جلسه سوم-تقسیم سوم واجب – مطلب دوم: اشکال در مورد واجب موسع و پاسخ آن

جلسه ۳ – PDF

جلسه سوم
تقسیم سوم واجب – مطلب دوم: اشکال در مورد واجب موسع و پاسخ آن
۰۱/۰۷/۱۳۹۸

  خلاصه جلسه گذشته
عرض کردیم در مورد امکان واجب مضیق و واجب موسع اشکال شده است. یعنی برخی هم واجب مضیق و هم واجب موسع را محال دانسته‌اند. دیروز وجه استحاله واجب مضیق را ذکر و پاسخ آن را دادیم و معلوم شد واجب مضیق نه تنها ممکن است بلکه در شرع موارد بسیاری از واجب مضیق وجود دارد.
اشکال در مورد واجب موسع 
در مورد واجب موسع نیز برخی اشکال کردند و معتقدند واجب موسع نیز محال است و قابل تصویر نیست. به نظر ایشان وجه استحاله این است که در واجب موسع فرض این است که زمان قرار داده شده از طرف شارع بیش از زمان مورد نیاز برای اتیان به  واجب است. مثلا نماز ظهر و عصر مجموعا نیاز به پانزده دقیقه زمان دارد، در حالیکه از زوال تا مغرب چندین ساعت است و این زمان برای اتیان نماز ظهر و عصر قرار داده شده است.
اشکالی که مطرح شده این است که در لحظه اولی که زمان عمل به واجب فرا می‎رسد، مثلا اولین لحظه بعد از زوال که زمان انجام نماز ظهر می‎رسد؛ یا ترک این واجب بدون اینکه بدلی داشته باشد جایز است یا ترک این واجب من غیر بدل جایز نیست، از این دو حال خارج نیست،  یا اول ظهر می‎شود نماز ظهر را نخواند بدون اینکه هیچ بدلی برایش در نظر گرفت یا نه، ترک این نماز من غیر بدل جایز نیست، ولی اگر بدلی برایش در نظر گرفته شود ترکش در لحظه اول جایز است.
اگر بگویید لایجوز ترکه الی غیر بدل معنایش این است که می‎توان نماز ظهر را ترک کرد و هیچ جایگزینی برایش در نظر نگرفت. در لحظه اول می‎شود نماز ظهر نخواند و هیچ جایگزینی برایش نیاورد، این قطعا باطل است زیرا معنایش این است که نماز ظهر اصلا واجب نیست. اینکه شما بتوانید نماز ظهر را ترک کنید حتی در لحظه دوم، سوم و چهارم هم نخواهی آن را بجا بیاوری معنایش این است که نماز ظهر واجب نیست و این اصلا با وجوب نماز ظهر سازگار نیست. پس احتمال اول قطعا باطل است.
احتمال دوم این است که ترک این واجب بدون جایگزین در لحظه اول جایز نیست. یعنی شما فقط در صورتی می‎توانی این واجب را در لحظه اول ترک کنی که یک جایگزین برای آن داشته باشی و آن عبارت است از انجام این عمل در لحظه دوم، سوم و چهارم. این احتمال منافاتی با وجوب ندارد، اگر کسی هنگام ظهر گفت من الان نماز نمی‏خوانم و نماز را ترک می‎کند ولی برایش بدل در نظر می‎گیرد و می‎گوید ده دقیقه دیگر می‎خوانم یا در آخر وقت می‎خوانم، این اشکالی ندارد زیرا وجوب و الزام را رعایت کرده و من غیر بدل هم نمی‎خواهد این واجب را ترک کند، این چه اشکالی دارد؟
اشکالش این است که اگر بتوانیم واجب را ترک کنیم در حالیکه جایگزینی برای آن در نظر گرفتیم که عبارت است از اتیان به این واجب در زمان‎های بعدی، معنایش این است که این واجب یک واجب تخییری است. پس وجوب این نماز، وجوب این عمل در زمانی بیش از زمان مورد نیاز سر از تبدیل واجب تعیینی به واجب تخییری در می‎آورد و هو خلف، خلاف فرض است، زیرا فرض ما این است که این واجب یک واجب تعیینی است در حالیکه موسع شدن یک واجب، یعنی اجازه شارع در اتیان یک واجب در بیش از زمان مورد نیاز سر از خلف در می‎آورد زیرا نتیجه اش این است که واجب تعیینی تبدیل شود به واجب تخییری. وقتی شما بتوانی نماز ظهر را از اول وقتش ترک کنی و بجای آن نماز ظهر را در لحظه دوم، سوم و چهارم بخوانی معنایش این است که این وجوب تعیینی تبدیل به وجوب تخییری شده است.
این وجهی است که برخی برای استحاله واجب موسع گفته‎اند که ما نمی‎توانیم اصلا چیزی به نام واجب موسع تصویر کنیم زیرا یا نتیجه‎اش این است که آن عمل اساسا واجب نباشد در صورتی که ترک واجب من غیر بدل جایز باشد یا نتیجه‎اش این است که وجوب تعیینی تبدیل شود به وجوب تخییری در صورتی که ترک واجب من غیر  بدل جایز نباشد و هر دو باطل است. پس اساسا واجب موسع محال است.
پاسخ به اشکال در مورد واجب موسع
از این اشکال پاسخ هایی داده شده است  چنانچه محقق اصفهانی در نهایه الدرایه به آن پاسخ دادند. توضیح:
ما اینجا یک واجب داریم و یک زمان و وقت واجب. یک «طبیعی الفعل» داریم که طبیعت نماز ظهر است. این طببیعت می بایست در فاصله زوال تا مغرب اتیان شود. یک «طبیعی الوقت» هم داریم. پس دو چیز داریم یکی «طبیعی الفعل» یکی «طبیعی الوقت و الزمان». وقت و زمان چنانچه در جای خودش مقرر شده دو حرکت دارد یک «حرکت توسطیه» و یک «حرکت قطعیه». به عبارت دیگر یک «حرکت تدریجی» و یک «حرکت دفعی» منظور از «حرکت توسطیه» حرکت از مبدأ تا منتهی است. شما می‏گویید: وقت زوال تا مغرب، این یک حرکتی دارد، «حرکت توسطیه وتدریجیه» از زوال که مبداء است تا منتهی که مغرب است. این یک فاصله زمانی است. اما یک «حرکت قطعی» هم دارد، «حرکت قطعی» همان لحظات است. «کل آنٍ فآن» این لحظه که موجود می‎شود و معدوم می شود و همینطور لحظات بعدی. حال آن لحظه را ثانیه یا صدم ثانیه بدانی خیلی مهم نیست. «آن فآن» لحظه‎ای که الان است و از بین می رود و لحظه بعدی می‏آید. هر زمانی، هر وقتی که واجبی در آن زمان باید  اتیان شود این دو خصوصیت را دارد. وقتی می‏گوییم نماز ظهر از زوال تا مغرب واجب است، در واقع معنایش این است که طبیعی الصلوة واجب است، در طبیعی ظهرتا مغرب. حال این فاصله زمانی ظهر تا مغرب دو حرکت دارد یک «حرکت توسطیه یا تدریجیه» که مبدأ دارد و منتهی، و یک «حرکت قطعیه» که همان لحظات است.
اشکال و توهم متوهم از اینجا ناشی می‎شود که حرکت دومی را در نظر گرفته است نه حرکت اولی را. یعنی کأنه فکر کرده است واجب عبارت است از «طبیعی الفعل فی آنٍ» گمان کرده آنچه واجب است و خدا از ما خواسته، طبیعت نماز ظهر در لحظه اول واجب است، اگر نشد طبیعت نماز ظهر در لحظه دوم اگر نشد طبیعت نماز ظهر در لحظه سوم، آن وقت این‎ها را کنار هم گذاشته و نتیجه گرفته است که وجوب یک وجوب تخییری است.  مثلا گفته ما از ظهر تا مغرب چند لحظه داریم، فرض کنید صد لحظه داریم. بالاخره زمان مورد نیاز برای یک نماز ظهر پنج دقیقه است، فرض کنید صد پنچ دقیقه داریم. مستشکل گمان کرده: واجب عبارت است از نماز ظهر در پنج دقیقه اول، این نشد واجب عبارت است نماز ظهردر پنج دقیقه دوم یعنی وقت را عبارت از این حرکات قطعیه دانسته است، لذا گفته پس کأنه صد واجب در طول هم برای ما واجب شده‏اند که ما یکی را باید انجام دهیم یعنی نماز ظهر بر ما واجب است یا در پنج دقیقه اول یا در پنج دقیقه دوم یا در پنج دقیقه سوم یا … و این همان وجوب تخییری است در حالیکه واجب «طبیعی الصلوة فی الحرکة القطعیه من الوقت» نیست آن چیزی که واجب است طبیعت الصلوة در این فاصله در «حرکت توسطیه» وقت از زوال تا غروب آفتاب است. این طبیعت در حرکت تدریجی زمان مطلوب است. به عبارت دیگر اگر وجوب نماز ظهر در لحظه اول عمل نشد در لحظه دوم هم می‏توانیم آن را بجا بیاوریم، در لحظه سوم هم می‎توانیم آن را به جا بیاوریم. یعنی یک تخییر داریم، قبول داریم، تخییر حتما وجود دارد و ما مخیر هستیم  که نماز ظهر را در پنج دقیقه اول بخوانیم، مخیریم در پنج دقیقه دوم بخوانیم، مخیریم در پنج دقیقه سوم بخوانیم؛ ولی این تخییر یک تخییر عقلی است نه تخییر شرعی، یعنی شارع نگفته که واجب است بر شما نماز ظهر را در لحظه اول بخوانید و اگر نشد در لحظه دوم اگر نشد در لحظه سوم، این تخییر از ناحیه شرع بیان نشده است تا تخییر شرعی  باشد، این تخییر عقلی است، یعنی عقل انسان وقتی می‎بینید مطلوب شارع طبیعت نماز ظهر است و این طبیعت در فاصله بین ظهر تا مغرب باید اتیان شود، می‎گوید: من مخیرم در هر یک از این لحظات در هر یک از این فاصله‎ها در «حرکت توسطیه و تدریجیه» زمان، آن‎را بجا بیاورم، پس تخییری در کار نیست. وجوب تعیینی مبدل به وجوب تخییری نمی‎شود، چون وقتی می‎گوییم وجوب تعیینی یعنی آنچه که شارع معین کرده است. وقتی می‎گوییم وجوب تخییری یعنی شارع ما را مخیر کرده باشد، مثل تخییر بین نماز جمعه و نماز ظهر که هر دو طرف تخییر را شارع بیان کرده است. اینجا شارع چیزی را بیان نکرده است، اینجا شارع ما را مخیر بین واجب‎های متعدد نکرده است. شارع یک چیز از ما خواسته، اتیان «طبیعت الصلوة» در این فاصله زمانی، منتهی عقل می‎گوید وقتی شما چند برابر زمان مورد نیاز زمان دارید می‎توانید این  طبیعت را در هر یک از زمان‎ها و آنات این فاصله انجام دهید. پس واجب تعیینی تبدیل به واجب تخییری نشده است. این تخییر عقلی است نه شرعی و عقلی بودن تخییر باعث  نمی‏شود واجب تعیینی از تعیینی بودن خارج شود. مثل اینکه فرض کنید در واجب مضیق معیناً بر شما واجب است که ظهر روز دوازده رمضان روزه بگیری، حال این روزه را می‎توانی در شهر خود بگیری یا در شهر دیگر اقامت کنی و بگیری؛ در حالات مختلف این یک تخییر عقلی است و عقل می‎گوید این را در ظرف‎های مکانی متعدد می‎توانی انجام دهی، این‎جا هم همینطور است، این باعث نمی‎شود که واجب تعیینی تبدیل به واجب تخییری شود.
فتحصل مماذکرنا کله: در واجب موسع اشکال این بود که اگر این واجب «یجوز ترکه من غیر بدل» ترکش بدون بدل جایز باشد نتیجه‎اش این است که دیگر واجب نباشد.  اگر «لایجوز ترکه من غیر بدل» نتیجه‎اش این است که واجب تعیینی تبدیل شود به واجب تخییری و این خلف است.
پاسخ این شد که احتمال اول منتفی است و ما نیز نمی‎گوییم «یجوز ترکه من غیر بدله»، می‎ماند احتمال دوم.
احتمال دوم این بود که «لایجوز ترکه مع غیر بدل» پس با بدل می‏شود ترکش کرد، اگر بشود این واجب را تبدیل کرد و برای  آن جایگزین در نظر گرفت، این همان واجب تخییری است، پس واجب تعیینی تبدیل به واجب تخییری شده است و این خلف است و خلف باطل است پس اساسا واجب موسع باطل است.
پاسخ  این است که آنچه که در واجب موسع واجب شده، عبارت است از «طبیعت الفعل فی طبیعی الوقت» و منظور از وقت، لحظات نیست، بلکه منظور از وقت، فاصله بین مبدأ و منتهی است. پس واجب یک چیز است و شارع یک چیز بیشتر از ما نخواسته است و آن هم اتیان به این واجب در این زمان است، خواندن نماز ظهر در این فاصله، ولی چون زمان بیش از مقدار مورد نیاز است عقل ما را مخیر می‏کند که این نماز را در لحظه اول یا دوم یا سوم یا چهارم انجام دهیم. به عبارت دیگر این تخییر یک تخییر عقلی است. تخییر عقلی در همه واجبات تعیینی قابل تصور است آنچه که مشکل است این است که واجب تعیینی تبدیل شود به واجب تخییری شرعی. در حالیکه این تخییر بین زمان‎های مختلف تخییر عقلی است نه شرعی، لذا واجب موسع هیچ مشکلی ندارد و استحاله‎اش مردود است.
تنبیه
در السنه معروف شده است که واجب موسع در آخر وقت تبدیل به واجب مضیق می‎شود. مثلا می‏گویند: نماز ظهر و عصر که واجب موسع است اگر تا آخر وقت به تأخیر بیافتد به گونه‎ای که فقط به اندازه دو چهار رکعتی برای خواندن نماز وقت باشد؛ تبدیل به واجب مضیق می‎شود. این کلام تا حدی شهرت پیدا کرده و معروف هم شده است.
این شهرت ناشی از این است که تعریف واجب مضیق اینجا منطبق می‎شود، یعنی هر واجبی که زمان مأخوذ در دلیل آن به اندازه زمان مورد نیاز برای عمل به آن واجب باشد. الان نماز ظهر که به آخر وقت افتاده کأنه واجب مضیق شده است. این معروف است حتی در السنه زیاد گفته می شود که اگر واجب موسعی به آخر وقت بیافتد تبدیل به واجب مضیق می‎شود ولی این حرف باطل است زیرا:
ما وقتی یک شئ را تقسیم به دو قسم می‏کنیم معنایش این است که بین این اقسام یک تفاوت‏هایی وجود دارد مثلا می‎گوییم: الانسان اما رجل او امراة، معنایش این است که این دو درست است که در اصل انسانیت مشترک هستند اما دو جنس متفاوت می‏باشند. اقسام هیچ وقت منقلب به یکدیگر نمی‎شوند، اگر شما یک شئ را منقسم به دو قسم کردید هر یک از دو قسم هیچ وقت منقسم به دیگری نمی‎شوند، مگر اینکه ماهیت آن‎ها عوض شود و الا معنا ندارد که یک قسمی تبدیل به قسم دیگر شود. به اصطلاح می‎گویند: تقسیم قاطع شرکت است. تقسیم بین دو قسم یا چند قسم ما به الاشتراک بین این اقسام را به کلی قطع می‎کند. با این حساب وقتی می‎گوییم: «الواجب اما موقت او غیر موقت و الموقت اما موسع او مضیق» واجب موقت را تقسیم می‎کنیم به دو قسم موسع و مضیق و تقسیم قاطع شرکت است یعنی هیچ اشتراکی از آن جهتی  که تقسیم شده بین این دو قسم نیست. اصلا تقسیم شده برای اینکه هیچ وجه اشتراکی از این جهت بینشان نیست. درست است که هر دو موقت هستند ولی یکی موسع است و یکی مضیق. بنابراین اگر واجبی موسع شد، به حسب قاعده نمی‎تواند تبدیل به مضیق شود. این قاعده است که اقسام بعد از تقسیم مبدل به یکدیگر یا منقلب به یکدیگر نمی‎شوند.
در مانحن فیه آنچه که در واجب موسع بر عهده مکلف گذاشته می‎شود همانطور که گفتیم «طبیعت الفعل یا طبیعی الفعل فی طبیعی الوقت» است، طبعیت نماز ظهر از زوال تا غروب یعنی همان چیزی که در لحظه اول و وقت اول بر مکلف واجب بود در آخر زمان هم همان واجب است، در لحظه اول طبیعت نماز ظهر واجب بود در لحظه آخر هم طبیعت نماز ظهر واجب است، منتهی در اولین لحظه عقل ما را ملزم به انجام این کار نمی‎کرد، زیرا حساب می‎کرد و مشاهده کرد که زمان دوم، سوم وچهارمی نیز می‎باشد یعنی همان حکم عقل به تخییر در انجام واجب بین زمان های مختلف، ولی آخر وقت که می‎شود آنجا دیگر عقل می‎بیند چون زمانی برای عمل به واجب وجود ندارد ما را ملزم به اتیان به این واجب می‎کند، این معنایش این نیست که واجب موسع تبدیل به واجب مضیق شده. بلکه این الزام عقلی است، الزام از ناحیه عقل برای عمل به واجب در آخر وقت. این معنایش این نیست که واجب موسع تبدیل به واجب مضیق شده. پس اشتباه نشود، هیچ واجب موسعی در آخر وقتش مبدل به واجب مضیق نمی‎شود. این مطلب خیلی شهرت دارد. می‏گویند: واجب موسع در آخر وقت تبدیل به واجب مضیق می‏شود ولی این اشتباه است، منتهی اینکه عقل در آخر وقت به ما اجازه ترک نمی‎دهد و می بیند که دیگر وقتی وجود ندارد که مکلف بتواند این واجب را در آن وقت جایگزین الان کند، لذا می‎گوید: همین الان باید انجام دهد، پس واجب موسع هیچ وقت تبدیل به واجب مضیق نمی‎شود.
بحث جلسه آینده 
بحث فردا این است که آیا قضا تابع اداء است یا خیر؟ یعنی اگر کسی عملی را در وقت خودش انجام نداد، یک واجب موقت بود چه از نوع موسع یا مضیق، مثل اینکه روزه رمضان را در روز خودش نگرفت، یا نماز ظهر را در فاصله بین زوال تا مغرب نخواند، آیا همین امری که این عمل را در این وقت واجب کرده است اقتضاء می‏کند که خارج از وقت این عمل را انجام دهد یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا قضا تابع اداء است یا خیر؟