جلسه پنجاه و سوم
مجمل و مبین – کلام محقق خراسانی: دو نکته – سایر اوصاف – تقسیمات مجمل
۱۴۰۱/۱۰/۱۷
جدول محتوا
ادامه کلام محقق خراسانی
بحث در مجمل و مبین بود و برخی عناوین دیگری که همه به نوعی به متن مربوط به میشوند اعم از متن آیات و روایات. کلام محقق خراسانی را بیان کردیم؛ دو نکته از کلام ایشان باقی مانده که این را نیز عرض میکنیم.
نکته اول
ایشان میفرماید مجمل و مبین بودن الفاظ امر وجدانی است نه برهانی. یعنی کسی که ادعای اجمال در یک لفظی میکند یا ادعای مبین بودن یک لفظی را دارد، نمیتواند بر این امر برهان اقامه کند. این یک امر وجدانی است که چه بسا کسی یک لفظی برایش معنای آشکار و روشنی داشته باشد و برای دیگری این وضوح و ظهور وجود نداشته باشد. حال کسی که ادعای مجمل بودن را دارد یا ادعای مبین یک لفظ را دارد نمیتواند برهان اقامه کند، فوقش بتواند توضیح دهد که اگر برای من این لفظ واضح است به چه دلیل است.
محقق خراسانی میفرماید «و لایذهب علیک ان اثبات الاجمال او البیان لایکاد یکون بالبرهان» و آخر میفرماید «و هو مما یظهر بمراجعة الوجدان» ولی یک «فتأمل» دارند که درست است که ما گفتیم با برهان ثابت نمیشود بلکه با مراجعه به وجدان ثابت میشود لکن امر به تأمل در ذیل این کلام اشاره به این دارد که بالاخره گاهی از اوقات خود توضیح اجمال یا تبیین یا بیان این میشود یک برهان. اینکه کسی بگوید لفظی مثل «عین» مجمل است، اگر این توضیح بدهد که علت اینکه میگویم این لفظ مجمل است این است که این مشترک لفظی است یعنی اسباب اجمال را تبیین کند برای کسی که ممکن است با این اسباب آشنا نباشد، اسمش میشود برهان؛ لذا اینکه بگوییم مطلقا بر اجمال یا بیان نمیشود برهان اقامه کرد، حرف درستی نیست، چنانچه خود محقق خراسانی نیز شاید با امر به تأمل به همین مطلب اشاره دارند.
نکته دوم
اجمال و بیان از اوصاف اضافیه هستند نه واقعیه بر خلاف مطلق و مقید. اطلاق و تقیید دو صفت واقعی برای مطلق و مقید است. وقتی میگوییم فلان لفظ مطلق یا مقید است در حقیقت اوصاف واقعی لفظ یا معنا هستند، البته اگر لفظ هم میگوییم به اعتبار معنا است. یک معنایی واقعا قید ندارد و یک معنایی قید دارد، اینها دیگر نسبیت در آن راه ندارد. اما اجمال و بیان از اوصاف اضافی هستند یعنی به حسب افراد مختلف میتواند تفاوت داشته باشد. یعنی یک لفظ برای یک نفر مجمل باشد و برای یک نفر دیگر مبین باشد. مثلا در آیه شریفه «فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا» ممکن است کسی با بررسی و جستجو در معنای «صعید» به این نتیجه برسد که «صعید» به معنای تراب خالص است اینجا اگر «فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا» اینگونه معنا کند که آیه میگوید بر خاک پاک و خالص تیمم کنید، این به نظرش این آیه اجمال ندارد، اما ممکن است کسی با بررسی هایی هم که انجام داده به نتیجه نرسد که «صعید» به معنای مطلق وجه الارض است یا به معنای تراب خالص، لذا آیه تیمم به نظر او اجمال پیدا میکند.
پس اجمال و بیان دو وصف اضافی هستند یعنی یک لفظ میتواند برای یک نفر مجمل باشد و برای نفر دیگر مبین به خلاف مطلق و مقید. لفظ مطلق برای همه مطلق است و لفظ مقید برای همگان مقید است. البته از جهت دیگر خود مطلق و مقید نیز اضافی هستند، همین مطلق و مقید که میگوییم که اوصاف واقعی هستند یعنی به حسب افراد تفاوت نمیکند اما از جهت دیگری اطلاق و تقیید نسبی است، یعنی یک مفهوم و لفظ نسبت به یک امر میتواند مطلق باشد و نسبت به امر دیگر مقید باشد. اضافی بودن به این معنا در مورد مطلق و مقید نیز جریان دارد و به این معنا مطلق و مقید نیز امور اضافی هستند نه امور حقیقی ولو اینکه به حسب افراد هیچ فرقی ندارند، مطلق برای همگان مطلق است، مقید برای همگان مقید است. این دو نکتهای است که محقق خراسانی اینجا فرمودند.
سپس ایشان از این دو نکته نتیجه میگیرد که چون این اختلاف از جهت افراد وجود دارد و یک امر وجدانی است نه برهانی، لازم نیست که وارد بحثهای مصداقی مجمل و مبین شویم و بخواهیم یکایک آیاتی که مورد بحث قرار گرفته را بررسی کنیم. یک بحث مصداقی است و البته بعضی وارد بحث این آیات شدند و بعضی نشدند. این مجموع مطالبی است که محقق خراسانی در کفایه بیان کردند و همانطور که اشاره کردم ایشان خیلی به اجمال ازاین بحث عبور کرده ولی ما نیز توضیحات بیشتری به نظرمان میرسد که لازم است ذکر کنیم.
سوال:
استاد: درست است که یک امر عرفی است، امر عرفی به این معنا که کشف معانی الفاظ چیزی است که در بین عرف انجام میشود. مثال میزنیم به ظهور، مگر یک امر عرفی است؟ بله، ظهورات عرفی کلام، عرف یک چیزی میفهمد، اما آیا اگر کسی بگوید به نظر من این ظهور در این مطلب ندارد، آیا کسی میتواند مواخذهاش بکند؟ این مسئله برهانی نیست، برای ظهور نمیشود برهان اقامه کرد.
برخی الفاظ مسلما مبین و مجمل است، این اگر کسی آنها را انکار کرده، انکار بدیهیات کرده، اما این بیشتر در موارد اختلافی است، اگر کسی گفت این برای من واقعا بیان محسوب نمیشود، این لفظ مبین این معنا نیست، ظهور در این ندارد، چه کارش کنیم؟ لذا میخواهم بگویم از جهتی بین این دو حرف منافاتی نیست.
سایر اوصاف
ما گفتیم که این فصل در مورد مجمل و مبین است اما از اوصافی که به متن مربوط میشود، غیر از این دو عنوان، عناوین دیگری هم داریم مثل نص و ظاهر، محکم و متشابه، موول و غیر موول؛ این عناوین نیز وجود دارد. یک توضیح کوتاه راجع به این عناوین میدهم و بعد وارد بحث خودمان میشویم.
نص و ظاهر
نص و ظاهر از اقسام مبین محسوب میشوند، مجمل دیگر نمیتواند تقسیم به نص و ظاهر شود، زیرا مجمل یعنی لفظی که ظهوری ندارد، وقتی میگوییم ظهوری ندارد دیگر نمیتواند مقسم شود برای نص و ظاهر. پس مبین تقسیم میشود به دو قسم نص و ظاهر.
نص: یعنی لفظ به اندازهای واضح است از نظر معنایی که هیچ احتمال خلافی در آن راه ندارد و اگر کسی بر خلاف آن را ادعا کند کأنه گرفتار تناقض شده است مثل «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»؛ این صراحت در توحید دارد، حال اگر کسی بگوید خداوند تبارک و تعالی شریک هم دارد، التزام به هر چیزی غیر از آن میشود تناقض، یعنی حتی در حد احتمال، اینکه خدا یکی نیست، این میشود تناقض، اینقدر واضح است که اگر احتمال دیگری طرح شود سر از تناقض در میآورد.
ظاهر: یعنی لفظ در معنا روشن است ولی به حدی نیست که اگر انسان خلاف آن را بگوید سر از تناقض در بیاورد. به تعبیر دیگر احتمال خلاف در آن راه دارد. اگر احتمال خلاف در آن مطرح شود ولو به صورت احتمال ضعیف، سر از تناقض در نمیآورد.
سوال:
استاد: ما از نظر مفهومی بحث میکنیم. با مصداق کار نداریم چون یک مصادیقی ممکن است مورد تردید باشد، این بیشتر در مورد مفهوم است. در مفهوم عمدتا این مشکلات پیش میآید.
مثلا یک وقت است که میگوید «افعل کذا»، یک وقت میگوید «آمرک ان تفعل کذا» صیغه امر ظهور در وجوب دارد، اما وقتی میگوید من به تو دستور میدهم این کار را بکن این دستور دیگر صریح در لزوم است، اینجا دیگر احتمال خلاف مطرح نیست. نواهی نیز همینطور است، یک وقت نهی میشود از چیزی که ظهور در عدم جواز دارد ولی یک وقت است که میگوید من تو را منع از این کار میکنم، دستور میدهم این کار را ترک کنی آن هم به صورت خیلی شدید که حمل بر رجحان هم نتواند بشود.
متشابه و محکم
محکم: یعنی لفظی که معنایش از یک استحکامی برخوردار است یعنی این معنا قابل دستکاری کردن نیست اما بعضی از چیزها متشابه است یعنی بعضی از چیزهایش ابهام دارد. ما برای محکمات نیازمند راهنمایی و دلیل دیگر نیست اما برای فهم متشابهات نیازمند دلیلها و راهنماییهای دیگری هستیم.
البته ما نمیخواهیم وارد مصادیق محکم و متشابه شویم، اما مورد زیاد دارد. مثلا میگوید «قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ» ؛ اینکه چه چیزی تو را منع کرد از اینکه در مقابل آن چیزی که من به دو دست خودم آفریدم سجده کنی؟ اینجا مقصود این است که خداوند میخواهد بفرماید این اینقدر برای من مهم بود که خودم اهتمام به آفرینش آن داشتم و اینکه تو در مقابل آن سجده نکردی و توهین کردی در حقیقت به من توهین کردی نه به او. این دو دست در واقع معنایش همین دو دست نیست.
موول و غیر موول
موول در واقع همان متشابه است و غیر موول همان محکم است یعنی اگر لفظی محکم باشد دیگر نیاز به تأویل ندارد، بلکه نیاز به تفسیر دارد و تفسیر غیر از تأویل است، اما لفظی که متشابه باشد نیاز به تأویل دارد، نیاز به این دارد که کسی آن را شرح و توضیح دهد.
تقسیمات مجمل
از بین این اصطلاحاتی که اینجا اشاره کردیم، عمدتا با مجمل و مبین کار داریم. نص و ظاهر معنایش روشن است، معنای محکم و متشابه و موول و غیر موول هم معلوم شد. حال باید بیاییم سراغ خود مجمل و مبین و اینکه اساسا اینها به چه معنا است؟
قبل از اینکه به تعریف لغوی و اصطلاحی مجمل و مبین بپردازیم یک اشارهای میکنیم که مجمل دارای انقسامات متعدد است و به اعتبارات مخلتف تقسیمات مختلف پیدا میکند و لذا اقسامی هم برای آن بیان شده است.
1.در یک تقسیم اجمال به اعتباری تقسیم میشود به قولی و فعلی. ما یک اجمال قولی داریم و یک اجمال فعلی.
اجمال قولی: مثل همین مثال معروفی که همه شنیدید «من کانت بنته فی بیته» سوال کردند که خلیفه رسول خدا چه کسی است؟ گفت «من کانت بنته فی بیته» کسی که دخترش در خانه اوست، این هم بر امیرالمومنین منطبق میشود و هم بر ابوبکر، زیرا اگر ضمیر «بنته» را به رسول خدا بزنیم میشود «من کانت بنت رسول خدا فی بیته» یعنی حضرت علی علیه السلام؛ اگر بگوییم ضمیر «بنته» یعنی بنت الخلیفه، کسی که بنت خلیفه در خانه رسول خداست که میشود ابوبکر؛ این یک قسم از اجمال است که میشود اجمال قولی.
اجمال فعلی: بعضی از کارها خیلی وجهاش روشن نیست، اینکه مثلا امام معصوم (علیه السلام) یک کاری را انجام بدهد، پیامبر عملی را انجام بدهد، وجه این عمل خیلی معلوم نیست، ما نمیفهمیم وجه استحبابی دارد یا وجوبی، از این نظر عمل اجمال دارد.
پس این یک تقسیم اجمال هم وصف برای فعل است و هم برای قول، آنچه که ما اینجا بحث میکنیم اجمال قولی است زیرا این وصفی از اوصاف الفاظ است و ما داریم راجع به متن آیات و روایات بحث میکنیم بنابراین بحث در مورد اجمال قولی است.
2. اجمال قولی نیز تقسیم میشود به اجمال در کلام و اجمال در مفردات. اجمال قولی تقسیم میشود به اجمال در مجموع کلام یا اجمال در یک کلمه. مثلا «من کان بنته فی بیته» اجمال در کلام دارد نه در مفردات، زیرا مفردات همه معلوم است، منتهی اینکه ضمیر به چه چیزی رجوع میکند و این ترکیب یک ابهام در آن مشاهده میشود.
3. تقسیم دیگری هم برای اجمال داریم مثل اجمال حقیقی و اجمال حکمی. بعضی از اوقات یک امری حقیقتا مجمل است و یک وقت در حکم مجمل است که با هم فرق میکنند.
4. مجمل حقیقی نیز به دو قسم تقسیم میشود مجمل ذاتی و مجمل عرضی. بعضی از اوقات یک سری الفاظ ذاتا مجمل هستند مثل لفظ «عین» مشترک لفظی اینطور هستند. گاهی مجمل بالعرض است، مجمل حقیقی، مجمل عرضی است، یعنی ذاتا کلمه اجمال ندارد، کلام مجمل نیست اما بواسطه وجود برخی از امور گرفتار اجمال شده است، قرینه نیز نمیتواند این را به وضوح معلوم کند.
5. تقسیم دیگر برای مجمل وجود دارد از حیث اینکه مقابلش چه باشد. یک وقت مجمل در مقابل مبین است و یک وقت مجمل در مقابل مفصل است، یعنی چیزی که تفصیل و توضیح دارد و معنایش معلوم است.
مجموعا اینها اقسامی است که برای اجمال اینجا بیان شد.
بحث جلسه آینده
آنچه اینجا مد نظر است و بیشتر میخواهیم در مورد آن صحبت کنیم اجمال قولی است نه اجمال فعلی که در مقابلش مبین است، زیرا به متن شناسی مربوط میشود. اجمال قولی باید ببینیم از نظر اصطلاحی یعنی چه؟ اینها همه را گفتیم تا بگوییم این اصطلاح مجمل در لفظ به چه معنا است؟ این را باید معنای لغوی و اصطلاحیش را بیان کنیم و اختلافی که در این معنا وجود دارد را نیز بیان کنیم.
نظرات