جلسه دوازدهم-مقدمه واجب- مباحث مقدماتی مقدمه چهارم- تقسیمات مقدمه(۱.مقدمات داخلیه و خارجیه- جهت دوم)


دانلود-جلسه دوازدهم-PDF

مقدمه واجب- مباحث مقدماتی مقدمه چهارم- تقسیمات مقدمه(۱.مقدمات داخلیه و خارجیه- جهت دوم)جلسه دوازدهم
مقدمه واجب- مباحث مقدماتی مقدمه چهارم- تقسیمات مقدمه(۱.مقدمات داخلیه و خارجیه- جهت دوم)
۰۲/۰۸/۱۳۹۵

خلاصه جلسه گذشته
بحث در مورد امکان دخول مقدمه داخلیه بالمعنی الاخص در محل نزاع  یعنی وجوب مقدمه بود. در جلسه قبل بیان شد که محقق خراسانی دو اشکال بر داخل بودن مقدمه داخلیه بالمعنی الاخص در محل نزاع مطرح نموده اند و به استناد این دو اشکال فرمودند: مقدمه داخلیه بالمعنی الاخص، یعنی اجزاء مرکب از مورد نزاع در بحث مقدمه واجب خارج می باشند و نزاع تنها اختصاص به مقدمات خارجیه دارد.
اشکال اول ایشان از ناحیه مقتضی بود؛ یعنی اساسا مقتضی برای وارد کردن اجزاء مرکب به محل نزاع وجود ندارد که این اشکال عمدتا مورد قبول واقع شده است.
اشکال دوم ایشان از ناحیه مانع بود؛ ایشان فرمودند: اگر بخواهیم مقدمات داخلیه یعنی اجزاء مرکبات را داخل در محل نزاع کنیم لازمه اش اجتماع حکمین متماثلین است که یک امر محال است. زیرا اگر بخواهیم اجزاء مرکب را در مبحث مقدمه واجب مطرح کنیم، معنایش این است که از وجوب نفسی متعلق به مرکب، یک وجوب غیری نسبت به اجزاء کشف می¬کنیم و از آنجا که جزء عین کل و عین مرکب است لازم می آید جزء هم دارای وجوب نفسی باشد و هم دارای وجوب غیری که محال است. به عبارت دیگر این که بر یک شیء واحد دو حکم متماثل وارد شود از مصادیق اجتماع حکمین متماثلین علی شی واحد است که محال است. بنابراین به هیچ عنوان نمی توانیم نزاع درمقدمه واجب را بر اجزاء مرکب منطبق کنیم؛ لذا از آنچه گفته شد روشن می¬گردد که این نزاع مختص مقدمات و اجزاء خارجیه است. 
محقق خراسانی به اشکال دوم پاسخ دادند و بعد از طرح پاسخ آن را رد نمودند. لذا اصل اشکال ایشان مبنی بر وجود مانع همچنان باقی است.

پاسخ محقق نایینی به اشکال دوم محقق خراسانی

ایشان می فرمایند: مشکل و مانع در صورتی پیش می آید که این دو حکم واقعا دو حکم باشند، یعنی جزء مرکب، به وجوب غیری واجب گردد، در عین حالی که متعلق وجوب نفسی است. به این بیان که از آن جا که جزء عین کل است، متعلق وجوب نفسی می¬گردد و در عین حال وجوب غیری نیز به او متعلق شود. در این صورت تعلق وجوب غیری قابل قبول نیست. یعنی نمی شود یک چیزی هم وجوب نفسی داشته باشد هم وجوب غیری و از آن جا که وجوب نفسی و غیری مثل هم هستند بالاخره اجتماع المثلین علی شی واحد پیش می آید.
اما در ما نحن فیه قضیه این گونه نیست و در واقع این دو وجوب مندک در یکدیگر و ادغام در یکدیگر می¬گردند و یکی موکد دیگری می¬شود. لذا مجموعا یک حکم می شوند و محذور اجتماع دو حکم متماثل پیش نمی آید. به عبارت دیگر وقتی می گوییم جزء عین کل است، به اعتبار وجوب نفسی متعلق به کل، قهرا یک وجوب نفسی برای جزء نیز پدید می آید. یعنی رکوع به اعتبار اینکه جزء نماز است عین نماز می باشد؛ اگر وجوب نفسی به نماز تعلق گرفت، رکوع نیز واجب نفسی می شود. اما وقتی به اعتبار مقدمیت به جزء نگاه کنیم نه عینیت کل، یک وجوب غیری برای جزء پیدا می شود که باعث تاکید آن وجوب نفسی که به جزء تعلق گرفته بود می شود. پس رکوع به عنوان این¬که مقدمه نماز است، وجوبی از ناحیه وجوب نفسی نماز که کل است به آن ترشح می کند و یک وجوب غیری نیز پیدا می کند ولی این وجوب غیری؛ وجوب دیگر و حکم دیگری نیست. این وجوب غیری در واقع تاکید کننده همان وجوب نفسی است و مندک در وجوب نفسی می¬گردد. یعنی در ما نحن فیه فی الواقع یک حکم بیشتر نداریم. لذا محذور اجتماع حکمین متماثلین پیش نمی آید.
ایشان جهت روشن شدن بحث، ما نحن فیه را تنظیر به نماز ظهر و نماز عصر می¬کنند.
محقق نایینی می¬فرمایند: نماز ظهر به خودی خود به عنوان یک تکلیف واجب است و به حد ذاتها وجوب نفسی دارد. یعنی، چه واجب دیگری در کار باشد و چه نباشد، چه نماز عصر واجب باشد و چه نباشد، در هر صورت خود نماز ظهر بعینه یک واجب نفسی است.
اما به اعتبار این¬که تا نماز ظهر خوانده نشود نماز عصر را نمی توان خواند، نماز ظهر مقدمه برای نماز عصر می¬باشد و لذا یک وجوب مقدمی پیدا می کند. ولی این وجوب مقدمی و غیری نماز ظهر بالاضافة الی صلوة العصر باعث نمی¬شود که دو وجوب برای نماز پدید بیاید. وجوب غیری مقدمی نماز ظهر بالاضافة الی صلوة العصر در واقع موکد و تاکید کننده همان وجوب نفسی نماز ظهر است.
حال آیا در ما نحن فیه نماز ظهر دو وجوب دارد؟ آیا شخصی ادعا می کند در نماز ظهر دو حکم متماثل اجتماع کرده¬اند؟ بدون شک در ما نحن فیه لا یلزم منه اجتماع الحکمین متماثلین فی شی واحد؛ زیرا نماز ظهر واجب فی حد ذاتها. لذا ملاک وجوب نفسی در نماز ظهر وجود دارد که ملاک آن هم معلوم است. نماز ظهر خودش یک تکلیف مستقل است چه نماز عصر واجب باشد و چه نباشد. اما چون نماز عصر متوقف بر آن است پس ملاک وجوب غیری هم در آن تحقق دارد.
حال اگر این نماز ظهر واجد دو ملاک شد (ملاک وجوب نفسی و ملاک وجوب غیری) در این¬صورت مجموع این دو ملاک باعث می شود یک وجوب تاکیدی برای نماز ظهر پیدا شود هم خودش را باید بخواند و هم باید بخواند تا بتواند نماز عصر را بخواند ولی این، دو دستور یا دو وجوب نیست. زیرا این دو در یکدیگر مندک شدند.
ما نحن فیه نیز از همین قرار است. جزء به اعتبار اینکه عین کل و مرکب است وجوب نفسی دارد و به اعتبار اینکه مقدمه برای کل است یک وجوب غیری دارد و هر یک از وجوب غیری و نفسی متعلق به جزء دارای یک ملاک جداگانه است. اما این مطلب باعث نمی¬شود که بگوییم جزء دو وجوب دارد تا نتیجه بگیرم که اثبات وجوب غیری در جزء سر از محال اجتماع حکمین متماثلین علی موضوع واحد در می¬آورد .

اشکال محقق عراقی به پاسخ محقق نایینی

اندکاک دو حکم و ادغام آنها هنگامی قابل تصور است که آن دو حکم در یک رتبه باشند. اما اگر رتبه های دو حکم متفاوت باشند و یکی در طول دیگری باشد، اندکاک و ادغام دوحکم به هیچ عنوان پیش نمی آید. به عبارت دیگر محقق عراقی می فرمایند: شرط اندکاک این است که رتبه دو وجوب یکسان باشد و از آن جایی که در ما نحن فیه رتبه دو وجوب یکسان نمی باشد و رتبه وجوب غیری و وجوب نفسی متفاوت می باشند اندکاک قابل تصور نیست. زیرا ملاک وجوب غیری جزء، در طول ملاک وجوب نفسی مرکب است. چون وجوب نفسی با امر« اقیموا الصلوة» برای نماز به عنوان یک مرکب ثابت می شود. وقتی امر «اقیموا الصلوة» وارد می شود یک وجوب نفسی برای نماز که داری اجزایی است ثابت می گردد. ولی وجوب غیری به تبع این وجوب نفسی برای اجزاء مرکب ثابت می¬گردد. یعنی بعد از این که نماز به عنوان یک مرکب، واجب گردید اجزاء هم واجب می شوند ولی وجوب غیری پیدا می¬کنند. پس ملاک وجوب غیری، در طول ملاک وجوب نفسی و متاخر از آن است و اصلا آن چه باعث وجوب غیری گردیده وجوب نفسی است و اگر آن نماز واجب نبود جزیی مثل رکوع هم واجب نمی¬گردید. لذا با توجه به آنچه گفته شد اساسا وجوب غیری از نظر رتبه از وجوب نفسی متاخر می باشد و وقتی تاخر رتبه پیدا شد دیگر اندکاک دو حکم معنا ندارد. حکمی که رتبتا متاخر است چگونه تاکید کننده حکمی است که رتبه اش بالاتر است.
پس همانطور که بیان گردید اگر چیزی بخواهد موکد چیز دیگر باشد باید هم عرض و در یک حد و اندازه باشند. چیزی که رتبه¬اش پایین¬تر و مرتبه اش ضیعف¬تراست و خودش مولود آن شی دیگر است، چگونه می تواند آن حکم را در مرحله مقدمه تاکید و مندک در آن شود، لذا محقق عراقی پاسخ محقق نایینی را رد می کند .
پاسخ محقق خویی به محقق عراقی
ایشان می فرمایند: اندکاک تنها در صورتی محال است که اختلاف دو حکم و دو چیز از نظر زمان باشد و تنها در این صورت است که یک چیز نمی¬تواند مندک در چیز دیگر شود و یک حکم موکد حکم دیگر گردد. اما اگر دو حکم از نظر زمانی مقارن با هم باشند و تقدم و تاخر زمانی نداشته باشند ولو اینکه بین آنها از نظر رتبه اختلاف باشد، چاره¬ای جز التزام به تاکد بین آنها وجود ندارد. در همین موضوع محل بحث که جزء وجوب نفسی دارد و قصد کشف یک وجوب غیری نیز برای آن جزء داریم؛ بحث می کنیم که آیا این وجوب غیری قابل کشف می¬باشد یا خیر؟ (وقتی این بحث را وارد نزاع می کنیم معنایش این نیست که قصد داریم بگوییم لزوما جزء وجوب غیری دارد یا نه؟ دوباره تاکید می کنم، بحث می کنیم که آیا می توانیم مقدمه داخلیه را در محل نزاع قرار دهیم یا خیر؟هنوز قصد نداریم بگوییم جزء واجب است یا خیر؟ محقق خراسانی با اشکال دوم یعنی وجود مانع قصد داشتند بگویند امکان دعوا در مورد اجزاء وجود ندارد و نمی¬توان آنها را متصف به وجوب غیری کرد، زیرا اگر اجزاء متصف به وجوب غیری گردند،اجتماع مثلین پیش می آید که محال است.لذا پاسخ¬هایی که تا کنون بیان شد، به این جهت است که این نزاع در اجزاء نیز قابل بحث است و اشکال دوم محقق خراسانی یعنی وجود مانع وارد نمی باشد هر چند علماء اشکال اول یعنی عدم وجود مقتضی را در اجزاء مرکب پذیرفته اند) به هر حال محقق خویی می فرمایند: چون دو حکم، یعنی وجوب نفسی و وجوب غیری زمانهایشان باهم فرق ندارد مسئله اندکاک و تاکید قابل تصور است زیرا تنها تفاوت این دو حکم فقط در اختلاف رتبه است. زیرا هنگامی که امر«اقیموا الصلوة» وارد می شود ونماز را به وجوب نفسی واجب می کند، اگر قرار باشد یک وجوب غیری هم برای رکوع پیدا شود، همان موقع و درهنگام امر به نماز پیدا می شود زیرا رکوع عین نماز است و زمانا از خود نماز تقدم یا تاخر ندارد. یعنی این¬طور نیست که ابتدا امر« اقیموالصلوة» وارد شود و پس از گذشت چند وقت از امر «اقیموا الصلوة» بگوییم رکوع به عنوان جزء، وجوب غیری دارد. بلکه همان موقع که دلیل وجوب نماز، نماز را به وجوب نفسی واجب می کند بدون ذره¬ای تاخر، وجوب غیری هم برای رکوع ثابت می شود. ولی بین کل و جزء اختلاف رتبی وجود دارد و یکی در طول دیگری است و وجوب غیری جزء مقدم بر وجوب نفسی جزء است به عنوان این که عین کل است رتبةً. ولی اختلاف رتبه و مرتبه مانع اندکاک نیست و جلوی تاکد را نمی¬گیرد .

بررسی کلام محقق خویی و قول حق در مسئله

به نظرمی رسد این فرمایش محقق خویی تمام نیست.
اولا: بر خلاف فرمایش محقق خویی اختلاف رتبه واقعا جلوی اندکاک را می گیرد. زیرا همانطور که در ابتدای مسئله بیان گردید، چیزی که در مرتبه پایین تر و ضعیف تر است چگونه می تواند مرتبه اقوی را تاکید کند. البته عکس این قضیه قابل تصور است، یعنی اگر قصد لحاظ تاکید را داشته باشیم، تاکید چیزی که در رتبه اقوی است نسبت به چیزی که در رتبه اضعف و ادنی است قابل قبول است ولی عکسش قابل قبول نیست و این امری است که قابل انکار نیست.
ثانیا: اگر اندکاک و تاکد محال باشد، فرقی نمی کند که دو شئ در یک رتبه باشند یا در یک رتبه نباشند.
محقق عراقی فرمودند: ملاک وجوب غیری، در ¬طول ملاک وجوب نفسی است، لذا اندکاک معنا ندارد. زیرا اندکاک وقتی صورت می¬گیرد که دو چیز در رتبه واحد قرار گرفته باشند. اگر گفتیم تاکد و اجتماع حکمین المتماثلین محال است دیگر بین این دو صورت نمی¬توانیم فرقی بگذاریم. زیرا اگر نسبت وجوب نفسی و غیری را در نظر بگیریم وجوب نفسی علت وجوب غیری است. به این جهت که وقتی کل، وجوب نفسی پیدا کرد، وجوب نفسی کل علت وجوب غیری جزء می شود و معلول آن حساب می گردد. پس اگر وجوب نفسی به اعتبار اینکه وجوب غیری مترشح از آن است و معلول آن قلمداد می¬شود علت قرار گرفت اگر بگوییم: وجوب غیری یعنی معلول، می¬خواهد وجوب نفسی یعنی علت را تاکید کند و مندک در او شود؛ برای این اندکاک چند صورت متصور است:
یا با حفظ وجودهای خودشان این اندکاک صورت می گیرد و معلول با حفظ معلولیت مندک در علتی می شود که علیت خودش را حفظ کرده در این صورت قهرا اجتماع مثلین پیش می آید، زیرا علت و معلول دو چیز هستند.
یا اینکه دو چیز نمی باشند که در این صورت سوال می کنیم آیا اندکاک دو واجب باعث می شود شئ سومی پیدا شود. یعنی آیا هنگامی که معلول یعنی وجوب غیری ادغام در علت یعنی وجوب نفسی می گردد،آیا شئ سومی پیدا می شود؟ قطعا این چنین نیست.
یا اینکه اندکاک دو واجب باعث می¬شود که وجوب نفسی از بین برود و وجوب غیری جای آن را بگیرد؟ این نیز محال است زیرا نتیجه¬اش این است که معلول نیز از بین برود. وجوب غیری نمی¬تواند جای وجوب نفسی بنشنید زیرا همانطور که بیان شد وجوب نفسی علت وجوب غیری است و اگر علت معدوم شود معلول هم معدوم می¬شود. اگر واجب نفسی کنار رود و وجوب غیری جای آن بنشیند معنایش این است که خود وجوب غیری هم باید برود.
اگر هم بگوییم چیزی که معدوم می¬شود خود جزء و مقدمه است که وجوب غیری دارد ولی علت یعنی وجوب نفسی باقی می¬ماند، این هم نیز خلاف فرض تاکد است. زیرا طبق فرض وجوب غیری می خواهد مؤکد وجوب نفسی باشد. پس سخن محقق خویی که اندکاک در جایی که اختلاف رتبه باشد محقق می شود ولی در جایی که اختلاف زمانی باشد محقق نمی¬شود پذیرفته نیست و خودش محل اشکال است. 

نتیجه
 تا این¬جا مشخص شد که اشکال محقق عراقی به محقق نایینی وارد است و از طریق پاسخی که محقق نایینی دادند نمی¬توانیم مشکله مربوط به مسئله مانع را حل کنیم. یعنی اگر بخواهیم مقدمه داخلیه را داخل در محل نزاع کنیم سر از اجتماع متماثلین در می¬آوریم. لذا اشکال دوم وارد است.
پس مقدمه داخلیه بر مبنای مشهور داخل در محل نزاع نیست.
بحث جلسه آینده
 امام(ره) بواسطه مبنایی که دارند بر این باورند که مقدمه داخلیه داخل در محل نزاع است.
«والحمد لله رب العالیمن»