جلسه چهارم-سیر تدوین حدیث

دانلود-جلسه چهارم-PDF

جلسه چهارم
سیر تدوین حدیث
10/۰۸/۱۳۸۹

فرق رجال و درایه:

معلوم شد که موضوع و تعریف و غایت علم رجال چیست. در مورد درایه عرض شد که تعریفی که می­توانیم ارائه بدهیم این است که علمی است که بحث از سند روایت می­کند به نحو اجمالی چون درایه همان مصطلحات الحدیث است. مصطلحات حدیث چه آن بخشی که به خود حدیث مربوط است مانند اینکه می­گوئیم حدیث متصل و منفصل، چه بخشی که مربوط به راوی است مانند راوی ثقه و عادل، بهر حال هر دو جهت آن مربوط به سند روایت است و اگر کسی مانند شهید هم موضوع رجال را راوی و مروی قرار داده است، اگر مروی را هم به عنوان بخشی از موضوع علم درایه قرار داده است از حیث مصطلحاتی است که حدیث پیدا می­کند لذا باز مربوط می­شود به سند چون مصطلحات حدیث هم بر اساس نوع سند پیدا شده است لذا ما در تعریف علم درایه گفتیم که درایه علمی است که از حدیث و روایت بحث می­کند اجمالاً و فرق آن با رجال این شد که در رجال بحث از سند است به نحو تفصیلی یعنی احوال اشخاص به نحو تفصیلی و مستقلاً مورد بحث قرار می­گیرد، ولی در درایه بحث سند است منتهی نه به طور تفصیلی که از اشخاص بحث شود بلکه به نحو اجمالی از سند روایات بحث می­شود.

سؤال: نسبت بین رجال و درایه چه نسبتی است؟

استاد: نسبت بین اینها را از جهت موضوع و غایت می­توان مشخص کرد.

اگر این را ملاک قرار دادیم باز موضوع علم درایه هم می­شود راوی و مروی از این حیثی که بیان شد و غایت آن هم می­شود شناخت و معرفت خبرها به نحو عام که اخبار و روایات را بشناسیم. لذا این دو علم به هم خیلی نزدیک هستند و ما اگر بخواهیم یک نسبت دقیقی بین اینها بر قرار کنیم همان نسبت اجمال و تفصیل بیان خوبی خواهد بود که بین اینها بر قرار بکنیم.

سؤال: اینها دو علم نیستند.

استاد: می­گوئیم این دو تا بودن ولو به تغایر به نحو اجمال و تفصیل حاصل می­شود، و گرنه هر دو به سند حدیث مربوط است یا به تعبیر دیگر حیثیت­ها متفاوت است و هر کدام از یک حیث بررسی می­کنند؛ یکی از حیث بررسی افراد و اشخاص و دیگری از حیث بررسی احادیث به اعتبار روات و اصطلاحاتی که پیدا می­کند. حداقل شما که قبول دارید تفاوت از حیث اجمال و تفصیل دارند لکن می­فرمایید این کفایت نمی­کند که دو علم باشند، ما هیچ اصراری نداریم که این دو را دو علم جدا بدانیم. مثلاً در مورد علوم قرآن گفتیم که علوم قرآن شعبه­های مختلفی دارد مانند علم ناسخ و منسوخ که به هر کدام از آنها مجازاً اطلاق علم می­شود یعنی کل اموری که مربوط به شناخت قرآن می­شود از موضع بیرونی و نه داخلی.

بر این مطلب اصرار نداریم ولی حداقل این است که می­توان این تفاوت را قائل باشد ولو اینها دو علم مستقل نباشند. بالاخره رجال یک چیز است و درایه چیز دیگری ولو اینها موضوع و غایت­شان یکی باشد منتهی فرق اجمال و تفصیل اینجا وجود دارد و ما از دو جهت در مورد اینها بحث می­کنیم.

اما ما باید مقدمتاً یک بحث مختصری راجع به تدوین حدیث داشته باشیم و اینکه داستان تدوین حدیث چه بود و از کجا شروع شد و چه اشکالاتی پدید آمد که برای بررسی رجال سند مصطلحات حدیث لازم شد.

تاریخ تدوین حدیث در نزد اهل سنت به یک ترتیب است و سیر تدوین حدیث در بین شیعه به یک ترتیب دیگری است که بطور خلاصه بیان می­کنیم.

سیر تدوین حدیث در بین اهل سنت:

از زمانی که نزول قرآن شروع شد و آیات قرآنی توسط پیامبر برای مردم قرائت می­شد، و عده­ای عهده­دار کتابت وحی بودند، پای حدیث باز شد. از همان زمان که پیامبر آیات را برای مردم قرائت می­کرد همزمان با قرائت آیات گاهی از اوقات مردم راجع به آیات از پیامبر سؤال می­کردند، شرح و تفسیری که پیامبر نسبت به آیه داشت بیان می­کرد. از آن زمان گفته­های ایشان پیرامون آیات به عنوان مطالب مورد توجه واقع شد. پیامبر گاهی شأن نزول آیات را می­فرمود و گاهی شرح و توضیح می­دادند و سؤال و جواب در این زمینه وجود داشت. گاهی از اوقات مطالبی که پیامبر راجع به آیات می­گفتند بیان جزئیاتی از احکام و قوانینی بود که در آیات بیان شده بود.

پس پیامبر(ص) دو دسته سخن در رابطه با آیات قرآنی داشت که از همان زمان مورد توجه واقع شده بود به غیر از این در طول این ۲۳ سالی که به عنوان نبوت در بین مردم زندگی می­کردند مخصوصاً در ده ساله پس از هجرت در مدینه موارد زیادی پیش می­آمد که خود ایشان فرمایش­هایی دارند و مطالبی را برای مردم در همه زمینه­ها بیان می­کردند به شکل­های مختلف و ایشان از دید مردم گفته و عمل­اش مورد قبول و به عنوان نبی یک اعتبار خاصی داشت لذا گفته­های پیامبر را برای همدیگر نقل می­کردند. چون گفته­های شخص در این موقعیت طبیعتاً نقل می­شود و مهم است و به آن توجه می­شود. بهر حال در طول مدت بیست و سه سال این مسئله وجود داشت و این مسئله اواخر عمر پیامبر بیشتر می­شد. پس نقل حدیث و سخن ایشان در زمان خود پیامبر از اولین روزها شکل گرفت و مهم شد به حدی که تعداد زیادی از احادیث و روایات در همان زمان در بین مردم رایج گردید. البته کتابت و نوشتن حدیث در آن زمان شیوع نداشت، در مورد قرآن هم کسانی بودند که آن را می­نوشتند البته افراد معدودی بودند که می­نوشتند.

تعداد کسانی که با پیامبر مصاحب بودند ولو برای مدت کوتاهی متفاوت ذکر شده مثلاً ابن حجر عسقلانی تا صد و چهارده هزار نفر را به عنوان اصحاب پیامبر نام می­برد که اینها از اولین اصحاب تا کسانی مثل ابوهریرة که مدت کوتاهی را با پیامبر همراه بودند و به عنوان اصحاب پیامبر شناخته می­شوند، شامل می­شود. طبق این تعریف هر کسی یکبار پیامبر را دیده باشد و از ایشان چیزی را شنیده باشد می­تواند به عنوان صحابی تلقی شود. و برخی دیگر عدد صد هزار صحابه را نام بره­اند. اختلاف در عدد هست ولی جمعیت کثیری به عنوان کسانی که از پیامبر(ص) حدیث نقل کرده­اند از مرد و زن معرفی شده­اند.

اما در بین این صد هزار نفر بعضی­ها بیش از بقیه حدیث نقل کرده­اند. به عنوان نمونه علی(ع)، عبدالله بن مسعود، سلمان فارسی، ابیّ بن کعب، عمار یاسر، عبدالرحمن بن عوف، انس بن مالک، ابوموسی اشعری، ابوهریرة، عایشه و عمر، این چیزی است که در بین اهل سنت مطرح است. بعضی از اینها مدت زمان کمی را در محضر پیامبر بوده­اند اما بیشترین روایت را نقل کرده­اند مانند ابوهریرة که نزدیک به ۵۳۷۴ حدیث از پیامبر نقل کرده و هشتصد نفر از ابوهریرة روایت نقل کرده­اند. بسیاری از اصحاب مدت زیادی را با پیامبر بوده­اند ولی ابوهریرة از آنان بیشتر روایت نقل کرده است. اینقدر حدیث نقل می­کرد که از طرف عایشه متهم به جعل شد و به وی بازرگان و تاجر حدیث لقب داده­اند که به همین جهت است.

کسانی که بیش از هزار حدیث نقل کرده­اند چند نفر بیشتر نیستند از جمله عایشه ۲۲۰۸ حدیث، عبدالله بن عباس ۱۶۶۰ حدیث، جابر بن عبدالله انصاری ۱۵۴۰ حدیث، انس بن مالک ۲۲۸۶ حدیث. غیر از این چند نفر بقیه تعداد احادیثی که از پیامبر نقل کردند زیر هزار حدیث است. و از همه بیشتر در صدر ابوهریرة قرار دارد. شافعی از بیهقی نقل می­کند که ابوهریرة از حافظ­ترین اصحاب بوده است. بهر حال این دیدگاه­ها در مورد وی بوده است. اما امیرالمؤمنین این مقدار نقل نکرده که شاید یک جهت آن این باشد که خود حضرت(ع) از دیدگاه پیروان اهل بیت مرجع تبیین احکام بوده­اند و شاید عامل مهمتر این بود که از دوران بنی امیة به بعد نقل حدیث از علی(ع) جرم بود و یک فضای اختناق را ایجاد کرده بودند که کسی جرأت نمی­کرد بگوید «سمعت علیاً قال(ع) قال رسول الله(ص)». یک مطلبی را از حسن بصری نقل می­کنند که وی از تابعین بوده ولی روایات بسیاری را به صورت مرسل از پیامبر(ص) نقل کرده است، نقل است که می­گویند حسن بصری گفته است من اغلب روایاتی که از پیامبر(ص) نقل کرده­ام اینها را از علی(ع) شنیده­ام منتهی نمی­توانستم نام ایشان را ببرم لذا واسطه­ها را حذف کردم و به صورت مسند از رسول خدا نقل کردم. لذا در دورانی نمی­توانستند نام علی را بیاورند و از وی نقل کنند.

در زمان حیات پیامبر نقل حدیث اهمیت داشت ولی بعد از رحلت این اهمیت بیشتر شد، یک چیزی که اضافه شد در مذاهب اهل سنت این بود که عمل اصحاب حجت شد برای اینکه می­گفتند که اصحاب در زمان پیامبر بودند و کارهایی که انجام دادند و حرف­هایی که زدند در محضر پیامبر بوده است لذا عمل اینها حجت است و چون قائل به عدالت صحابه هم هستند باعث شده تا هر آنچه که اصحاب عمل کرده­اند را به عنوان حجت بپذیرند و اخذ کنند. به همین صورتی که بیان شد مسئله حدیث یک شیوع گسترده­ای پیدا کرد و پا به پای قرآن مورد توجه قرار گرفت از زمان پیامبر(ص) و بعد از ایشان به خاطر نیاز و وسعت جامعه اسلامی باعث شد که نقل حدیث مهم شود.

دانستن این مطالب در مورد حدیث ضروری و لازم است که ان شاء الله بررسی خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»