جلسه صد و پنجم – صیغه أمر – جهت دوم: ظهور صیغه أمر در وجوب یا استحباب

جلسه ۱۰۵ – PDF 

جلسه صد و پنجم

صیغه أمر – جهت دوم: ظهور صیغه أمر در وجوب یا استحباب

۱۳۹۴/۰۲/۰۷

تا اینجا سه دلیل بر ظهور صیغه امر در وجوب، اقامه شد و تقریبا هر سه دلیل مورد اشکال قرار گرفت.

دلیل چهارم

دلیل چهارم دلیل نقلی است؛ یعنی بعضی از آیات و روایات برای اثبات ظهور صیغه امر در وجوب مورد استدلال قرار گرفته است.

تفصیل این آیات و روایات در بدایع الافکار محقق رشتی و هدایة المسترشدین مرحوم محمد تقی اصفهانی آمده و دیگر در این مجال ما نمی‏خواهیم همه آن مواردی که مورد استناد قرار گرفته را ذکر کنیم بلکه فقط به چند مورد اشاره می‏کنیم:

بعضی از آیات و روایات به نظر بعضی از بزرگان دلالت بر ظهور صیغه امر بر وجود دارد:

الف) آیات

«قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ» چه چیزی باعث شد سجده نکنی؟ «أَمَرْتُكَ» اشاره به امر به سجده می‏کند که به قرینه آیه «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين‏» فهمیده می‏شود در این آیه «اسْجُدُوا» امری است که از ناحیه خداوند تبارک و تعالی خطاب به ملائکه صادر شده که با صیغه افعل بیان شده، آنجا که به شیطان امر به سجده کرده پس منظور از «أَمَرْتُكَ» همان صیغه امر است و در اینجا خداوند متعال شیطان را مذمت کرده «قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ» این یک ذم و سرزنش جدی بر مخالفت ابلیس با امر خداوند است.

اگر صیغه امر دال بر وجوب نبود مخالفت آن اشکالی نداشت و دیگر وجهی نداشت خداوند متعال شیطان را سرزنش کند و بفرماید: «ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ».

بررسی

آیات دیگری هم اینجا وجود دارد.

اشکال به این آیات و امثال این آیات همان طور که قبلاً در بحث ماده امر هم گفتیم این است که نهایت چیزی که این دلیل ثابت می‏کند استعمال صیغه امر در وجوب است اما استعمال صیغه امر در وجوب مورد بحث ما نیست. ما می‏خواهیم معنای حقیقی صیغه امر را بدانیم در اینکه صیغه امر گاهی در وجوب گاهی در استحباب آن هم به همراه قرینه، بحثی نیست اینجا هم درست است که در وجوب استعمال شده ولی به استعمال معلوم نمی‏شود که حقیقت است چون استعمال اعم از حقیقت است.

به علاوه ما قرینه خاص داریم که اینجا ظهور در وجوب دارد در حالی که بحث ما در مواردی است که قرینه‏ای بر اراده وجوب یا استحباب در کار نباشد. خلاصه آنکه این دلیل به نظر ما اعم از مدعاست و به استدلال کمکی نمی‏کند.

ب) روایات

در روایات هم مواردی وجود دارد ولی هیچ یک اثبات حقیقی بودن معنای وجوب را برای صیغه افعل نمی‏کند.

«عن معاوية بن عمار الدهني عن أبي عبد الله ع قال‏ إن العمرة واجبة على الخلق بمنزلة الحج‏»؛ عمره واجب است بر خلق چون به منزله حج بر کسی است که استطاعت دارد. لأن الله يقول: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ‏»؛ بعضی به همین «أَتِمُّوا» استدلال کرده‏اند برای وجوب عمره. اینجا دیگر مسئله استعمال «أَتِمُّوا» در وجوب نیست و کاری به اینکه این در وجوب استعمال شده ندارد تا اشکال شود که استعمال اعم از حقیقت است یا مثلاً گفته شود منظور از «أَتِمُّوا» به قرینه خاص وجوب است، بلکه در روایت آمده «العمرة واجبة على الخلق بمنزلة الحج‏» چون خداوند فرموده «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ‏» یعنی امام از «أَتِمُّوا» وجوب را استفاده کرده و کأنّ خود صیغه «أَتِمُّوا» مورد نظر است و چون صیغه امر آمده حج واجب است چون خدا امر کرده به اتمام حج، عمره واجب است چون خداوند امر کرده به صیغه امر و فرموده «أَتِمُّوا»، این شاید قویترین روایتی است که برای ظهور صیغه امر در وجوب مورد استدلال واقع شده است.

بررسی دلیل چهارم

در آیات و روایات دیگر که مورد استناد قرار گرفته برای اثبات ظهور صیغه امر در وجوب، یک اشکال اساسی وجود دارد که آن را بیان کردیم که خلاصه یا نهایتاً استعمال در وجوب شده، که این اعم از حقیقت و مجاز است یا آنکه به کمک قرینه دلالت بر وجوب می‏کند لذا نمی‏توانیم بفهمیم این معنا معنای حقیقی است یا نه.

پس این دو اشکال نسبت به آیات و روایاتی که از این حیث مورد استدلال قرار می‏گیرند وجود دارد یکی اینکه استعمال در وجوب شده و استعمال هم اعم از حقیقت است و دیگر آنکه قرینه‏ای وجود داشته که در آن موارد صیغه امر دال بر وجوب بوده و از حاق صیغه امر استفاده نمی‏شود. اما در این روایت این امتیاز وجود دارد که اولاً امام خودش استناد کرده و ثانیاً استناد به خود صیغه امر است. نمی‏خواهد بگوید این در وجوب استعمال شده امام می‏گوید عمره واجب چون خدا به اتمام امر کرده و این لا یتم الا به اینکه صیغه امر به معنای وجوب باشد.

شاید در بین روایات این بهترین روایتی باشد که از این جهت بتواند دلالت بر مدعا بکند. ولی این هم مشکل اساسی دارد همان‏طور که به استدلال آیه فوق الذکر هم این اشکال وارد است و آن اینکه ممکن است امر خدا و رسول خصوصیت داشته باشد که واجب الاطاعة هستند در حالی که بحث ما در خصوص امر خدا نیست و ما در مطلق اوامر بحث می‏کنیم اعم از اوامر شرعی و عرفی؛ طبق این روایت امام (ع) می‏فرماید عمره واجب است چون خدا امر به اتمام می‏کند پس این روایت هم نمی‏تواند مدعا را ثابت کند. لذا اگر به این نکته توجه کنیم (هر چند سابقاً در بحث ماده امر این اشکال مطرح شده بود) دلیل چهارم مطلقا کنار می‏رود.

دلیل پنجم

دلیل پنجم یک دلیل عقلی است که این در کلمات بعضی از بزرگان مطرح شده؛ محقق نائینی به این دلیل استناد کرده و در کلمات مرحوم آقای بروجردی هم این دلیل مورد توجه قرار گرفته لکن بیان اینها هم با هم متفاوت است؛ محقق نائینی یک بیانی دارند ولی مرحوم بروجردی بیانشان متفاوت است.

تقریر محقق نائینی

در بحث ماده امر گفتیم ماده امر به حکم عقل دال بر وجوب است؛ وجوب نه مستفاد از وضع است و نه مستفاد از اطلاق بلکه عقلاً صیغه امر ظهور در وجوب دارد. در آن بحث تقریری که از دلیل عقلی برای اثبات ظهور صیغه امر در وجوب گفتیم این بود که بالاخره وقتی مولا با صیغه امر یا هیئت افعل امر می‏کند عقل حکم به لزوم انبعاث می‏کند. در پی بعث مولا عقل حکم به لزوم انبعاث می‏کند. عقل وقتی می‏بیند مولایی به عبدش دستور می‏دهد بلا فاصله درک می‏کند که عبد باید از دستور مولا منبعث شود. این لزوم انبعاث به چه معناست؟ اگر عقل حکم به لزوم انبعاث می‏کند لزوم انبعاث عبارت اخرای وجوب است پس از نظر عقل لزوم انبعاث ثابت است و این همان وجوب است.

تقریر محقق بروجردی

یک بیانی را مرحوم آقای بروجردی دارند؛ ایشان می‏گوید وقتی مولایی به عبدش دستوری می‏دهد و او را امر به انجام کاری می‏کند دیگر نمی‏تواند به دنبال امر خود بگوید اگر این کار را انجام ندادی اشکالی ندارد یعنی اگر از یک طرف امر به اتیان کاری بکند و از طرف دیگر ترخیص به مخالفت بدهد، اینها با هم تناقض دارد. بین امر به شیء و ترخیص در ترک آن، تناقض است. اصلاً وقتی مولا امر و بعث می‏کند، چگونه می‏تواند خودش به ترک آن چیزی که دستور داده ترخیص بدهد. اگر قرار بود ترک بشود، پس چه داعی داشت مولا امر بکند؟!

پس بیان مرحوم آقای بروجردی در اینجا این است که اگر بخواهد امر ظهور در وجوب نداشته باشد این مستلزم تناقض است پس عقلاً صیغه امر دلالت بر وجوب می‏کند.

پس ملاحظه فرمودید یک بیانی را محقق بروجردی و بیانی را هم محقق نائینی دارند که این بیان هم محل اشکال است.