلیط و غلو بوده نقل کرده‏ام اما شیخ صدوق و کلینی چنین ادعایی را نکرده و تنها وجه اشتراک آنها با شیخ طوسی در طریق روایت است که آنها هم روایات محمد بن سنان را از همان طریق مذکور در کلام شیخ طوسی نقل کرده‏اند، اگر وجود این طریق را در سند روایت با خلو روایت از تخلیط و غلو ملازم بدانیم در این صورت فرقی بین نقل شیخ طوسی با شیخ صدوق و کلینی نخواهد بود اما اگر صرف وجود این طریق در سند روایت با خلو روایت از تخلیط و غلو ملازم نباشد در این صورت نمی‏توان گفت هر روایتی که از طریق محمد بن سنان در من لایحضره الفقیه و کافی آمده باشد از نظر محتوا و دلالت هم خالی از اشکال است. به هر حال اجمالاً می‏توان گفت روایاتی که از طریق فوق توسط شیخ طوسی از محمد بن سنان نقل شده قابل قبول است.

احتمال دوم:

استثناء در عبارت «و جمیع کتبه الا ما فیها تخلیط او غلو اخبرنا بکتبه و روایاته جماعة» به جمله قبل بر گردد نه به جمله بعد، در احتمال اول استثناء به جمله بعد یعنی «اخبرنا بکتبه و روایاته» بر می‏گشت ولی در این احتمال می‏گوییم استثناء به جمله قبل بر می‏گردد که در این صورت نمی‏توان گفت همه روایاتی که شیخ طوسی در تهذیب و استبصار نقل کرده خالی از تخلیط و غلو هستند.

نتیجه: روایاتی که از طریق محمد بن سنان نقل شده معتبر است و به خاطر وجود محمد بن سنان در طریق آن روایات نمی‏توان به ضعف سندی آنها حکم کرد.

۲- علی بن ابی حمزه بطائنی:

اکثر بزرگان قائل به ضعف علی بن حمزه بطائنی هستند. او هم مثل محمد بن سنان کثیر الروایة بوده و در کتب اربعه روایات زیادی آمده که در طریق آنها علی بن ابی حمزه بطائنی قرار دارد و حدود ۵۵۰ روایت است.

عمده بحث در رابطه با وثاقت و عدم وثاقت علی بن ابی حمزه بطائنی و اعتبار یا عدم اعتبار روایاتِ منقول از طریق اوست ولی مقدمةً لازم است بحثی پیرامون مذهب او داشته باشیم. البته همان طور که در مورد محمد بن سنان هم گفتیم مذهب شخص لطمه‏ای به وثاقت او نمی‏زند و نهایتش این است که اگر روایت مذکور از طریق چنین شخصی در سایر طبقات سند مشکلی نداشته باشد موثقه خواهد بود.

مقدمه‏ای پیرامون مذهب او:

مشهور آن است که اصل واقفه علی بن ابی حمزه بطائنی است، مرحوم شیخ طوسی در کتاب الغیبة می‏گوید: اولین کسی که اعتقاد به وقف را اظهار کرد علی بن ابی حمزه بطائنی بوده است. نجاشی هم به این مطلب تصریح کرده و ابن غضائری هم این مطلب را بیان کرده است.

منشأ این شهرت که قدماء اصحاب مثل نجاشی، شیخ طوسی و ابن غضائری درباره علی بن ابی حمزه بطائنی بیان کرده‏اند روایاتی است که در کتاب الغیبة و کافی وارد شده و این روایات از نظر مشکل سندی ندارد و حتی بعضی از آنها صحیح هستند این روایات حدود ۱۸ روایت است که مرحوم آقای خویی آنها را در معجم رجال الحدیث ذکر کرده. مضمون این روایات این است که علی بن ابی حمزه بطائنی واقفی بوده و از وقف رجوع نکرده است- در اینکه علی بن ابی حمزه واقفی بوده بحثی نیست اما اختلافی که وجود دارد در رجوع از وقف است؛ بعضی قائل شده‏اند علی بن ابی حمزه از وقف رجوع نکرده که ما به بعضی از آن روایات اشاره می‏کنیم:

روایات دال بر عدم رجوع از مذهب وقف:

روایت اول: «مات أبو إبراهیم و لیس من قوامه أحد إلاّ و عنده المال الکثیر و کان ذلک سبب وقفهم و جحدهم موته طمعاً فی الأموال، کان عند زیاد القندی سبعون ألف دینار و عند علی بن حمزة البطائنی ثلاثون ألف دینار»؛ امام کاظم (ع) از دنیا رفتند و کسی از عمّال و کارگزاران و وکلاء ایشان باقی نماند مگر اینکه نزد آنها اموال کثیری بود و طمع آنها برای تصاحب این اموال موجب توقف آنها و عدم پذیرش امام بعدی شد و گفتند امام کاظم (ع) از دنیا نرفته و بر می‏گردند تا جایی که نزد زیاد قندی ۷۰۰۰۰ دینار و نزد علی بن ابی حمزه بطائنی ۳۰۰۰۰ دینار وجود داشته است.

روایت دوم: قال سمعتُ الرضا (ع) یقول فی ابن ابی حمزه: أ لیس هو الذی یروی انّ رأس المهدی یهدی الی عیسی بن موسی و هو صاحب السفیانی و قال إنّ ابا ابراهیم یعود الی ثمانیة عشر فما استبان لکم کذبه»؛ امام رضا (ع) می‏فرمایند: علی بن ابی حمزه بطائنی کسی است که می‏گوید: رأس مهدی به عیسی بن موسی اهدا می‏شود یا می‏گوید امام کاظم (ع) تا ۱۸ ماه دیگر بر می‏گردد در حالی که کذب بودن این سخنان واضح و آشکار است.

روایت سوم: بسندٍ صحیح الی ابی داوود عن علی بن ابی حمزه قال: «قال ابوالحسن موسی (ع) یا علی انت و اصحابک شبه الحمیر» علی بن ابی حمزه می‏گوید: امام کاظم (ع) به من فرمودند: یا علی تو و اصحابت مثل خران هستید.

روایت چهارم: موسی بن عبدالرحمن قال: دخلتُ علی الرضا (ع) فقال لی: «مات علی بن ابی حمزة؟ قلتُ: نعم، قال: قد دخل النار، قال: ففزعتُ من ذلک، قال: اما انه سُئل عن الامام بعد موسی (ع) ابی فقال: لا اعرف اماماً بعده فقیل له: لا!؟ فضرب فی قبره ضربةٌ اشتعل قبره ناراً»؛ موسی بن عبدالرحمن می‏گوید: بر امام رضا (ع) وارد شدم، حضرت (ع) از من پرسیدند: علی بن ابی حمزه مرد؟ گفتم: بله فرمودند: داخل در آتش است، راوی می‏گوید: من ناراحت شدم، حضرت (ع) فرمودند: از امام بعد از پدرم موسی بن جعفر (ع) از او سؤال شد و او در پاسخ گفت: من امامی بعد از او نمی‏شناسم، به او گفته شد: نمی‏شناسی!؟ پس ضربه‏ای به او زدند که قبرش پر از آتش شد.